۳۰ بار که بازیهای ویدیویی در سریالها حضور پیدا کردند
بازیهای ویدیویی به بخش جدانشدنی از زندگی ما تبدیل شدهاند. تقریباً هر کسی یک بار هم که شده، نوعی از بازی را تجربه کرده و خود را با آن سرگرم کرده است. این نکته را میتوان در سریالهای تلویزیونی و فیلمهای سینمایی مشاهده کرد و عجیب نیست اگر بگوییم: بازی به بخشی از فرهنگ امروز تبدیل شده است. گاهی پیش میآید که وسط تماشای سریال، اسمی از یک بازی برده میشود یا اینکه شخصیتهای محبوب ما، در حال تجربه یک اثر جدید هستند و این باعث میشود تا با آنها احساس نزدیکی کنیم. بسیاری از سریالهای تلویزیونی با گسترش محبوبیت بازیها، چندین قسمت را با محوریت یک بازی ساختهاند و ما را با داستانی نو آشنا کردهاند. در این مطلب، ۳۰ قسمت از سریالهای تلویزیونی و انیمیشنهای کارتونی را که با محوریت بازیّهای ویدیویی ساخته شدهاند را معرفی و رتبهبندی خواهیم کرد.
واضح است که اشاره به بازیهای ویدیویی در اکثر سریالها و فیلمها وجود دارد و صرفاً بیان اسم بازی در سریال، نمیتواند به معنی قرار گرفتن آن قسمت در لیست ما باشد. فهرستی که گرد هم آوردهایم، مربوط به سریالها و انیمیشینهایی است که پلات یا بخشی از پلات را با محوریت یک بازی ارائه دادهاند و تصویری از بازیکننده یا اثری محبوب مانند وارکرفت ارائه دادهاند. این رتبهبندی بر اساس کیفیت سریال و همچنین تصویر درست یا اشتباهی است که از بازی در آن قسمت ارائه میشود. برای نمونه ممکن است یک سریال، تصویر درستی از یک بازی مشخص ارائه ندهد و نویسندگان بدون تجربه اثر و شناخت آن، عصبانیت بازیکنان را برانگیخته باشند.
در این فهرست، سریالهای محبوبی مانند تئوری بیگ بنگ را خواهیم دید که چندین قسمت را به طور اختصاصی به بازی ویدیویی و تاثیر آن روی شخصیتها اختصاص دادهاند. همچنین انیمیشنهای جالبی مانند «پدر آمریکایی» در این فهرست وجود دارد که علاوه بر تجربه بازی، مسابقات حرفهای ورزشهای الکترونیک را هم به تصویر کشیده و سعی کرده تا تصویری از این مسابقات نیز ارائه دهد. در این میان سریالهایی وجود دارند که تنها از بازیهای ویدیویی به منظور جذب مخاطب بیشتر استفاده کرده و اشتباهاتی انجام دادهاند که دانستن در مورد آنها، قطعاً برای شما جالب خواهد بود.
همانطور که گفتیم، تمامی قسمتهای معرفی شده به ترتیب کیفیت طبقهبندی شدهاند و هر چه پایینتر بروید و به مقامهای اول نزدیک شوید، سریالها و قسمتهای بهتری خواهید یافت که تماشای آنها حتماً به شما پیشنهاد میشود. با این مقدمه به معرفی اولین قسمت از سریالی تلویزیونی میپردازیم که ممکن است برای شما آشنا نباشد، اما تماشای آن میتواند شما را به عنوان یک گیمر سرگرم کند. همراه ما باشید.
۳۰. سریال Misfits
قسمت: فصل ۲ قسمت ۴
بازی: دنیایی بر اساس بازیهای جیتیای
Misfits یک سریال عملی تخیلی کمدی درام بریتانیایی است که در مورد گروهی از جوانان است که مجبور به انجام خدمت عمومی شدهاند و به یک باره پس از یک طوفان الکتریکی، نیروهای ماورایی را کشف میکنند و به یک ابرقهرمان تبدیل میشوند. بازیگران مشهوری مانند ایوان ریان، بازیگر نقش رمزی بولتون در بازی تاج و تخت، در این سریال نقش ایفا میکنند و تابهحال نیز پنج فصل از آن پخش شده است. این سریال اگرچه چندان مخاطب زیادی ندارد، اما ایدههای جالبی را به کار میگیرد که یکی از این ایدهها، به درد فهرست ما میخورد.
