وارهمر شناسی (قسمت دوم): امپراتور بشریت
اگر گیمر باشید، احتمالا اسم وارهمر ۴۰۰۰۰ (Warhammer 40K) به گوشتان خورده است و شاید حتی بازیهای معروف و تحسینشدهای مثل سری استراتژی طلوع جنگ (Dawn of War) را که در دنیای وارهمر ۴۰۰۰۰ واقع شدهاند بازی کرده باشید. اما مشکل اینجاست که دنیاسازی وارهمر ۴۰۰۰۰ آنقدر گسترده و غنی است که اگر با اطلاعات صفر یکی از بازیهای آن را شروع کنید شاید از حجم اسمها و اشارات ناشناخته گیج شوید و نتوانید با داستان ارتباط برقرار کنید. در سری مقالات «وارهمرشناسی» قصد بر این است که در مطالبی جمعوجور هرچه که لازم است دربارهی دنیای وارهمر ۴۰۰۰۰ بیان کنیم، طوری که با خواندن این مطالب بتوانید با خیال راحت هر اثری در دنیای وارهمر ۴۰۰۰۰ را بازی کنید/تماشا کنید/بخوانید و مطمئن باشید که در دنیاسازی پیچیده و حجیم این مجموعهی علمیتخیلی حماسی و تاریک گم نخواهید شد. با ما همراه باشید.
«کهکشان از آن شخص امپراتور است و هرکس یا هرچیزی که این بیانیه را قبول نداشته باشد، دشمنیست که باید نابود شود.»
مارشال اعظم هلبرشت، یکی از اعضای تمپلارهای سیاه
مقدمه
رهبران بزرگی که موفق میشوند مردمشان را متحد کنند و آنها را به افتخار و پیروزی هدایت کنند، هم در واقعیت و هم در دنیای داستان زیاد پیدا میشوند: از اسکندر مقدونی و چنگیزخان گرفته تا آراگورن. اما شاید بین این رهبران بزرگترین قلمرو به امپراتور بشریت در دنیای وارهمر ۴۰۰۰۰ تعلق داشته باشد، شخصی که بهعنوان یک خدای واقعی نیز پرستیده میشود.
تصور کردن وارهمر ۴۰۰۰۰ بدون شخص ایزدامپراتور (God Emperor) سخت است، برای همین قسمت دوم سری مقالههای وارهمرشناسی به شناختن او اختصاص دارد. مثل بقیهی مقالات این سری، این مقاله همهی اطلاعات موجود دربارهی شخص امپراتور را دربرنمیگیرد، ولی این اطلاعات برای کسی که میخواهد برای شروع با او آشنا شود، کافی خواهد بود.
ریشهی امپراتور
شیوهی زاده شدن یا به وجود آمدن امپراتور در هالهای از ابهام قرار دارد و احتمالاً هیچوقت توضیح دقیقی در این باره داده نخواهد شد. منابع اولیه دربارهی این موضوع قابلاطمینان نیستند، بنابراین احتمال اشتباه بودن هر چیزی را که در این زمینه میشنوید در نظر بگیرید.
گفته میشود که در اوایل تاریخ بشریت، در سیارهی تِرا (یا زمین)، تعدادی سایکر (Psyker)، یا افرادی با قابلیتهای سایکیک (Psychic) وجود داشتند که به آنها شامان (Shaman) گفته میشد. منظور از سایکر یا افرادی با قابلیتهای سایکیک این است که فرد قدرتش را از وارپ (Warp) میگیرد، بُعد موازیای که حاوی انرژی بیانتهای کیاس (Chaos) است.
این شامانها افرادی با نیت خیر بودند و با استفاده از قدرتشان به بشریت کمک میکردند. وقتی شامانها میمردند، میتوانستند با استفاده از پیوندشان با وارپ در قالب شکلی جدید به زندگی برگردند. اما با توجه به اینکه افکار و احساسات همهی موجودات هوشمند کائنات ماهیت وارپ را تعیین میکند، همچنان که انسانیت به سمت بلندپروازی، طمع و خشونت تمایل پیدا کرد، وارپ نیز تغییر کرد.
