قصه عشق، من پیش از تو و موج سانتی‌مانتالیسم خوشایند

هفته گذشته فرانسیس له (Francis Lai) آهنگساز فرانسوی که بیشتر به خاطر ساخت موسیقی فیلم شناخته شده بود، از دنیا رفت. فرانسیس له متولد ۱۹۳۲ در نیس فرانسه از همان سنین کودکی مجذوب موسیقی شد و توانست به ارکستر محلی شهرشان راه پیدا کند. بعد به مارسی رفت و در آنجا با یکی از مشهورترین خوانندگان جز دهه ۵۰ ملاقات کرد. اما نام فرانسیس له بیشتر از همه برای تجربیاتش برای ساخت موسیقی فیلم قصه عشق در تاریخ ماندگار شد. در بوم این هفته درباره فیلم‌های سانتی‌مانتالی حرف زدیم که میراث «قصه عشق» هستند.

فرانسیس له برای موسیقی «قصه عشق» برنده جایزه اسکار و گلدن‌گلوب و ده‌ها جایزه دیگر شد. میان همه کارهایش این تم به علاوه موسیقی که برای فیلم «یک مرد، یک زن» به کارگردانی کلود للوش ساخته بود، از بقیه موفق‌تر و مطرح‌تر بودند. ساوندترک آلبوم «قصه عشق» در بیلبورد دویست آهنگ پرفروش آمریکا رتبه دوم را دارد.

نمی‌شود منکر نقش موسیقی درخشان «قصه عشق» در موفقیت این فیلم شد. فیلمی که در دهه ۷۰ انقلابی در سینما و فرهنگ عامه مردم آمریکا به پا کرد. آرتور هیلر فیلم «قصه عشق» را برمبنای نمایشنامه‌ای نوشت که اریک سیگال روی صحنه برد. فیلم که آماده شد پارامونت سیگال را استخدام کرد که رمانی از روی نمایشنامه‌اش بنویسد تا آن را روز ولنتاین منتشر کنند و در حقیقت یک‌جور پیش‌تبلیغ برای فیلم شود.

فیلم البته نشان داد که نیاز به تبلیغ زیادی هم نداشت. صف‌های مردم جلوی سینما کشیده شد تا داستان عاشقانه دختر و پسری را ببینند که هر چند به وصال هم می‌رسند اما پایانی تلخ در انتظارشان است. «قصه عشق» از همه کلیشه‌های فیلم‌های رومانتیک پیروی می‌کرد اما از یک نقطه به بعد خودش کلیشه‌ساز شد. قصه اختلاف طبقاتی دختر و پسر، عشق‌شان به یکدیگر، پیروزی عشق و درنهایت دست تقدیر که با بیماری و مرگ آنها را از هم جدا می‌کند تبدیل به فرمول موفق خیلی از فیلم‌های سینمایی شد. برخلاف پایان‌های خوش هالیوودی این فیلمی بود که حزن و اندوه در آن جریان داشت. اندوهی که حس متبرکی برای جوانان آنارشیست دهه ۶۰ و ۷۰ بود که به رویای آمریکایی باور نداشتند.

فرانسیس له که استاد ملودی‌سازی بود موفق شد برای چنین فیلمی موسیقی احساس‌برانگیزی بسازد که بار احساسات فیلم را صدها برابر بیشتر کند. از ملودی‌‌ها له به خود فیلم «قصه عشق» می‌رسیم که دوستش داشته باشید یا نه نمی‌توانید منکر تاثیرش در سینما بشوید. تاثیری که حتی تا هزاره سوم هم ادامه پیدا کرد.

نمونه‌اش سال ۲۰۱۴ فیلم «بخت پریشان ما» بود. اقتباسی از کتابی به همین نام نوشته جان گرین که درباره دو جوان مبتلا به سرطان است که عاشق یکدیگر می‌شوند و در حالی که غرق در شور وصل هستند مرگ آنها را از هم جدا می‌کند. فیلمی که به سیاق «قصه عشق» به شدت سانتی‌مانتال و البته کمی نوجوانانه است.

یا برسیم به فیلم محصول ۲۰۱۶ به نام «من پیش از تو». اسمش قاعدتا برایتان آشناست چون کتاب جوجو مویز به همین نام چنان بازار کتاب ایران را قبضه کرد که تمام کتاب‌های مویز بعد از آن به فارسی ترجمه شده‌اند. همه کتاب‌هایش هم جزو پرفروش‌ها هستند.

امیلیا کلارک، بازیگر نقش دنریس تارگرین در «بازی تاج و تخت» قهرمان داستان «من پیش از تو» بود. دختر شیرین ساده‌دل احساساتی که عاشق پسر ثروتمند بیماری می‌شود.

در همه این فیلم‌ها فرمول مشابه یکی شیمی بازیگران است مشابه آنچه میان رایان اونیل و الی مک‌گرا در فیلم آرتور هیلر وجود داشت. نکته بعدی این است که هیچ‌کدام‌شان از سانتی‌مانتالیسم افراطی فرار نمی‌کنند هرچند همین ماجرا باعث می‌شود به سمت فیلم‌های عامه‌پسند گرایش بیشتری پیدا کنند.

درنهایت این روزها صفت سانتی‌مانتالیسم چندان مثبت محسوب نمی‌شود. اول به این خاطر که عشق و آرمان مثل دهه ۷۰ جزو مفاهیم عالیه بشری و الویت‌ها نیست. بعد هم سانتی‌مانتالیسم یک‌جور صفت شده برای آثاری که به هر ترتیبی می‌خواهند اشک مخاطب‌شان را دربیاورند. در حالی که نمونه‌های خوبی که در این ویدیو مثال زدیم نشان می‌دهند که گاهی دیدن فیلم‌های سانتی‌مانتال برای رقیق شدن روح و احساس‌مان لازم است.

از آنجایی که ابتدای ویدیوی بوم این هفته با ترانه شاهکار «قصه عشق» ساخته فرانسیس له و با آواز اندی ویلیامز آغاز شد، یک پایان موسیقی-سینمایی هم برایش تدارک دیدیم. فیلم «ناتینگ هیل» در یکی از درخشان‌ترین سکانس‌هایش با موسیقی شارل آزناوور که او را هم ماه پیش از دست دادیم.



دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما