انتخابهای ویژهی سینمایی روشنفکران
مجلهی معتبر سینمایی سایت اند ساوند فهرستی از پنجاه فیلم برتر سال ۲۰۱۹ را منتشر کرده است. این فهرست در نظرسنجی از صد منتقد سینما (۶۰ مرد و ۴۰ زن) به دست آمده که در طول سایت با این نشریه همکاری میکنند.
برای این که بدانید بهترین فیلمها چهطور انتخاب میشوند یا بهتر است بگوییم توسط چه گروهی انتخاب میشوند باید خط و ربط نشریات را بشناسید. مثلا منتقدانی که با نشریهی انگلیسی سایت اند ساوند کار میکنند جزو منتقدانی هستند که بیشتر طرفدار سینمای هنری هستند. در انتخابهایشان فیلمهای مستقل را هم لحاظ میکنند. برای کارگردانان مولف ارزش قائلند و طرف فیلمهای عامهپسند کمتر میروند. مروری داریم روی فیلمهای اول فهرست سایت اند ساوند.
۱. یادگاری
کارگردان: جوانا هاگ
بازیگران: هانر سویینتون برن، تاسین کول
فیلم «یادگاری» جوانا هاگ در فستیوال ساندنس تحسین منتقدان را به دست آورد و در آن جشنواره توانست جایزه بزرگ هیات داوران جهان سینمای دراماتیک را از آن خودش کند. هانر سویینتون برن، دختر تیلدا سویینتون بازی برجسته و چشمگیری در فیلم دارد. این اولین حضور او جلوی دوربین سینماست. او نقش فیلمساز پرشور و مشتاقی را بازی میکند که عاشق یک آدم غیرقابل پیشبینی معتاد میشود. فیلم در اوایل دههی هشتاد در لندن اتفاق میافتد. در محافل روشنفکری که دانشجویان با هم بحث میکنند و این وسط رابطهی عاطفی پیچیدهی دختر در کنار دغدغهاش برای فیلمسازی زندگیاش را وارد مسیر پیچیدهای میکند.
از آن فیلمهای تاریکی است که زمان میبرد تا مخاطب متوجه شود چقدر زیباست. از آن فیلمهایی است که در تمام ابعادش هنری است. پیچیده و به شدت سینمایی و احساسبرانگیز. فیلمی طعنهآمیز که تا حدی میتواند سلف پرترهی خود کارگردان محسوب شود.
سایت اند ساوند مینویسد: «خود ما در تیم سایت اند ساوند باید اعتراف کنیم که مثل خود شما از این که فیلم «یادگاری» جوانا هاگ صدرنشین فهرست بهترین فیلمها شده شگفتزده شدیم. فیلم هاگ فوقالعاده است اما بیشتر از این جهت تعجب کردیم که امسال صداهای رساتری از فیلمسازانی مولفی مثل مارتین اسکورسیزی، پدرو آلمادووار و کوئنتین تارانتینو در سینما داشتیم. فیلمهایی که در حلقههای منتقدان بیشتر از اثر مستقل و جمعوجور جوانا هاگ تحسین شدند. آنقدر که در ابتدا نگران بودیم نکند اصلا فیلم هاگ نادیده گرفته شود. خوشبختانه این اتفاق نیفتاد. این فیلمی عمیق و هنری دربارهی بلوغ است.»
۲. انگل
کارگردان: بونگ جون هو
بازیگران: کانگ هو سونگ، سون کیون لی
بونگ جون هو توانست برای این فیلم نخل طلای کن بهترین فیلم را از هفتاد و دومین جشنواره فیلم کن دریافت کند و تبدیل به اولین کارگردان از سینمای کره بشود که به این جایزه دست پیدا میکند. فیلم پارازیت یا انگل دومین فیلم اوست که در بخش مسابقه جشنواره کن حضور پیدا میکرد و او را برنده اولین جایزه از کن کرد چون این فیلم قله همه چیزهایی است که فیلمهایش به آن شناخته میشوند: تلفیقی از ژانرهای مختلف که داستانهای اجتماعی پر از پیچشهای پیرنگ را روایت میکند که حس شوخطبعی سیاهی هم دارند. حرکت دوربین سنجیده که مشخصا برای آن فکر زیادی شده است. کاراکترهای عجیب و غیرعادی که توسط گروه بازیگران بااعتماد به نفس به تصویر کشیده میشوند. انتقاد تند و تیز از وضعیت نوع بشر و انسانیت و تغییر جهت مداوم با لحنی یکپارچه.
