نقد فیلم دشت خاموش؛ تکرار مکررات!
فیلم «دشت خاموش» دومین اثر سینمایی احمد بهرامی است که در گروه هنر و تجربه اکران شده و البته اینکه اصلا چرا این فیلم باید در گروه هنر و تجربه اکران شود خودش جای بحث دارد. فیلم به خصوص کنجکاویبرانگیز است چون در بخش افقهای جشنوارهی ونیز به نمایش درآمد و توانست جایزهی بهترین فیلم آن بخش را هم از آن خودش کند.
در نقد فیلم دشت خاموش خطر لو رفتن داستان وجود دارد.
تماشای «دشت خاموش» مثل خیلی از فیلمهای دیگر سینمای ایران غافلگیرکننده نیست. یک اثر دیگر در سینمای اجتماعی که قهرمانانش اینبار طبقهی کارگر هستند و احتمالا فقط پایان تلخ و سیاه و متفاوت آن متمایز از فیلمهای دیگر اینچنینی است. به همین دلیل نمایش فیلم در گروه هنر و تجربه عجیب است. فیلم دست به هیچ تجربهی هنری خاصی نزده که قرار باشد در این گروه به نمایش دربیاید مگر اینکه سیاست جدید تعیین اکران فیلمها در گروه اصلی یا هنر و تجربه به رنگی بودن یا سیاه و سفید بودن فیلم برگردد. چون فیلم بهرامی به دلایل نامشخصی سیاه و سفید است و این کنار تصمیم پایانی قهرمان فیلم تنها بخشهایی است که از سینمای اجتماعی جریان اصلی ایران فاصله دارد.
«دشت خاموش» سعی میکند با شیوهی بیانی متفاوت زندگی کارگران را زیر سایهی کارفرمایشان روایت کند. البته اینکه چقدر در این تلاش موفق است جای اما و اگر دارد. چهار گروه کارگری زیر نظر سرکارگری به نام لطفالله با بازی خوب علی باقری در آجرپزی آقاخان کار میکنند. فیلم سعی میکند به هر چهار گروه نزدیک شود اما نقطه ضعف روایت اینجاست که بهرامی از سادهترین روش برای تعریف کردن قصههای این چهار گروه استفاده میکند. قصههایی که بخشی از آنها به هم گره خورده است اما دوربین هر بار روی یکی از آنها متمرکز میشود. در حقیقت بهرامی بدون اینکه فیلمش را اپیزودیک کند از همان ساختار برای روایت شخصیتهایش و ماجراهایشان استفاده میکند.
برای اینکه بین این اپیزودها فاصله ایجاد شود شیوهی نمایشی و بصری خاصی هم درنظر گرفته نشده. صرفا تکرار یک نما از سخنرانی آقاخان که میشود خط کات بین هر اپیزود. چرا اول قصهی هر گروه باید با سخنرانی آقاخان شروع شود که از همان ابتدا هم انتهای حرفش را میتوانیم حدس بزنیم؟ چرا هر بار دوربین از یک زاویهی جدید از اطراف آقاخان و لطفالله میآید بدون اینکه نمای نقطه نظر دوربین راکورد خاصی داشته باشد و فقط ترفند سهلانگارانهای است برای اینکه نشان بدهد در بیست دقیقهی آینده قرار است قصهی کدام گروه را بشنویم. ترفندی که به اندازهی سیاه و سفید بودن فیلم بیدلیل است و هیچ حسی در تماشاگر برنمیانگیزد.
آن همه تاکید دوربین روی خرابی در و دیوارهای کاهگلی به بهانهی معرفی و نشان دادن فضایی که این آدمها در آن زندگی میکنند واقعا نه تنها سینمایی نیست، نه تنها برانگیزاننده نیست که بیشتر بیمعنی و خستهکننده جلوه میکند. به نظر میرسد فیلمساز تکنیک «نگویید، نشان دهید» را اشتباه عملی کرده چون دقیقا شیوهی نمایش او شبیه تکرار مکرر این است که: ببینید کاراکترهای ما چقدر بیچاره و بدبخت هستند.
