سریال وایکینگ‌ها از اسطوره تا واقعیت؛ ریشه‌های تاریخی حماسه‌ی رگنار لوث‌بروک

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۱۳ دقیقه

«وایکینگ‌ها» (Vikings) سریال محبوب شبکه‌ی هیستوری ساخته و پرداخته‌ی نویسنده‌ی انگلیسی مایکل هرست است که پخشش از سال ۲۰۱۳ شروع شد و به‌تازگی پایان یافت. مایکل هرست وقایع تاریخی اروپا و اسکاندیناوی را با اساطیر و حماسه‌ها تلفیق کرد و سریالی جذاب و تماشایی و دوست‌داشتنی ساخت. داستان درباره‌ی رهبر افسانه‌ای، قدرتمند، خوش‌فکر و محبوب وایکینگ‌ها یعنی رگنار لوث‌بروک است و سرگذشت او و فرزندانش را روایت می‌کند و نگاهی می‌اندازد به فرهنگ‌ها و پادشاهی‌هایی که در قرن هشتم و نهم میلادی تحت تأثیر یورش وایکینگ‌ها قرار گرفتند.

از همان زمان شروع پخش، خیلی‌‌ها برایشان سؤال بود که این سریال تا چه حد به وقایع تاریخی وفادار است و چه بخش‌هایی از آن فقط داستان و اسطوره و برگرفته از حماسه‌ها است.

در ادامه برخی از این تفاوت‌ها را بر شمرده‌ایم که برای هواداران وایکینگ‌ها جالب خواهد بود.

خیلی از شخصیت‌های سریال در تاریخ حضور داشته‌اند و برخی از حوادث و اتفاقات داستان هم در واقع رخ داده‌اند، ولی مایکل هرست برای اینکه قصه‌اش را با جذابیت و گیرایی زیاد تعریف کند و فرآیند تغییر و تحول شخصیت‌ها را درست جلو ببرد، روند یکسری اتفاق‌ها را تغییر داده یا زمان وقوعشان را عوض کرده است

برای مثال در قسمت دوم فصل اول شاهد حمله‌ی رگنار لوث‌بروک و وایکینگ‌های همراهش (از جمله رولو، برادر رگنار) به نورثومبریا هستیم که منجر به آشنایی رگنار با راهب جوان، اتلستان می‌شود. و در قسمت ده فصل سوم می‌بینیم که پادشاه پاریس به رولو پیشنهاد زمین و مقام و ازدواج با دخترش گیسلا را می‌دهد تا در ازایش، از فرانک(فرانسه) غربی در مقابل هجوم آینده‌ی وایکینگ‌ها دفاع کند.

حمله‌ی وایکینگ‌ها به نورثومبریا در تاریخ ۷۹۳ میلادی رخ داد و در تاریخ نام رهبر وایکینگ‌ها در این حمله ذکر نشده. در حالی که توافق بین رولوی وایکینگ و پاریس در سال ۹۱۱ میلادی بود، و این یعنی رگنار و رولو باید در زمان معاهده‌ی رولو بیش از ۱۰۰ سال سن می‌داشتند. ولی در سریال فاصله‌ی بین این دو اتفاق پنج یا شش سال بیشتر نیست.

نقشی که وِسِکس و فرانکیای غربی در تاریخ و دوره‌ی وایکینگ‌ها ایفا کردند تا حدود زیادی به درستی در سریال تصویر شده است، ولی تمامی اتفاقاتی که شاهدش بودیم به این شکل و در این مکان‌ها رخ نداده‌ است. در بیشتر مواقع، شخصیت‌هایی که در سریال ظاهر می‌شوند و مکان‌هایی که به آن سفر می‌کنند در تاریخ وجود داشته‌اند، ولی مثلا روستای کتگات که محل زندگی رگنار و خانواده‌اش است و نقشی کلیدی در طول سریال بازی می‌کند، هیچ وقت وجود نداشته است. در واقع کتگات دریایی است بین دانمارک و سوئد، و در هیچ جایی از تاریخ اشاره‌ای به یک روستا به نام کتگات در کشورهای اسکاندیناوی نشده است.


