تماشاگران اگر کمدی را نپسندند تخممرغ پرت میکنند
هنوز هم فیلمهای دهه ۴۰ و ۵۰ بیلی وایلدر را که میبینید از خنده رودهبر میشوید. فیلمساز اتریشی که سال ۱۹۰۶ به دنیا آمد. برادر بزرگترش فیلمنامهنویس، تهیهکننده و کارگردان بود. والدیناش یک شیرینی فروشی مشهور را اداره میکردند.
قبل از اینکه وارد کار سینما شود در روزنامهها ستونی درباره ورزش و داستانهای جنایی مینوشت. وقتی به سینما علاقمند شد کارش را به عنوان فیلمنامهنویس شروع کرد. از اواخر دهه ۲۰ فیلمنامهنویسی را شروع کرد اما استارت موفقیتش زمانی خورد که سال ۱۹۳۳ به هالیوود رفت. سال ۱۹۳۹ اولین فیلمنامه موفقش را نوشت: «نینوچکا» که ارنست لوبیچ آن را کارگردانی کرد. گرتا گاربو که به عنوان قهرمان فیلمهای تراژیک شناخته میشد ستاره این کمدی-رومانتیک بود.
وایلدر اولین نامزدی اسکارش را برای این فیلم به دست آورد. بعد از آن همکاریهایش با چارلز براکت شروع شد و خودش فیلمهایی مثل «پنج گور تا قاهره» و نوآر تحسینشده «غرامت مضاعف» را ساخت.
در فیلم نوآرها و حتی درامهایش مثل «سوراخ در حفره» یا فیلم جنگی «بازداشتگاه شماره ۱۷» هم میشد اثرات شوخطبعی گزندهاش را دید اما از نیمه دهه ۵۰ و با «سابرینا» بود که ساخت کمدی-رومانتیکهای درجه یکش را به صورت مستمر شروع کرد.
«سابرینا»، «خارش هفت ساله»، «عشق در بعدازظهر» و بعدتر شاهکارهای دهه شصت مثل «آپارتمان» و «بعضیها داغشو دوست دارن» نشان از هوشمندی وایلدر به خصوص در نوشتن فیلمنامه دارد.
وایلدر درباره نوشتن کمدی میگوید: «زمان بندی مهمترین قسمت ماجراست. شما در یک خط مستقیم پیش میروید و سپس آن خنده بزرگ را دارید، درست است؟ اما نمیدانید که آن خنده چه قدر طول میکشد و بعد حسی دارید در این مایهها که: «پس چه وقت باید خط داستانی بعدی را شروع کنم و وارد پیچ جدید قصه بشوم؟»
و بعد از ایروینگ تالبرگ مثال میزد: «تالبرگ وقتی فیلمهای فوق العاده برادران مارکس را میساخت، در هر فیلمش ۴-۵ خط داستانی داشت. او برادران مارکس را به خیابانها و بین مردم میفرستاد تا آنها نمایش را برای تماشاگران به صورت زنده اجرا کنند و بعد یک زمان بندی برای اجرایشان پیدا میکردند در نتیجه دقیقا میدانستند که زمان هر شوخیشان تا شوخی بعدی باید چه طور باشد. اما به هر حال کار سختی است. بیشتر بر پایه حدس و گمان است.»
وایلدر با شوخطبعی گزندهاش درباره ساخت کمدی میگوید: «کار کمدی کار بسیار مشکلی است برای این که اگر تماشاگران آن جایی که باید نخندند آن وقت به سمتتان تخم مرغ پرتاب میکنند. و این خیلی غم انگیز است. در یک فیلم جدی حتی اگر خسته هم بشوند شما صدایشان را نمیشنوید اما در کمدی میتوانید بشنوید که آنها نمیخندند. به سختی زحمت کشیدهاید و با سر زمان خوردهاید. آرزو میکنید که ای کاش مرده بودید.»
نکته مهم فیلمها وایلدر شخصیتهای باورپذیر و دوستداشتنیاش است. آدمهایی با پیچیدگیهای زیاد که بخش زیادی از کمدی ماجرا از پیچیدگی آنها و بعد قرار گرفتنشان در موقعیتهای خندهآور میآید.
وایلدر درباره خلق شخصیتها میگوید: «خب این هنر نویسنده است. شما میتوانید روشهای این کار را از نمایشنامه نویسان یاد بگیرید. برای این که نمایشنامه نویسان شخصیتهایی را خلق میکنند که مانند پیاز هستند. میتوانید هر لایه را کنار بزنید و به لایه دیگر شخصیت برسید. اما بالشخصه فکر میکنم اگر در پنهان کردن جزییات کار باهوش باشید، میتوانید به تدریج با آشکار کردن برخی نقاط پنهان تماشاگرتان را سرگرم کنید بدون این که هر اطلاعاتی را که میخواهد به او داده باشید. گاهی اطلاعات انقدر زیاد میشود که تماشاگر قادر به هضمش نیست. در این مورد واقعا هیچ قانونی وجود ندارد. باید کاری کنید که تماشاگر مکانیزم رسیدن به شخصیت را هضم کند. باید این کار انقدر به نرمی صورت بگیرد که تماشاگر متوجه رسیدن اطلاعات نشود.»
وایلدر تا دهه ۸۰ به صورت مرتب فیلم میساخت. هر وقت احساس میکنید از زندگی دلزده شدهاید دو راه عالی برایتان داریم: یا یکی از فیلمهای بیلی وایلدر را ببینید یا کتاب گفتوگوی او با کمرون کرو را بخوانید که پر از شوخطبعی و ظرافت و هوشمندی این کارگردان بزرگ است.