وارپ به بعدی تاریکتر تبدیل شد و موجوداتی جهنمی درون آن شکل گرفتند. شامانها کشف کردند که استفاده از قدرتهایشان روز به روز سختتر میشود و به هنگام مرگ روحشان بلعیده میشود.
آنها به این نتیجه رسیدند که خطر روزافزون وارپ تهدیدی بزرگ برای بشریت به حساب میآید، برای همین آنها دور هم جمع شدند تا تصمیمی دربارهی این موضوع بگیرند. پس از فکر کردن دربارهی موضوع، آنها تصمیم گرفتند کل قدرتشان را روی به وجود آوردن یک شخص متمرکز کنند، شخصی که رهبر و محافظ بشریت باشد.
شامانها قدرتشان را جمع کردند، خودکشی دستجمعی انجام دادند و به شکل مردی جدید و روئینتن به نام امپراتور احیا شدند.
همانطور که گفتم، این توضیحی قدیمی است و بسیاری از طرفداران مجموعه آن را قبول ندارند، چون ترجیح میدهند ریشهی امپراتور مرموز و نامشخص باقی بماند.
توضیح دیگر این است که امپراتور ۸۰۰۰ سال قبل از میلاد مسیح در آناتولی (ترکیهی مدرن) به دنیا آمد. وقتی بچه بود، عمویش پدرش را به قتل رساند و وقتی او در حال آماده کردن جسد پدرش برای تدفین بود، بصیرتی سایکیک از صحنهی قتل به ذهنش خطور کرد. او نزد عمویش رفت و با استفاده از قدرتش کاری کرد قلبش بایستد. از قرار معلوم این لحظهای بود که امپراتور متوجه شد بشریت برای برقراری نظم و قانون به رهبر نیاز دارد.
امپراتور از تهدید وارپ باخبر میشود
با وجود اینکه امپراتور به این درک رسید، ولی تا چندین هزاره بعد به مقام رهبری جهانی دست پیدا نکرد. بهجایش او تصمیم گرفت که بشریت را نظاره کند، بهطور غیرمستقیم تحتتاثیرشان قرار دهد و قابلیتهایش را ارتقا ببخشد.
امپراتور خودش هم از موجوداتی که در وارپ در حال قدرتگیری بودند خبر داشت و امیدوار بود که کاری کند بشریت به سمت صلح و آرامش گرایش پیدا کند تا سرعت رشد کیاس را کاهش دهد. این تلاشها با شکست مواجه شدند، چون در ذات بشر است تا به سمت بلندپروازی، خودخواهی و سرکشی گرایش پیدا کند.
همچنان که بشریت در حال توسعه و پیشرفت بود، امپراتور هویتهای زیادی را اتخاذ کرد، مثل مشاور سیاسی، رهبر مذهبی، دانشمند پیشرو، مبارز و… در نهایت بشریت به قابلیت سفر در فضا دست پیدا کرد و امپراتور نیز همراه با آنها به فضا رفت. او به سیارهی مولک (Molech) سفر کرد که در آنجا پورتالی بزرگ به قلمروی کیاس وجود داشت. نیروهای ویرانگر کیاس هزار سالی میشد که به وجود آمده بودند و امپراتور نیز وارد پورتال شد تا آنها را ملاقات کند.
امپراتور به دشمن خونی نیروهای کیاس تبدیل میشود
بهطور دقیق مشخص نیست که طی این بازدید چه اتفاقی افتاد و چه حرفی زده شد، ولی ظاهراً امپراتور موفق شد بخشی از قدرت آنها از آن خود کند. بهطور دقیق معلوم نیست که امپراتور این قدرت را از آنها دزدید، بهزور آن را گرفت یا معاملهای ترتیب داد، ولی به تعهد خود وفادار ماند. حقیقت هرچه که باشد، باعث شد که خدایان کیاس او را بهعنوان دشمن درجهیک و همیشگی خود به حساب آورند.
عصر طلایی بشر در نهایت به پایان رسید و عصر تقلا (The Age of Strife) شروع شد. به مدت هزار سال، بشریت در تفرقهی کامل به سر برد و سایکرهای از کنترل خارج شده، طوفانهای وارپ، وسوسههای شیطانی، ارتش رباتها، بیگانههای متخاصم و انزوای کامل مشکلات زیادی به بشر تحمیل کردند.
