نقد سریال «افعی تهران»؛ آسیبشناسی روانرنجوری یا اعترافات یک ذهن خطرناک
ژانر معمایی پلیسی جنایی این روزها در جهان ویاودیها و استریمرها محبوب است. بنابراین، طبیعی است که شبکه نمایش خانگی ما هم تحت الشعاع قرار بگیرد و به جز تولید رئالیتی شو و مسابقه و کمدی، سراغ این ژانر برود. از تمام سریالهایی که تا به حال در این ژانر ساخته شده، سریال «افعی تهران» بدون شک یکی از تلاشهای خوب و قابل اعتنا از سینماگرانِ به شبکه نمایش خانگی کوچکرده ایرانی است. سامان مقدم یکی از اولین فیلمسازانی است که برای شبکه نمایش خانگی سریال ساخت؛ سریال «قلب یخی» با بعضی از ستارگان دیروز و هنوزِ سینما و تلویزیون ایران که تا آنجا که پخش شد موفق هم بود. اما نیمهکاره ماند. مثل خیلی از تلاشهای دیگر سینماگران دیگر در شبکه نمایش خانگی. حالا در کسادی بازار سینما و به پیروی از آنچه در هالیوود هم در جریان است، شبکه نمایش خانگی با حضور سینماگران کمکم دارد جای سینما را میگیرد. خط قرمزهایش کمتر از تلویزیون و حتی سینماست و ظاهراً بستری تازه برای معرفی شکل دیگری از تولید فیلم و سریال فراهم کرده است. بستری که قرار است کمی بازتر باشد. نقد سریال «افعی تهران» را در این مطلب میخوانید.
هشدار: در نقد سریال «افعی تهران» خطر لو رفتن داستان وجود دارد.
در چنین شرایطی سامان مقدم با سریال «افعی تهران» به شبکه نمایش خانگی برگشته است. در همکاری مشترک با پیمان معادی که به جز نویسندگ، نقش اصلی سریال را هم بازی میکند. قهرمان ضدّ قهرمان. پیمان معادی به دلیل تجربهای که از حضور در سینمای هالیوود دارد و همینطور آشناییای که با زبان انگلیسی و سریالهای روز دارد، موفق شده قصهای جالب و پرکشش بنویسد. ردپای «پاتریک ملروز»، «دکستر» و چند سریال دیگر به وضوح در خط داستانی «افعی تهران» دیده میشود. این را لزوماً نمیتوان ایراد فیلمنامه دانست. شاید عدم خلاقیت را بتوان دخیل کرد. چون به جز ردپای قصه سریالهای آمریکایی، فضا و کارگردانی هم کاملاً متأثر از همان آثار است. آشکارا نه در کار نویسنده و نه کارگردان تمایلی به فاصله گرفتن از این فضا وجود ندارد. هر دو دوست داشتهاند سریال آمریکایی بسازند. منتها با رعایت بعضی قوانین که خود تناقض بزرگی در ذهن مخاطب ایجاد میکند. اما ما به این تناقضها بهناچار عادت کردهایم و بهناچار از آنها عبور میکنیم.
ساخت قصه پلیسی جنایی در ایران از اساس به دلیل ساختار سیستم قضایی ما سخت است. بنابراین ناگزیر وقتی فیلم یا سریالی در این ژانر میخواهیم بسازیم به الگوهای غربیمان اتکا میکنیم. به همین خاطر، فیلم یا سریال پلیسی جنایی بیگانه با فرهنگ ما میشود. زمانی سینما و تلویزیون ایران در این ژانر موفقتر بود. ما سریال «سرنخ» ساخته کیومرث پوراحمد فقید را هم در دهه هفتاد داریم که میشد گفت ایرانی بود. یعنی به فرهنگ ما نزدیک. اینکه با ژانر فرهنگ عوض کنیم البته جرم نیست اما همیشه این پرسش را در ذهن مخاطب سریالهای روز به وجود میآورد که چرا باید نسخه ایرانیاش را نگاه کرد اگر نسخه غربی یا حتی شرقی بهترش هست، بدون محدودیتهای همیشگی. معادی و مقدم هر دو علاقهمند به سینمای هالیوود از میزانسن و دکوپاژ تا انتخاب ترانه و دیالوگها، سریالهای شناختهشده آمریکایی را الگو قرار دادند.
