عجیبترین فیلمهای تاریخ سینما
سینما مدیومی برای تجربهی رویاها، مفاهیم انتزاعی و چیزهایی است که شاید از درک ما خارج باشند. در دهههای اخیر، فیلمسازان بسیاری تلاش کردهاند تا با ساختههایشان، به زبانهای تازهای با ما صحبت و ضمن تولید فیلمهای عجیب، ساختارهای آشنای هنر هفتم را دگرگون کنند.
در سال ۱۹۰۲، «ژرژ ملییس» سفر به ماه را متصور شد؛ در دههی ۲۰ میلادی، اکسپرسیونیستهای آلمانی، نقاط ضعف انسان را در مرکز توجه دادند؛ و در سال ۱۹۲۹، «لوئیس بونوئل» با «سگ اندلسی»، رویاها را به یک تجربهی جدی سینمایی تبدیل کرد، یک شاهکار سورئال که زبان سینما را تغییر داد.
ما معنای «عجیب» را میدانیم اما اینکه چه چیزی را میتوانیم عجیب خطاب کنیم، مطلقا نسبی و سلیقهای است. با این وجود، فیلمهای متعددی ساخته شدهاند که با یک نگاه ساده به آنها متوجه میشوید در مسیر متفاوتی پیش میروند و قصد دارند تا مرزهای فیلمسازی، داستانگویی و فرمهای روایی مرسوم را جابهجا کنند یا پیامهایشان را در قالبهای خارج از عرف ارائه دهند.
آنهایی که سینمایشان را عجیب و غریب توصیف میکنیم، معمولا فیلمسازان آوانگاردی هستند که ساختههایشان مثل و مانند ندارد یا مفاهیمی که اتفاقا درک میکنیم را از زوایای تازه به نمایش میگذارند. سینما این قابلیت را دارد تا ناممکنها را به ما نشان دهد، ذهنمان را بیدار و طرز تفکرمان را عوض کند. کمربندهای ایمنی خود را ببندید و از این سفرهای کوتاه باورنکردنی، لذت ببرید.
۲۵- حتی کوتولهها در آغاز کوچک بودند (Even Dwarves Started Small)
- سال انتشار: 1970
- کارگردان: ورنر هرتسوک
- بازیگران: هلموت دورینگ، پل گلاور
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: 6.۹ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 100 از ۱۰۰
«ورنر هرتسوک» وقایعنویس ابزوردیسم است؛ کسی که دیدگاهش نسبت به دنیا گاهی به وادی عقاید نهیلیستی نزدیک میشود. «حتی کوتولهها در آغاز کوچک بودند» داستان شورش در یک بیمارستان روانپزشکی را روایت میکند و مخاطب را به دنیای آدمهای کوتاه قامت میبرد.
چیزی که در نگاه اول عجیب جلوه میکند، اشیا و فضای فیلم است که در مقایسه با بازیگران، بزرگتر به نظر میرسد؛ ساختمانها، مبلها و اتومبیلها سایز استاندارد دارند تا شخصیتهای کوتاه قامت قصه، کاملا بیربط و ناهمگون باشند. دیوانگی آنها را هم نباید نادیده گرفت.
شورشی که کوتاه قامتهای داستان به راه انداختهاند، به تدریج خشنتر و بیمعنیتر میشود: یک میمون بر صلیب آویخته میشود، یک ماشین به صورت دایرهوار دور خود میچرخد و مرغها به کانیبالیسم رو میآورند. یک سکانس ماندگار فیلم شاید در اختتامیهی آن باشد؛ جایی که یکی از شخصیتها به شتری که نمیتواند از جایش بلند شود، لبخندهای شیطانی میزند.
حتی کوتولهها در آغاز کوچک بودند، انکسار ناآشنایی از دنیای واقعی ما است؛ احتمالا کیفرخواست هرتسوک از طریقهی رفتار انسانهای عادی با افرادی که از نظر فیزیکی، متفاوت هستند یا از مشکلات روانی رنج میبرند. فیلم، حساسیتهای ضدفرهنگی را به سخره میگیرد و حتی منتقدان سینمایی چپگرای دورهی خود را مورد اهانت قرار میدهد (آنها قسم خوردند تا دیگر فیلمهای هرتسوک را تماشا نکنند).
اما شاید هم فیلم، یک کارناوال اسکاتولوژیک است که انسانیت و هنجار را زیر سوال میبرد و حتی به آنها توهین میکند. شاید برخلاف ادعاهای فیلم، هرگز قصد دفاع کردن از آدمهای کوتاه قامت را ندارد و هرتسوک دارد آشکارا به این اشخاص توهین میکند.
البته جستجو برای کشف معنای واقعی فیلم، کار بیهودهای است. همانطور که هرتسوک میگوید: «پوچانگاری نیازی به تفسیر ندارد، یا حتی وجودش نیازمند به علت نیست».
۲۴- ضدمسیح (Antichrist)
- سال انتشار: 2009
- کارگردان: لارس فون تریر
- بازیگران: ویلم دفو، شارلوت گنسبور
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: 6.۶ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 53 از ۱۰۰
هنگامی که قصد تماشای اثری از «لارس فون تریر» را دارید، احتمالا از قبل میدانید قرار است چه چیزی نصیب شما شود. فون تریر میخواهد واکنش نشان دهید، یک واکنش غریزی؛ و میخواهد چیزهایی را به تصویر بکشد که تاکنون ندیدهاید. ضدمسیح، خالصترین تجسم ممکن از سینمای برافروختهی فون تریر است.
فیلم به زنستیزی و توهین به مقدسات متهم شد و حتی برای بیحرمتی به هنر و تشویق مخاطب به دور شدن از اخلاقیات، مورد انتقاد قرار گرفت. بعضیها میگویند فیلم، نوشتهای مخدوش از ذهنی است که دیگر فاسد شده و رو به زوال میرود؛ بعضی دیگر هم میگویند که فیلم در واقع اصول اخلاقی ناکارآمد یهودی-مسیحی را نقد میکند. همهی این موارد را کنار بگذاریم، در اینکه با یک فیلم نامتعارف روبرو هستیم، شکی وجود ندارد.
داستان در رابطه زوجی است که پس از مرگ فرزنشان، ناامیدی مطلق را تجربه میکنند، آنها به جنگلها قدم میگذارند و کارهای غیرقابل باوری نسبت به یکدیگر انجام میدهند (و نسبت به خودشان). ما با یک برداشت مدرنتر از داستان هابیل و قابیل روبرو هستیم که در بیشهها اتفاق میافتد و هر لحظهاش، پر از اغتشاش و خودویرانگری است.