ترا به سیارهای پساآخرالزمانی تبدیل شد که بربرها و جنگسالارها در آن جولان میدادند. با مشاهدهی این وضع، امپراتور به این نتیجه رسید که دستبهکار شود و هدایت بشریت را شروع کند.
امپراتور جنگهای متحدسازی را شروع میکند
در این دورهی زمانی، امپراتور مشاور ارشدش مالکادور (Malcador) را ملاقات کرد؛ او کسی بود که به او پیشنهاد داد عنوان «امپراتور» را برای خود برگزیند. پس از اینکه امپراتور این تصمیم را گرفت، جنگهای متحدسازی (Unification Wars) را راه انداخت، جنگسالارهای دیگر را شکست داد و ترا از آن خود کرد.
برای اجرای موفقیتآمیز این نقشه امپراتور به آزمایش و تحقیق در حوزهی مهندسی ژنتیک و تکنیکهای بهبود ژن پرداخت. در این راستا او اولین ابرسربازهای تحتفرمان خود را خلق کرد که جنگجوهای رعد (Thunder Warriors) نام داشتند.
جنگجوهای رعد مردانی درشتاندام، بهشدت قدرتمند و با خویی وحشی بودند و برای همین ابزاری بینقص برای پیروزی در جنگهای متحدسازی بودند. همچنین امپراتور گروهی از نگهبانهای شخصی را برای خود برگزید که در نظرش مقامی بالاتر از هر سرباز دیگری داشتند. این نگهبانها گارد سرپرست (Custodian Guard) نام داشتند.
گفته میشود که در پایان جنگهای متحدسازی همهی جنگجوهای رعد کشته شدند، اما بعضی میگویند خود امپراتور مرگ آنها را رقم زد، چون آنها مهرهای مناسب برای اجراسازی نقشهاش برای تصرف کهکشان نبودند. با این حال، تعداد کمی از جنگجوهای رعد از جنگ زنده بیرون آمدند و بعداً کشف شدند.
نهضت بزرگ آغاز میشود
پس از متحدسازی ترا، امپراتور نهضت بزرگش برای تصرف کهکشان را آغاز کرد. هدف او این بود که بشریت را زیر پرچم خود دربیاورد. او نزد پیروان مذهب مکانیکوم (Mechanicum) در مریخ رفت (سازمان تکنولوژیکیای که بزرگترین منبع دانش فنی بشریت بود) و با آنها پیمانی بست.
مشکل اصلی اینجا بود که ایدئولوژیای که امپراتور میخواست برقرار کند، بر اساس ترویج عقل و منطق و بیخدایی (Atheism) بنا شده بود. هدف او این بود که خرافات و مذهب را برای همیشه از کهکشان ریشهکن کند، چون این دو عنصر از روزگار گذشته باعث ایجاد تفرقه در بشریت شده بودند. همچنین یک نظریه این است که امپراتور میدانست احساسات و تعصبات ناشی از مذهب باعث شده بودند موجودات وارپ قدرت بیشتری کسب کنند و گروییدن انسانها به عقل و منطق باعث میشود قدرت وارپ فروکش کند، ولی پیروان مکانیکوم خدای ماشینی دانش را میپرستیدند و مذهب آنها با ایدئولوژی امپراتور در تضاد بود.
با این حال، امپراتور میدانست که بدون حمایت فنی از جانب پیروان مکانیکوم، نهضتش شانسی برای پیروزی ندارد. برای همین او با آنها پیمانی بست و در ازای دریافت کمک از آنها، قول داد که استقلالشان را از آنها نگیرد.
پیروان مکانیکوم با این پیمان موافقت کردند. یکی از دلایلی که آنها را ترغیب کرد، این بود که با چشمهای خود دیدند امپراتور صرفاً با لمس کردن یک ماشین آن را تعمیر کرد. سر همین آنها باور کردند که او تجسم فیزیکی خدای ماشینی است که آمنیسایا (Omnissiah) نام داشت.
