سریال وایکینگها؛ ۱۰ نکته که به طرز عجیبی از لحاظ تاریخی دقیق هستند
سریال موفق وایکینگها، یک ادیسه عمیق و جذاب است که بر اساس فرهنگ و رویدادهای اسکاندیناوی در اروپا و قرن نهم ساخته شده است. مایکل هرست، خالق وایکینگها، چندین برداشت آزادانه در طی این مجموعه داشته و خلاقیت به کار برده است و این مجموعه در بسیاری از موارد، بیشتر به فیلم ۳۰۰ شباهت دارد تا ریشههای تاریخی آن. به عنوان مثال، بسیاری از رویدادها بر اساس افسانهها ساخته شدهاند، چهرهها ترکیب شده است و طبق زمانبندیهای مختلف به تصویر کشیده شدهاند و عناصر و جزئیات فرهنگی، خیلی دقیق نیستند.
- سریال وایکینگها از اسطوره تا واقعیت؛ ریشههای تاریخی حماسهی رگنار لوثبروک
- ۱۲ سریال تاریخی که علاقهمندان «تاج» باید ببینند
- سریال گامبی وزیر رکورد پربینندهترین مینیسریال نتفلیکس را شکست
در عین حال، هرست و همکارانش از مهارت خاصی برخوردارند و از جنبههای دیگر به جزئیات توجه کردهاند که به روایت، رنگ و لعاب بخشیده، داستانی درام ایجاد کرده و به فضای سریال، عمق داده است. همانطور که در ادامه متن بررسی خواهیم کرد، بسیاری از این جزئیات (حداقل در برخی از سطوح) به طور دقیق، تاریخ یا فرهنگ واقعی وایکینگها را همانطور که مستند است، منعکس میکنند.
۱۰. مراسم خاکسپاری وایکینگها
هیچ مدرک باستانشناسی مبنی بر اینکه وایکینگهای مرده، در کشتیهای سوزان به دریا فرستاده میشدند (همان طور که در سریال نشان داده میشود) وجود ندارد اما به گفته منابع گوناگون، جنبههایی از این نوع مراسم خاکسپاری وجود داشته است که به نظر دقیق میرسد. هم از نظر تاریخی و هم در سریال، وایکینگها به دنبال ملاقات با اجداد خود و سایر جنگجویان بزرگ در سالنهای والهالا و پس از مرگ بودند. جنگجویان باید تمام وسایل مورد نیاز زندگی پس از مرگ، مانند سلاح و زره خود را میبردند.
کشتیهای جنگی وایکینگها نیز مانند سایر لوازم مورد نیاز، برای ایمن رسیدن به سالن بزرگ، لازم بود. بسیاری از این کشتیها با تمام محتویات خود، در حین خاکسپاری یا قبل از آن، به آتش کشیده میشدند. حتی گاهی اوقات در این مراسم، انسانی را قربانی میکردند تا به عنوان خدمتگزار و برده برای خدمت به اربابان درگذشته خود در والهالا فرستاده شوند. به این موضوع در خود سریال نیز اشارهای شده بود. در مراسم تشییع جنازه ارل هارالدسون، دختر بردهاش پیشنهاد میدهد که خود را فدا کند و به همراه ارل در قایق به والهالا برود.
۹. نبود کلاهخود شاخدار
این کلاه، عنصری کلیدی است که در بین وایکینگها وجود ندارد و یکی از ویژگیهای دقیق و برجسته تاریخی سریال است. بسیاری از مردم با شنیدن نام وایکینگها تصویر عامه به وجودآمده به واسطه فیلمهایی مانند اریک فاتح در سال ۱۹۶۱ و وایکینگها در سال ۱۹۵۸ (با بازی کرگ داگلاس) را به خاطر میآورند و فکر میکنند که این جنگجویان، کلاهخودهایی شاخدار بر سر داشتند.
با این حال، به گفته سایت انشنت اوریجینز، این کلاهها فقط یک افسانه هستند. در بسیاری از نبردهای بزرگی که سریال در طول شش فصل خود به تصویر میکشد، افراد چنین کلاهی ندارند، چرا که خیلی کاربردی و ارگونومیک نیستند. عناصر تخیلی زیادی در این مجموعه وجود دارند اما این کلاههای مشهور، به درستی کنار گذاشته میشوند.
۸. لیوانهای شاخدار
شاید بینندگان باهوش در زمانهای مختلف سریال، متوجه شخصیتهای خاصی شده باشند که از لیوانهای شاخدار جالبی استفاده میکنند. این ظروف شیشهای منحصر به فرد، بر خلاف کلاهخودهای شاخدار، نمایشی دقیق از فرهنگ وایکینگها هستند.