در این ساختهی لارس فون تریر، لحظات شوکه کنندهای وجود دارد که به معنای واقعی کلمه، قابل دیدن نیستند و اگر آنها را ببینید، تا مدتها بر روحیهی شما تاثیر میگذارند اما یک سکانس آرامتر فیلم، شاید شما را بیشتر به فکر فرو ببرد. جایی که شخصیت مرد داستان (ویلیام دفو)، در جنگل، یک روباه زخمی را پیدا میکند که در آستانهی مرگ قرار دارد. روباه ناگهان میگوید: «هرج و مرج حکمفرما خواهد شد».
۲۳- تئاتر وحشت یاکوزا: سر گاو (Yakuza Horror Theatre: Cow’s Head)
- سال انتشار: 2003
- کارگردان: تاکاشی میکه
- بازیگران: هیدکی سونه، شو آیکاوا، رنجی ایشیباشی، کیمیکا یوشینو
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: 7 از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 72 از ۱۰۰
«سر گاو» یک افسانهی محلی ژاپنی است که در گذشته بسیار معروف بود. همانند «حلقه»، این افسانه هم در رابطه با یک «داستان نفرینشده» از یک قتل است که هرکسی تعریفش کند، خود به آن دچار میشود. «تاکاشی میکه» همواره نشان داده که به افسانههای محلی علاقهی زیادی دارد و سعی میکند با بازتعریف آنها، در رابطه با سقوط اخلاقی و انسانی جوامع مدرن، هشدار دهد.
میکه تعدادی از زشتترین و مبهوتکنندهترین سکانسهای تاریخ سینما را ساخته است، از جمله سکانس زجرآور پایانی فیلم «آزمون بازیگری»، سکانس شکنجهی فیلم «ایچی قاتل» و تقریبا اکثر سکانسهای «ویزیتور کیو». این لحظات را معمولا مات و حیران تماشا میکنید و احتمالا احساس تهوع هم دارید.
«تئاتر وحشت یاکوزا: سر گاو» اما یک فیلم کاملا متفاوت است و شامل تعدادی اتفاق عجیب و غریب میشود که ارتباط چندانی با یکدیگر ندارند. این ساختهی تاکاشی میکه، در واقع ادای دین به سینمای «دیوید لنیچ» است و همانند فیلمهای آن استاد سینمای سوررئالیستی، دوست دارد با مخاطبش بازی کند.
ریتم آهستهی فیلم به ایجاد احساس دلواپسی و فضاسازی شوم آن کمک کرده است. اگر تحمل تماشای خشونت بالا و کارهای زیرژانر «وحشت جسمی» را دارید، این فیلم را از دست ندهید؛ در غیر این صورت بهتر است از آن دوری کنید.
۲۲- فلامینگوهای صورتی (Pink Flamingos)
- سال انتشار: 1972
- کارگردان: جان واترز
- بازیگران: دیواین، دیوید لاکری، مینک استل، مری ویوین پیرس
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: 6.۱ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 81 از ۱۰۰
«فلامینگوهای صورتی» مظهر عجیب بودن است؛ یکی از آثار شاخص «جان واترز» که او را احتمالا با فیلمهای شیطنت آمیز و غیراخلاقیاش میشناسید. واترز علاقهی افراطی به شوکه کردن مخاطب داشت و از هر فرصتی استفاده میکرد تا احساسات او را دستخوش تغییر کند.
فلامینگوهای صورتی یک فیلم شلخته و آنارشیستی است که به ماجرای رقابت دو خانواده میپردازد که میخواهند ثابت کنند «کثیفترین آدمهای زندهی جهان» هستند.
مجله «امپایر» در سال ۲۰۰۰، فلامینگوهای صورتی را تصویری دقیق از زندگی آمریکایی، و جان واترز را «پیشگو» توصیف کرد.
واترز «رویای آمریکایی» را به خوبی در این فیلم نقد کرده و این ایده که انسانها برای رسیدن به شهرت، حاضر هستند هر کاری انجام دهند را در کانون توجه قرار داده است. واترز حتی خودپرستی و دیوانگی آدمها در عصر اینترنت را نیز پیشبینی کرده بود. شبیه به پایانبندی فیلم فلامینگوهای صورتی را بارها دیدهاید اما اینجا، به دلیل نزدیکی با واقعیت کنونی، تلختر از همیشه است.
۲۱- دندان نیش (Dogtooth)
- سال انتشار: 2009
- کارگردان: یورگوس لانتیموس
- بازیگران: کریستوس استرگیوگلو، میشل ولی، آنگلیکی پاپولیا
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: 7.۲ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 93 از ۱۰۰
«دندان نیش» داستان زوجی را روایت میکند که فرزندانشان را از دنیا جدا کردهاند. فرزندان که حالا بزرگتر شدهاند، همچنان هیچ درکی از دنیای اطراف خود ندارند و حتی یک گربهی ولگرد را حیوان وحشی و خطرناکی میدانند که میتواند آنها را از بین ببرد. دختر بزرگ خانواده اما به تدریج، آگاهی نسبی پیدا کرده و به این باور رسیده است که فراتر از دیوارهای خانه، زندگی جریان دارد.
دندان نیش یکی از بهترین فیلمهایی است که به مطالعهی جامعهی انسانی و سازوکار آن میپردازد. «یورگوس لانتیموس» برای به تصویر کشیدن حقایق، از عرف اجتماعی کمی دور شده تا دنیایی ارائه دهد که اگرچه مشابه دنیای فعلی به نظر میرسد اما هر آنچه که از استانداردهایش میدانیم و درک میکنیم، تغییر پیدا کرده است و دیگر کارکردی ندارد.
فیلم همچنین به این نکته اشاره دارد که مغز انسان را تا چه اندازه راحت میتوان کنترل کرد و آن را به مسیر تازهای برد؛ ضمن اینکه روح انسان همیشه و در هر صورتی، در مواجهه با استبداد و قدرتطلبی نیروهای خارجی، مقاومت میکند.
لانتیموس فضای پریشان و هراسآوری را خلق کرده که با خشونت و لحظات شوکهکننده عجین شده است تا در نهایت، یکی از غمانگیزترین پایانهای سینمایی دو دههی اخیر را رقم بزند؛ پایانی که اگرچه با دلسردی و ناامیدی کامل همراه نیست اما حس خوشایندی هم منتقل نمیکند.
