۴ موج اصلی فمینیسم؛ سیر تکوینی نهضت طرفداری از حقوق زنان در طول تاریخ
جنبش اومانیستی امروز، فمینیسم را پذیرفته است، اما درست همانند گرایشهای فکری مختلف اومانیسم، بین جریانها یا موجهای مختلف فمینیسم نیز همیشه تعارضاتی وجود داشته است. جنبشهای فمینیستی در سطح جهان عمدتاً در چهار دورهی زمانی مختلف طبقهبندی میشوند. این جنبشها که غالباً فمینیسم موج اول، موج دوم، موج سوم و موج چهارم نامیده میشوند، همگی اهداف مشابهی دارند اما در عمل ویژگیهای متفاوتی نسبت به هم دارند.
این موجهای مختلف فمینیستی عموماً با جنبشهای مرتبط با حقوق زنان، حقوق مدنی و عدالت اجتماعی در هم تنیده شدهاند. وجه بارز این جنبشها، حمایت از برابری همه در برابر قانون و در ساختارهای اجتماعی-اقتصادی جامعه است.
با این اوصاف، تفاوتها و تعارضات موجود در میان این جریانهای فمینیستی مختلف، یک سؤال مهم را مطرح میکند: فمینیسم به دنبال چه نوع برابریای است؟ در حقیقت جریانات و موجهای فمینیستی مختلف صرفاً یک سیر پیشرفت خطی را پشت سر نگذاشتهاند، اگرچه به لحاظ زمانی از یک خط سیر ممتد پیروی میکنند، اما در عوض، آنها بازتاب و انعکاس تغییرات شدید دیدگاه نسلهای مختلف زنان نسبت به حقوقشان است.
در ادامهی این مقاله از دیجیکالا مگ، ما به بررسی سیر تکامل اندیشهها و جریانهای فمینیستی از ابتدا تا به امروز میپردازیم و ویژگیها و مشخصات هر دورهی تاریخی از این جریان را که یک «موج» نامیده میشود، به لحاظ تأثیرات سیاسی اجتماعی مورد بررسی قرار میدهیم تا تصویری منسجم و کامل از جریان دفاع از حقوق زنان را برای خواننده به مهیا کنیم. با ما همراه باشید.
طبقهبندی نهضت طرفداری از حقوق زنان: موجهای چهارگانه
فمینیسم در حقیقت یکی از قدیمیترین جنبشهای اجتماعی در تاریخ جهان است. هیچ تعریف واحدی برای این جنبش وجود ندارد، اما هدف غایی فمینیسم پایان دادن به تبعیض جنسیتی و ایجاد برابری جنسیتی در سطح جامعه و جهان است. با این حال در درون همین هدف به ظاهر ساده، انواع مختلفی از جریانهای فمینیستی وجود دارد.
برای تقسیمبندی بهتر این جریانات، تاریخ تحولات فمینیسم را میتوان به چهار دوره یا چهار موج تقسیم کرد.
استعاره موج رایجترین توصیف برای اشاره به تحولات جنبشهای فمینیستی است. اگرچه این استعاره خالی از اشکال نیست، اما میتواند تاریخ پیچیدهای را که مملو از ارزشها، ایدهها و افرادی است که اغلب با یکدیگر در تضاد هستند، را به سادهترین حالت ممکن بیان کند. اما باید بدانید که واقعیت بسیار آشفتهتر از این طبقهبندی ساده است.
جنبشهای فرعی زیادی وجود دارند که بر روی یکدیگر ساخته شدهاند (و با یکدیگر در حال نزاع و جنگ هستند). همانطور که گفته شد، استعارهی موج یک نقطه شروع خوب است، اما باید توجه داشت که این شیوهی طبقهبندی کل داستان را بیان نمیکند، ولی به ترسیم نمای کلی آن کمک میکند.
موج اول فمینیسم
موج اول فمینیسم که در اواخر قرن نوزدهم ظهور کرد، در واقع اولین حضور آرمانهای فمینیستی در عرصهی اجتماع نبود، اما اولین جنبش سیاسی واقعی از این نوع در جهان غرب بود. در سال ۱۷۹۲، «مری ولستون کرافت» کتاب انقلابی «دفاع از حقوق زنان» را منتشر کرد. در سال ۱۸۴۸، حدود ۲۰۰ زن در یک کلیسا ملاقات کردند. آنها با ۱۲ قطعنامه خواستار حقوق اجتماعی خاصی مانند حق رأی شدند.
حقوق باروری نیز برای فمینیستهای موج اول به موضوع مهمی تبدیل شد. پس از سالها فعالیت فمینیستی، کنگره سرانجام در سال ۱۹۲۰ اصلاحیهی ۱۹ قانون اساسی را تصویب کرد و به زنان حق رأی داد. این تقریباً ۳۰ سال پس از آن بود که نیوزلند به عنوان اولین کشور در سطح جهان به شهروندان زن این کشور حق رأی داد.
موج اول فمینیسم یک هدف نسبتاً ساده داشت: جامعه تشخیص بدهد که زنان هم انسان هستند، نه دارایی یا اشیا. اگرچه رهبران موج اول فمینیسم جزو مخالفان نظام بردهداری بودند، اما تمرکز آنها صرفاً روی حقوق زنان سفیدپوست بود.
این رویکرد نژادی در سالهای پیش رو جریان فمینیسم را از جهات مختلف تحت فشار قرار داد. زنان رنگینپوست تا حدود ۴۵ سال بعد یعنی در سال ۱۹۶۵، زمانی که همهی رنگینپوستان ایالات متحده واجد حق رأی دادن شدند، اجازهی شرکت در انتخابات را نداشتند.
موج دوم فمینیسم
موج دوم فمینیسم در دههی ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ میلادی رخ داد. این جریان که بر پایه فمینیسم موج اول بنا شده بود، مجدداً نقش زنان را در جامعه را به چالش کشید. کنشگران این جریان با الهام از جنبش حقوق مدنی و اعتراضات علیه جنگ ویتنام، روی نهادهایی متمرکز شدند که زنان را در اجتماع عقب نگه میداشتند.
در این دوره بود که نگاه دقیقتری به چرایی ستم بر زنان در سطح اجتماع شد. نقشهای جنسیتی و خانوادگی سنتی مورد سؤال قرار گرفت. نظریه کوییر تثبیت شد. در این دوره پیروزیهای بزرگی از جمله قانون پرداخت حقوق برابر در سال ۱۹۶۳، برابری کامل جنسیتی در سال ۱۹۷۳ و چندین پروندهی مهم دیگر در دیوان عالی ایالات متحده به نتیجه رسید.
در این دوره سه گونهی اصلی از فمینیسم ظهور کرد: جریان اصلی/لیبرال، جریان رادیکال و جنبش فرهنگی. جریان اصلی فمینیسم بر اصلاحات نهادی متمرکز بود که به معنای کاهش تبعیض جنسیتی، دسترسی زنان به فضاهای تحت سلطهی مردان و ترویج برابری جنسیتی بود.
فمینیسم رادیکال میخواست جامعه را به طور کامل تغییر دهد و معتقد بود که این سیستم ذاتاً مردسالار است و تنها یک بازنگری اساسی میتواند برای همگان رهایی را به ارمغان بیاورد. در واقع این جریان در برابر این باور که زن و مرد اساساً یکسان هستند مقاومت میکرد. فمینیسم فرهنگی هم تا حدودی دیدگاه مشابهی داشت و معتقد بود که «جوهر زنانه» از وجود مردان متمایز است و با آن تفاوتهای بنیادی دارد.
موج دوم فمینیسم، که تقریباً تا دههی ۱۹۹۰ به طول انجامید، موضوعات زیادی مانند برابری دستمزد، حقوق باروری و سقط، تمایلات جنسی زنان و خشونت خانگی را شامل میشد.
مانند موج اول فمینیسم، بسیاری از این اهداف از طریق قانونگذاری و ارجاع به دیوان عالی محقق کرده بود. با این حال، موج دوم فمینیسم علاوه بر این موارد تلاشهایی برای اجرای عدالت نژادی در بین زنان نیز انجام داد، اما این مسائل برای آنها اولویت کمتری نسبت به مسائل جنسیتی داشت.
در واقع طبقه و نژاد، حتی اگر در مباحث مربوط به موج دوم فمینیسم در نظر گرفته میشد، بیشتر به عنوان مسائل فرعی و جانبی به آنها پرداخته میشد. در حقیقت اختلاف بین زنان سفیدپوست و مردان سفیدپوست کاهش یافت، اما نابرابری بین زنان رنگینپوست و مردان سفیدپوست یا حتی بین زنان رنگین پوست و زنان سفیدپوست تا حد زیادی پابرجا ماند.
موج سوم فمینیسم
به واسطهی پیروزیهای بزرگ و تأثیرگذار موج دوم فمینیسم، زنان تا دههی ۱۹۹۰ از حقوق و قدرت بیشتری برخوردار شدند. آنها حالا میتوانستند به جنبههای دیگر هویت خود فکر کنند و از استقلال و دنبال کردن رؤیاهای شخصی خود لذت ببرند. در واقع این عصر، دوران بازپسگیری حقوق زایل شدهی زنان بود.
از اِلمانهای فرهنگی مهم این دوره میتوان به کتاب «مونولوگهای واژن» اثر ایو انسلر، دختران چریکی و گروههای شورشی پانک راک دخترانه اشاره کرد. در این دوره در ایالات متحده بسیاری از زنان آزادانهتر تمایلات جنسی خود را در نحوهی صحبت کردن، لباس پوشیدن و یا رفتارشان بیان میکردند. این مسأله گاهی اوقات فمینیستهای موج دوم را که بسیاری از آنها هنوز با چارچوبهای زنانگی سنتی دست و پنجه نرم میکردند، گیج میکرد.
در رابطه با فمینیسم ایدهها و جنبشهای کوچک بیشماری در این دوره ظهور کردند. یکی از اصول و قوانین کلیدی این دوره در رابطه با حقوق زنان در بین اعضای این جنبش این بود که «هیچ قانون محدودکنندهای» برای زنان وجود ندارد و یک زن باید خودش انتخاب کند که تمایل دارد چگونه زندگی کند.
فمینیسم موج سوم نیز نسبت به مسائل نژاد توجه و آگاهی بیشتری پیدا کرد. کیمبرل کرنشاو، یک محقق مسائل جنسیتی و نژادی، عبارت «انقطاعپذیری» را در سال ۱۹۸۹ ابداع کرد. این اصطلاح به چگونگی تلاقی انواع مختلف ظلم (مانند موارد مبتنی بر جنسیت و نژاد) با یکدیگر اشاره دارد.
در حالی که جریان اصلی فمینیسم موج اول و دوم عمدتاً نابرابریهای نژادی در مسائل جنسیتی را نادیده نادیده گرفته بودند، موج سوم توجه بیشتری را به این مسأله معطوف کرد.
عبارت «فمینیسم موج سوم» در سال ۱۹۹۲ توسط ربکا واکر، یک زن تراجنسیتی سیاهپوست ۲۳ ساله ابداع شد. با گذشت زمان وقتی اینترنت در بین جامعه رواج بیشتری پیدا کرد، شنیدن دیدگاهها و ایدههای فمینیستها در سراسر جهان برای همه مردم آسانتر شد و رشد دیدگاهها و هواداران جنبش فمینیسم رو به گسترش نهاد.
موج سوم فمینیسم در واقع نرمهای رفتاری تثبیتشدهی زنان را در سطح اجتماع و جهان به چالش کشید. موج سوم به دنبال تعریف مجدد زنانگی بود و به دنبال پذیرش تفاوتها نژادی و جهت گیریهای جنسی زنان. در واقع اگرچه فمینیستهای موج سوم از جریان فمینیسم حمایت میکنند، اما در عین حال بسیاری از کلیشههای ایدئال زنانه را نیز رد میکنند، حتی گاهی اوقات با استفاده از خود کلمه «فمینیسم» نیز مخالفت میکنند.
موج چهارم فمینیسم
برخی از افراد معتقدند که ما هنوز در موج سوم فمینیسم هستیم، زیرا موج چهارم تغییری چندانی را در ادامهی فرایند رشد جنبش فمینیسم حاصل نکرده که موج نوینی شکل بگیرد. این حال، با ظهور جنبش #MeToo و افزایش مجدد حملات به حقوق زنان، بسیاری معتقدند که ما وارد دوره و موج جدیدی از فمینیسم شدهایم.
در واقع فعالیت رسانههای اجتماعی این جنبش را به شکل عمیقی به عصر تکنولوژی متصل کرده است. این اقدام بر اساس تأکید موج سوم بر فراگیر شدن این جنبش صورت گرفته است و پرسشهای سختی را در مورد معنای واقعی توانمندسازی، برابری و آزادی از مخاطب میپرسد.
فمینیسم موج چهارم نیز همچنان محل متقاطع حقوق اقلیتهای مختلف زنان به حساب میآید. منتقدان «فمینیسم سفید»، که مبارزات منحصربهفرد زنان رنگینپوست را نادیده میگیرد، نشان میدهند که چگونه فمینیستها و ایدههای غیر سفیدپوست سرکوب میشوند.
حقوق افراد تراجنسیتی نیز بخش بزرگی از این گفتگو است. فمینیسم اغلب مکانی نامطلوب و خصمانه برای افرادی است که جنسیت خود را تغییر دادهاند. بسیاری از فمینیستهای موج چهارم برای مبارزه با این محرومیتها تلاش میکنند.
موج چهارم پیچیده است. در واقع کنشها و آرمانهای بسیاری را در بر میگیرد که هم مکمل یکدیگر هستند و هم با یکدیگر در تضادند. این تنش اجتنابناپذیر است. در حالی که برخی از انواع فمینیسم میتوانند تأثیرات مضری داشته باشند، اما وجود ایدهها و صداهای متنوع، فمینیسم را فراگیرتر و موفقتر میکند.
با این اوصاف، فمینیسم موج چهارم با کمپینهای اینترنتی مبتنی بر کنش، اعتراض، و جنبشهایی مانند #MeToo که از حاشیههای جامعه به سرفصل اخبار روزمره ما پیش میرود، مشخص میشود. مشکلی که فمینیستهای این موج با آن روبرو هستند برتری سیستماتیک مردان سفیدپوست است.
نکتهی پایانی
هیچ یک از این جنبشها یکپارچه و کامل نیستند، اما تنش و تعامل مفهومی بین این نسخههای مختلف فمینیسم است که معنایی کامل و یکپارچه را برای ما به تصویر میکشد.
در حالی که بحثها در مورد رویکردها و جریانات مختلف فمینیسم تا به امروز هنوز ادامه دارد، ما باید به فمینیسم به معنای برابری برای همه نگاه کنیم. برخی معتقدند یک خط فکر اصلی در تاریخ فمینیسم، قدرت و برتریای است که زنان سفیدپوست در میان مردان سفیدپوست به دنبال آن هستند، نه قدرتی که نتیجهاش برابری و عدالت باشد.
اما در حالت کلی باید در نظر داشت اگر فمینیسم رنگینپوستان، افراد تراجنسیتی، افراد دارای معلولیت و همه گروههای به حاشیه راندهشده را شامل نمیشود و از آنها حمایت نمیکند، پس واقعاً به دنبال برابری برای همه نیست.
منابع: TheHumanist, Human Rights Careers