افسانهها میگویند که این لیوانها به دلیل جذابیت بالای خود، همیشه استفاده میشدند و همین جذابیت باعث میشد تا وایکینگها آبجوی بیشتری را در مدت زمان کمتری مصرف کنند. البته این قضیه شاید ناشی از تدبیر وایکینگها و استفاده از هر چیز کارآمدی باشد که داشتند. علاوه بر این، آنها از شاخ گوزن، بز، گاو یا سنگ به عنوان یک پوشش محافظتی برای لیوانهای آبجو استفاده میکردند تا نوشیدنیها به خاک یا باکتری آلوده نشوند.
۷. عقاب خونین
به گفته ویلیام دلونگ، ابزارهای بسیار ظالمانه مجازات و انتقام که چند بار در سریال وایکینگها نشان داده شدهاند، در واقع جزئی از یک آیین واقعی بودهاند. عقاب خونین یک روش شکنجه بود که در آن، برخی از قسمتهای پشتی بدن را برش میدادند و در جایی دیگر میگذاشتند و در نهایت پشت آن فرد، به شکل مبهمی مانند یک عقاب شبیه میشد. در طول سریال، این فرآیند تا حدی در صحنههای شکنجه و مرگ یارل بورگ و کینگ آئل نشان داده میشود.
مجازات مرگبار و وحشیانه عقاب خونین، در میان وایکینگها و به طور معمول برای افراد بیشرف اعمال میشد. شواهد قابل بررسی بیشتری در این مورد به صورت گزارشهای مکتوب وجود دارد که میتواند به عنوان یک مقاله جداگانه مورد استفاده قرار گیرد. برخی از متون این گزارشات کهن و قدیمی نشان میدهد که این افراد به حق لایق چنین مجازاتی بودهاند.
۶. وفور سلاح
با توجه به اکثر روایات (و البته چیزی که سریال خیلی نشان نمیدهد) وایکینگها در کمد لباس خود، همیشه ابزار جنگی داشتند و برای نبرد و خشونت و خونریزی آماده بودند. با این حال، همانطور که منابع تاریخی میگویند، یکی از جزئیات دقیق سریال، سلاحهای بزرگ و کوچکی است که وایکینگها در طول نبردهای مختلف از آنها استفاده میکنند.
در بیشتر موارد، جنگجویان وایکینگ، شمشیرهای بزرگ و درخشان در دست ندارند، بلکه تیغهها یا تبرهایی کوچکتر همراه خود حمل میکنند. شمشیرهای بزرگتر و پر زرق و برق، بیشتر مخصوص افراد ثروتمند بودند. سلاحهای انتخابی فلوکی بسیار دقیق هستند، زیرا چاقوی کوچک و شکاری او دقیقا با آنچه اکثر جنگجویان در آن زمان و محیط استفاده میکردند، تطابق دارد.
۵. آرایش
همانطور که در سایتهای مختلف بیان شده است، خط چشم منحصر به فردی که افراد مختلف در سریال استفاده میکنند، یکی از موارد دقیق تاریخی است. این خط چشم که به سرمه معروف است، پودر تیرهرنگی است که از بادام سوخته، سرب، مس اکسیدشده و سایر مواد تشکیل میشود. شخصیتهای گوناگونی در طول این سریال، مانند لاگرتا و فلوکی از این نوع گریم و آرایش عجیب و غریب استفاده مینمایند.
گفته میشود که این گریم، هم برای مردان و هم زنان و برای ایجاد جذابیت و جلب توجه جنس مخالف کاربرد داشته است. اگر بخواهیم روی این موضوع کمی عمیقتر شویم، این نوع خط چشم به انحراف یا جذب تابش شدید نور خورشید و به طور کلی محافظت از بینایی نیز کمک میکند که با توجه به نبود عینک در هزاران سال پیش، حرکتی معقول بوده است.
۴. مدل موها
معمولا در داستانهای تاریخی و درام محبوب، از مدل موهای معمولی بلند، نامنظم و شلخته استفاده میشود اما در وایکینگها، تعدادی از شخصیتها از مدل موهای منحصر به فردی برخوردارند که در نوع خود جالب است. بر اساس منابع مختلف، وایکینگها اغلب سر خود را میتراشیدند تا برای قرار دادن کلاهخود بر سرشان، راحتتر باشند.
علاوه بر این، بسیاری از آنها، موهای خود را بسیار بلند نگه میداشتند و به عقب میکشیدند یا آنها را به همراه ریشهایشان میبافتند. سریال وایکینگها، شخصیتهای مختلفی اعم از مردان و زنان را نشان میدهد که از عناصر هر دو سبک مذکور استفاده میکنند. رگنار در قسمتهای اولیه سریال از ترکیبی از هر دو مدل استفاده میکند و قسمتی از سرش را تراشیده و باقی موهای خود را بافته است. بسیاری از شخصیتهای زن مانند لاگرتا و توروی نیز در قسمتهای مختلف سریال، موهای خود را بافتهاند.
۳. پسران رگنار
پدر آنها (رگنار) ظاهرا ترکیبی از افسانهها و روایتهای حداقل دو مرد مختلف است اما چندین مدرک تاریخی در مورد پسران رگنار موجود است که نشان از واقعی بودن کاراکترهای آنها دارد. به طور کلی مورخان معتقدند که فرزندان قدرتمند رگنار، بیورن، هیتسرک، اوبا، سیگورد و ایوار، همگی شخصیتهای برجستهای بودهاند. بیورن پسر بزرگتر بود و همچنین گفته میشود که ایوار دارای یک بیماری جسمی خاص بود که نام مستعار او (بدون استخوان) در سریال، از آن بیماری نشات گرفته است. علاوه بر آن، این افراد، ارتش بزرگ هیتن را برای حمله و تسخیر سرزمینهای مختلف رهبری کردند و در طول سالها، قدرت و نفوذ خود را اثبات نمودند.
۲. نبرد لیندیسفارن
وایکینگها وقت خود را برای انجام امور مختلف تلف نمیکردند. رگنار و یارانش در اوایل فصل ۱ به سواحل نورثومبریا حمله میکنند و صومعه را غارت مینمایند. طبق گزارشات مختلف، حمله لیندیسفارن در واقعیت نیز رخ داده است. با گذشت بیش از هزار سال، جزئیات این واقعه طبیعتا مبهم و نامشخص است اما این نبرد یکی از کاتالیزورهای کلیدی شروع عصر وایکینگها در انگلستان بود که در سریال به وضوح نشان داده میشود.
علاوه بر این، گفته میشود که حداقل سه راهب از لیندیسفارن ربوده شدند که یکی از آنها بعدها به قوم وایکینگها پیوست. بازیگر سریال، جورج بلاگدن در مصاحبهای بیان کرد که یکی از آن راهبها بر شخصیت او، اتلستن، تاثیر گذاشته است. این کاراکتر در حمله، اسیر میشود و بعدها به وایکینگها میپیوندد.
۱. استفاده رگنار از سنگ خورشید برای ناوبری
دریانوردان، همیشه آموزش میبینند اما طبیعت واقعا بیرحم است و عناصر پیشبینینشده مانند طوفان یا ابرهای تیره میتوانند مانع پیشرفت و حرکت کشتی شوند. رگنار از ابتدای سریال وایکینگها، برای هدایت کشتی از یک شی کریستالی منحصر به فرد (معروف به سنگ خورشید) استفاده میکند. این جسم میتواند نور خورشید را بشکند و مانند یک قطبنمای اولیه، مکان موردنظر را مشخص کند. طراحی این شی، شاید باورنکردنی و خارقالعاده به نظر برسد اما در واقع، کشف و تجزیه و تحلیل باستانشناسان و دانشمندان نشان میدهد که این جسم به احتمال زیاد ریشه در تاریخ دارد تا افسانه.
منبع: screenrant
بر اساس تاریخ آیوار پسر بزرگ رگنار بوده
اکثر حوادثی که در فیلم میبینیم بر اساس تحقیق من و مطالعه در تاریخ شواهدی بر واقعی بودن دارن نمیشه اتفاقات این سریال رو نادیده گرفت.
چرا اتفاقا من اون مدتی که سریال رو میدیدم مطالعه میکردم، هم از نظر جغرافیایی هم از نظر تاریخی، خیلیاش دقیقا بر اساس چیزاییه که توی تاریخ اتفاق افتاده، بعضیاش هم بال و پر داده و اضافه کرده، یه سری چیزا هم توی بازههای متفاوتتری هستن مثلا ۲۰۰-۳۰۰ سال بین بعضی اتفاقا فاصله بوده، ولی توی فیلم همه رو توی یه بازهی حدود ۱۰۰ ساله جمع کرده و تغییرات داده.
مثلا ایسلند و گرینلند(قطب شمال) و نیوفاندلند(کانادا یا همون امریکا) جزو کشفیات وایکینگا بودن. جنگای انگلیس و فرانسه، داستان رولو و… همه واقعا وجود داشتن
دقیقا یکسری اتفاقات که برای بعد بود رو زودتر نشون دادن. ولی در کل گویا این سریال واقعیت تاریخی داره
چی میگی داداش اینا هیچکدوم بر اساس تاریخ نیست