۲۰- جنگل عجیب (Funky Forest)
- سال انتشار: 2005
- کارگردان: کاتسوهیتو ایشیئی، آجیما اشیمین، شونیچیرو میکی
- بازیگران: تادانابو آسانو، سوسومو تراجیما، رینکو کیکوچی
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: 6.۷ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 20 از ۱۰۰
بعضی از فیلمها به این دلیل عجیب هستند که زندگی روزانهی ما را از زاویهی متفاوتی نشان میدهند. بعضی دیگر سورئال هستند یا هیچ توضیحی برایشان وجود ندارد؛ گاهی هم به زبان رویاها یا ناخودآگاه انسان حرف میزنند. آثاری هم وجود دارند که برای نوآوری در ساختار روایت یا عبور از استانداردهای اخلاقی، عجیب به نظر میرسند یا همانطور که در مقدمه اشاره شد، از مرزها و محدودیتهای فیلمسازی عبور کردهاند.
و پس از همهی اینها، فیلم «جنگل عجیب» را داریم.
فیلم، مجموعهای از سکانسها و تصاویر غیرقابل هضم است که ارتباطی با یکدیگر ندارند و حتی گاهی باهم در تضاد هستند. برای دو ساعت و نیم، این حس را دارید که مسکالین مصرف کردهاید و چیزهایی دیوانهواری را به چشم میبینید. برخلاف اکثر فیلمهایی که ادعای عجیب بودن دارند، جنگل عجیب در کنار فیلمی همچون «عصر طلایی»، یک اثر سورئال خالص است.
فیلم شما را برای مدتی کوتاه از زندگی عادی، منطق و عقلانیت دور میکند و ایدههای نامتعارفی را به تصویر میکشد، از جمله سکانسهای کارتونی و میانپردههای موزیکال. یکپارچگی خاصی در فیلم وجود ندارد که بدیهی است، زیرا سه کارگردان مختلف بر روی آن کار کردهاند اما این تصمیم، هدفمند بوده و به دگردیسی فضاها کمک کرده است.
۱۹- تتسوئو: مرد آهنین (Tetsuo: The Iron Man)
- سال انتشار: 1989
- کارگردان: شینیا تسوکاموتو
- بازیگران: تومورووو تاگوچی، کی فوجیوارا، شینیا تسوکاموتو، رنجی ایشیباشی
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: 7 از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 80 از ۱۰۰
به شکل بیرحمانهای ناخوشایند و حتی یادگارخواهانه، «تتسوئو» را باید یک تجربهی بصری منحصربهفرد قلمداد کرد. فیلم که یادآور «کلهپاککن» اثر دیوید لینچ و سبک هنری فراواقعگرایانهی «اچ.آر. گیگر» (طراح بصری فیلم «بیگانه») هم هست، در میان موجهای تمام نشدنیاش از مناظر خیالی و عجیب، یک دنیای متفاوت خلق کرده است که با یک بار تماشای فیلم، شاید ابعادش را به درستی درک نکنید.
تتسوئو در دورانی عرضه شد که صنعت فیلم ژاپن تقریبا به بن بست رسیده بود؛ استادان بزرگ ژاپنی، «یاسوجیرو اوزو»، «کنجی میزوگوچی» و «آکیرا کوروساوا» فوت کرده بودند یا دیگر فیلم نمیساختند و روزهای دلنشین فیلمهای ترسناک ژاپنی و انیمههای درخشان «استودیو جیبلی» هنوز از راه نرسیده بود. سینمای ژاپن از روی ناچاری، به فیلمهای شوکهکننده و جنجالآمیز گرایش پیدا کرد (سری «خوکچه هندی» محصول همین دوره است)؛ و اینجا بود که «شینیا تسوکاموتو» وارد میدان شد، فیلمسازی که میتوانستیم از همان ابتدا حدس بزنیم کارهایش کالت خواهند شد.
تتسوئو همچون یک حملهی عصبی شدید است؛ نمایی از یک دنیای پسافناوری که در آن، انسانها و ماشینها درهم پیچیدهاند. نتیجهی این پیوندها، انسانهای هیبریدی است و جهانی آخرالزمانی که تحت تاثیر تکنولوژی و ساختههای آدمی، به سوی نابودی کامل پیش میرود.
مرد آهنین سکانسهایی دارد که در ناخودآگاه شما ریشه میکند و تا ابد آنجا باقی میماند. فیلم یکی از دلخراشترین سکانسهای رویای تاریخ سینما را هم دارد که به راحتی فراموش نمیشود.
۱۸- موتورهای مقدس (Holy Motors)
- سال انتشار: 2012
- کارگردان: لئوس کاراکس
- بازیگران: دونی لوان، ادیت اسکوب، اوا مندس، کایلی مینوگ
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: 7.۱ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 92 از ۱۰۰
یک بازیگر، سوار بر یک لیموزین سفید، به مناطق مختلف شهر پاریس میرود و تعدادی نقش غیرمنطقی بازی میکند، از جمله یک زن تهیدست، یک گنگستر چینی و یک پیرمرد در حال مرگ. فارغ از نتیجهی نهایی حتی مرگ، او در پایان به لیموزین بازمیگردد، لباس خود را عوض میکند و برای نقش بعدی آماده میشود.
این یک خلاصهی کلی از «موتورهای مقدس» است، شاهکاری از ادغام ایدههای انتراعی. فیلم بازتابی از زندگی انسان در طول یک روز است که با نزدیک شدن به شب، آهسته به سوی مرگ، فقدان، غضب، خشونت و تنهایی گرایش پیدا میکند. چیزایی که خواسته یا ناخواسته در بخشی از زندگی خود، آنها را تجربه میکنیم یا بروز میدهیم.
این ساختهی «لئوس کاراکس»، یک نامهی عاشقانه به سینمای فرانسه هم هست و تعدادی از لحظات بهیادماندنی فیلمهای کلاسیک را یادآور میشود، همانند ماسک مشهور فیلم «چشمان بدون چهره» ساختهی «ژرژ فرانژو» یا نقشآفرینی «جین سیبرگ» در «ازنفسافتاده» که اینجا «کایلی مینوگ» آن را تکرار میکند.
اما نه فقط سینمای فرانسه، کاراکس نیمنگاهی به تاریخ سینما هم دارد، از «ژان کوکتو» و «فریتس لانگ» تا لوئیس بونوئل. موتورهای مقدس، سفری پیکارِسکگونه به دنیای فیلمها است که از یک سالن سینمای صامت آغاز میشود و با لیموزینهای سخنگو به پایان میرسد.
۱۷- پی (Pi)
- سال انتشار: 1998
- کارگردان: دارن آرونوفسکی
- بازیگران: شان گیلوت، مارک مارگولیس، بن شنکمن، اجای نایدو
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: 7.۴ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 88 از ۱۰۰
«پی» پرترهای از دیوانگی است، از فروپاشی یقین و تجزیهی تدریجی ذهن انسان. داستان پیرامون مردی اتفاق میافتد که در این جهان پرهرجومرج، میخواهد یک ساختار ریاضیاتی پیدا کند که کلید درک همه چیز است؛ او در این مسیر، روی ترس ابدی ما از مرگ، جهان باقی و حضور مطلق خداوند دست میگذارد.
