ونجلیس؛ از اسکار موسیقی متن تا فرستادن موسیقی به سیاهچالهها در رثای هاوکینگ
موسیقی پاپ دههی ۱۹۶۰ یونان، بخشی از تاریخ موسیقی نیست که به کسی که خود شخصاً تجربهاش نکرده باشد، توصیه شود. البته استثنائاتی وجود دارد؛ مثل تکآهنگهای بدوی نخراشیدهی گروه «استورمیز» (Stormies)، «پِرسِنز» (Persons) و «گِرلز» (Girls). امّا واکنش کلیشهای جریان اصلی یونان به ظهور «بیتلز»، گروه «فورمینکس» (Forminx) ونجلیس پاپاتاناسیو است که ترکیبی بود از سازبندیهای بدیع، تلاشهای کمرنگ در یونانیسازی مرسیبیت و تصیفهای غمانگیز.
فورمینکس در یونان موفق بود، اما بهوضوح این برای پاپاتاناسیو کافی نبود. کسی که اولین تلاشهای موسیقاییاش مثل جان کیج، آزمون و خطا با صدای خشخش رادیو بود. بعد از جدایی فورمینکس، ونجلیس به سراغ آهنگسازی فیلم رفت، تا اینکه با یک فراری دیگر از جریان پاپ یونان، خواننده و نوازنندهی باس دمیس روسس، گروه «آفرودایتیز چایلد» (Aphrodite’s Child) را تشکیل داد.
آنها با تمام محصولات آن جوّ به هم ریخته و آشفتهی متأثر از روانگردانِ آن روز یونان بهکل متفاوت بودند. دو آلبوم اول آنها، «پایان جهان» (End of the World) و «ساعت پنج است» (It’s Five O’Clock)، سبکهای مختلفی را که همزمان با پدیده تابستان عشق ۱۹۶۷ به وجود آمده بود، شامل میشد؛ از راگا راک (پاپ یا راک متأثر از موسیقی هند) در «سبزه دیگر سبز نیست» (The Grass Is No Green) تا تصنیف متأثر از ترانهی «سفیدتر از رنگپریدگی» (A Whiter Shade of Pale) در قطعهی اول آلبوم ساعت پنج است؛ از ریفهای سنگین «تو همیشه سر راه منی» (You Always Stand In My Way) تا شبهوودویل (Vaudeville) در «آقای توماس» (Mister Thomas). اما، اینها تقلید مطلق به گوش نمیرسیدند؛ نه صدای زیر، لطیف ولی قدرتمند روسس، از سنت راک انگلیسی-امریکایی آمده بود، نه استفادهشان از ساز بوزوکی. در واقع، «آفرودایتیز چایلد» شبیه هیچ چیز دیگری نبود.
این بیهمتایی در شاهکار این گروه خودش را نشان داد؛ آلبوم مفهومی فوقالعادهی محصول ۱۹۷۲، «۶۶۶»، هفتاد و هفت دقیقه موسیقی تجربی که هم جز بود، هم پروتو-متال، هم پراگرسیو و پر از چیزهایی فراتر از توصیف. با اینکه این آلبوم دستاوردی شگفتانگیز بود، اما نسبت به تکآهنگهای پرطرفدار اولیهی آنها موفق نشد توجه چندانی به خود جلب کند. در هر صورت، در زمان انتشارش گروه منحل شد. گویا سایر اعضای گروه از مسیر روزبهروز آوانگاردتر موسیقی ونجلیس رضایت نداشتند.