 شخصیت‌ها


رگنار

  • بازیگر: تراویس فیمل

رگنار لوث‌بروک، قهرمان اصلی سریال یا کلا در تاریخ حضور نداشته، یا اگر هم بوده با تصویری که از او در سریال دیدیم تفاوت داشته است. او در «حماسه‌ی رگنار لوث‌بروک» اژدهایی را می‌کشد و در طول حیاتش با ماجراجویی‌ها و اتفاقات رمزآلود و فانتزی مواجه می‌شود. گفته می‌شود شخصیت او الهام‌ گرفته از یک رهبر وایکینگ با نام رگینروس (که با نام رگینفرد هم شناخته می‌شده، قرن نهم میلادی) است و تنها اشاره‌ی به او در اسناد تاریخی مربوط به حمله‌ی سال ۸۴۵ میلادی به پاریس وجود دارد. از شخصیت‌های تاریخی دیگری هم به‌عنوان منبع الهام رگنار یاد شده، از جمله شاه هوریک اول دانمارک که اتفاقا در سریال هم حضور پیدا می‌کند.

در دیگر اشعار و حماسه‌های اسکاندیناوی و آثار نویسندگان لاتین اروپایی هم اشاره‌هایی از شخصیتی شبیه رگنار وجود داشته که سینه به سینه نقل شده است و در نهایت به قرن سیزدهم و حماسه‌ی رگنار لوث‌بروک رسیده است. رگناری که در سریال می‌بینیم مشترکات زیادی با قهرمان این حماسه دارد، ولی گاهی متفاوت است؛ طبق افسانه‌ها و حکایات، رگنار در ابتدا با ثورا ازدواج می‌کند، ولی ثورا از دنیا می‌رود. اما طبق گفته‌ی ساکسو گراماتیکوس، مورخ دانمارکی، رگنار در ابتدا با لاگرتا ازدواج کرده بود. بعد از اینکه ازدواج اولش به پایان می‌رسد، رگنار با اسلاگ ازدواج می‌کند. اسلاگ پسران رگنار را به دنیا می‌آورد، پسرانی که به شهرت جهانی می‌رسند. اسلاگ در ابتدا با نام کراکا شناخته می‌شود و خودش را در قامت یک روستایی ساده نشان می‌دهد. برخی از ویژگی‌های اسلاگ که در سریال می‌بینیم، در افسانه‌ها و حکایات هم وجود داشته است،‌ از جمله توانایی او در پیشگویی.

لاگرتا

  • بازیگر: کاترین وینیک

بیشتر ماجراهایی که در سریال می‌بینیم برگرفته از «حماسه‌ی رگنار لوث‌بروک» هستند، حماسه‌ی ایسلندی که در قرن ۱۳ ام میلادی نوشته شده است. نام شخصیت لاگرتا (کترین وینیک) در این حماسه قید شده، ‌ولی بر خلاف سریال که بعد از رگنار تقریبا کلیدی‌ترین شخصیت است، در حماسه نقش خیلی زیادی ندارد و حتی مادر بیورن روئین‌تن نیست. لاگرتا در متن حماسه هیچ‌وقت اِرل نمی‌شود (مقامی معادل والی یا ارباب وایکینگ‌ها). اگرچه از او به‌عنوان یکی از زن‌های جنگ‌جو و مبارز یاد می‌شود، همان‌طور که در سریال تصویر شده.

فلوکی

  • بازیگر: گوستاف اسکارسگارد

می‌توان گفت شخصیت فلوکی تقریبا خیالی است و برای داستان خلق شده، ولی الهام گرفته از یک شخصیت تاریخی با نام فلوکی ویلگرسون (قرن نهم میلادی) است که بنیان‌گذار ایسلند بود.

رولو

  • بازیگر: کلایو استندن

رولو در متون و افسانه‌ها هیچ رابطه‌ای با رگنار لوث‌بروک نداشته و در حمله‌ی سال ۸۴۵ مشارکت نکرد. ولی در حمله‌ی سال ۸۸۵ با شاه چارلز توافق کرد و دخترش را هم به همسری گرفت. در سال ۹۱۱ هم نرماندی را پایه‌گذاری کرد.