دارن آرونوفسکی برای برداشتهای سیاهش از اعتیاد و وسواسهای فکری شناخته میشود («مرثیهای بر یک رؤیا» و «قوی سیاه») اما «پی» یک چیز دیگر است، یک فیلم کوچک که حرفهای بزرگی میزند و به کالبدشکافی پارانویا، وحشت و جنون میپردازد.
با اینکه هزینهی خاصی برای اثر نشده است اما با فیلمبرداری سیاه و سفید درجه یک، زوایای دوربین خفقانآور و خشونت سیناپسی، در تمامی لحظات خارقالعاده جلوه میکند.
۱۶- خرچنگ (The Lobster)
- سال انتشار: 2015
- کارگردان: یورگوس لانتیموس
- بازیگران: کالین فارل، ریچل وایز، بن ویشاو، لئا سیدو، الیویا کلمن
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: 7.۲ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 87 از ۱۰۰
یک فیلم غیرعادی و شورانگیز دیگر از فیلمساز یونانی، یورگوس لانتیموس که داستانش حتی روی کاغذ هم نامتعارف است. در آیندهی نزدیک، آدمهای جامعه تنها ۴۵ روز فرصت دارند تا عشق واقعی خود را پیدا کنند و اگر موفق به این کار نشوند، به انتخاب خود تبدیل به یک حیوان میشوند تا ادامهی زندگیشان را در انزوا و سرگردانیهای پایانناپذیر بگذرانند.
این بدین معنا است که انسانهای تنها، محکوم به نابودی هستند و کسانی که نمیتوانند نیمهی گمشدهی خود را پیدا کنند، راهی برای نجات نخواهند داشت.
لانتیموس با نوع نگاه متفاوتش، آثار پادآرمانشهری را به سخره گرفته است و فرهنگهایی که در آنها ازدواج اجباری است را نیز تجزیه و تحلیل میکند. لانتیموس یکی از خلاقترین فیلمسازان این روزها به حساب میآید که ساختههایش، پنجرهای است به سوی واقعیتهای روزمرهی زندگی ما تا با آنها به شکل تازهای مواجه شویم.
۱۵- دبلیو آر: اسرار ارگانیسم (WR: Mysteries of the Organism)
- سال انتشار: 1971
- کارگردان: دوشان ماکاویو
- بازیگران: میلنا دراویچ، یاگودا کالوپر، تولی کوبفربرگ
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: 6.۸ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 87 از ۱۰۰
کمونیسم و برافتادن تدریجی بلوک شرق (کشورهای متحد شوروی) در دوران جنگ سرد و پس از آن، یکی از مباحثی بود که فیلمسازان متعددی به آن پرداختند؛ بسیاری از این کارگردانان برای هنرشان، به زندان محکوم یا حتی اعدام شدند. در این میان، کمتر اثری به اندازهی «اسرار ارگانیسم» استثنایی یا اورجینال است؛ فیلمی که اندیشههای سوسیالیستی را در تلفیق با کمدی ارائه میدهد.
فیلم در زمان اکران، از سوی غرب و البته شرق، مورد انتقاد قرار گرفت و حتی آن را جنایتی علیه سینما توصیف میکردند. اسرار ارگانیسم بدون شک یک اثر سینمایی نادر محسوب میشود و از قلب جامعهای آمده است که سیاستهای آن در آستانهی متلاشی شدن بود و خشونتی وحشتناک، انتظارش را میکشید.
بدون اینکه وارد جزئیات شویم، داستان فیلم پیرامون جستجو برای «تنها منبع خوشحالی» است و در ادامه با اضافه شدن اِلمانهای سورئال، به مضامین اجتماعی-سیاسی دیگری هم پرداخته میشود. «دوشان ماکاویو» اثری پرزرقوبرق ساخته است که هر کدام از نماهایش، حس متفاوتی به شما میدهد و ناخواسته به بعضی از چیزهایی که خواهید دید، واکنش نشان میدهید. فیلمساز همچنین موفق شده تا لحن کمدی سیاه اثر را در بخشهای مختلف داستان حفظ کند که قطعا کار آسانی نبوده است.
اسرار ارگانیسم از آن فیلمهای رادیکالی است که هرگز به آن اجازه داده نشد تا حرفهایش را بزند؛ این فیلم برای هر نوع مخاطبی مناسب نیست اما اگر به سینمای اروپای شرقی (خصوصا دههی ۷۰ میلادی) علاقهمند هستید، آن را از دست ندهید.
۱۴- تاکسیدرمی (Taxidermia)
- سال انتشار: 2006
- کارگردان: جرج پالفی
- بازیگران: پیروشکا مولنار
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: 6.۹ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 81 از ۱۰۰
«جرج پالفی» در دههی اول قرن بیست و یکم، دو فیلم پریشانکننده و تفکربرانگیز ساخت: فیلم تجربی «هاکل» (Hukkle) که هیچ دیالوگی ندارد و تاکسیدرمی که «بادی هارور»، عناصر سینمای هنری و سبک داستانگویی آثار ادبی حماسی را با یکدیگر ترکیب کرده است.
فیلم در روایت سحرآمیزش، شاید تداعیگر نوشتههای «گونتر گراس» یا «گابریل گارسیا مارکز» باشد، با این تفاوت که چاشنی «کانیبال هولوکاست» هم به ماجراها اضافه شده است.
جرج پالفی ظاهرا علاقهی غیرقابلوصفی به عملکرد بدن انسان دارد و اینکه تا چه اندازه میتوان آن را تحت فشار قرار داد. او سه نسل از شخصیتها را مجبور میکند تا تغییرات بدنی نامانوسی را تجربه کنند و داستان در نهایت به عصر مدرن و یک «تاکسیدرمیست» (کسی که حیوانات را بصورت حرفهای خشک میکند) میرسد که میخواهد سرش را قطع کند و بدنش را همچون یک اثر هنری به نمایش بگذارد.
فیلم میتواند حکایتی از کشور مجارستان در دورهی اشغال از سوی کمونیستها باشد یا تعبیری از تجزیه و حذف تفکرات سیاسی در دولتهای اقتدارگرا؛ شاید هم جرج پالفی یک بیمار روانی باشد اما هر هدفی که در ذهن داشته، فیلم نامتعارفی ساخته است که گاهی آثار فون تریه در مقایسه با بعضی از سکانسهای آن شوخی به نظر میرسد.
چیزهایی که در تاکسیدرمی به نمایش گذاشته میشود، میتواند بر روان و روحیهی شما تاثیر منفی محسوسی داشته باشد، پس هوشیارانه به سراغ آن برود.