جدای از اینها اما فیلم قصهی آدمهایش را بد تعریف نمیکند و از این قسمت نمرهی قبولی میگیرد. لطفالله که قهرمان اصلی قصه است تا پایان در سایه میماند. قصهی آن آدمهای دیگر، شاهو و برادرها و خواهرش، مش عباد و گوهر، ابراهیم و پدر و مادرش تا حد زیادی شبیه یکدیگر است هر چند یکی پول را برای فرستادن دخترش به شهر میخواهد و آن یکی برای نجات پدرش از چوبهی دار. نحوهی برخورد آقاخان هم با همه یکسان است. به نظر میرسد قرار است آقاخان بدمن قصه باشد ولی او فقط یک کارفرمای ساده است که سیاستمدارانه کارگرانش را به آرامش دعوت میکند و در نهایت هم چون پول ادامهی کار را ندارد کورهپزی را میفروشد.
آیا آقاخان بابت رابطه با سرور مقصر است؟ آیا قرار است «دشت خاموش» اشارهای به جنبشهای ضد تعرضهای جنسی داشته باشد که مرد از موقعیت و قدرت و پول خودش استفاده کرده تا زن را به دام بیاندازد؟ نه سرور حس قربانی را به مخاطب میدهد و نه شخصیتپردازی آقاخان جوری است که فکر کنیم آدم بدذاتی است. درواقع به جز دیالوگهای شاهو که میگوید آقاخان همچنان دستمزد دو سال پیش را به آنها میدهد هیچکجا مانوری روی شخصیت آقاخان داده نشده که سویههای منفی از او ببینیم. مقصر عشق یکطرفهی لطفالله هم آقاخان نیست.
بضاعت قصهی این کارگرها با این شیوهی پرداخت در حد نیمساعت است. از اپیزود دومی که کارگرها پشت سر لطفالله و سرور حرف میزنند شست تماشاگر خبردار میشود که درواقع بین این دو چیزی نیست. البته تصور اینکه لطفالله اصل جریان را میداند در پایان شوکی به تماشاگر وارد میکند. کمااینکه تصمیم نهایی لطفالله هم نقطه قوت دیگر فیلم است که باعث میشود امتیاز بیشتری به آن بدهیم. تصمیمی که البته چون کاراکتر لطفالله درست در طول فیلم معرفی و پرداخت نشده پشتوانهی فلسفی آن را نمیدانیم اما در نهایت تکاندهنده است.
«دشت خاموش» فیلمی است که محدودیتهایی در قصهگویی و پرداخت سینمایی دارد و نمیتواند تاثیر فوقالعادهای به جای بگذارد. علیرغم جایزهی مهمی که گرفته دربارهی همین زندگی کارگران فیلمهای بهتری در سینمای ایران ساخته شده که مثلا میشود به «روسری آبی» اشاره کرد گرچه رویکرد رابطه میان کارفرما و کارگر در آن فیلم به کلی به گونهی دیگری بود. چیزی که اهمیت دارد این است که «دشت خاموش» نمیتواند به لحاظ حسی یا بصری تاثیری فراتر از آثار معمول به جای بگذارد هرچند درنهایت فیلم ناامیدکنندهای هم نیست و به خصوص بازی بازیگران و از میان آنها علی باقری جزو نکاتی است که باعث میشود تا پایان با فیلم و این شخصیتها همراه شوید.
شناسنامهی فیلم دشت خاموش
نویسنده و کارگردان: احمد بهرامی
بازیگران: علی باقری، فرخ نعمتی
خلاصهی داستان: گروهی از کارگران زیر نظر سرکارگری در آجرپزی مردی به نام آقاخان کار میکنند. یک روز آقاخان به کارگاه میآید و خبر جدیدی برای آنها دارد. از دل این خبر به زندگی هر کدام از این کارگران نقب میزنیم.
امتیاز نویسنده به فیلم: یک و نیم از ۵