بعد از آن روسس تبدیل به ستارهی بزرگ پاپ رادیویی شد. آلبوم سولوی محصول ۱۹۷۳ بینظیر ونجلیس «زمین» همان فضای متنوع آلبوم «۶۶۶» را داشت. باعث تأسف است که او دیگر آلبومی در این فضا نساخت؛ اما علاقهی او روزبهروز به ساندترک و سینتیسایزر بیشتر شد. به لندن بازگشت، در مریلبون استودیو راه انداخت و شروع کرد به ساخت موسیقی فیلم و انتشار آلبومهای مفهومی الکترونیک که او را بهنوعی به نسخهی یونانی ژان میشل ژار، آهنگساز فرانسوی، یا گروه الکترونیک آلمانی «نجرین دریم» (Tangerine Dream) تبدیل کرد، البته دراماتیکتر و پرآب و تابتر. رگهای از آن حس و حال آخرالزمانی آلبوم «۶۶۶» در دوباره در آلبومهای محصول ۱۹۷۵ «بهشت و جهنم» (Heaven and Hell) و «قصیدهها» (Odes)، که مجموعهای از قطعات فولک یونانی بود که با ایرنه پاپاس، بازیگر یونانی، ضبط کرد. (البته آلبوم محصول ۱۹۷۹ «چین» و ساندترک معروف او برای مستند حیات وحش «اپرای وحشت» (Opera Sauvage) به گوش آشناتر است.)
ونجلیس دور از انتظار همه به طور موازی با جان اندرسون، وکالیست گروه «بله»، یکی از طرفداران گروه «آفرودایتیز چایلد» که به تولید آلبومهای «بهشت و جهنم» و «قصیدهها» کمک کرده بود، مسیری جداگانه را در موسیقی پاپ در پیش گرفت. سه آلبومی که این دو با هم منتشر کردند، استادانه فاصلهی میان پروگرسیو راک و پاپ الکترونیک از بین برد. قطعات اکثراً بلند بودند (قطعهی اصلی آلبوم ۱۹۸۱ «دوستان آقای قاهره» (The Friends of Mr Cairo) بیشتر از پانزده دقیقه بود) و مثل تمام کارهای اندرسون، ترانهها بیشتر مبهم و ثقیل بود. اما موسیقی ونجلیس به لحاظ ملودیک غنی بود و صدای زیر اندرسون در فضای الکترونیک جذاب. قطعهی «حالا تو را میشنوم» (I Hear You Now) از اولین آلبوم مشترکشان «داستانهای کوتاه» (Short Stories) و «به خانه باز خواهم گشت» (I’ll Find My Way Home) از آلبوم «دوستان آقای قاهره» در بریتانیا تبدیل به تکآهنگهای موفقی شدند، اما ماندگاترین کار آنها قطعهی پر از احساس «وضعیت استقلال» (State of Independence) از همان آلبوم بود، که بعدها توجه کوئینسی جونز را به خود جلب کرد و دونا سامر به زیبایی آن را بازخوانی کرد.
وقتی همکاری ونجلیس و اندرسون در ۱۹۸۳ به پایان رسید، ونجلیس دیگر برای خودش تبدیل به ستاره شده بود. موفقیت جهانی او با ساندترک برندهی اسکار فیلم «ارابههای آتش» (Chariots of Fire) رقم خورد. حس وداعگونه و اوجگیرندهی تم این ساندترک، تکآهنگ ناگریز موفق دیگری در سال ۱۹۸۱، به قدری با حال و هوای فیلم همخوانی داشت که ناهمخوانی موسیقی الکترونیک دههی هشتادی فیلمی که داستانش در دههی ۱۹۲۰ میگذرد اصلاً به چشم نیامد. ساندترک بعدی او برای «بلید رانر» (Blade Runner) ریدلی اسکات حتی از آن هم بهتر بود. این قطعه که تاریکتر، انتزاعیتر و به لحاظ احساسی به مراتب مبهمتر از «ارابههای آتش» بود، به این خاطر که بعد از بیست سال در قالب آلبوم- نسخهای ارکسترال که هم اسکات و هم ونجلیس هر دو از آن متنفر بودند- منتشر شد، بسیار مشهور شد.
نتیجهی موفقیت آنها تولید ساندترکهای بیشتر (با اینکه ونجلیس در انتخاب فیلم بسیار گزیدهکار بود) و یک مجموعه آلبوم بیکلام در دههی ۱۹۸۰ بود. «جشن خاک» (Soil Festivities) محصول ۱۹۸۴ به لحاظ تجاری موفقترین آنها بود، اما شاید بتوان گفت بهترینشان آلبوم خلوت، تاریک و ال حد زیادی غیرآهنگین «ارتباط نادیدنی» (Invisible Connections) بود که سال ۱۹۸۵ منتشر شد.
از طرفی، تصورش چندان سخت و غیرقابل پیشبینی نبود که بعضی از قطعات آلبوم محصول ۱۹۸۸ او «مستقیم» (Direct) به عنوان بکینگترک تکآهنگهای موفق و مشهور استفاده شود. اما ونجلیس در مقابل وسوسهی رفتن به سمت تولیدات پاپ مقاومت کرد و کارهایش روزبهروز بیشتر به سمت سبکهای کلاسیک و عصر نو گرایش پیدا کرد، البته گهگاه به سمت ساخت ساندترک فیلمهای بلاکباستر یا رویدادهای عمومی خاص هم رفت. تم فیلم «فتح بهشت: ۱۴۹۲» (۱۴۹۲: Conquest of Paradise) یا «کریستف کلمب: ۱۴۹۲» ساختهی ریدلی اسکات به قدری بزرگ و مشهور شد که تبدیل به تم همراه رویدادهای ورزشی از بوکس گرفته تا کریکت و راگبی شد. او تم عملیات «ادیسهی مریخ» ناسا و المپیک تابستانی ۲۰۰۰ ساخت، برای فرود مأموریت رزتای سازمان فضایی اروپا موسیقی نوشت، و برای مراسم یادبود استفان هاکینگ آهنگسازی کرد، که سازمان فضایی اروپا آن را به نزدیکترین سیاهچاله به زمین فرستاد.
باز هم ونجلیس نیازی نداشت که به موسیقی پاپ و راک قدم بگذارد؛ در دههی ۱۹۹۰ تأثیر او بر این ژانرها کاملاً مشخص بود. موسیقی متن او برای «بلید رانر» که بالاخره در ۱۹۹۴ منتشر شد، تبدیل به کتاب درسی در موسیقی دنس شد، آرتیستهای موسیقی ترنس بارها و بارها آن را بازسازی کردند، گروه الکترونیک «فیوچر ساند آو لاندن» (The Future Sound of London)، گروه تریپهاپ «آنکل» (Unkle)، گروه فرانسوی «ایر» (Air) و دیجی سبک الکترونیک درام اند بیس، دیلینجا، از آن به عنوان سمپل در کارهایشان استفاده کردند. از باقی آثار او در موسیقی هیپهاپ در کارهای کسانی مثل جی زی، کمپانی فلو، اوتکست و بارها و بارها جی دیلا استفادههای خلاقانه شد.
جز اینها، آرتیستهای جوان هم دوباره «آفرودایتیز چایلد» را کشف کردند. و بدین ترتیب، ونجلیس پاپاتاناسیو در نهایت نه فقط یک آهنگساز فیلم معتبر -اگر قطعهای حماسی برای رویدادی مورد نیاز بود، میشد از کارهای او استفاده کرد، در موسیقی الکترونیک پیشرو و همچنین محرک اصلی مهمترین گروه راک یونان بود- بلکه نخی بود که به شکلی باورنکردنی دونا سامر، جی زی، بوردز آو کانادا و راتینگ کرایست و وِرو را به هم وصل میکرد. البته قرار نبود چنین باشد، اما دستاورد ونجلیس همچون تمام میراثهای بزرگ موسیقی، چونان که شایستهی آن بود، بیهمتاست.
منبع: guardian
روح ابدیش قرین رحمت و برکت لایتنهی خدا باد♾️🌠🌌