۱۳- ویدئودروم (Videodrome)
- سال انتشار: 1983
- کارگردان: دیوید کراننبرگ
- بازیگران: جیمز وودز، دبی هری، لالی کادو
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: 7.۲ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 78 از ۱۰۰
از زمانی که «رعشهها» (Shivers) روی پرده رفت تا به امروز، دیوید کراننبرگ یکی از نمادهای ژانر ترسناک و معمارِ ترسهای خالص خطاب میشود. فیلمهای او در اواخر دههی ۷۰ و اوایل دههی ۸۰ میلادی، شجاعانهتری آثاری هستند که میتوانید در این ژانر پیدا کنید.
وقتی از فیلمهای سینمایی عجیب صحبت میشود، همیشه نام «ویدئودروم» هم به میان میآید که بعضی از سکانسهایش هنوز هم تحسین برانگیز هستند.
ایدهی اولیه فیلم در عصر اینترنت، بیشتر از گذشته حائز اهمیت است: یک مرد، به صورت تصادفی با یک شبکهی تلویزیونی روبرو میشود که ظاهرا شکنجههای واقعی انسان را پخش میکند. او در جریان یافتن سیگنال این شبکه، دچار توهم و اختلالات پارانوئیدی میشود.
داستان فیلم در آن دوران شاید بیشتر به یک افسانهی محلی نزدیک بود اما حالا در دورانی که «فیلم اسناف» و ویدیوهای قتل یا خودکشی به راحتی در اینترنت پیدا میشود، واقعیتر از همیشه به نظر میرسد. ویدئودروم ترسهای واقعی ما را یادآور میشود و امضاهای همیشگی و غرابت کراننبرگ را دارا است.
۱۲- بر گوی نقرهای (On The Silver Globe)
- سال انتشار: 1988
- کارگردان: آندژی ژووافسکی
- بازیگران: آندژی سورین، یژی ترلا، کریستیانا یاندا، لِشِک دوئوگش
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: 7.۳ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 100 از ۱۰۰
یکی از خیالپردازانهترین فیلمهای تاریخ سینما، در کنار «تل ماسهی خودوروفسکی» (که روزگار به آن هم روی خوش نشان نداد).
وقتی به بهترین فیلمهای علمی تخیلی میرسیم، کمتر از «بر گوی نقرهای» صحبت میشود. همانند بسیاری از عناوین این فهرست، این اثر هم نتوانست از چنگال ممیزیها رهایی پیدا کند زیرا در لهستان کمونیستی جلوی دوربین رفته بود. متاسفانه این فیلم هرگز تکمیل نشد و نیمهکاره باقی ماند.
با این وجود، اثر برجستهای است؛ یک زنگ خطر اخلاقی، پیام هشداری که گویی از آینده آمده است تا ما را آگاه کند و برای اینکه حرفهایش را بزند، شجاعت به خرج میدهد. همان نماهای اول فیلم شاید کافی باشد تا متوجه شوید که «آندژی ژووافسکی» میخواهد ساختهاش را از دیگر آثار ژانر علمی تخیلی، جدا کند.
بر گوی نقرهای، همانند یک ستارهی در حال مرگ است که موج انفجارش، تمام وجودتان را تسخیر میکند و دیدگاههای مکتب نیهیلیسم را در روایت منجسم خود دخیل کرده است.
داستان، به تمثیلهای کتاب مقدس نزدیک است و به تلاشهای انسان برای ساکن شدن در یک سیارهی دیگر میپردازد. تعدادی فضانورد به یک سیاره سفر کرده و جامعهی کوچکی را تشکیل میدهند. چند نسل بعد، فرزندانشان آنها را به عنوان انسانهای اصیل پرستش میکنند. پس از مدتی، یک فضانورد جدید به سیاره قدم میگذارد و تبدیل به «ناجی» آنها میشود؛ او باید کمک کند تا در جنگ علیه تمدن فرازمینی ساکن در این سیاره، به پیروزی برسند اما شرایط به شکل دیگری پیش میرود.
بر گوی نقرهای از آن دسته آثار است که گاهی نمیتوان به درستی درکش کرد اما حتی با اینکه کامل نیست، شاید به یکی از بهترین فیلمهای علمی تخیلی تبدیل شود که در زندگی خود تماشا کردهاید.
۱۱- به خلأ وارد شو (Enter The Void)
- سال انتشار: 2009
- کارگردان: گاسپر نوئه
- بازیگران: ناتانیل براون، پاز د لا ورتا، الی الکساندر
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: 7.۳ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 73 از ۱۰۰
«گاسپر نوئه» با «برگشتناپذیر» مطرح شد، فیلمی که یک سکانس ۱۰ دقیقهای دارد که به معنای واقعی کلمه قابل دیدن نیست و در ادراک ما نمیگنجد. هشت سال بعد، او با «به خلأ وارد شو» به سینما بازگشت که میتوانیم آن را دنبالهی معنوی برگشتناپذیر در نظر بگیریم که اینبار به جای تلاطمهای فیزیکی، بر روی تنشهای روحی و روانی متمرکز است.
به خلأ وارد شو، زندگی پس از مرگ یک جوان را روایت میکند. ورود او به جهان باقی، برخلاف انتظار، یک تجربهی معنوی نیست؛ او تنها به سطح بالاتری رفته و بدون محدودیتهای ناشی از زمان و مکان، میتواند بیرحمیها و مصیبتهای زندگی خود را یک بار دیگر تجربه کند و نتایج اعمالش را ببیند.
دوربین گاسپر نوئه گویی به بیماری صرع مبتلا است و او انواع تکنیکهای سینمایی را به کار گرفته تا فیلم را از چشمان یک مرد مُرده روایت کند؛ کسی که چشم اندازش از دنیای جهنمی پس از مرگ، به شکل عجیبی به دنیای واقعی ما نزدیک است.
فیلم نه تنها مرزهای فیلمبرداری را کنار میزند و در این بخش نوآوری دارد، بلکه در تصویرسازیاش از ذهن و ضمیر ناخودآگاه، سعی میکند تجربهی تازهای برای مخاطب باشد.
سینمای نامتعارف گاسپر نوئه را باید همانند فون تریه جدی بگیرید و با آمادگی قبلی، به تماشای آنها بنشینید. فارغ از افراط گراییهای این فیلمساز، آثار او میتواند شما را برای مدتی به افسردگی مالیخولیایی دچار کند.