پس از این پیمان، امپراتوری از کمک مکانیکوم برای ساختن استرونامیکان (The Astronomicon) استفاده کرد. استرونامیکان دستگاهی بزرگ بود که قدرت سایکیک امپراتور انرژی آن را تامین میکرد و کاربردش این بود که به هنگام سفر در وارپ مثل فانوس دریایی مسافران را هدایت کند. بدون استرونامیکان اجرای نهضت بزرگ غیرممکن میبود.
آفرینش پرایمارکها
امپراتور همچنین به تلاشهای خود برای ساختن ابرسربازهای ژنتیکی ادامه داد. او نقشهای برای ساختن لشکری از ابرسربازانی داشت که با آنها در نهضتهایش به پیروزی برسد، ولی در کنارش او میخواست ژنرالهای بزرگی برای رهبری این ابرسربازان نیز داشته باشد.
این ژنرالها پرایمارک (Primarch) نام داشتند و امپراتور با استفاده از تکنیکهای ژنتیکی مخفی و پیشرفته، بخشی از دیانای خودش و همچنین قدرت وارپ که از خدایان کیاس گرفته بود، ۲۰ پرایمارک ساخت. پرایمارکها طوری طراحی شده بودند که قویتر، سریعتر، سرسختتر و کاریزماتیکتر از یک انسان معمولی باشند. آنها بعد از امپراتور بزرگترین رهبرانی بودند که بشریت به خود دیده بود.
استفاده از قدرتهای وارپ برای ساختن آنها باعث شد که حتی بهتر از آن چیزی شوند که امپراتور فکرش را میکرد، ولی این موضوع همچنین آنها را در برابر تاثیرپذیری از وارپ و نیروهایش آسیبپذیرتر کرده بود.
پس از اینکه امپراتور بیست پسرش را خلق کرد، خدایان کیاس موفق شدند آنها را بدزدند و در طول کهکشان پراکنده کنند. دلیل این کار نامشخص است، ولی محتملترین دلیل این است که آنها میخواستند به جای کشتن آنها و به تعویق انداختن نقشههای امپراتور، از آنها برای ایجاد آشوب و هرجومرج در آینده استفاده کنند.
امپراتور که امیدوار بود پسرهایش را پیدا کند، با استفاده از نمونهی دیانای که از هرکدام از پرایمارکها برداشته بود، بیست لژیون مارین فضایی به وجود آورد. مارینهای فضایی بهاندازهی پرایمارکها عالی نبودند، ولی در مقایسه با جنگجویان رعد قابلکنترلتر و خبرهتر بودند.
امپراتور با استفاده از ناوگان سفینههای فضایی و لژیونهای سربازهایی که در اختیار داشت، نهضت بزرگش را آغاز کرد. ایمپریوم بشریت (The Imperium of Man) به فتح سیارهها، بازپس گرفتن قلمروهای از دست رفته و برقراری اتحاد جدید با متحدین از دست رفته روی آورد.
امپراتور هوروس را پیدا میکند
امپراتور یکی از پرایمارکهایش به نام هوروس (Horus) را پیدا کرد و با او پیوندی قوی برقرار کرد. هوروس ثابت کرد که ژنرالی بهشدت توانا است. به مرور زمان ایمپریوم همهی پرایمارکهای گمشده را پیدا کرد. هرکدام از این پرایمارکها بهعنوان فرماندهی لژیون مارینهای فضاییای انتخاب شد که از دیانای آنها به وجود آمده بود.
حدوداً ۲۰۰ سال پس از آغاز نهضت بزرگ، ایمپریوم در سیارهی اولانور (Ullanor) به پیروزی بزرگی علیه ارتش ارکها دست پیدا کرد و این پیروزی تا حد زیادی مدیون هوروس بود. سر همین امپراتور به این نتیجه رسید که هوروس آماده است تا بهعنوان جانشین او رهبری نهضت بزرگ را بر عهده بگیرد، چون خودش نقشهّهای بزرگتری در سر داشت.
به هوروس مقام استاد جنگ (War Master) اعطا شد، رهبری نهضت به او سپرده شد و امپراتور به ترا برگشت. عملاً برای همهی ساکنین ایمپریوم، منجمله خود هوروس، سوال ایجاد شد که چرا امپراتور تصمیم گرفت ناگهان نهضت را رها کند و به زمین برگردد. ولی بیشتر آنها به امپراتور و شخص هوروس ایمان داشتند.
