فصل چهارم سریال «کارآگاه واقعی» بر اساس کدام اتفاقات مرموز تاریخی ساخته شده است؟
در سریال جنایی «کارآگاه واقعی» شبکه HBO که اکنون فصل چهارم آن پخش شده، همیشه عناصر پنهانی وجود داشته است. اما جدیدترین فصل سریال که ژانویه ۲۰۲۴ پخش شد، متفاوت است. به نظر میرسد داستان این فصل کاملاً وارد قمرو فراطبیعی شده است.
«کارآگاه واقعی: سرزمین شب» (True Detective: Night Country) حول محور شهری در آلاسکا میچرخد که در آن به مدت ۳۰ روز هوا تاریک و مانند شب است. شهر که انیس نام دارد، یک شهر خیالی است، اما در واقعیت مکانهایی در آلاسکا در نزدیکی دایره قطبی وجود دارند که «شب قطبی» نامیده میشوند؛ جایی که ساکنان آن هفتهها خورشید را نمیبینند. شرایط و موقعیت شهر انیس یک محیط پربار و غنی برای داستانهای ترسناک و پر از تعلیق فراهم کرده است که برای اشاره به یکی از آنها میتوان از فیلم سینمایی «۳۰ روز شب» (۳۰ Days of Night) نام برد.
فصل چهارم سریال «کارآگاه واقعی» با آغاز تحقیق مأموران قانون در رابطه با ناپدید شدن هشت مرد از یک ایستگاه تحقیقاتی قطب شمال به نام تسالال شروع میشود. رئیس پلیس لیز دنورز (با بازی جودی فاستر) و سربازی به نام اونجلین ناوارو (با بازی کالی ریس) نیز در این تحقیقات حضور دارند.
نام ایستگاه تحقیقاتی، تسالال، به خودی خود یک ارجاع ادبی است. کتاب «سرگذشت آرتور گوردون پیم از ناتنکت» (The Narrative of Arthur Gordon Pym of Nantucket) تنها رمان کاملشده به دست ادگار آلن پو محسوب میشود. آلن پو نویسندهای بود که توجه ویژهای به داستانهای وحشتانگیز و فراطبیعی نشان میداد و اغلب آنها را با داستانهای کارآگاهی ترکیب میکرد. در این رمان شخصیت اصلی به نزدیکی قطب جنوب، در جزیرهای به نام تسالال میرسد. بومیان جزیره ابتدا دوستانه به نظر میرسند، اما ناگهان به دشمنان آرتور گوردون تبدیل میشوند. این رمان در قالب دفتر خاطرات آرتور گوردون پیم نوشته شده که حاوی یک پسنسخه است که جزئیات مرگ پیم را شرح میدهد. این جزیره ۶۰ سال پس از نوشته شدن این رمان در کتاب «اسرار قطب جنوب» (An Antarctic Mystery)، یکی از رمانهای ژول ورن که مجذوب ادگار آلن پو بود، ظاهر میشود.
اما تنها آثار ادبی نیستند که الهامبخش فصل چهار سریال «کارآگاهی واقعی» شدهاند. ایسا لوپز، تهیهکننده اجرایی سریال، میگوید که از خواندن داستانهای ترسناک واقعی در نوجوانی بسیار لذت میبرده و اشاره میکند که چنین داستانهایی در فیلمنامه فصل چهارم «کارآگاه واقعی» تأثیرگذار بودهاند. لوپز در مصاحبهای گفت: «برخی از داستانهای اسرارآمیزی که در کودکی ذهن من را به خود مشغول کرده بود، حادثه گذرگاه دیاتلوف و حادثه مری سلست بود.
احیای مری سلست
مری سلست که همچنان یکی از بزرگترین اسرار دریایی جهان است، یک کشتی تقریباً ۸۶ متری بود که در هفتم نوامبر ۱۸۷۲ تحت هدایت کاپیتان بنجامین بریگز با هشت خدمه از نیویورک به سمت جنوا واقع در ایتالیا حرکت کرد. بریگز همسرش سارا و دختر دو سالهشان سوفیا را نیز همراه خود به مری سلست آورده بود، اما پسر هفت سالهشان آرتور در این سفر حضور نداشت.
کمتر از یک ماه بعد، در پنجم دسامبر، یک کشتی انگلیسی به نام دی گراتیا، کشتی مری سلست را با بادبانهای کاملاً کشیده شده دید که با فاصله ۶۴۳ کیلومتر از سواحل آزور به لطف باد و امواج به آرامی در حال حرکت بود. کشتی دی گراتیا که پنج روز پس از مری سلست نیویورک را ترک کرده بود، مشکوک شد و به همین دلیل یک قایق به سمت مری سلست فرستاد. کاشف به عمل آمد درحالی که محموله مری سلست، ۱۷۰۰ بشکه الکل خام، بدون هیچ آسیبی سر جای خود باقی بود و برای شش ماه آب و غذای کافی برای تمام سرنشینان و خدمه کشتی باقی مانده بود، ولی تنها قایق نجات کشتی ناپدید شده بود و درکمال تعجب حتی یک نفر هم روی کشتی مری سلست دیده نمیشد. هیچ اثری از خدمه و سرنشینان این کشتی وجود نداشت.
معمای مری سلست الهامبخش نویسنده مشهوری بود، حتی اگر این نویسنده در آن زمان هنوز شهرت جهانی پیدا نکرده بود. سر آرتور کانن دویل نسخهای داستانی از ماجرا را نوشت که در مجله کورنهیل منتشر شد. در این نسخه از داستان کشتی مذکور ماری سلست خطاب شده است. او در داستان ماجرا را اینطور روایت میکند که یک برده سابق کنترل کشتی را به دست گرفت و خدمه را به قتل رساند. این داستان کانن دویل به حدی محبوب شد که دویل، که آن موقع پزشک بود، طبابت خود را رها کرد و به یک نویسنده تماموقت تبدیل شد. اولین داستان «شرلوک هولمز» او سه سال بعد منتشر شد.
پس از این واقعه کشتی مری سلست نجات پیدا کرده و با وجود اینکه به عنوان یک کشتی طلسمشده شناخته میشد، برای ده سال دیگر دریانوردی کرد. سرانجام در سال ۱۸۸۵ این کشتی در تلاش برای کلاهبرداری از بیمه، در سواحل هائیتی غرق شد.
بازبینی حادثه گذرگاه دیاتلوف
اسم حادثه گذرگاه دیاتلوف از ایگور دیاتلوف گرفته شده. او یک دانشجوی مؤسسه پلی تکنیک اورال بود که در اوایل سال ۱۹۵۹ یک سفر پیادهروی از میان کوههای اورال را برنامهریزی کرده بود. در دوم فوریه، او و هشت نفر دیگر که همگی اسکیبازان و کمپکنندگان با تحربه و حرفهای بودند، به سمت کوهها حرکت کردند. ده روز گذشت و تلگرافی که قرار بود ارسال شود، هرگز ارسال نشد. یک هفته پس از آن، یک گروه جستوجو که شامل همکلاسیها و معلمان مؤسسه و همچنین نیروهای ارتش میشد، برای پیدا کردن آنها فرستاده شد.
در بیست و پنجم فوریه ۱۹۵۹ چادر خالی کوهنوردان در جایی که مردم بومی مانسی آن را «کوه مرده» مینامیدند، پیدا شد. مانند کشتی مری سلست چادرها هم با آذوقه کامل پیدا شدند. اما این چادرهای خالی از داخل بریده شده بودند.
روز بعد، جسد دو تن از اعضای گروه پیدا شد. دو جنازه در یکی از جنگلهای نزدیک، در کنار یک آتش که خاموش شده بود قرار داشت و آنها فقط لباس زیر به تن داشتند. اندکی پس از آن، دو جسد دیگر، از جمله جسد دیاتلوف، کشف شد. آنطور که به نظر میرسید آنها سعی داشتهاند به چادر برگردند. جسد پنجم چند روز بعد پیدا شد و چهار جسد باقیمانده در بهار کشف شدند.
به نظر میرسید که همه اجساد دچار ضربههای جدی، کبودیها، شکستگی استخوان و حداقل در یک مورد خونریزی قلبی شدهاند. یک بازرس پزشکی جراحات را به افرادی که در تصادفات اتومبیل با سرعت بالا دچار شده بودند تشبیه کرد. برخی از اجساد تحت تابش (نور خورشید) قرار گرفته بودند.
به این ترتیب تحقیقات جنایی آغاز شد، اما به همان سرعت به پایان رسید. دادستان لو ایوانوف در رابطه با این پرونده گفت: «باید نتیجه گرفت که علت مرگ کوهنوردان نیرویی بسیار زیاد بود که آنها نتوانستند بر آن غلبه کنند.»
بیگانهها و دیگر توضیحات
توضیحات و نظریهها در رابطه با این حادثه فراوان بود. خود ایوانوف بعدها پیشنهاد کرد که این ماجرا کار بیگانگان بوده است. اوج جنگ سرد بود و یکی دیگر از تئوریهای رایج فرض میکرد که کوهنوردان با نوعی آزمایش تسلیحاتی مواجه شدهاند و علت مرگشان همان است. یا اینکه آنها توسط افرادی به قتل رسیدهاند که سعی در مخفی نگه داشتن آن آزمایش داشتهاند. برخی از مردم حتی معتقد بودند که کوهنوردان به دست یتی (یک نوع هیولای برفی افسانهای) کشته شدهاند.
اما شواهد جدید نشان میدهد که محتملترین توضیح برای این حادثه، بهمن تختهای است. یک تکه بزرگ و سنگین برف روی چادر گروه فرود آمده و سرنشینان آن را ترغیب کرده با عجله آنجا را ترک کنند. همین امر باعث شده آنها به اجبار با کولاک رویارو شوند.
در رابطه با حادثه کشتی مری سلست، تئوریهای زیادی درباره اینکه چه اتفاقی برای مسافران کشتی افتاده، وجود دارد. در سال ۲۰۰۶ دکتر آندریا سلا، استاد شیمی کالج دانشگاه لندن، «نوع انفجار موج فشار» (pressure-wave type of explosion) را ایجاد کرد که به اعتقاد او ممکن بود روی کشتی رخ داده باشد.
سلا که این توضیح را قانعکنندهترین استدلال میداند، گفت: «انفجار برای باز کردن دریچهها کافی بود و برای همه سرنشینان کشتی کاملاً وحشتناک واقع شده. از بین همه موارد پیشنهادی، این توضیح بیشتر با حقایق مطابقت دارد و توضیح میدهد که چرا آنها بسیار مشتاق بودهاند از کشتی خارج شوند.» اما دانشمندان دیگر از آن زمان تا امروز این نظریه را رد کردهاند.
در حالی که هیچ پاسخ مشخصی در هیچ یک از این موارد وجود نداشته است، ابهامی که در این اسرار نهفته است لوپز را مجذوب خود کرده و خلاقیت او را در بر گرفته است. او در این رابطه گفت: «فکر میکنم جذابیتی در پازلهای ناقص وجود دارد که باعث میشوند ما با آنها درگیر شویم و نسبت به آنها وسواس فکری پیدا کنیم، ما را عصبانی میکنند و باعث میشوند همیشه ذهنمان مشغول باقی بماند.»
منبع: mental floss