۱۰- گامو (Gummo)
- سال انتشار: 1997
- کارگردان: هارمونی کورین
- بازیگران: جیکوب رینولدز، لیندا مانز، کلویی سونی،
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: 6.۷ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 38 از ۱۰۰
«گامو» از آن دسته فیلمها است که فقط ممکن بود در دههی ۹۰ میلادی ساخته شود؛ یعنی دورهای که سینمای مستقل آمریکا به شکوفایی رسید و کارگردانانی همچون «تاد سولوندز»، «کوین اسمیت»، «گاس ون سنت»، «وس اندرسون» و «اسپایک جونز» بدون توجه به نظام هالیوودی و جریان اصلی، رشد کردند و مورد توجه قرار گرفتند.
در این میان، شاید به «هارمونی کورین» کمتر توجه شود اما یکی از فیلمسازانی است که سینمای مستقل آمریکا در دههی ۹۰ میلادی قطعا با او معنا پیدا میکند. هارمونی کورین با فیلمهایش، دیدگاههای غیرقابل تصور و نوآورانهای را ارائه میدهد و گامو را باید شاهکار او بدانیم. این فیلم به گرایشات جامعهستیزانه و منزجر کنندهی انسان میپردازد.
داستان پیرامون تعدادی آدم ولگرد اتفاق میافتد که شهرشان توسط گردباد نابود شده است. جامعهی اطراف آنها تخریب شده و از حالت استاندارد خارج شده است. در نتیجه، قانون دیگر معنای خاصی ندارد و این جوانان هر کاری که دوست دارند را انجام میدهند، از جمله کشتن گربهها و کارهای غیرمتعارف دیگر.
همانند اکثر فیلمهایی که در این مقاله معرفی کردهایم، گامو نیز رویدادهای کوچک و بزرگ پراکندهای را شامل میشود که اینجا، در زیر سایهبان مضامینی همچون فساد اخلاقی و انسانی قرار گرفتهاند.
اکثر ساکنان شهر، رفتارهایی را از خود نشان میدهند که در یک جامعهی عادی، قابل قبول نیست اما بخش سیاه و ترسناک ماجرا این است که حالا در عصر مدرن، با آدمهایی در دنیای واقعی و مجازی روبرو هستیم که حتی دست به کارهای بدتری میزنند تا گامو، حقیقیتر از مستند جلوه کند.
۹- توطئهگران لذت (Conspirators of Pleasure)
- سال انتشار: 1996
- کارگردان: یان شوانکمایر
- بازیگران: باربورا هرزانووا، یرژی لابوس
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: 7.۴ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 86 از ۱۰۰
حتی در محفل عجیبها هم «توطئهگران لذت» عادی به نظر نمیرسد و از باقی جدا افتاده است. «یان شوانکمایر» پس از عرضهی تعدادی انیمیشن استاپموشن سادومازوخیستی، با توطئهگران لذت، اولین فیلم «لایو اکشن» خود را ساخت (که آن هم چند سکانس عروسکگردانی دارد). فیلم در مورد آدمهایی است که در مسیر تحقق رویاهایشان، به خود و حیوانات صدمه میزنند.
فیلم به رویاهایی میپردازد که هرگز به حقیقت تبدیل نخواهند شد و یان شوانکمایر پوچی مزمن این خوابوخیالهای شخصی را بدون کلام و با لحنی رومانتیک به تصویر میکشد. او رهایی و آزادی حاصل از تحقق رویاهای ناهنجار را درک کرده است و سعی میکند تا آنها را با مخاطب به اشتراک بگذارد.
۸- شهر کودکان گمشده (The City of Lost Children)
- سال انتشار: 1995
- کارگردان: ژان-پیر ژونه، مارک کارو
- بازیگران: ران پرلمن، دنیل امیلفورک، ژودیت ویته، دومینیک پینان، ژان-کلود دریفوس
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: 7.۵ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 79 از ۱۰۰
ساختههای «ژان-پیر ژونه» معمولا خلاف جهت قصهگویی سنتی حرکت میکنند (شاید به جز «بیگانه: رستاخیز» که بهتر است از آن صحبت نکنیم). او «سرنوشت شگفتانگیز املی پولن» را در کارنامه دارد که یکی از فیلمهای شاخص سینمای فرانسه در ژانر کمدی رومانتیک است اما ژونه در دههی ۹۰ میلادی، ژانر علمی تخیلی را هم با «اغذیهفروشی» (Delicatessen) و «شهر کودکان گمشده» درنوردید.
داستان در رابطه با یک دانشمند دیوانه است که کودکربایی میکند و رویاهایشان را به سرقت میبرد. فیلم در واقع نسخهی سایبرپانکی «چیتیچیتی بنگبنگ» است، یک داستان افسانهای که شاید انتظار داشتیم کسی مثل «تیم برتون» آن را در اوایل دههی ۹۰ میلادی بسازد.
برگ برندهی شهر کودکان گمشده اما نه داستانگویی، بلکه جلوههای بصری آن است. نماهایی که ژان-پیر ژونه ارائه میدهد، شاید بیهمتا باشند. از موجودی شبیه به مغز انسان که در یک آکواریوم نگهداری میشود و توسط دانشمند فیلم خلق شده تا طراحی تئاترگونهی محل زندگیاش و فضاسازی گروتسکی که ژونه خلق کرده است.
۷- کویانیس کاتسی: زندگی بدون توازن (Koyaanisqatsi)
- سال انتشار: 1982
- کارگردان: گادفری رجیو
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: 8.۳ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 90 از ۱۰۰
«کویانیس کاتسی» بیشتر از اینکه یک مستند سینمایی باشد، یک سیاحت است. فیلم، داستان، شخصیت یا دیالوگی ندارد؛ در عوض، با تصاویر شکوهمند و نگرانکنندهای از «کرهی زمین» روبرو میشویم که گویی مسخ شده و به یک چیز غیرقابل شناسایی تبدیل است. ما به دنیایی که در آن زندگی میکنیم و میشناسیم، از زاویهی تازهای مینگریم و نسبت به آن، احساس بیگانگی داریم.
کویانیس کاتسی واژهای از زبان «هوپی» (یکی از زبانهای سرخپوستی) به معنای «زندگی بدون توازن» است. این ساختهی «گادفری رجیو» را میتوان یک گزارهی محیطی در نظر گرفت که از زمین خاکی قدردانی و جدایی انسان از طبیعت را یادآوری میکند. فیلم، یک تصویربرداری زمانگریز معکوس از پیدایش است که تحلیل رفتن تدریجی طبیعت، از دست رفتن تقدسی که داشت و مسموم شدنش به دلیل دخالتهای انسانی را شرح میدهد.