آیوار

  • بازیگر: آلکس هو آندرسن

آیوار بی‌استخوان یک شخصیت تاریخی واقعی بود. وایکینگ‌ها عادت داشتند لقب‌های طعنه‌آمیز روی هم بگذارند. در سریال دلیل این لقب مشخص است، ولی احتمال دارد لقب آیوارِ واقعی به این خاطر باشد که او با کشتی به سرزمین‌های دور سفر کرد و همیشه روی آب‌ها بود و هیچ‌ جا قدم نگذاشت‌ و برای همین اسم او را بی‌استخوان گذاشتند. در زبان‌های اسکاندیناوی، یک کلمه هم معادل پا است و هم استخوان. برای همین این لقب ممکن است معنای بی پا هم بدهد.

بیورن رویین‌تن

  • بازیگر: الکساندر لودویگ

بیورن رویین‌تن از فرماندهان تاریخی و قدرتمند اسکاندیناوی و پادشاه سوئد بود. در اسناد فرانکی (فرانسه‌ی قدیم) از او با نام «برنو» یاد شده است. گفته می‌شود پادشاهان وایکینگ‌ها رسم داشتند برای تثبیت قوای خودشان، فرزندشان را به بیرون از قلمرو بفرستند. رگنار لوث‌بروک هم بعد از رسیدن به پادشاهی، به بیورن دستور داد تا قلمرو او را ترک کند. بیورن از دانمارک خارج شد و به همراه ارتشی عظیم به فرانک غربی حمله کرد.

اتلستان

  • بازیگر: جرج بلاگدن

در متون و افسانه‌ها، راهبی به نام اتلستان که وایکینگ شده باشد و دوستی صمیمی با رگنار لوث‌بروک داشته باشد، قید نشده است. معروف‌ترین اتلستانی که در این دوره‌ی تاریخی حضور داشته نوه‌ی آلفرد کبیر بوده و اولین پادشاه انگلستان.

شاه اکبرت

  • بازیگر: لاینوس روچ

سندی مبنی بر اینکه شاه اکبرت به همان اندازه که در سریال می‌بینیم، مکار و حیله‌جو بوده وجود ندارد. از ۲۰ سال اول حکومت او اطلاعات زیادی در دسترس نیست، ولی گویا موفق شده استقلال وسکس را در مقابل مرسیا حفظ کند. مرسیا در آن زمان بر قلمروهای زیادی سلطه داشته و اکبرت توانسته مقاومت کند. با گذر زمان و قدرت گرفتن وسکس و اکبرت،‌ او کم‌کم بر مرسیا مسلط شد.

پسر او اثل‌وولف، آن‌طور که در سریال می‌بینیم عصبی و دم‌دمی مزاج نبوده. برعکس، او را به خاطر صبر و ملاحظه‌اش می‌شناختند و الگوی خوبی برای پسر معروفش، آلفرد کبیر بود.

آلفرد

  • بازیگر: فردیا والش – پیلو

آلفرد پسر نامشروع پرنسس نورثومبریایی جودیث و اتلستان نبوده، بلکه فرزند مشروع و قانونی اثل‌وولف و همسر اولش آزبر اهل وسکس بود. جودیث در واقع دختر چارلز، پادشاه فرانک غربی بود و در نوجوانی بعد از اینکه آزبر از دنیا رفت، با اثل‌وولف ازدواج کرد. اثل‌وولف و جودیث فرزندی نداشتند. آلفرد کبیر بنا بود در ابتدا طبق آیین‌های مسیحی بزرگ شود و احتمالا در کلیسا سمتی بگیرد، چون جوان‌ترین پسر بین پنج برادر بود. اگر حمله‌ی وایکینگ‌ها به وسکس نبود که طی آن یکی یکی برادرهای آلفرد کشته شدند، شانس او برای پادشاهی تقریبا صفر بود.

کوئنت‌ریث ملکه‌ی مرسیا شخصیتی تقریبا خیالی است که با الهام از سه زن از خاندان سلطنتی مرسیا برای سریال خلق شده. توطئه‌چینی‌ها و حقه‌هایی که به کا ر می‌برد، برگرفته از افسانه‌هایی است که حول آن سه شخصیت تاریخی وجود داشته.


حملات به انگلستان


در افسانه‌ها، رگنار با وجود هشدارهای اسلاگ که می‌گوید شکستش را در الهام‌هایش دیده، یک بار به انگلستان حمله می‌کند و به شکست و کشته شدندش می‌انجامد. رگنار در حکایت‌ها هرگز مستعمره‌ای در وسکس به دست نمی‌آورد و کلا تعاملی با شاهی در وسکس ندارد.