پروژهی تارراه
نقشهی مخفی امپراتور، که عدهی کمی از آن خبر داشتند، پروژهی تارراه (The Webway Project) بود. هدف این پروژه این بود که وابستگی ایمپریوم به وارپ بهکلی از بین برود. تارراه مجرایی در فضا بود که موجوداتی کهن به نام قدیمیگانگان (The Old Ones) به وجود آورده و الدارها (The Eldars) نیز از آن استفاده کرده بودند. تارراه اجازه میدهد سریع در کهکشان جابجا شد، بدون اینکه مجبور شد از وارپ استفاده کرد.
امپراتور از مسند طلایی (The Golden Throne) واقع در ترا پورتالی به داخل تارراه ایجاد کرد و به پیروان مکانیکوم دستور داد تونلهای جدیدی در تارراه ایجاد کنند، ولی با توجه به اینکه این تونلها از جنس موادی ساخته نشده بودند که در برابر نیروهای سایکیک مقاوم باشند، امپراتور مجبور شد از قدرت سایکیک خودش برای محافظت از تونلها در برابر وارپ استفاده کند.
ارتداد هوروس
پروژهی تارراه میتوانست موهبتی بزرگ برای آیندهی بشریت باشد، ولی متاسفانه ارتداد هوروس (The Horus Heresy) رخ داد: نیروهای کیاس هوروس را با سوءاستفاده از بلندپروازیاش و بیاعتمادیاش بهخاطر مخفیکاریهای امپراتور فاسد کردند.
مگنوس (Magnus)، یکی دیگر از پرایمارکها، بصیرتی وحیگونه از سقوط برادرش و شورش او علیه امپراتور دید. او سعی کرد با فرستادن فرافکنی اثیری (Astral Projection) به داخل وارپ به امپراتور هشدار بدهد و به تونلی در تارراه برخورد کرد که به ترا راه پیدا میکرد (لازم به ذکر است که او نمیدانست این تونل بخشی از پروژهی مخفی امپراتور است).
او سعی کرد وارد تونل شود تا از آن بهعنوان میانبر استفاده کند، ولی شکست خورد، تا اینکه صدایی به او پیشنهاد داد که قدرتی برای انجام این کار با او عطا خواهد کرد و او هم پیشنهاد را قبول کرد. ورود غیرمنتظرهی مگنوس به تارراه برای نیروهای شیطانی کیاس فرصتی فراهم کرد تا وارد تارراه شوند و آن را نابود کنند. این کار او طوری خشم امپراتور را برانگیخت که باعث شد مگنوس را طرد کند.
با توجه به اینکه نیروهای کیاس به هوروس گفته بودند که امپراتور میخواهد به مقام خدایی برسد و پرایمارکهایش را رها کند، او شورشی علیه پدرش به راه انداخت و نیمی از نیروهای ایمپریوم به او ملحق شدند. نهضت بزرگ به شکستی بزرگ منتهی شد، چون در پی آن بشریت درگیر بزرگترین جنگ داخلیای شد که در تاریخ به خود دیده بودند.
امپراتور به جای اینکه کارزاری علیه خیانتکاران ترتیب دهد، مجبور شد در مسند طلایی باقی بماند تا از ترا در برابر هجوم ارتش شیاطین از طریق تارراه محافظت کند. او با تعدادی از زیردستانش بهطور تلهپاتیک تماس برقرار کرد، ولی عملاً کل تمرکزش روی مسند طلایی معطوف شده بود.
دوئل امپراتور و هوروس
ارتداد هوروس در نهایت به پایان رسید؛ از تنها راهی که حقیقتاً میتوانست به پایان برسد: نبردی روی زمین بین امپراتور و فرزندش هوروس، که زمانی سوگلی او بود. هوروس نبرد را با بمباران مداری سهمگینی روی ترا شروع کرد. پس از بمباران، لژیونهای مارینهایی که تحتفرمانش بودند روی ترا فرود آمدند و به سمت قلعهی امپراتوری به راه افتادند. با اینکه نیروهای هوروس بسیار زیاد و قدرتمند بودند، ولی دستیابی به امپراتور کار آسانی نبود. کسانی که هنوز به امپراتوری وفادار بودند با تمام قوا از او دفاع کردند و به ارتش هوروس تلفات سنگینی وارد شد.
هوروس امیدوار بود پیش از سر رسیدن لژیونهای وفادار به امپراتور از جاهای دیگر، وارد قلعه شود و امپراتور را به قتل برساند، ولی به نظر میرسید که وقت زیادی ندارد. بهجایش او تصمیم گرفت سپرهای سفینهی مادر را که جلوی تلهپورت عوامل خارجی به داخل سفینه را میگرفتند، غیرفعال کند و پدرش را نزد خود فرا خواند.
امپراتور که میدانست چه اتفاقی قرار است بیفتد، مسند طلایی را موقتاً به مالکادور، مشاورش سپرد و به داخل سفینهی هوروس رفت. سانگویینویس (Sanguinius)، یکی دیگر از پرایمارکها پیش از امپراتور به سفینه رسیده بود و سعی کرده بود هوروس را بکشد، ولی موفق نشد. وقتی امپراتور سر رسید، جسد سانگویینیوس را زیر پای هوروس دید و وجودش سرشار از اندوه شد.
هوروس فکر میکرد که دارد با براندازی امپراتوری دروغین کار درست را انجام میدهد و باور داشت که خدایان کیاس را تحت فرمان خود درآورده بود. امپراتور میدانست که دیگر نمیتواند فساد هوروس را از وجودش پاک کند و کار از کار گذشته، بنابراین دوئل بین این دو آغاز شد.
امپراتور که دهها هزار سال عمر کرده بود و قدرتی فراتر از حد تصور داشت، بالاخره رقیبی چالشبرانگیز برای خود پیدا کرد: هوروس پرایمارکی بود که قدرت چهار خدای کیاس در وجودش نهادینه شده بود.
امپراتور، به امید اینکه پسرش را نکشد، سعی داشت از نهایت قدرتش استفاده نکند، برای همین هوروس موفق شد امپراتور را بهشدت زخمی کند. هوروس تاندونهای مچهایش را پاره کرد، رگ گردنش را برید، چندتا از دندههایش را شکاند، صورتش را ذوب کرد، پشتش را شکست و در نهایت یکی از دستهایش را برید.
در این لحظه یکی از اعضای گارد سرپرست وارد شد و سعی کرد از امپراتور محافظت کند، ولی هوروس زندهزنده پوستش را کند. امپراتور که دید چارهای ندارد، کل قدرتش را جمع کرد و پرتویی از جنس انرژی سایکیک به سمت قلب هوروس شلیک کرد و بدین ترتیب به دوئل پایان داد.
امپراتور بین مرگ و زندگی
امپراتوری چیزی با مرگ فاصله نداشت و به مسند طلایی برده شد و در آنجا دستگاههای حیاتبخشی به او وصل شد. بدین ترتیب مسند طلایی برای همیشه به زندان امپراتور تبدیل شد.
امپراتور دیگر توانایی این را نداشت تا ایمپریوم را به صورت فیزیکی رهبری کند، بنابراین نقش او بهعنوان رهبر جنبهی سایکیک و معنوی پیدا کرد. امپراتور ذهن خود را به وارپ منتقل کرد؛ او در آنجا هم به مبارزه با نیروهای کیاس ادامه داد، هم نیروی استرونامیکان را تامین کرد و در این میان بدنش در حال تحلیل رفتن بود.
نیروی سایکیک لازم برای چنین کاری فوقالعاده بود، حتی برای شخص امپراتور؛ و فداکاری روزانهی هزاران سایکیک لازم بود تا او انرژی لازم برای ادامه دادن به کارش را داشته باشد.
آدپتوس استرا تلهپاتیکا (Adeptus Astra Telepathica)، سازمانی که کارش پرورش سایکرهاست، همیشه در کهکشان به دنبال سایکرهای بااستعداد جدید است تا نیروی استرونامیکان را تامین کنند و در نهایت قربانی شوند.
