تشریح پایان سریال «داستان واقعی»؛ شاید صداقت همیشه بهترین سیاست نباشد
در جدیدترین اثر کوین هارت در نتفلیکس، «داستان واقعی»، او نقش شخصیتی به نام کید، کمدینی را بازی میکند که از هیچ به ثروت و شهرت میرسد. شاید مخاطبان در ابتدا فکر کنند که این خط داستانی شباهتهایی با زندگی خود او دارد و البته قسمتهایی از آن هم اینگونه است (مانند برنامههای فشرده و شلوغی که کید و کوین در زندگی روزمره خود با آن روبهرو هستند) اما داستان سریال اساسا ریشه در تخیل دارد.
مخاطبان در طی هفت قسمت سریال، شاهد بدتر شدن شرایط هستند. او در میانه یک تور در فیلادلفیا توقف میکند تا برادرش را ببیند اما دردسری برایش ایجاد میشود که اگر فاش گردد، حرفهاش را خراب میکند. هرچه داستان بیشتر پیش میرود، پیچیدگی موقعیت هم بیشتر میشود.
- ۱۶ فیلم ساخت دیزنی پلاس از بدترین تا بهترین؛ انیمیشنها موفقترین بودهاند
- فیلمهای تام هالند از بدترین تا بهترین (با حضور مرد عنکبوتی: راهی به خانه نیست)
- ژان مارک والی، کارگردان باشگاه خریداران دالاس، در ۵۸ سالگی درگذشت
کید در ابتدا در تلاش بود تا بر روی گندکاری خود سرپوش بگذارد اما در نهایت خود را در حالی دید که در شرایطی اضطرابآور سعی در مخفی کردن جسد یک رییس اوباش یونانی به نام آری داشت. کید، آری را پس از اخاذی شش میلیون دلاری او از خودش در ازای دور انداختن جسد زنی که با وی ارتباط برقرار کرده بود، کشت. مرگ آری زنجیرهای از رویدادها را جرقه میزند که به طور پیوسته، تنشهای بیشتری را ایجاد میکند و کید و برادرش، کارلتون (با بازی وسلی اسنایپس) در ادامه سعی در پنهان نگه داشتن این اتفاقات از مردم دارند. دو برادر آری در نهایت جان طرفدار کید، جین را میگیرند که توسط کارلتون و برای باز کردن گره این ماجرا، وارد داستان شده بود.
متأسفانه این کار به نتیجهای معکوس ختم میشود و برادران آری متوجه میشوند که فریب خوردهاند. آنها با عصبانیت، با کارلتون و کید در قسمت آخر سریال روبهرو میشوند و سعی میکنند تا آنها را بکشند. کید و کارلتون در جریان یک تیراندازی در مرکز ولز فارگو و در یک راهرو گیر میافتند. کید با خوششانسی، فرصتی برای کشتن برادران آری پیدا میکند و آنها را میکشد. کارلتون قبل از این که کید، او را بکشد به برادرش میگوید که مسؤولیت تمام این اتفاقات بر گردن خودش است و اوست که باید تقاص پس بدهد.
چرا که مشخص میشود زنی که کید فکر میکرد اوردوز کرده، در واقع دوست کارلتون بوده و اصلا نمرده است. همانطور که معلوم میشود، کل این قضایا نقشهای بود که توسط کارلتون و برای گرفتن پول بیشتر از کید طراحی شده بود. در نهایت، کید مجبور به تیراندازی و کشتن برادرش شد تا به این چرخه استثمار و فریب پایان دهد. کید برای پوشاندن رد خود، صحنه را طوری ساخت که به نظر برسد برادران یونانی، کارلتون را کشته بودند و سپس خودش، این برادران را به تلافی کشته است. با این حال، قسمت آخر در اینجا به پایان نمیرسد. در ادامه میبینیم که چه اتفاقی میافتد و مردم چگونه از این رویدادها مطلع میشوند.
سه روز پس از تیراندازی، ما کید را میبینیم که برای حضور در پخش زنده و توضیح آنچه اتفاق افتاده است و همچنین ادامه زندگی خود آماده میشود. او قبل از مصاحبه، با محافظ خود، هرشل (ویلیام کتلت) روبهرو میشود که از آنچه در مرکز ولز فارگو بر سر کید و کارلتون آمده است، آگاهی دارد. هرشل خشمگین از کید به خاطر به خطر انداختن زندگیاش بدون این که حتی به او بگوید چه اتفاقی در حال وقوع است، از کید میخواهد تا شش میلیون دلار آری را بهعنوان غرامت به او پرداخت کند تا همچنان بهعنوان محافظ در کنارش بماند. کید بدون درنگ میپذیرد و میگوید: «فقط به خاطر این که واقعا هوای من رو داری و از این به بعد هم خواهی داشت.» هرشل موافقت میکند و میرود اما مدیر کید، تاد (پل آدلشتاین) بلافاصله سر و کلهاش پیدا میشود و به کید میگوید که با هرشل صحبت خواهد کرد.
کید عصبانی میشود و به تاد توضیح میدهد که شش میلیون دلار را از شرکتی که قبلا میخواست در دنبالهای برای فیلم آنها بازی کند، میگیرد. او به تاد میگوید که میتوانند به این شرکت بگویند که این پول غرامتی است در ازای زمانی که کید میخواست با پسرش بگذراند. میبینیم که کید حاضر است در راستای انجام کارهایی که احساس میکند برای حفظ حرفهاش به آنها نیاز دارد، از آنچه واقعا میخواهد صرف نظر میکند.
سریال با مصاحبهای با کید که در ابتدای قسمت اول هم بخشی از آن را دیده بودیم به پایان میرسد. متوجه میشویم که کید داستان را طور دیگری ترسیم کرده است. در داستان او، آری و آن زن با هم هستند و سعی میکنند از کید اخاذی کنند و کارلتون آنها را بهعنوان انتقام برای فریب دادن برادرش به قتل میرساند. البته تماشاگران میدانند که این داستان یک دروغ است اما همین دروغها کید را کاملا از مخمصه خارج میکند و او از تمام این اتفاقات اظهار بیاطلاعی مینماید. او میگوید که تور را به افتخار جین و کارلتون ادامه خواهد داد، چرا که آنها موفقیت او را میخواستند و وی تلاش خواهد کرد تا به بهترین انسان ممکن تبدیل شود و پایانی خوش برای این اتفاقات رقم بزند.
«داستان واقعی»، مجموعهای از وقایع را به تصویر میکشد که ماهیت واقعی کید را آشکار میکنند. درست همانطور که او در مصاحبه اشاره میکند: «وقتی یک شخص در یک مشکل و معضل قرار میگیرد که باید هر کاری انجام دهد تا چیزی را که به دست آورده از دست ندهد، آن وقت است که ذات واقعی او را میشناسیم.» این جمله آغازین که در ابتدای مجموعه هم آن را شنیده بودیم، حالا معنای جدیدی به خود میگیرد. حالا بینندگان میدانند که کید واقعا چه کسی است. او هر سه رییس اوباش یونانی و برادر خود را به قتل رساند تا حرفه و تصویر عمومی خود را حفظ کند. بینندگان، کید را که بهعنوان یک فرد بیگناه، در موقعیت بدی قرار گرفته بود، اکنون بهعنوان مردی بیرحم و تقریبا بیاحساس میبینند که حاضر است هر کاری برای حفظ داشتههایش انجام دهد، حال چه ۶ میلیون دلار رشوه به محافظ خود باشد، چه قتل برادرش و چه سوزاندن مدارکی که ذات واقعی او را آشکار میکند.
این داستان همچنین به بینندگان یادآوری میکند که هرگز مطمئن نباشند که یک شخص خاص (مخصوصا افراد مشهور) را کاملا میشناسند، چرا که هنوز او را در بدترین حالتش ندیدهاند. همانطور که دیدیم اعتقاد بیش از حد جین به افراد مشهور و موقعیت آنها به ضرر سلامتی و امنیت او تمام شد. پس نباید از هر فردی که شهرت دارد بت بسازیم. دیدن تنها جنبه روشن فردی که فقط آن جنبه را به ما نشان میدهد، آسان است و کید هم از همین طریق از جین سواستفاده کرد. کید در ابتدا سعی کرد به جین کمک کند و به طرفدارش بفهماند که او هم فقط یک انسان است و اشتباه میکند اما نباید نادیده گرفت که به هر حال، قهرمان جین، از او سواستفاده کرد تا کاری را که میخواست انجام دهد و این فقط یکی از اقدامات کید است که بینندگان را به تفکر وا میدارد که: «آیا واقعا باید برای رهایی کید و کشته نشدن او خوشحال باشیم یا خیر؟»
در پایانبندی «داستان واقعی»، مخاطبان چه از رهایی کید خوشحال باشند و چه احساس کنند که او مستحق این آزادی نیست، به تکاپو میافتند تا دوباره درک خود از اطرافیانشان و انسانها (مخصوصا افراد مشهور) را ارزیابی کنند. درس مهم این سریال این است که در واقع «شناخت» یک فرد بسیار سختتر از آن چیزی است که ممکن است تصور شود.
منیع: collider