۴ فیلم که به تقلید از «حماسه گرگ و میش» متهم شدهاند
با موفقیت حماسه گرگ و میش، بسیاری از فیلمهای نوجوانان، متهم به بازآفرینی آن شدند اما این ادعاها تا چه حد درست بود و چه تعداد از آنها واقعا تلاش کردند تا از موفقیت این مجموعه استفاده کنند؟ گرگ و میش که در سال ۲۰۰۸ اکران شد، با استقبال گسترده مخاطبان روبهرو گردید و خیلی زود مجموعه ای از دنبالهها را به همراه آورد. گرگ و میش بر اساس رمان پرفروش استفنی مایرز ساخته شد و این پتانسیل را داشت که به موفقیت بزرگی برسد و تعداد بسیار زیاد فیلمهای این فرانچایز، بسیاری از مفسران را شگفتزده کرد.
این مجموعه با بازی رابرت پتینسون و کریستن استوارت خیلی با استقبال منتقدان مواجه نشد (به جز گرگ و میش اصلی، البته تا حدی) اما به طور مداوم گیشه را تحت تأثیر قرار داد. با وجود این موفقیت بزرگ، فیلمهای معدودی توانستند جذابیت گرگ و میش را با موفقیت بازسازی کنند. با این حال استودیوها بارها و بارها تلاش کردند تا اثری مشابه گرگ و میش بیافرینند.
- ۱۰ نقشآفرینی برتر کارگردانهای معروف در فیلمهای دیگران
- آخرین تریلر فیلم دیو و دلبر را ببینید
- ۱۰ سریال نوجوانپسند برتر که بر اساس کتاب ساخته شدهاند
فیلمهای بیشماری تلاش کردند تا به سطح موفقیت سری گرگ و میش برسند و این پدیده آنقدر رایج بود که سرانجام برخی از فیلمها با وجود نبود اشتراکات فراوان با این فرانچایز، متهم به انجام این کار شدند. زمانی که آخرین فیلم گرگ و میش، سپیده دم ۲ در سینماها اکران شد، تقریبا همه فیلمهای اصلی که بر اساس یک رمان بزرگسال ساخته شده بودند متهم به تلاش برای تقلید و کپی کردن از گرگ و میش شدند. اما کدام یک از این اتهامات دقیق و کدام یک بیاساس بوده است؟
۴. بازیهای گرسنگی (The Hunger Games)
- کارگردان: گری راس
- بازیگران: جنیفر لارنس، جاش هاچرسون، وودی هارلسون
- تاریخ انتشار: ۲۰۱۲
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۴ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۶٫۸ از ۱۰
موفقترین این موارد، بازیهای گرسنگی، فیلمی بود که (نه به صورت تصادفی) کمترین شباهت را با فرنچایز معروف مایرز داشت. فارغ از اینکه این حماسه پرفروش بر اساس داستان دختری نوجوان است و همچنین دارای یک مثلث عشقی است، بسیاری از منتقدان ادعا میکردند که این فیلم، شباهت چندانی به گرگ و میش ندارد و موفقیت این مجموعه تا حد زیادی به دلیل فضای پاد آرمانشهری شگفتآور و تفکربرانگیز فرانچایز و حس و حال ملودراماتیکتر نسبت به عناصر منبع اصلی آن است. فیلمهای بازی گرسنگی بیشتر بر اکشن، داستانی باورپذیر و یک تفسیر اجتماعی زننده تمرکز دارند که هیچ کدام از فیلمهای گرگ و میش خیلی به آن توجه نداشتند.
بازیهای گرسنگی به نوبهی خود موفق شد در کوتاه مدت از این مقایسهها فرار کند و اکنون قرار است یک پیشدرآمد از آن ساخته شود و جالب است که سری گرگ و میش با وجود علاقه بیش از حد طرفداران به این فرانچایز، هنوز پیشدرآمدی نداشته است. بازیهای گرسنگی همچنین ستارهای برجسته به نام جنیفر لارنس را معرفی کرد که در فیلمهای اغلب خشونتآمیز این مجموعه، نقش یک قهرمان اکشن باورنکردنی را بازی میکرد.
یکی از اصلیترین شکایاتی که منتقدان به فیلمها و رمانهای گرگ و میش داشتند این بود که بلا یک قهرمان آرام و منفعل بود و این انتقادات تا جایی پیش رفت که مایرز سرانجام بازخوانی جنسیتی گرگ و میش، زندگی و مرگ را نوشت تا فقط پاسخی به این انتقادات داده باشد. با این حال، فرانچایز بازیهای گرسنگی هیچگاه برای تبدیل نقش اصلی خود به یک شخصیت فعال و مستقل تلاش نکرد و این یکی از تفاوتهای اصلی این مجموعه با حماسه گرگ و میش است.
۳. من شماره چهار هستم (I Am Number Four)
- کارگردان: دیجی کاروسو
- بازیگران: الکس پتیفر، دایانا آگرون، ترزا پالمر
- تاریخ انتشار: ۲۰۱۱
- امتیاز راتن تومیتوز: ۳۳ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۶٫۱ از ۱۰
این اقتباس از یک رمان علمیتخیلی به همین نام به کارگردانی دیجی کاروسو ساخته شد و نقش اصلی آن، بازیگر دلربا و نوجوانی به نام الکس پتیفر (این نام را به خاطر بسپارید) بود. این فیلم یک داستان استاندارد عاشقانه و پیچیده در این ژانر است که در آن قهرمانی بیگانه که در بین انسانهای روی زمین پنهان شده است باید از جایی به جای دیگر سفر کند تا شناسایی نشود تا این که او در شهری کوچک، عاشق دختری میشود که عشق او باعث میگردد قهرمان داستان بیشترین ریسک را متحمل شود و خود را به خطر بیاندازد.
من شماره چهار هستم، برخلاف برخی از فیلمهایی که متهم به سوءاستفاده از موفقیت گرگ و میش هستند، یک تقلید خشک و خالی است که حداقل زیرژانر عاشقانه گرگ و میش را از فانتزی به علمیتخیلی تبدیل کرده است. اگرچه نوآوری چندانی ندارد اما حداقل بهتر از بسیاری از آثار دیگری است که تماما سعی داشتند کلیت گرگ و میش را کپی کنند.
۲. وحشیانه (Beastly)
- کارگردان: دنیل بارناز
- بازیگران: الکس پتیفر، ونسا هاجنز، اولسن تویین
- تاریخ انتشار: ۲۰۱۱
- امتیاز راتن تومیتوز: ۲۱ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۵٫۶ از ۱۰
وحشیانه مانند نمونهی قبلی در سال ۲۰۱۱ منتشر شد و همچنین الکس پتیفر هم در آن نقشآفرینی کرد و بازخوانی داستان مشهور دیو و دلبر بود و بدون شک سعی داشت از گرگ و میش تقلید و از شهرت مجموعه مایرز در آن بازه زمانی، سواستفاده نماید. در داستان، یک موجود وحشی با بازی پتیفر را داریم که یک جادوگر نوجوان (با بازی اولسن تویین) او را مورد آزار و اذیت قرار میدهد و نفرین میکند. او سری تراشیده و بدنی پر از نقش و نگار دارد تا نفرتانگیز به نظر برسد (که البته تماشاگران هدف فیلم، آن را جذاب نمیدانستند).
بنابراین صحنهای برای یک داستان عاشقانه و کاملا بر اساس سری گرگ و میش، آماده شد و این موضوع آنقدر مشخص بود که اولین تیزر این فیلم قبل از دومین فیلم مجموعه گرگ و میش یعنی ماه نو، در سال ۲۰۰۹ منتشر شده بود اما به نظر میرسد سازندگان قصد داشتند با مشاهده روند سری گرگ و میش، الگوبرداری مفصلتری انجام دهند. وحشیانه بیشتر به دلیل نبود هماهنگی و همدلی پتیفر و بازیگر نقش اول زن با بازی ونسا هاجنز، مورد انتقاد منتقدان قرار گرفت اما از نظر دیگر، این فیلم به دلیل داشتن یک موجود عجیب که شبیه یک خواننده رپ معروف است و یک خط داستانی که حتی از گرگ و میش هم قابل پیشبینیتر به نظر میرسد، مستحق توجه بیشتری است.
۱. شنل قرمزی (Red Riding Hood)
- کارگردان: کاترین هاردویک
- بازیگران: آماندا سیفرید، شیلو فرناندز، مکس آیرونز
- تاریخ انتشار: ۲۰۱۱
- امتیاز راتن تومیتوز: ۱۰ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۵٫۵ از ۱۰
شنل قرمزی ۲۰۱۱ یک عاشقانه فانتزی ترسناک است که مسلما مستحق خشم منتقدان بود که این فیلم را تقلیدی صرف از گرگ و میش میدانستند. این فیلم جنسیتی علیرغم فضای تاریخی آن، اساسا داستان اصلی را به روایتی تبدیل کرد که در آن، قهرمان نوجوان اصلی در مثلث عشقی بین دو ضدقهرمان متفکر گرفتار میشود. این فیلم حداقل از مشروعیتی نسبی برخوردار بود، زیرا کارگردان آن، کاترین هاردویک، خالق اصلی گرگ و میش بود.
آماندا سیفرد نقش اصلی فیلم را خیلی خوب بازی کرد اما به هر حال، شنل قرمزی در صورت ناموفقیت گرگ و میش، هرگز ساخته نمیشد. در دورانی که بازخوانیهای افسانهای مبتکرانهتری مانند کمدی اکشن هانسل و گرتل: شکارچیان جادوگر با نظرات منفی منتقدان روبهرو میشد، یک فیلم نهچندان جذاب مانند شنل قرمزی برای حفظ چشمانداز خود و همچنین جلب نظر عموم، به چیزی بیش از اجرای خوب بازیگر نقش اصلی خود نیاز داشت.
شنل قرمزی با وجود ریتم خوب داستان هاردویک، نظر منتقدان را جلب نکرد و با وجود عملکرد بسیار خوب در گیشه، دنبالهای برای آن ساخته نشد. این فیلم مانند بسیاری از فیلمهای ذکرشده در این لیست، یک موفقیت ناچیز و گذرا بود و جذابیت حماسه گرگ و میش را بازیابی نکرد و بنابراین نتوانست یک مجموعه کامل داشته باشد و سازندگان خود را ناامید کرد تا این که بالاخره محبوبیت حماسه استفنی مایرز کمرنگ شد.
پس از آن، نوبت به بازیهای گرسنگی رسید تا تولیدکنندگان فرصتطلب از آن تقلید کنند و گرگ و میش تبدیل به یکی دیگر از فرانچایزهای نمادین شد که تقلیدکنندگان هرگز نتوانستند بهدرستی از دستورالعمل آن، پیروی و الگوبرداری نمایند.
منبع: screenrant
کاش هیچوقت گرگ و میش تموم نمیشد، چون هم زوجش خیلی جذاب بودن و بهم میومدن هم داستان فیلم تکراری نبود، امیدوارم یروز دوباره یه قسمت دیگه ازش ساخته شه
هر ۴ فیلم قشنگ هستن و بهتر از گرگ و میش