«انگل» داستان یک خانواده سطح پایین تنبل، بیانگیزه و حسود را روایت میکند که در یک آپارتمان آشفته زندگی میکنند. پدر راننده بیکار است و دو فرزند هم دارند. یکی از پسرها که چهار بار در آزمون ورودی دانشگاه شکست خورده به لطف دوستش که میخواهد به خارج از کشور برود جایگزین او میشود تا به دختر یک خانواده ثروتمند آموزش زبان بدهد. او برای خواهرش هم در همان خانه مجلل کاری پیدا میکند و درنهایت خانواده تلاش میکنند که مسیر سابق زندگیشان را دستکاری کنند. اما اتفاق غیرمترقبهای در راه است.
۳. مرد ایرلندی
کارگردان: مارتین اسکورسیزی
بازیگران: رابرت دنیرو، جو پشی، آل پاچینو
این فیلم بهترین امتیاز را از سوی منتقدان میان فیلمهای اسکورسیزی دریافت کرده است. بعد از سالها دوباره اسکورسیزی و رابرت دنیرو و جو پشی تشکیل یک تیم دادهاند. (همکاری درخشان آنها در فیلمهای «رفقای خوب» و «کازینو» هنوز در یادها مانده است.) دیدن فیلم برای همه عشاق سینما و طرفداران اسکورسیزی واجب است. اسکورسیزی دوباره با این فیلم به جهان گنگستری برگشته است که بهترین آثار سینماییاش را در این حوزه تولید کرده است. از فیلم «هوانورد» تا «گاو خشمگین» هیچکس مثل اسکورسیزی نمیتواند به آثار بیوگرافیک روی پرده سینما جان بدهد. و البته حرفهای زیادی هم درباره شیوههای گرافیک کامپیوتری فیلم زده شده که به وسیله آنها سن رابرت دنیرو را کم کردهاند.
مرد ایرلندی که با فیلمنامهای از استیون زایلیان براساس رمان «شنیدهام خانهها را رنگ میزنی» اثر چارلز برنت ساخته شده درباره زندگی فرانک شیران خلافکار ایرلندی است. شیران که از رزمندگان جنگ جهانی دوم بوده به یک خلافکار تبدیل شده و نقش او را رابرت دنیرو بازی میکند. دنیرو در این اثر در سنین مختلفی نمایش داده میشود تا فیلم چندین دهه از زندگی فرانک شیران را روایت کند. آل پاچینو هم در فیلم نقش جیمی هوفا رهبر اتحادیه کارگران آمریکا را ایفا میکند.
۴. روزی روزگاری در هالیوود
کارگردان: کوئنتین تارانتینو
بازیگران: برد پیت، لئوناردو دیکاپریو، مارگو رابی
هیچکدام از فیلمهای تارانتینو شبیه یکدیگر نیستند و با این حال همهشان مولفههای تارانتینویی دارند. «روزی روزگاری در هالیوود» از همهی فیلمهایش عجیبتر است و ضدپیرنگتر و بدون خط داستانی مشخص و آخر کار تازه متوجه میشوید که تارانتینو عصارهی سینمای خودش و هر آن چه از سینما دوست دارد را در آن به تصویر کشیده است.
تنها خلاصهی داستانی که از فیلم «روزی روزگاری در هالیوود» میشود ارائه داد ماجرای یک بازیگر هالیوودی به نام ریک دالتون است که زمانی ستارهی سریالهای تلویزیونی بوده و حالا با روی کار آمدن سینمای مستقل و عوض شدن حال و هوای زمانه و از بین رفتن وسترنها دارد جایگاه ستارهوارش را از دست میدهد. با این که لئوناردو دیکاپریو تلاش تمام و کمالی در تصویر کردن این ستارهی بیچاره و دست و پا زدنهایش دارد، این برد پیت است که در نقش بدلکار و رفیق او موفق میشود پرده را تسخیر کند. کلیف بوث نماد و عصارهی قهرمانهای دههی هفتاد سینمای آمریکاست. بیخیال و رها، کمی الکی خوش، بامعرفت در رفاقت، جذاب و البته آسمان جل. احتمالا همین که پیوند کاراکتر او با دههی هفتاد قویتر است باعث میشود که در فیلم دهه هفتادی تارانتینو بیشتر از دیکاپریو به چشم بیاید.
۵. پرترهی یک بانو در آتش
کارگردان: سلین اسکیاما
بازیگران: آدل هانل، نوئمی مرلان
فیلم با نامزدی در سه بخش جوایز فیلم اروپا ۲۰۱۹ درخشید. این فیلم در بخشهای بهترین کارگردانی، بهترین فیلمنامه و بهترین بازیگر زن نامزد شده است. در نتیجه سلین اسکیاما تنها زنی است که امسال در بخش بهترین کارگردانی نامزد دریافت جایزهی فیلم اروپای ۲۰۱۹ شده است.