در فصل سوم سریال، رگنار و افرادش را به کار می‌گیرند تا با عمو و برادر ملکه کوِنتریث مرسیا بجنگند و قدرت را به او بازگردانند. صحنه‌ای که در آن می‌بینیم ارتش مرسیا در دو طرف رودخانه صف کشیده‌اند، یکی به رهبری عموی ملکه و دیگری به رهبری برادر او و رگنار تصمیم می‌گیرد و ارتش کم‌ تعدادتر حمله کند، برگرفته از حمله‌ی سال ۸۴۵ میلادی به پاریس است. گویا رگینروس با موقعیتی مشابه رو به رو می‌‌شد و همین تصمیم را می‌گرفت. بعد از نبرد، او ۱۱۱ تن از سربازان بازمانده را به دار آویخت تا ارتشی که آنسوی رودخانه بود، با دیدنش به وحشت بیفتد. کاری که رگنار در سریال هم می‌کند، البته دراماتیک‌تر و تأثیرگذارتر. در سریال رگنار و افرادش سر سربازان را می‌برند و جلوی کشتی‌هایشان آویزان می‌کنند، و سربازان آنسوی رودخانه چنان به وحشت می‌افتند که برادر ملکه را رها می‌کنند و پا به فرار می‌گذارند.


حملات به پاریس


سریال وقایع تاریخی سال‌های ۸۴۵ و ۸۸۵ میلادی را با هم ادغام می‌کند (تاریخ دو حمله‌ی معروف به پاریس) ولی ماجراهای سریال تفاوت آشکاری دارد. مثلا در حمله‌ی سال ۸۴۵ میلادی، وقتی رگینروس و افرادش به پاریس می‌آیند با شهری تقریبا متروک مواجه می‌شوند که اهالی درگیر اسهال خونی بودند. اگر پادشاهشان چارلز بی‌مو به آن‌ها خراج نمی‌داد که بروند، احتمالا دستخالی از یورش برمی‌گشتند. در حمله‌ی سال ۸۴۵ بیشتر افراد رگینروس از اسهال خونی مردند تا درگیری و نبرد.

در حمله‌ی سال ۸۸۵ میلادی، همان‌طور که در سریال می‌بینیم، وایکینگ‌ها موفق نشدند از دیوارهای پاریس بگذرند و از نیروهای تحت رهبری کنت اُدو شکست خوردند. پرنسس گیسلا، دختر شاه چارلز، در زمان حمله دختر کوچکی بود؛ احتمالا بین ۵ تا ۱۵ سال.

در انتهای فصل سوم، رگنار با نقشه‌ای هوشمندانه خودش را به مردن می‌زند و این‌گونه وارد پاریس می‌شود؛ به این بهانه که می‌خواهد جسدش را طبق آیین مسیحی‌ها دفن کنند. بعد دروازه‌های شهر را از درون باز می‌کند و نیروهای وایکینگ‌ها وارد می‌شوند. این ماجرا الهام‌گرفته از افسانه‌های وایکینگ‌ها است. هستین، یکی از رهبرهای وایکینگ‌ها بوده که به همراه بیورن روئین تن به شهرها یورش می‌برده و گفته شده حداقل دو بار از این حقه استفاده کرده است.


