بوم؛ فیلمهایی که این روزها ارزش سینما رفتن دارند
سینمای ایران در ماه شهریور با افت فروش نگرانکنندهای همراه بود اما حالا با شروع پاییز یکی دو فیلم مهم و قابل توجه اکران شده که میتواند رونق را به سینمای ایران بازگرداند تا موعد کمدیها برسد و بعد هم بهمن ماه و جشنوارهی فجر. مروری داریم روی دو فیلمی که میشود دیدنشان را در سینما توصیه کرد: ماجرای نیمروز ۲: رد خون و درخونگاه.
ماجرای نیمروز: رد خون
کارگردان: محمدحسین مهدویان
بازیگران: جواد عزتی، هادی حجازیفر
اول این که برای دیدن این فیلم لازم نیست حتما قسمت اول را هم دیده باشید اما طبعا اگر قصهی «ماجرای نیمروز ۱» را بدانید با کاراکترها آشناتر و همراهتر میشوید.
گروه وزارت اطلاعات بعد از کشتن موسی خیابانی همچنان دنبال سران مجاهدین هستند. مجاهدین در میانهی جنگ تحمیلی به دشمن پیوستهاند و در پادگان اشرف بغداد حضور دارند. گروه ضربت شامل کمال و صادق و دیگران حالا با یک چالش جدید روبهرو هستند. ایران قطعنامه را پذیرفته اما منافقین از مرزهای غربی به ایران حمله کردهاند. این وسط کمال و افشین گرفتار یک ماجرای خانوادگی هم میشوند.
یک تریلر سیاسی درجه یک دیگر از کارگردانی که کارش را خوب بلد است. محمدحسین مهدویان با فیلم «ماجرای نیمروز ۲: رد خون» نشان میدهد که موفقیت دو فیلم اولش «ایستاده در غبار» و «ماجرای نیمروز» اتفاقی نبوده است.
اینکه کارگردانی داریم که بلد است تریلر سیاسی بسازد یک اتفاق فرخنده برای سینمای ایران است. اگر مهدویان موفق میشود «ماجرای نیمروز ۲: رد خون» را بسازد به خاطر این نیست که فرصت در اختیارش قرار گرفته که فیلم سیاسی بسازد. او همه ویژگیهای کارگردانی را که میتواند تریلر سیاسی بسازد دارد: جسارت زیاد، هوشمندی و اشراف کامل به تکنیک سینما. به علاوه مهدویان این هوشمندی را دارد که برای تریلرهایش سوژههایی را انتخاب کند که بشود در بستر اتفاقات روز هم تحلیلشان کرد یا نیاز به بازخوانیشان را احساس کرد.
برای ساختن هر فیلمی فیلمساز باید سیاستمدار باشد. برای ساختن تریلر سیاسی بیشتر. محمدحسین مهدویان سیاسی نیست اما ساختن فیلم سیاسی را بلد است. آیین سینما را خوب میشناسد. فیلمی ساخته که در سکانسهایش میشود هراس و دلهرهای را حس کرد که سی سال قبلتر در عالم واقعیت خیلیها تجربهاش کردهاند.
«ماجرای نیمروز ۲: رد خون» را به عنوان درام تاریخی در نظر نگیرید. همان اشتباهی که خیلیها در مورد قسمت اول این فیلم داشتند. تریلرهای سیاسی هر چند بازگویی روایتهای تاریخی هستند اما از یک نقطه نظر سیاسی به آن نگاه میاندازند.
«ماجرای نیمروز ۲: رد خون» هفت سال بعد از «ماجرای نیمروز» است. در اواخر جنگ تحمیلی. با نمایی از سولهای آغاز میشود که در آن تابوت شهدا کنار هم قرار گرفته و گروه آدم خوبهای قصه، همان قهرمانان «ماجرای نیمروز» با خشونت و سبعت در یک تابوت را باز میکنند تا یکی از اعضای منافقین را شناسایی کنند. همه فیلم به همین خشونت و صراحت است. کشف مرزهای باریک بین شهید و خودی بودن تا نفوذی و منافق و خائن بودن به جسارت و خشونت نیاز دارد و گاهی این مرز خیلی باریک است.
خشونت فیلم فقط از انفجار و خون نمیآید. از خشم درون کاراکترها سرچشمه میگیرد.
این خشم در تمام طول فیلم در وجود گروه خوب و گروه بد فیلم جاری است. شبیه خشم همان سالها که برادر باید بین آرمان و خواهرش یکی را انتخاب میکرد.
برعکس قسمت قبلی، مهدویان این جسارت را میکند و وارد اردوگاه آدم بدهای قصه هم میشود. پادگان اشرف با همان شمایلی که در همه این سالها از منافقین دیدیم. جزمینگری و تندرویهایی که میان خود اعضای حزب بر سر آن اختلاف نظر وجود دارد. بازی درخشان بهنوش طباطبایی و چند زن ناشناس که کاراکتر فرعی دارند، فضای رعبآور پادگان اشرف را تمیز و درست از کار درمیآورد.
«ماجرای نیمروز ۲: رد خون» فیلم هولناکی است چون نشان میدهد وقتی مردم مقابل مردم بایستند چه فاجعهای رقم میخورد.
«ماجرای نیمروز ۲: رد خون» شبیه یک اثر هالیوودی است که در سینمای ایران ساخته شده. همانقدر با وسواس و همانقدر جذاب.