این درام رمانتیک در یک جزیرهی دورافتاده در اواخر قرن هجدهم میلادی اتفاق میافتد. یک نقاش زن به دلایلی مجبور میشود که پرترهای از زن دیگری برای عروسیاش بکشد. منتقدان میگویند که فیلم اسکیاما همزمان عاشقانه و ماجراجویانه است و از لحاظ احساسی مخاطب را درگیر خودش میکند. اسکیاما روایت منحصر به فرد و باشکوه خودش را دارد و در این زمینه قابلیت فوقالعادهای از خودش نشان میدهد. فیلم به لحاظ بصری هم چشمنواز است. از بسیاری لحاظ یادآور فیلم «پیانو» ساختهی جین کمپیون است و میشود گفت از آن زمان تاکنون درام لباسی نداشتهایم که به همان اندازه عمیق و احساسبرانگیز باشد.
۶. درد و شکوه
کارگردان: پدرو آلمادووار
بازیگران: آنتونیو باندراس، پنهلوپه کروز
آلمادووار با این درام آرام و خیالانگیز به زندگی گذشتهاش نگاهی میاندازد. او با الفبای سینمایی که در چهل سال گذشته خلق کرده، زندگیاش را شبیه یک فانتزی تخیل میکند. آنتونیو باندراس برای بازی در این فیلم جایزهی بهترین بازیگر را از جشنوارهی کن گرفت. او اجرایی آرام و به شدت تاثیرگذار دارد. نقش کارگردانی را بازی میکند که گرچه خود آلمادووار نیست اما قطعا آلمادووار مدلی برایش بوده است.
کارگردان حالا بیمار است و به دام اعتیاد افتاده و دائم زندگی کودکیاش جلوی چشمش میآید.
بیشتر منتقدان به دلیل ارجاعات سینمایی فیلم و آن روایت شبیه بیوگرافیک آن را به «هشت و نیم» فلینی شبیه دانستهاند.
منتقدان میگویند: «فیلم شبیه شیرجهای عمیق به کار و زندگی خود فیلمساز است. در خیالهای ناشی از نشئگی مواد مخدر قهرمان فیلم به زندگی کودکیاش نقب زده میشود و با تمهای موردعلاقه آلمادوار تجدید دیدار میکنیم: شمایل برجسته مادر، بلوغ جنسی، کلیسای کاتولیک. و تاثیرش مثل یک لحاف چهل تکه است به جای این که شبیه یک کلیت در هم بافته باشد. فیلم با دقت و توجه و در عین حال مشتاقانه در لحن خود پژواکی دارد و آن دسته از طرفداران آلمادوار را که به لحاظ بصری در کارهایش تعمق میکنند، جذب خواهد کرد. فیلم «هشت و نیم» فلینی قطعا نقطه ارجاع فیلم آلمادوار است. درست مثل مارچلو ماسترویانی آن فیلم، اینجا هم آنتونیو باندراس تمایل دارد که از فشار کارش فرار کند و به خاطراتش پناه ببرد.»
۷. آتلانتیک
کارگردان: متی دیوپ
بازیگران: عبدو بلدی، ابراهیما امبایه
در ردهی اول انتخابهای سایت اند ساوند این یکی مهجورترینشان است. فیلمی دربارهی بحرانهای مهاجرت. در محلهای محبوب و پر جمعیت در حومهی شهر داکار کارگردان مشغول ساختن یک برج با معماری فوتوریستی هستند در حالی که ماههاست پولی دریافت نکردهاند. آنها تصمیم میگیرند از راه اقیانوس از کشور فرار کنند تا در یک کشور خارجی آیندهی بهتری برای خودشان بسازند. بین آنها سلیمان است که عاشق آداست و با او قول و قرارهایی گذاشته است.
داستانی اثیری از بیعدالتی، هبوط و رها شدن در یک شهر مدرن اما آخرالزمانی. این فیلم پر از تغییر لحنهای غیرمنتظره است. گاهی لحن رئالیستی دارد و گاهی رومانتیک میشود و حتی رگههایی از فانتزی ماورالطبیعه در آن میشود پیدا کرد.
بیشتر ببینید:
معرفی فیلم ملفیسنت؛ وقتی آنجلینا جولی جادوگر میشود
مرسی،
انگل عالی بود
مرد ایرلندی رو چند روزه دارم نیگاه میکنم، هنوز نتونستم تمومش کنم
وقت دیدن روزی روزگاری انگار داشتم توی خیابون واسه خودم ول میگشتم.