چند نکته‌ی جالب از سریال وایکینگ‌ها


  • مردم اسکاندیناوی به خودشان «وایکینگ» نمی‌گفتند و بین خودشان با این نام شناخته نمی‌شدند.
  • کلاغ‌ها حضور پررنگی در سریال دارند. کلاغ اهمیت و جایگاه بالایی در جوامع کهن اسکاندیناوی داشت و گفته می‌شد که از طرف اُدین مأمور می‌شدند تا در جهان بگردند و چشم‌های او باشند. گفته می‌شد اُدین دو کلاغ دارد به نام‌های هوگین (به معنی فکر) و مونین (به معنی خاطره). کار این دو کلاغ این بود که در نقاط مختلف جهان پرواز و برای اُدین اطلاعات جمع کنند. یکی از القاب بی‌شمار اُدین Hrafnaguð بود که معنیش خدای کلاغ می‌شود. غالبا پرچم وایکینگ‌ها نشانی از کلاغ روی خودش داشت. روی پرچم رگنار هم نشانی از کلاغ دیده می‌شود. وایکینگ‌ها اعتقاد داشتند هرجا کلاغی حضور دارد، اُدین نظاره‌گر آن‌ها است.
  • خالکوبی‌های روی بدن رولو،‌ برادر رگنار، صحنه‌ای را از اسطوره‌های اسکاندیناوی نمایش می‌دهد؛ گرگ‌های با نام هاتی و اسکول (پسران فنریر، گرگ غول‌پیکر) که در حال تعقیب خورشید و ماه هستند
  • در تیتراژ، تصاویری می‌بینیم از وایکینگ‌هایی که زیر آب مواج و خروشان دریا فرو می‌روند. این نشان‌دهنده‌ی جدایی وایکینگ‌ها از زنده‌ها است و متعلقات آن‌ها را هم می‌بینیم که کنارشان غوطه‌ور است؛ سکه‌ و طلا و تبر
  • کلایو استاندن (بازیگر نقش رولو) و گوستاف اسکارسگارد (بازیگر فلوکی) هردو برای نقش رگنار تست داده بودند که در نهایت به تراویس فیمل رسید. خود تراویس فیمل برای بازی در نقش رولو تست داده بود،‌ ولی دلش می‌خواست نقش فلوکی را بگیرد.
  • در حماسه‌ها و افسانه‌های مکتوب منبع اقتباس سریال،‌ آیوار بزرگترین پسر رگنار و اسلاگ است.
  • گوستاف اسکارسگارد (فلوکی) که اصالتی سوئدی دارد، در تلفظ برخی از کلمات سخت اسکاندیناوی، به بقیه‌ی بازیگرها کمک کرد.
  • فصل اول سریال ۹ قسمت دارد. در اسطوره‌های اسکاندیناوی ۹ عدد بسیار ویژه‌ای است؛ اُدین خودش را به مدت ۹ شب از ایگدراسیل حلق‌آویز کرد تا اسراری را بفهمد، معتقدند ۹ دنیای مختلف وجود دارد، هیمدال ۹ مادر دارد، اُدین حلقه‌ای دارد که هر شب ۹ حلقه‌ی دیگر تولید می‌کند، رَن (الهه‌ی توفان) ۹ دختر دارد که به صورت موج‌های دریا خودشان را نشان می‌دهند، هر ۹ سال ۹ مرد از هر نژاد برای خدایان قربانی می‌شوند، فریر ۹ شب انتظار کشید تا با گِرد ازدواج کند، ثور بعد از اینکه مارِ عظیم را بکشد ۹ قدم برمی‌دارد و بعد خودش هم می‌میرد.
  • جورجیا هرست (بازیگر تُروی) و ماد هرست (بازیگر هلگا، زن فلوکی) در واقعیت با هم خواهر هستند، و خالق و نویسنده‌ی سریال مایکل هرست پدرشان است.
  • نام کتگات، روستای رگنار لوث‌بروک، از دو کلمه تشکیل شده است؛ کلمه‌ی سوئدی/دانمارکی Kat (همان Cat یا گربه) و gat (به معنی سوراخ یا دروازه) و اشاره دارد به تنگه‌ای خیلی تنگ و باریک که حتی یک گربه هم به سختی از آن عبور می‌کند. همان‌طور که گفته شد، کتگات روستایی خیالی است ولی تنگه‌ای به این نام در جایی بین دانمارک و سوئد وجود دارد.
  • تراویس فیمل تنها ۱۳ سال از الکساندر لودویگ (بازیگر نقش جوانی‌های بیورن) بزرگتر است. کاترین وینیک هم تنها ۱۵ سال از او بزرگتر است. البته این در دوران وایکینگ‌ها چیز عجیبی نبود و پسرها و دخترها را از زمان بلوغشان، انسان‌های بالغ می‌شمردند. برای همین ازدواج بین دخترها و پسرهای نوجوان با اینکه خیلی رایج نبود، ولی عجیب هم به حساب نمی‌آمد. زنان معمولا سر زا از دنیا می‌رفتند و مردها دوباره ازدواج می‌کردند و دختران سیزده چهارده ساله را برای خود می‌گرفتند.
