بازی با اسپانیا را هرگز فراموش نمیکنیم
بازی ایران اسپانیا را نمیتوان فراموش کرد؛ درست مثل بازی با آرژانتین که با وجود باخت در وقت اضافه به آلبوم خاطرات ما از جامجهانی تبدیل شد. بازی با اسپانیا به مراتب برایمان هیجانانگیز تر بود؛ از دفاع جانانه نیمه اول تیم ملی درمقابل اسپانیا گرفته تا موقعیتهای هرچند کم ولی پرهیجان نیمه دوم برای ما. مثلا آن گل شیرین سعید عزتاللهی را هیچ وقت نمیتوان فراموش کرد؛ گلی که توانست دروازه تیم قدرتمندی مثل اسپانیا را با آن همه کبکبه و دبدبهاش باز کند. گلی که باعث شد هورای خوشحالی هر خانواده تا چند محله آن طرفتر برود و صدای مردم ایران طبقه هفتم آسمان را هم رد کند. چه کنیم که سوت داور و ویدیوچک به داد اسپانیا رسید و آن گل خاطرهانگیز به خاطر آفساید قبول نشد. تاثیر مهمی که آن گل برای ما ایرانیان داشت این بود که ذهنیت ما از عملکرد صرفا دفاعی و حملهای ضعیف تیم ملی پاک شد. احتمالا تصورش برای خیلی از ما به دور بود که ایران هم میتواند دروازه تیم قدرتمندی مثل اسپانیا را باز کند. فقط برای محقق شدن این رویا به یک بازی مدیریتی و تمیز احتیاج داشتیم که بچههایمان نشان دادند که توانمندی اجرای چنین عملکردی هم به خوبی دارند.
از آن جالبتر، موقعیت خطرناک اسپانیا برای زدن گل دوم به ایران بود؛ همان صحنه عجیب و غریبی که بازیکنان ما زمین را با نیمکت مدرسه اشتباه گرفته بودند و با نشستن و خوابیدن روی زمین نگذاشتند آن موقعیت ترسناک به گل دوم تبدیل شود؛ صحنه دلهرهآوری که بجای چند ثانیه برای ما به اندازه چند دقیقه گذشت. نفسها حبس بود و مدام میگفتیم نه، گل نشو! بازیکنان اسپانیا هم رحم نمیکردند و تمام تلاش خود را به کار گرفته بودند که آن موقعیت را به گل دوم تبدیل کنند. لشکر سفیدپوش اسپانیاییها مدام با شوت و ضربه، سعی میکردند توپ مدفون شده را پیدا کنند و ایران را با اختلاف دو گل شکست دهند. این بچههای ما بودند که با جان و دل نگذاشتند رویای حریف به حقیقت تبدیل شود. بیراه نبود که سرمربی اسپانیا پیشبینی کرده بود که تیمش با ایران بازی سختی درپیش دارد.
یا حتی شیرینتر از آن، لایی وحید امیری به پیکه که برایمان از صد تا گل قشنگتر بود. حرکتی که به سوژه داغ شبکههای اجتماعی تبدیل شد و خیلی از کاربران پیکه را بخاطر آن لایی خوردن قشنگش به برج آزادی تشبیه کردند! ایران نشان داد که بجز بازی تدافعی هم میتواند بازی تهاجمی قشنگی را به نمایش بگذارد، میتواند مثل تیمهای دسته اول غربی هم دفاع داشته باشد، هم حمله و ضدحمله هیجانانگیز؛ چهرهای که به آن صورت از تیم ملی سراغ نداشتیم و آن بازی تمام فرمول و معادلاتمان را از بازی تدافعی شدید تیم ملی در جامهای جهانی به هم زد.
حالا این بازی گذشت و تنها امید ما از صعود به مرحلهی بعد به بازی با پرتغال گره خورده؛ به بُرد تیم قدرتمندی که رونالدو را دارد. به قول گفتنی، حتی باخت چیزی از ارزش ما کم نمیکند اما چه میشود اگر در این جام، حسابی شگفتیساز شویم و با بُرد یک تیم قدرتمند به مرحلهی بعد صعود کنیم؟ مگر جلوی اسپانیا مثل یک تیم واقعا حرفهای بازی نکردیم؟ صرف نظر از چند اشتباه و بداقبالی، بازی آن شب میتوانست به سود ایران یا حداقل به تساوی منجر شود. با این حال گذشتهها گذشته و امیدواریم ورق برگردد و عملکرد تحسینبرانگیزی را در این مسابقه پیشرو به نمایش بگذاریم.
میگویند روزی از گابریل گارسیا مارکز (نویسنده مشهور کلمبیایی) پرسیدند: اگر بخواهی کتابی صد صفحه ای درباره امید بنویسی، چه می نویسی؟ می گوید ۹۹ صفحه را خالی خواهم گذاشت و در صفحه ی آخر ، سطر آخر خواهم نوشت ؛ امید آخرین چیزی است که می میرد…
تشکر ویژه بابت این متن زیبا و امید آور