فیلم با طبیعت آغاز میشود و سپس به دنیای تمدنهای مدرن وارد میشود تا نشان دهد دیگر هیچ سنخیتی میان دنیای ما و آن چه که بود، وجود ندارد. چیزی که شما را در این سفر همراهی میکند، موسیقی هیپنوتیزم کننده و امبینت «فیلیپ گلس» است که البته کمتر موسیقی است و بیشتر صدای ماشینهایی که خلق کردهایم و سرنگونی ترسناک قریبالوقوعی که انتظارمان را میکشد.
فیلم دو دنباله هم دارد: «پواکوساتسی: زندگی در تغییر» و «ناکویاکاتسی: زندگی به مثابه جنگ» که اگرچه در حد و اندازهی قسمت اول نیستند اما ارزش تماشا کردن دارند.
۶- فیلم دلپذیر (Sweet Movie)
- سال انتشار: 1975
- کارگردان: دوشان ماکاویو
- بازیگران: کارول لورا، جان ورنن، آنا پروتسنال، پیر کلمنتی
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: 6.۱ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 48 از ۱۰۰
نام این فیلم با اینکه طعنهآمیز است اما چندان هم نامربوط نیست. «فیلم دلپذیر» از آن آثار آوانگارد سورئالیستی دههی ۷۰ میلادی به حساب میآید که از همان لحظات ابتداییاش میتوانید حدس بزنید قرار است تا چه اندازه ظالمانه باشد.
یک ملکهی زیبایی و یک کاپیتان کشتی، روزهایشان را با کودککشی، آیینهای قربانی کردن انسانها و انجام کارهای مذبوحانه و مشمئز کننده میگذرانند. البته همهی این کارها را در حالی انجام میدهند که آغشته به عسل، شیرینی، شهد و شکر هستند!
همانند دبلیو آر: اسرار ارگانیسم، هدف فیلم دلپذیر تنها نشان دادن فساد اخلاقی نیست تا بواسطهی آن جلب توجه کند. مشابه «پازولینی» و ساختهاش «سالو»، مبحث اصلی دوشان ماکاویو، اقتدارگرایی است. ضمن اینکه او مشخصا قصد داشته تا با مقولهی فیلمسازی در قالب هجو برخورد کند.
۵- ماه سیاه (Black Moon)
- سال انتشار: 1975
- کارگردان: لویی مال
- بازیگران: کاترین هریسون، جو دالساندرو، الکساندرا استوارت، ترزه گیزه
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: 6.۲ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 50 از ۱۰۰
یکی از مولفان بزرگ موج نوی فرانسه، «لویی مال» جایگاه ویژهای در سینمای این کشور دارد اما در مقایسه با «فرانسوا تروفو» یا «ژان-لوک گدار»، معمولا کمتر به او پرداخته میشود.
«ماه سیاه» یکی از فیلمهای آوانگارد فراموششدهی دههی ۷۰ میلادی است که ثابت میکند آن دوران، نقطهی اوج سینمای اکسپریمنتال بوده است و فیلمسازان این فرصت را داشتند تا جنونآمیزترین ایدههای خود را روی پرده ببرند. لویی مال هرگز از مضامین بحث برانگیز دوری نمیکرد و ماه سیاه را در راستای بررسی جنسیت ساخته است؛ فیلمی رویاگونه که به فیلمهای سورئال دههی ۳۰ میلادی ادای دین میکند.
لویی مال، ماه سیاه را ادای احترامی به «آلیس در سرزمین عجایب» نیز میداند و اِلمانهای واضحی از رمان مشهور «لوئیس کارول» در آن به چشم میخورد. در دنیایی آخرالزمانی که یک جنگ بزرگ میان مردان و زنان در جریان است، زنی جوان میخواهد به دور از هیاهو، به حومهی شهر فرار کند. او در این مسیر، با رویدادهای خیالی و فرازمینی مختلفی روبرو میشود، از جمله یک اسب تک شاخ.
۴- تعطیلات آخر هفته (Weekend)
- سال انتشار: 1967
- کارگردان: ژان-لوک گدار
- بازیگران: میری دارک، ژان یان، والری لاگرانژ، لاسلو سابو
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: 7.۲ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 93 از ۱۰۰
کمتر کارگردانی در تاریخ سینما وجود دارد که تنها در یک دهه، به اندازهی ژان-لوک گدار، فیلمهای درخشان ساخته باشد اما اون این کار را در دههی ۶۰ میلادی انجام داد. از «ازنفسافتاده» تا «تعطیلات آخر هفته»، هر کدام از آثار گدار را میتوان شاهکار توصیف کرد. فیلمهای او وقایعنامهای است از ماهیت هنر، هنرمند، خلاقیت و مبارزه با سنتگرایی. در نقطهی پایانی خلاقانهترین دههی زندگی گدار، این تعطیلات آخر هفته است که خودنمایی میکند.
مشابه دیگر فیلمهای این فهرست، فیلم در رابطه با سقوط یک جامعهی عادی و بازگشت آن به سوی بدویت است؛ فیلم همچنین به تاثیرات نظام سرمایهداری میپردازد. در دورهی نمایش، بسیاری آن را مستندی از یک انقلاب میدانستند، چیزی که در سال ۱۹۶۷ دیگر دستنیافتنی به نظر نمیرسید؛ هرجومرجی که در این فیلم به چشم میخورد، فراتر از جامعه و سیاست، سینما را هم در بر میگیرد.
تعطیلات آخر هفته به تلاشهای گدار برای «داستانپردازی» پایان داد؛ پس از سال ۱۹۶۷، او به ساخت مستندهای تجربی بازگشت و در «سرگذشت سینما» (Histoire du cinema)، بخش اعظمی از تاریخ فیلمسازی را نقد کرد.
این فیلم، نقطهی اوج کارنامهی هنری ژان-لوک گدار و خلاصهای از ۱۳ فیلم قبلی او به حساب میآید که حس یک پایان قطعی را دارد.
۳- عصر طلایی (L’age D’or)
- سال انتشار: 1930
- کارگردان: لوئیس بونوئل
- بازیگران: لیا لیس، گستون مودو
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: 7.۳ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 90 از ۱۰۰
«لوئیس بونوئل» افسانهای با «عصر طلایی» تقریبا به همه توهین کرد تا کشورهای مختلف، از پخش آن جلوگیری کنند. بونوئل که در زمینهی طرد شدن، سابقهای مفصل دارد، به اجبار در کشورهای متفاوت فیلم میساخت و کمتر پیش میآمد که جنجال درست نکند.
عصر طلایی اولین فیلم بلند سورئالیستی بونوئل است که آن را یک سال پس از فیلم کوتاه پرسروصدای «سگ اندلسی» به نمایش گذاشت. سگ اندلسی اثری ساختارشکن بود که به زبان رویاها و ضمیر ناخودآگاه صحبت میکرد. بونوئل فیلمنامهی عصر طلایی را با همکاری «سالوادور دالی» نوشته است که یکی از برجستهترین نقاشان فراواقعگرای قرن بیستم است.
بونوئل دغدغههایش در رابطه با تعصبات مذهبی دروغی، فئودالیسم، معیارهای ارزشی کلیسای کاتولیک و انحرافات جنسی طبقهی بورژوا را به شکلی قابل لمس وارد داستان عصر طلایی کرده است. قصه پیرامون زوجی جریان دارد که رابطهی رومانتیکشان تحت تاثیر کلیسای کاتولیک، زنان خانهدار پرحرف و اعضای خانواده (که مخالف ازدواجشان هستند) قرار میگیرد.
شجاعتی که بسیاری از کارگردانان فیلمهای این فهرست به خرج دادهاند، حاصل سرکشیها و بلندپروازیهایی است که لوئیس بونوئل داشت. او به منبع الهام فیلمسازان متعددی تبدیل شد که حرفهای تازهای برای گفتن داشتند و میخواستند خارج از عرف و استانداردهای موجود، کارهای تجربی یا هنری شاخص بسازند.
۲- امپراتوری درون (Inland Empire)
- سال انتشار: 2007
- کارگردان: دیوید لینچ
- بازیگران: لورا درن، جرمی آیرونز، جاستین ثرو، هری دین استنتون
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: 6.۹ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 72 از ۱۰۰
هیچ فهرستی از فیلمهای عجیب، بدون حضور اسقف اعظمِ پیچیدگیهای سورئال آمریکایی کامل نیست. فیلمهای «دیوید لینچ» مرز میان واقعیت و رویا را کمرنگ میکنند و به دنیاهایی از قصهها پا میگذارید که همه چیز پیچ و تاب خورده است.
لینچ، رویا و خیالهای انسانی را درک میکند و در آثارش، آنها را بیقاعده و ساختارشکنانه ارائه میدهد. از «مخمل آبی» تا «جاده مالهالند»، پِیرنگ اصلی کارهای او، سیاهی مطلقی است که در زیر پوست تمدن انسانی، رقصکنان به دور خود میچرخد و منتظر است تا بیرون بپاشد.
«امپراتوری درون»، آخرین فیلم بلند او است و شاید «لینچیترین» کار او هم باشد (متاسفانه پس از آن، هیچ استودیویی حاضر نشد تا بودجهی پروژههایش را تامین کند). فیلم، وحشتهای ناشی از یک کابوس و روانپریشی را بازسازی میکند. داستان در رابطه با بازیگر زن جوانی است که ناگهان به این باور میرسد همان شخصیتی است که در یک فیلم، نقش آن را بازی میکند. او با بحران هویت روبرو میشود و به دنیایی تاریک از نشانهها و خرگوشهای انساننما قدم میگذارد.
چیزی که امپراتوری درون را از دیگر ساختههای لینچ متمایز میکند (که همهی آنها سزاوار حضور در این فهرست بودند)، این است که به صورت کاملا دیجیتالی فیلمبرداری شده و کیفیت نوارهای ویاچاس را دارد. این مسئله کمک کرده تا فیلم فضای کلاستروفیک و متفاوتی داشته باشد.
۱- کوه مقدس (The Holy Mountain)
- سال انتشار: 1973
- کارگردان: آلخاندرو خودوروفسکی
- بازیگران: آلخاندرو خودوروفسکی، اوراثیو سالیناس، زامیرا ساندرز
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: 7.۹ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 83 از ۱۰۰
خودوروفسکی در همان ۱۰ دقیقهی ابتدایی «کوه مقدس»، غضبناک و انتقامجویانه به عیسی مسیح، کتاب انجیل، مسیحیت و نمادگرایی مذهبی، حمله میکند. بعضی از تصویرسازیهایی که در این ۱۰ دقیقه تماشا میکنید، به تنهایی کافی هستند تا کوه مقدس شایستهی حضور در این فهرست باشد اما فیلم نزدیک به دو ساعت ادامه دارد و اجازه نمیدهد لحظهای نفس بکشید.
برخلاف ظاهر جدیاش، کوه مقدس تقریبا یک کمدی در لیست فیلمهای عجیب است؛ بازتابی از جهان فعلی و رویاپردازی دربارهی چیزهایی از جهان دیگر. خودوروفسکی شمایلی دیگرسان از معنویت است؛ فیلمهای او در زمره آثار شبهمذهبی قرار میگیرد که در دهه ۶۰ و ۷۰ میلادی رواج پیدا کردند و با ظهور پادفرهنگها، به محبوبیت رسیدند.
فیلمهایی همچون کوه مقدس و «موش کور»، تمثیلی از ظهور کابالائیسم هستند که نمادگرایی افراطی آنها میتواند با توجه به نوع نگاه شما و ارتباطی که با این فیلمها برقرار میکنید، عمیق یا بیمعنی باشد. اینها آثاری هستند که باید ببینید تا باورشان کنید، اگر باورشان کنید.
فیلمهای عجیب دیگری که سزاوار حضور در این فهرست بودند
- «ناهار عریان» به کارگردانی «دیوید کراننبرگ» (۱۹۹۱)
- «آلیس» به کارگردانی «یان شوانکمایر» (۱۹۸۸)
- «اتاق ممنوعه» به کارگردانی «گای مدین» (۲۰۱۵)
- «شبح آزادی» به کارگردانی لوئیس بونوئل (۱۹۷۴)
- «کلهپاککن» به کارگردانی دیوید لینچ (۱۹۷۷)
- «خانه» به کارگردانی «نابوهیکو اوبایاشی» (۱۹۷۷)
- «آنسوی رنگین کمان سیاه» به کارگردانی «پانوس کاسماتوس» (۲۰۱۰)
- «لاستیک» به کارگردانی «موسیو وزو» (۲۰۱۰)
- «آسمان مایع» به کارگردانی «اسلاوا سوکرمان» (۱۹۸۲)
- «برگی از جنون» به کارگردانی «تینوسوکه کینوگاسا» (۱۹۲۶)
- «زندهباد مرگ» به کارگردانی «فرناندو آرابال» (۱۹۷۱)
منبع: Taste of Cinema
یک فیلم هست توی دهه ۹۰ الان اسمش یادم نیست اونو حتما باید میذاشتی
بسیار کامل و مفید
مرسی بابت معرفی آثار
خرید و با این وجود در مناطق مختلف کشور اقدام کنید کافی است یک گونه و و و و عکس ها در این زمینه در مناطق کوهستانی در سال گذشته و آینده در این مورد را خ و و عکس ق این مورد را ترک کردند تا استیکر های جدید و بسیار لذیذ و خوشمزه و با توجه در این زمینه به میزبانی در ایران