درخونگاه
کارگردان: سیاوش اسعدی
بازیگران: امین حیایی
پیشتولید فیلم «درخونگاه» چند سالی به طول انجامید. فیلمی که به خاطر فیلمنامهاش تولید سنگینی داشت و چند بار تا مرز فیلمبرداری رفت و متوقف شد تا سرانجام سیاوش اسعدی آن را کلید زد. به سیاق فیلمهای اسعدی یک درام پرکشش (اینبار البته کمی بیمنطق) و البته از لحاظ بصری کاملا سینمایی است. اسعدی فیلمهای موفق «جیببر خیابان جنوبی» و «حوالی اتوبان» را در کارنامهاش داشت و در کل کارگردان گزیدهکاری است و هر چند سال یکبار فیلم میسازد. دو فیلم قبلیاش هم با استقبال بسیار خوبی روبهرو شدند.
فیلم داستان رضاست. رضا مانند شخصیتهای فیلمهای کیمیایی است (مثل رضا در ردپای گرگ یا امیر علی در اعتراض) که دل زده از جامعه و زخم خورده است با این تفاوت که زخم را از خانواده خود خورده است. خانوادهای که مفهوم والایی در فیلم کیمیایی داشت اما اینجا به شکل دیگری نمایش داده میشود، حتی در این فیلم میبینیم که رضایی که عاشقانه از مادر بزرگش نگهداری میکرد موقع رفتن از خانه حتی ذرهای به او توجه نکرد.
رضا بعد از مدتها کار و جمع کردن پول به خانه برگشته اما اعضای خانوادهاش راز بارداری خواهرش و اتفاقاتی را که در این مدت افتاده از او پنهان میکنند. آنها در حقیقت از پشت به رضا خنجر زدهاند.
کل فیلم درخونگاه سیاوش اسعدی را باید در همان تیتراژش پیدا کرد. وقتی مینویسد: پیشکش مسعود کیمیایی. اسعدی در فیلمهای قبلیاش، بیشتر «حوالی اتوبان» و کمتر «جیببر خیابان جنوبی»، نشان داده بود که دلبسته سینمایی کیمیایی است و الان با فیلم «درخونگاه» مطمئن میشوید که او در حال حاضر تنها کارگردانی است که میراثدار سینمای کیمیایی میتواند باشد.
میراثدار سینمای کیمیایی بودن برای فیلم «درخونگاه» هم نقطه قوت به دنبال دارد و هم نقطه ضعف. قدرتش در اینجاست که سیاوش اسعدی کارگردانی است با نگاه تصویری به سینما.
او کارگردانی است که قدر یک سکانس تعقیب و گریز یا ایستادن زیر باران جلوی خانه یک زن نه چندان آشنا و نه چندان غریبه را میداند و به تاثیرش آگاه است.
نقطه ضعفش اینجا میشود که کیمیایی خودش جهانش را ساخته بود و حالا اسعدی چون نگاهی به سینمای کیمیایی دارد، نگاهی که در آخرین فیلمش از همیشه پررنگتر شده، نتوانسته هنوز جهانی برایش بسازد. فیلم البته قصه دارد اما پشت این قصه ساده جهانی وجود ندارد. جهانی که مثلا کیمیایی با رفاقت میان کاراکترهایش میساخت اینجا نمیتواند به آن ملاقات در آسایشگاه که اتفاقا سکانس خوبی است، بسنده شود. این فقط در حد یک ارجاع باقی میماند.
البته میشود تاویلهایی از فیلمنامه کرد که آن را صاحب جهان کند. اینکه مثلا دائم روی هشت سال دوری رضا از خانه تاکید میشود که طبعا برای ما یادآور دوران هشت سال جنگ تحمیلی است. اینکه علیرغم اینکه فیلم شبیه «حوالی اتوبان» در یک بیزمانی میگذرد اما اولش نوشته میشود که سال ۱۳۷۰ است و در صحبتها هم میگویند که سه سال است جنگ تمام شده و تبعاتش خراب شدن مدرسه محله بوده. میشود گفت بازگشت رضا به همان معناست که انگار مهدی، برادر مفقودالاثر، از جنگ برگشته باشد. اینکه بعد از بازگشت دیگر هیچ چیزی شبیه سابق نیست و از خانه و حتی همخون و خانواده چیزی باقی نمانده. غریبههای نه چندان ظاهرالصلاح قابل اعتمادتر شدهاند و باید به آنها پناه برد.
موسیقی فرزین قرهگوزلو هم کمک زیادی کرده که فضای فیلم شبیه کارهای کیمیایی از کار دربیاید. موسیقی پرحجمی که خوب ساخته شده و منطبق با حال و هوای «درخونگاه» است.
از «درخونگاه» یک سری تصاویر درخشان در ذهن ثبت میشود. سکانس ملاقات دو دوست در آسایشگاه در حالی که کلاغها در آسمان پرواز میکنند، همه سکانسهایی که پانتهآ پناهیها در آن حضور دارد از اولین مواجههاش با امین حیایی تا آن سکانس کمتر دیده شده در سینمای بعد از انقلاب در آسایشگاه که قبلترش با وضوح بیشتری دربارهاش حرف زده بودند، سکانس بستنی دادن رضا به مادربزرگ. همین سکانسها نشان میدهد که سیاوش اسعدی سینمای تصویری را میفهمد.
«درخونگاه» از دو فیلم قبلی سیاوش اسعدی کار سختتری بوده اما فیلمهای قبلیاش سرراستتر بودند و قصهپردازی بهتری داشتند.
وزارت اطلاعات در سال ۶۰ هنوزتشکیل نشده بود.و آن گروه ها که اوائل انقلاب با ضدانقلاب می جنگیدند ،بعدا وزارت رادرسال ۶۳ تشکیل دادند
خیلی عالی بود
واقعا خیلی عالی بود
خیلی خوشحالم فصل جدید بوم اومد
من اصلا حواسم نبود اپیزود اولش اومد