وظیفهی نگهداری و مراقبت از مسند طلایی روی دوش تکنوکشیشهای آدپتوس مکانیکوس (Adeptus Mechanicus) است، ولی شاید حتی آنها هم نتوانند برای همیشه آن را فعال نگه دارند.
حالا که دیگر امپراتور وجود نداشت، وظیفهی رهبری روزمرهی ایمپریوم روی دوش اربابان عالی ترا (High Lord of Terra) افتاد، شورایی متشکل از ۱۲ رهبر که هرکدام رهبری بخشی از ایمپریوم را روی دوش داشتند.
امپراتور بهعنوان خدا پرستیده میشود
بهخاطر شهرت افسانهای امپراتور و همچنین نقش او در رهبری و محافظت از بشریت روی مسند طلایی، روز به روز به تعداد انسانهایی که او را بهعنوان خدایی زنده میپرستیدند اضافه شد. در دوران نهضت طلایی، پرستش امپراتور بهعنوان خدا فعالیتی مخفی بود که بسیاری از افراد نسبت به آن دیدی منفی داشتند و حتی خود امپراتور نیز آن را قدغن کرده بود.
با وجود اینکه امپراتور اعتقاد داشت مذهب فقط باعث تفرقهی بشریت میشود، ولی پرستش او بهشکلی کنایهآمیز باعث اتحاد بخشهای زیادی از ایمپریوم شد. بهمرور زمان پرستش امپراتور به مذهب رسمی ایمپریوم تبدیل شد و سازمانی به نام اِکلیزیارکی (Ecclesiarchy) شکل گرفت که کارش حفظ و تبلیغ این مذهب بود.
البته گروههایی هم هستند که از اکلیزیارکی پیروی نمیکنند و از بینشان میتوان به دو نمونهی قابلتوجه اشاره کرد: گروه اول پیروان آدپتوس مکانیکوس است که امپراتور را به شیوهی خود پرستش میکنند و گروه دیگر بیشتر مارینهای فضایی هستند که برای امپراتور احترام زیادی قائلاند، ولی او را نمیپرستند.
آیا امپراتور در کالبدی فیزیکی به ایمپریوم برخواهد گشت؟
بعضی افراد اعتقاد دارند که روزی امپراتور دوباره به زندگی برخواهد گشت و با کالبد فیزیکیاش رهبری ایمپریوم را بر عهده خواهد گرفت. گفته میشود که روح امپراتور، مثل روح شامانهایی که هزاران سال پیش در زمین زندگی میکردند، اکنون ساکن وارپ است و دارد به شکل موجودی جدید درمیآید. احتمالش وجود دارد که این حرف شایعهای بیش نباشد؛ شاید هم فرداروزی امپراتوری در تاریکترین روزهای ایمپریوم به ایمپریوم برگردد.
امپراتور بدونشک فردی قوی و رهبری تاثیرگذار بود، ولی پروپاگاندای امپراتوری تا حد زیادی تاریخچهی زندگی و اعمال او را تحریف کرده است. اگر بخواهیم با دیدی بیطرفانه به او نگاه کنیم، او شبیه شخصی جنگطلب به نظر میرسد که بشریت را به زور و بدون توجه به باورها و فرهنگشان مجبور به اتحاد با خود کرد.
با این وجود، تریلیونها انسان امپراتور را میپرستند و از او بهعنوان تکیهگاه خود یاد میکنند و حضور او روی مسند طلایی برای ادامهی حیات ایمپریوم ضروری است. اگر او روزی در قالب کالبد فیزیکیاش ظهور کند، مسلماً تحول بزرگی به پا خواهد کرد، ولی در حالت فعلیاش هم امپراتور بشریت یکی از نمادینترین عناصر دنیای وارهمر ۴۰۰۰۰ است.
خیلی خوشحالم که بالاخره یه مطلبی چیزی پیدا شد در مورد واهمر ۴۰۰۰۰. الان با توجه به شرایط مردم ویدیو کار کردن درست نیست، والا خیلی دوست دارم لور وارهمر رو کار کنم. دوستان بسیار سپاس از اینکه این مطالب رو قرار دادین، خدا امپراطور به همراهتان باد