«افعی تهران» قصه آرمان بیانی یک منتقد عاصی و از خود راضی سینما را روایت میکند که الگوی شخصیتیاش را میتوان در کسی مثل مسعود فراستی پیدا کرد. منتقدی که میخواهد فیلمساز شود و دارد روی فیلمنامهای بر اساس یک قاتل زنجیرهای زنده به نام افعی تهران کار میکند. آرمان بیانی به جز تدریس سینما در شرایط بد اقتصادی در حال ساخت فیلمش و در عین حال پژوهش روی پرونده افعی تهران است. به همین خاطر به طور مستقیم با مسئول/ان این پرونده در ارتباط است. این از آن بخشهایی است که معمولاً بهخصوص در سریالهای ایرانی به تصنعیترین شکل ممکن به تصویر کشیده میشود. همین رابطه با یک مأمور. اینجا البته نهایت تلاش شده است که این اتفاق نیفتد.
آرمان بیانی از یک ازدواج به طلاق رسیده یک فرزند پسر دارد که همراه با همسرش الهه (آزاده صمدی) در کیش زندگی میکند. همسرش در آستانه ازدواج دوم است، بنابراین بچه را به تهران میآورد و به آرمان میسپارد. آرمان سابقه زندگی با پسرش را ندارد. هیچ صمیمیتی بین او و پسرش نیست. آرمان ظاهراً وقت و حوصله سر و کله زدن با فرزند خودش را ندارد؛ کارهای مهمتری دارد. اما آنچه در عمق وجود دارد این است که آرمان در کودکی از سوی پدرش مورد تعرض قرار میگرفته و به همین خاطر دچار تروماست و همان الگوی غلط را دارد روی بچهاش پیاده میکند. بچه بااستعدادش. اما تفاوت آرمان با مادر و پدر خودش این است که به یک روانشناس مراجعه میکند تا بتواند پدر بهتری برای پسرش باشد.
«اقعی تهران» بین اتاق مطب دکتر روانشناس، دفتر کار آرمان و پشت صحنه فیلمی که دارد میسازد، رابطه با پسرش در خانه، فلاشبک کودکیها و نوجوانی و کابوسهای آرمان و کمی هم اداره پلیس میچرخد. در بخش رواندرمانی که منجر به ایجاد یک رابطه عاطفی بین سحر دولتشاهی و پیمان معادی برای جذابیت قصه و البته استفاده از آن در پایانبندی میشود، مسئله کودکآزاری و تأثیر آن بر روان فرد مطرح میشود که ظاهراً مهمترین پیام سریال هم هست. در بخش کار و فیلمسازی پیمان معادی در واقع برگی از پشت صحنه سینمای ایران و روابط و ضوابطش را با نگاهی طنز به تصویر کشیده است. از تهیهکننده تا سرمایهگذار زن و بچهداری که فقط به خاطر جلب توجه یک دختر جوان میخواهد روی فیلم آرمان سرمایهگذاری کند و شرطش دادن نقش اول فیلم به این دختر است، تا وضعیت انتخاب بازیگر برای فروش بیشتر تا منتقد پولی، معادی سعی کرده استبخشی از تجربه خود را به شکلی محترمانه، طوری که خیلی هم به کسی بر نخورد اما صادقانه هم باشد، در فیلمنامه آورده و کمی هم به جذابیت سریال افزوده است. به هر حال، اسم مقدم و معادی کنار هم آنقدر میان خود بازیگران اعتبار دارد که بخواهند حضوری کوتاه در سریالشان داشته باشند یا حتی این ظرفیت را داشته باشند که شوخیای هم با آنها شود. از این لحاظ هم فیلم عمیقاً یادآور سریالهای سینمامحور آمریکایی است.