  • آهنگساز سریال ترور موریس گفته است که در ابتدا از قطعاتی که برای سریال ساخته بود رضایت کافی نداشت،‌ تا اینکه به آهنگساز نروژی آینار سلویک برخورد کرد و از او خواست اشعار اسکاندیناوی و آلات موسیقی مربوط به آن خطه را به موسیقی سریال اضافه کند. به این طریق توانست حس و حال ویژه‌‌ای به موسیقی ببخشد.
  • وایکینگ‌ها جلو کشتی‌هایشان را با حکاکی‌هایی به شکل سر اژدها یا موجودات خشن دیگر تزیین می‌کردند تا ارواح خبیث سرزمین‌های ناشناخته را بترسانند. وایکینگ‌ها از جنگیدن با آدم‌ها هیچ ترسی نداشتند، ولی ترجیح می‌دادند تا جایی که امکان دارد با ارواح درگیر نشوند. از طرفی دلشان نمی‌خواست این ارواح به دشمنانشان کمک کنند.
  • با اینکه در سریال مدل‌های دیگری از این شمایل ندیدیم، وایکینگ‌ها به جز سر اژدها از حکاکی سر گرگ، کلاغ و غیره هم برای ترساندن دشمنان استفاده می‌کردند. این سرها قابلیت جدا شدن از کشتی را هم داشتند و وایکینگ‌ها در سفر بازگشت به سرزمین خودشان، آن‌ها را بر می‌داشتند تا ارواح خوب طرفدار خودشان را نرانند چرا که اعتقاد داشتند در آن صورت بدشانسی‌های عجیبی سراغشان می‌آید، مثل بیماری و خراب شدن محصول.
  • آهنگی که در تیتراژ ابتدایی سریال می‌شنویم قطعه‌ی «اگر من قلبی داشتم» (If I had a heart) اثر Fever Ray. این آهنگ در قسمت سوم از فصل چهارم سریال «برکینگ بد» هم استفاده شده. همچنین در قسمت ۱۵ از فصل اول سریال «مظنون» (Person of Interest)
  • لقب رگنار لوث‌بروک یا لودبروک (Loðbrók) برگرفته از افسانه‌ای درباره‌ی اوست. طبق این افسانه، رگنار شلوار و کتی پشمی می‌پوشد و در رودی یخ‌زده قدم برمی‌دارد تا پشم‌ها یخ بزنند و شبیه زره‌ای مقاوم شوند. رگنار این کار را برای محافظت در مقابل دو لیندومار (مارهای اسطوره‌ای) کرده بود که زنی را در خانه‌ی خودش حبس کرده‌ بودند و رگنار سعی داشت نجاتش دهد. بعد از این ماجرا،‌ پدر آن زن که رگنار را با شلوار یخ‌زده دیده بود به شوخی گفت شلوار رگنار  Loðbrók یا «تیغ‌تیغی» شده.
  • کلمه‌ی «وایکینگ»‌ را اولین‌بار آنگلو ساکسون‌ها بین قرن‌های ۹ و ۱۰ میلادی به کار بردند و مشخص نیست که در آن زمان چه معنایی داشت. کلمه‌ی وایکینگ سه بار در روایت‌های آنگلو ساکسونی قید شده که یا به معنی سارق ترجمه می‌شود یا دزد دریایی. همچنین در اشعاری که به زبان انگلیسی باستان نوشته شده اشاراتی به وایکینگ‌ها می‌شود (wikingas)، ولی از این کلمه‌ به‌عنوان معادلی برای دریانورد استفاده کرده‌اند.
  • مهاجمین اهل اسکاندیناوی در آن زمان به‌عنوان وایکینگ شناخته نمی‌شدند و به آن‌ها شمالی، مشرک، کافر یا «دانمارکی» (Danes) می‌گفتند. اهالی اسکاندیناوی هرکدام متعلق به قوم و قبیله و خطه‌ی منحصر به خودشان بودند و برای همین تاریخ‌نگارها از اطلاق وایکینگ‌ها به آن‌ها خودداری می‌کنند، چون تفاوت‌ها را نادیده می‌گیرد و مردمی متنوع از چند خطه‌ی مختلف را در یک دسته‌بندی قرار می‌دهند.
  • در سریال دیالوگ‌هایی به زبان‌های مختلف از جمله اسکاندیناوی باستان، انگلیسی باستان، عربی و اسلاوی شنیده می‌شود.

منبع: ancient

راهنمای تماشای سریال


برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

یک دیدگاه
  1. Miss

    عالی بود خسته نباشید بسیار لذت بردیم

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما