۱۰ قهرمان سریال که شخصیتی تاریکتر از دشمنانشان دارند
در دو دهه اخیر، سریالهای تلویزیونی از نظر روایت داستان، عمیق و پیچیدهتر شدهاند و در نتیجه، نقشهای اصلی نیز به همین شکل در آمدهاند. نه تنها این قهرمانان زیاد شرافتمند نیستند، بلکه از نظر اخلاقی هم میتوانند در حد دشمنان خود فاسد باشند.
گذشته غمانگیز، مسیرهای شغلی مبهم و تصمیمات خودخواهانهای که عملا حس انساندوستی آنها را از بین برده است. این مسئله، باعث میشود بینندگان از نظر تصمیماتی که گاهی اوقات این قهرمانان میگیرند، با آنها احساس همدردی بکنند.
- ۱۵ مینیسریال جنایی بریتانیایی جدید که احتمالا اسمشان را هم نشنیدهاید
- ۲۵ فیلم و سریال تلویزیونی تماشایی دربارهی خانواده سلطنتی انگلستان
- از باب اسفنجی تا غیر ابرقهرمانهای مارول؛ بهترینهای هنر و سینما
همچین قهرمانانی در تلویزیون، نمایشهایی متقاعد کنندهتر نشان میدهند و مشخصا طرفداران حتی در صورتی که نقش اصلی به جای نجات داراییهای خانوادهاش (مثل والتر وایت)، فقط برای کسب ثروت در خرید و فروش مواد مخدر دست داشته باشد، از دیدن سریال دست نمیکشند. مثالی دیگر نیز نقشهایی هستند که دست به قتل عام میزنند چون فکر میکنند نسبت به جرمی بزرگتر نسبتا کار بهتری است، همانند دکستر مورگان. قهرمانان تلویزیونیای که شخصیتی تاریکتر از نقشهای منفی دارند، معمولا بینندگان را مجبور میکنند که حقیقتهای تلخ و دیدگاههای نامتعارفی را درک کنند و همانند معامله تعاملی تامل برانگیز و جذاب، در قبال سرگرمی آنها است.
۱۰. هوملندر در پسرها (Homelander)
با شنلش که غرق در ستاره است، موهای بلوند و لبخند درخشانی که دارد، هوملندر تقریبا همه ویژگیهای یک قهرمان را دارد اما در زیر این پوسته میهنپرستانهای که میبینیم، در واقع بزرگترین شخصیت شرور «پسرها» قرار دارد. به عنوان رهبر تیم هفت، میتوان او را سوپرمن «لیگ عدالت» دانست، اگر سوپرمن به اندازه زیادی مشکلات اخلاقی داشت.
وقتی که ماموریت نجات گروگانها را داشته باشد، به محض اینکه از دستوراتش سرپیچی کنند آنها را با چشمهای لیزریاش خواهد سوزاند. در واقع، او این کار را با رئیس خود در مقابل فرزند نوزادش انجام داد. به احتمال زیاد او به همکارانش تعرض میکند و حاضر است یک شهر را به کلی فدا کند تا اینکه اعتبارش را از دست دهد. پس هوملندر آخرین قهرمانی است که دلتان میخواهد در شرایط بد شما را نجات دهد.
۹. لوسیفر مورنینگاستار در لوسیفر (Lucifer Morningstar)
هرچند که شیطان بزرگ در «لوسیفر» بازنشسته شده، این شخصیت صاحب نام هنوز قادر به انجام کارهای مخرب است. او اصلا به سرنگونی خدا فکر نمیکند و بعد از شک کردن به اینکه مادرش در تبعید او دست داشته، به فقط شکنجه او برای قرنهای بسیار راضی بود و نیازی به مشخص کردن جزئیات نمیدید.
درست است که او به عنوان نقش اصلی این سریال به نبرد با شیاطین، دیگر فرشتههای رانده شده و بقیه دشمنان بپردازد ولی در همین راه رستگاری نیز یکی از برادرانش را به قتل رسانده است. به علاوه، کاری کرده که زیاد برای این نقش دور از انتظار نیست و آن چیزی نیست جز ترغیب انسانها به قتل، ارتکاب زنا و… .
۸. دکستر مورگان در دکستر (Dexter Morgan)
باید به اصطلاح خودتان هم در این کار دست داشته باشید که متوجه شوید دکستر مورگان علاوه بر تخصص در تحلیل آثار خون، حرفهای ترین قاتل میامی نیز است. در «دکستر»، اطلاعاتی که این فرد در شغلش به دست آورده، او را به یک قاتل و همچنین کارشناس حرفهای تبدیل کرده است.
پدرخوانده دکستر با حضور شبحوارش به او کمک میکند که مهارتهایش را بهبود ببخشد و رازش را نگه دارد. گاهی اوقات نیز به این فکر میافتد که آیا پسرش وقتی به اندازه کافی بزرگ شد، راز خانوادگیشان را خواهد فهمید یا که هیچوقت آن را متوجه نخواهد شد. دستورالعمل دکستر هم این است که فقط افراد گناهکار را به قتل میرساند و به این شکل، وجدان خود را آرام میکند. البته این به معنی واقعا قبول کردن عواقب استعدادهایش نیست.
۷. ویل گراهام در هانیبال (Will Graham)
برای ویل گراهام، کسی که در افبیآی وظیفه درست کردن پرونده برای مجرمان را بر عهده دارد، همیشه تحقیق در مورد خلافکاران و قاتلهای سریالی کاری خطرناک است چرا که آنها را بیش از اندازه درک میکند. هرچه بیشتر با آنها همدردی میکند، بیشتر وارد حالت خلسه مانندی میشود و بیشتر انگیزه پیدا میکند که این نوع ترحمش را توسط دکتر هانیبال لکتر بررسی کند.
درست است که ویل در ابتدا فقط با دکتر لکتر همکاری میکند تا بتواند قاتلهای سریالی را پیدا کند، اما بعد از اینکه مشخص میشود بزرگترین تهدید برای او خود لکتر است، عملا نمیتوان این دو را از یکدیگر جدا کرد. در همچین وضعیتی، ترس از آسیب رساندن هانیبال به ویل نداریم، در اصل ترس از این است که او ویل را فریب دهد. ویل بعد از مدتی، خود تعداد بسیاری را به قتل میرساند و چیزی که «هانیبال» را شگفتانگیز میکند، نبرد او با شیاطین درونی خود است در حالی که لکتر میخواهد آنها را آزاد کند.
۶. والتر وایت در (Walter White)
داستان والتر وایت به این شکل شروع میشود که در ابتدا، یک مدرس شیمی است که بعد از تشخیص مبتلا بودنش به سرطان ریه میخواهد خانوادهاش از نظر مالی مشکلی نداشته باشند. هرچند در ادامه سریال، این همسر و پدری که بیش از پیش ناامید شده، به یک فروشنده شیشه تبدیل میشود که برخی از شرمآور ترین کارهایی که در «بریکینگبد» به تصویر کشیده شدهاند را انجام میدهد تا به هدفش برسد.
نه تنها وایت یک پسر بیگناه را به قتل میرساند و مرگ دوستدختر همکارش بر اثر خفگی را تماشا میکند، بلکه به مرور زمان بیشتر شبیه گاس فرینگ و دیگر مجرمانی که با او کار میکنند میشود تا اینکه قدرت و ثروتی که از این کسب و کار به دست آورده، او را کاملا تغییر میدهند. این سریال نشان میدهد که وایت همیشه پتانسیل تبدیل شدن به همچین انسانی را داشت و فقط به یک محرک نیاز بود.
۵. ویک مکی در شیلد (Vic Mackey)
برای هفت فصل، طرفداران داستان پلیس فاسدی به نام ویک مکی در دپارتمان پلیس لوس آنجلس را دنبال میکنند و نمیخواهند که او به زندان برود، در حالی که رفتار وحشیانه و مجرمانه او آشکار میشود. ویک، یک فرزند و همسر دارد و در حالی که بسیار همسرش را دوست دارد و تلاش میکند به پسرش که اوتیسم دارد کمک کند، نقشهها و روش ویک برای انجام کارهایش تمام راههای اینکه از او دفاع کنیم را میبندد.
در همان ابتدا، ویک از اجاقی آهنی استفاده میکند تا صورت یک متهم را بسوزاند. مشخص است که او به هیچ وجه انسان بهتری از خلافکاران خیابانی نیست و از زور و تحمیل برای اثبات چیزی که در نظر دارد استفاده میکند. جالب است که قاچاقچیهای مواد مخدر هم از ویک ترس دارند چرا که تیم ضربت ویک در مقابل آنها، مواد مخدر را میکارند، برداشت میکنند و سپس میفروشند و به کلی جلوی تجارت آن افراد را میگیرند.
۴. پانیشر در پانیشر (The Punisher)
پانیشر مارول همانند بتمن دیسی، نماد اجرای عدالت به شکل پارتیزانی است. قتل عامهای او در حد دیدن اجرای عدالت در برابر افراد شرور، برای او آرامشبخش هستند. در «پانیشر» فرانک کسل تقریبا در میان افرادی که میکشد قابل تشخیص نیست و از راههای وحشیانهای برای نابودی افرادی که فکر میکند زندگیاش را خراب کردهاند استفاده میکند.
کسل عملا دیگر به عنوان یک انسان، وجود خارجی ندارد و چیزی که باقی مانده، همانند گردابی از بدبختی است. او در حدی عطش انتقام دارد که گویا تجسمی از خود واژه انتقام است و مهم نیست چند نفر را به قتل برساند چرا که افزایش این تعداد، فضای پوچی که در قلبش است را پر نخواهد کرد.
۳. تامی شلبی در پیکی بلایندرز (Tommy Shelby)
تامی شلبی، قهرمانی برای مردم ستمدیده و طبقه کارگر است که ترفیع مقام تدریجی او در گروه خیابانی پیکی بلایندرز در شهر بیرمنگام و همچنین در خانواده شلبی، قابل توجه بوده است. رشد او از یک رهگذر رومانی ساده و تبدیل شدنش به فردی با قدرت سیاسی و ثروت بسیار، داستانی الهامبخش شناخته میشود.
در راه رسیدنش به این مقام و همچنین توسعه شرکت شلبی، تامی با دزدیدن قاچاقهای دیگران، کشتن اعضای گروههای رقیب، خیانت به جنایتکارانی بزرگ و ترور رقبای سیاسی، برخی از ترسناکترین دشمنان ممکن را در سریال «پیکی بلایندرز» برای خود جمع میکند. با اینکه تامی شلبی یکی از سربازهای سابقهدار جنگ جهانی اول و مردی خانوادهدوست است، هیچوقت نمیتواند این حقیقت که قاتلی خونسرد است را بپوشاند.
۲. لوکی در لوکی (Loki)
تصور خدای شرارت به عنوان فردی توبهکرده، بسیار سخت است ولی به عنوان بخشی از دنیای سینمای مارول، او از رقیب برادرش تور و دشمن انتقامجویان، به یک دوست ارزشمند و قهرمان برای زمین تبدیل شد. در سریال «لوکی»، او به کارهای قدیمیاش بازگشته با اینکه به اون شانس درست کردن مشکلاتی داده شده که با دزدیدن تسرکت از استیو راجرز، در زمان ایجاد کرده بود.
از آن جایی که این نسخهای از لوکی است که در بازه زمانی دیگری بوده، او در واقع در فیلمهای مارول پس از ۲۰۱۲ حضور نداشته که به معنی شرورتر بودن او است. این لوکی بسیار با لوکیای که در «انقامجویان: جنگ بینهایت» خود را فدا میکند، متفاوت است. به خاطر قدرت تغییر شکلش، نسخههای بسیاری از او در این سریال میبینیم که ترسناکترین آنها، لوکی رئیسجمهمور است.
۱. گرالت از ریویا در ویچر (Geralt of Rivia)
برای نبرد با هیولاها، گرالت از ریویا خود باید به یک هیولا تبدیل میشد. او که از دوران کودکیاش برای آمادگی در آزمونهای ویچر تمرین میکرد، بدنش را نابود کرد تا به عنوان یک جنگجوی وحشی، باری دیگر متولد شود. با استفاده از معجونهایی مخصوص در زمانهای مشخص، در صورت نیاز به کشتن شیاطین یا خونآشامها میتواند خودش را به یک ماشین جنگی قدرتمند تبدیل کند.
در سریال «ویچر»، گرالت یک مرد با وقار است که به خاطر تاثیرش در سرنوشت یک شاهزاده جوان، نسبتا مسئولیتپذیر است ولی معمولا به خاطر تواناییهایش از جامعه طرد شده است. در حالی که او میتواند گاهی اوقات خودخواه باشد، نقاط اشتراک او با موجوداتی که روزانه میبیند بیشتر از انسانهای اطرافش است.
منبع: screenrant
فقط ریپر (درنده)
حالتی ک استیفن سالتوره در خاطرات یک خون آشام بهش تبدیل میشد همه رو جر میداد
خودی و غریب نمیشناخت خخخ
گوست ریدر چی پس یا همون روح سوار؟
دارکتر از تونی سوپرانو مگه هست تو کل تاریخ؟؟
عشق فقط عمو والتر
هایسنبرگ بزرگ
ارن دیگه کدوم خ یه
یاگامی لایت در deth note
آندروود در سریال خانه پوشالی با بازی کوین اسپیسی هم میتونست در این فهرست قرار بگیره
پس ارن یگر چی شد؟؟ چرا نزاشتینش
یعنی عاشق دکسترم، هلاکشم