میماند بخش جنایی و معمایی قصه که گره اصلی داستان هم هست و متأسفانه کمترین بها به آن داده میشود. مقدم به قدری درگیر استفاده از ترانه و کلیپ ساختن در سریال است که این زحمت را هم به خودش نمیدهد، حالا یا وقت ندارد یا بودجه یا هر دو، کمی به وجه معمایی سریالش بپردازد. تنها با چند دیالوگ قصد ایجاد تعلیق برای ما دارد و او هم از تکنیک هیچ چیز نشان ندادن برای نگه داشتن تعلیق تا زمانی که گره معما باز شود که طبعاً قسمت آخر است، استفاده میکند. اگر قرار بود گره معما در قسمت آخر باز شود و ما رو دست بخوریم، اصلاً نیازی به دیالوگ کلیدی معادی به مریلا زارعی که نقش مدعی افعی تهران را بازی میکند، نبود. دیالوگی که قاتل اصلی را برای ما مشخص میکند. اگر قرار بر این بود مثل سریال «دکستر» قاتل را از ابتدا بشناسیم، پس ما باید با جنبه سایکوپتیک شخصیت اصلی آشنا میشدیم و شاهد کارهای پنهانیاش میبویم.
اگر قرار بود از کارهای پنهانی او چیزی نبینیم، نیازی به آن دیالوگ هم نبود. با وجود آن دیالوگ و ندیدن کارهای پنهانی آرمان مای مخاطب با آگاهی از راز قصه، بی آنکه قاتل اصلی را در حال ارتکاب جرم بینیم، صرفاً منتظر این هستیم که ببینیم آیا افعی تهران واقعی بالاخره دستگیر میشود یا نه. یا اینکه چطور به دام میافتد. چون به هر حال سینمای ایران است و در انتها باید مجرم به دام مأموران قانون بیفتد. اما «افعی تهران» خوشبختانه در این مورد بر خلاف معمول عمل کرده و این جزو نکات مثبت سریال و به طور کلی اتفاقات خوب فیلم و سریالسازی در ایران است. همانطور است که یک سریال آمریکایی میتواند باشد. قاتل مخصوصاً قاتلی که شاید حق داشته باشد، میتواند قانون را دور بزند. این تنها تابوشکنی سریال «افعی تهران» نیست. آنچه از روابط پشت پرده سینمای ایران نشان میدهد تا آنجا که در توان بازیگرها بوده است هم فراتر از خط قرمزها رفته و به همین خاطر واقعیتر درآمده است. یا انتخاب هوشمندانه شکست آرمان در فیلمسازی باز هم به واقعگرایی سریال کمک میکند و از کلیشه دور میشود.
اما فقط بخش معمایی قصه نیست که به اندازه کافی به آن پرداخته نمیشود. برای اینکه سریال در وجه معماگونهاش موفق شود طبعاً باید چندین قسمت دیگر به سریال اضافه میشد. همانطور که باید چندین قسمت برای معرفی پسزمینه شخصیتها در نظر گرفته میشد. مثلاً ما برای درک انگیزههای شخصیت دکتر روانشناس به سیاق استاندارد سریالهای جهانی هم که باشد، نیاز داریم پسزمینه و سابقه او را ببینیم. او فقط یک خاطره از خطای پزشکیاش برای آرمان تعریف میکند و این کل شناخت ما از این شخصیت است. در حالی که برای درک همذاتپنداری او با شخصیت آرمان باید وجوهی از زندگی او به ما داده شود که نمیشود. رابطه او و آرمان کاملاً از دل یک سریال یا چند سریال دیگر درآمده است. هر دو بازیگر در اجرا قوی هستند و سکانسهای این دو از بخشهای جذاب سریال است. به هر حال تم عاشقانه دارد اما فیلمنامهنویس و کارگردان با اطلاعات کافی ندادن از شخصیت روانشناس نمیگذارند ما مراتب شکلگیری احساس در او نسبت به آرمان را ببینیم و در نهایت تصمیم نهایی مهمش در رابطه با مورد او را درک کنیم. روانشناس بودن او برای درک آرمان کافی نیست. این شخصیت خود باید زخمی باشد که زخم را بفهمد و ما این را باید در سریال ببینیم که نمیبینیم. تنها کسی که از گذشتهاش چیزی میدانیم، آرمان است که آن هم به خاطر اجرای بد بازیگران و تمام جزئیات صحنههای فلاشبک از جمله طراحی صحنه و لباس نادرست تلف شده است. فقط هست که ما بدانیم به این بچه در کودکی ظلم شده است، چه ظلمی؟ دقیقاً نمیدانیم. انگار یا وقت و بودجه نبوده یا به خاطر حساسیت موضوع نمیشد راحت به آن پرداخت.
نقطه قوت سریال شخصیتپردازی و بازی پیمان معادی است. شخصیتی که خلق کرده و بازیاش چند سر و گردن از باقی سریال بالا میزند. جالب میشد اگر ما وجه مخفی نگه داشتهاش را بیشتر میدیدیم هم به ایجاد تعلیق کمک میکرد، هم بازیاش را در آن نقش میدیدیم و هم دلهره و هیجانمان از عاقبتش بیشتر میشد. همان اتفاقی که مثلاً در تماشای سریال «دکستر» به آدم دست میدهد. به تمام این دلایل، بار اصلی سریال «افعی تهران» به دوش معادی است. معلوم است برای خلق شخصیت زحمت کشیده و الگوهایش را خوب مطالعه کرده و به یک نسخه ایرانیشده خوب رسیده است. لایههای شخصیتی او به عنوان یک کودک آزاردیده انسانگریز و البته باهوش و کاریزماتیک، آرمان بیانی را به هر شکلی که در طول سریال از او میبینیم، باورپذیر میکند. شخصیت خاکستری او کاملاً موفق شده است ضد قهرمان دوستداشتنی را خلق کند. حتی اگر صحنههای فلاشبک خوب درنیامده باشد ما آرمان بیانی را با تمام کامپلکسها و نقاط ضعفش و وجه هیولاییاش در نهایت یک انسان میبینیم؛ انسانی که در شکلگیری وجوه تاریک وجودش نقشی ندارد.
قصهای که معادی نوشته مطالعه شخصیت است. لایههای ظریفی که او با اجرای خوبش از شخصیت آرمان بیانی به نمایش میگذارد ما را با تصویر بزرگسالی یک کودک روانرنجور، خوب آشنا میکند. او هیولای مطلق نیست. انسانی است مثل بقیه که با یک دروغ بزرگ زندگی میکند اما ظاهراً آنقدر باهوش است (چون ما که نمیبینیم ردپای خودش از جرایم را چگونه پاک میکند) که میتواند مثل مردم عادی یا حتی خواص زندگی کند، کار کند و حتی دوستانی هم داشته باشد و در نهایت مأموران قانون را هم با وجود چند گاف آشکار دور بزند. باز هم ما چیزی از نبوغ او در دور زدن پلیس نمیبینیم اما معادی چنان شخصیت را قوی نوشته و بازی کرده که این قدرت را از او باور میکنیم. کاش بعد از فاش شدن هویتش را هم میدیدیم یا بعداً ببینیم. اگر میشد در شبکه نمایش خانگی هم به جای تولید تک فصل و مینی سریال، مجموعه ساخت آنوقت میتوانستیم شاهد تعلیق و هیجان و حتی عاشقانههای بیشتر باشیم. نیمهتمام ماندن فیلمی که معادی دارد در سریال میسازد انگار کنایهای به نیمهتمام ماندن خود سریال هم هست. چون ماجرای فیلمسازی آرمان بیانی واقعاً به حال خودش رها میشود. انگار کارگردان واقعاً خیلی وقت نداشته یا ترجیح داده است، سرنوشت آن خط داستانی را مثل وضعیت حاکم بر آن نیمهکاره رها کند.
بازیگران «افعی تهران» در کشش سریال نقش مهمی را ایفا میکنند. شیمی بین معادی و دولتشاهی خوب است. شیمی او با آزاده صمدی هم خوب است. مریلا زارعی یک بار در «سربازهای جمعه» مسعود کیمیایی نقشی مشابه را بازی کرده و اینجا هم با همان حال و هوا یک قاتل زن خوب ساخته است. نه خیلی خوب اما قابل قبول. سامان مقدم بخش خودش را سعی کرده با مونتاژهای موزیک ویدیووار با فست موشن و اسلو موشن شهری و یک سری ترانه خوب انگلیسیزبان جبران کند. به جز صحنههای دیالوگدار که از دل سریالهای هالیوودی بیرون آمده است، «افعی تهران» در لحظاتی به یکباره کمی شبیه آگهیهای تبلیغاتی میشود، کمی هم کلیپهای خارجی. اینها همه از سابقه کاری سامان مقدم میآید و علائقش.
شوخی با اهالی سینما هم خوب است. راحت بودن سینماگران با شوخی با خودشان هم خوب است. اما اگر این را ارزش سریال در نظر بگیریم، اینکه پژمان جمشیدی تا این حد هم با خودش شوخی داشته باشد، آن را به ضد ارزش تبدیل میکند. میشد راشهای بیشتری گرفت تا روایت کاملتر و سریال جذابتر شود. اما سریالهای شبکه نمایش خانگی هم دیگر حکم پستهای اینستاگرامی را دارند، عمر و تأثیرشان کوتاه است. طوری ساخته میشوند که بشود ازشان ویدیوهای کوتاه لایک و ویو بگیر برای اینستاگرام بیرون کشید. اگر ترانه معروف غربی داشته باشد که چه بهتر. یکی از انتقادات جدیای که میشود به مقدم وارد کرد استفاده بیش از اندازه از همین ترانههای غربی است. بله، فضای سریال غربی است و شخصیتها آشکارا غربزدهاند. بنابراین، اینها موزیک غربی گوش میدهند. اما به طور کلی استفاده از موسیقی در فیلم زیاد و گلدرشت بود و بیشتر به نظر میآمد برای جذب مخاطب بیشتر بود، چون جاهایی حضورش بیمورد بود. اما به جای استفاده از موزیک غربی میشد کمی سر کیسه را شل کرد و از چند ترانه ایرانی هم استفاده کرد. به هر حال اگر این شخصیتها فرامرز اصلانی گوش میدهند حتماً موزیکهای ایرانی دیگری هم گوش میدهند.
«افعی تهران» پایانبندی خوبی داشت. گرچه هرگز نمیبینیم که قاتل طعمههایش را چطور به دام انداخته و چطور به قتل رسانده و ردپایش را هم چنان پاک کرده است که تنها با یک ویدیوی ساختهشده با حقههای سینمایی میتواند پلیس همیشه برنده را دور بزند و از مهلکه جان سالم به در ببرد. یا لزومی دیده نمیشود کمی بیشتر به رابطه پسر و مادر پرداخته شود مثل رویارویی که در «پاتریک ملروز» میان پاتریک و مادر خطاکارش دیدیم. طبق معمول هم همهچیز جمع شده بود تا خیلی راحت در قسمت پایانی فاش شود اما شکل فاش شدنش حتی اگر تقلیدی بود خوب بود. جالب بود. اینکه اجازه داده شد ضد قهرمان در نهایت آزاد برود پی سرنوشت خودش و گیر نیفتد، اینکه با رواندرمانی شاید دستکم در زندگی شخصی خودش و در ارتباط با پسرش پیشرفت و بهبود داشته باشد، هم همدلی با یک انسان آسیبدیده است و حاوی این پیام که تراپی تأثیرگذار است. اگر آرمان پدری داشت که او را تبدیل به یک سایکوپث جانی کرد، (با اینکه ریشههای روانرنجوری پدر را نمیبینیم) شاید خودش با رواندرمانی روح و جسم پسرش را آزار ندهد تا در آینده به یک قاتل دیگر تبدیل شود. قاتلی که مثل آدم عادی کنار ما هست و زندگی میکند. حالا نه شاید به همین راحتی که مقدم و معادی در سریالشان نشان دادند.
یکی از نکات مثبت سریال تصویر واقعی صادقانهای است که از یک شخص آسیبدیده در کودکی و نوجوانی به نمایش میگذارد. برای آسیبشناسی سیستم فشل تربیتی و آموزشی چه در خانه و چه در مدرسه باید دروغها و کمپلکسهای آرمان بیانی را ببینیم تا انگیزه اعمال بد و خوبش را درک کنیم. ما به تصویر کلیشهای انسانی که دست به عمل شر میزند، پس حتماً هیولاست، عادت داریم. آرمان بیانی پیمان معادی این کلیشه را رد میکند. او برای معلمی که در نوجوانی او را آزار داده به واسطه ریش سفیدش احترام قائل نیست. او به درستی در برابر او عقدهگشایی میکند و حالا که در جایگاه قدرت است از او انتقام میگیرد. این نتیجه بزرگ شدن در سیستم آزار و درمان نشدن است. البته تمام بهای این آزار را طبعاً خود شخص نباید بپردازد اما گویا چارهای هم نیست. آزار همیشه از بیرون است و درمان همیشه کاری انفرادی.
سازندگان «افعی تهران» آشکارا بر این باورند که برای حل مشکلات روانی جامعه باید بتوانیم تصویری واقعی و نه لزوماً و مطلقاً سیاه را از آنها در سینما و تلویزیون نشان دهیم. «افعی تهران» طرف تمام کودکان آسیبدیده از سیستم آموزشی و تربیتی سراسر خطا و غیرانسانیای میایستد که میتواند از کودکی معصوم میتواند یک عقدهای یک جانی بسازد. یک شکستخورده در تمام ابعاد زندگی با وجود تمام کتابهای خوانده و سوادهای کسبکرده. این سیستم آموزشی تقدس نمیخواهد. «افعی تهران» میخواهد هشدار دهد که چطور اجتماع بدون آگاهی و رواندرمانی به تمام ابعاد خود آسیب میزند. سریال روانشناختی پلیسی معمایی کمدی سامان مقدم با این پایانبندی میتواند فصل دوم هم داشته باشد. شاید آنجا با پسزمینه شخصیت خانم دکتر عاشق هم آشنا شویم و ببینیم که حتی حالا که از آرمان نمیترسد، شهامت بودن در کنار او را هم دارد. این میشود یک سریال امریکایی تمامعیار. درست همانطور که سازندگانش دوست دارند.
شناسنامهی سریال «افعی تهران»
کارگردان: سامان مقدم
بازیگران: پیمان معادی، سحر دولتشاهی، آزاده صمدی، مریلا زارعی، هومن سیدی، امین حیایی، سروش صحت، مهران مدیری، سام نوری
محصول: ۱۴۰۲، ایران
امتیاز imdb به سریال: ۷.۱ از ۱۰
خلاصه داستان: یک منتقد سینما به نام آرمان بیانی در حال ساخت فیلمی با سوژه یک قاتل زنجیرهای زنده به نام افعی تهران است. او از همسرش طلاق گرفته و یک فرزند دارد که دور از او زندگی میکند. ورود دوباره پسرش به زندگی آرمان باعث میشود به دنبال رواندرمانی برود.
منبع: دیجیکالا مگ
یکی از نقاط قوتش اهنگهای سریال بود، حالا شما جزو نقاط ضعف آوردین؟
چه نقد پرت و پلایی. به نظر میاد فقط هدفتون گرفتن کلیک و سئو بوده تا تولید محتوای به درد بخور
مخالفم…
تعصبی بیجا که به ضرر زبان فارسی است،استفاده از لغات غیرفارسی مترادف بعد از احتمالا بیست سال؟؟؟میتونه به فرهنگ لغات ما اضافه بشه…مثل وبستر و آکسفورد که جز قویترین دایرالمعارفهان..البته از خودم نگفتم .اثبات شده است، میتونی تحقیق کنی دوست عزیز
البته که غربزدگی در نوشته شما هم موج میزد. خیلی از کلمات معادل فارسی دارند که میشه (نه در گفتار، دست کم در نوشتار) ازشون استفاده کرد که متاسفانه شما یا به خودتون زحمت پیدا کردن معادل فارسی رو ندادین یا تصورتون بر اینه که با وجود این کلمات نوشته تون از اعتبار بیشتری برخوردار میشه.
افتضااااااح بود یه برگه ی کامل سوتی و درز و دورز میشه براش نوشت، رسما یه سریال فانتزی بود که تکلیفش با خودش معلوم نبود پلیس رو رسما گاو جلوه داده بودن تو سریال
این همه با ذوق و شوق قسمتای اول رو دنبال میکردم و هی برام سوال و معما پیش میومد بعد به خودم میگفتم اوکی چند قسمت دیگه حل میشه اما سریال تموم شد با یه عالم سوال بی جواب
قسمتای آخر که دائم داشتم جلو میزدم که سریع تموم شه فقط
یعنی رسما فقط دکور و بازیگرا سریال سرپا نگه داشتن
نه طنزش معلوم بود نه جدی بودنش نه فانتزی بودنش
افتضاح خالص
شما خیلی خوب پلیس رو میشناسی الان؟؟؟
هرکی هرچی می خواد بگه بگه افعی تهران قهرمان بچه هست