بدون شک همه از محبوبیت بازی GTA و تاثیر آن روی صنعت بازی و حتی هالیوود آگاه هستند. مرزهای این بازی به سریال Misfits نیز رسیده و در قسمت چهارم از فصل دوم سریال، داستانی بسیار جالب را با الهام از این بازی جهان باز روایت میکند. در ابتدا فردی به نام اولی پیدا میشود که میگوید قدرت تله پورت را دارد و به آنها قدرتش را ثابت میکند. پس از آن است که فردی با اتومبیل اسپرت نارنجیرنگ از راه میرسد و به یک باره دنیا از چشمان او نمایش داده میشود. میبینیم که او دنیا را مانند بازی GTA میبیند و فکر میکند داخل یک بازی قرار داد. جالب است که استخوانبندی صورت و قیافه او بسیار شبیه نیکو بلیک از بازی GTA IV است و حتی دقیقاً مشابه شخصیتهای این بازی راه میرود و همان ابتدا، گلولهای در مغز «اولی» بیچاره خالی میکند.
تغییر دوربین و نمایش سریال مانند بازیهای GTA و جهان باز، بسیار جالب است و البته بازی که او در آن قرار گرفته، بیشتر شبیه آگهیهای بازی Mafia City است! گروه پس از آنکه مخفیگاه این فرد را پیدا میکند، میبیند که او واقعاً وارد بازی ویدیویی شده و فکر میکند که در حال بازی کردن است. اعضای گروه تصمیم میگیرند مانند او به بازی بپردازند و حقش را کف دستش بگذارند. این قسمت به دلیل نمایش نسبتاً درست بازیهای GTA و حس و حال آنها انتخاب شده و حتی در بخشی از آن، این فرد تلاش میکند تا با اتومبیل، از روی آدمها بگذرد و همان لحظه، با او احساس همدردی خواهید کرد.
مشخص نیست او دقیقاً چه بازی را تجربه میکند، اما مکانیسمهای جالبی مانند دریافت امتیاز با کشتن مردم ارائه میدهد. این قسمت به دلیل ایدهی جالبش انتخاب شده و با توجه به ضعفهای اساسی پلات و همچنین عدم توالی مناسب اتفاقات، نمیتواند جایگاه بهتر از ۳۰ این فهرست پیدا کند. اگر دنبال تماشای قسمتی از یک سریال با ایدهی ناب هستید، حتماً قسمت چهارم از فصل دوم سریال Misfits را تماشا کنید.
۲۹. سریال Spaced
قسمت: فصل ۱ قسمت ۳ (Art)
بازی: رزیدنت اویل ۲
مجموعه Spaced یکی از سیتکامهای ناشناخته بریتانیایی که تنها دو فصل از آن ساخته شد و نتوانست نظر افراد زیادی را به خود جلب کند. این سریال دارای فضایی سورئال و رمزآلود و است و توالی اتفاقات نیز به طرز شگفتانگیزی روایت میشوند. همین فضای سورئال و تاریک باعث شده تا نویسندگان، یکی از قسمتهای اولیه فصل یک را بر اساس بازی بسیار محبوبی بسازند و فضای آن بازی را با سریال تلفیق کنند. برای افرادی که مایل به تماشای سیتکام هستند، باید بگوییم که داستان آن در مورد یک زن و مرد است که به دلیل نداشتن پول کافی برای اجاره خانه، خودشان را زن و شوهر جا زدهاند تا صاحبخانه آنها را قبول کند. این دو هیچ شغل خاصی ندارند و بیشتر وقتشان را نیز پای بازیهای ویدیویی یا کارهای جانبی میپردازند.
با شروع قسمت سوم فصل اول، صحنههایی از یک بازی ترسناک نمایش داده میشود و اگر گیمر باشید، همان ابتدا خواهید فهمید که «تیم» از شخصیتهای اصلی سریال، پای بازی رزیدنت ایول ۲ نشسته و در حال کشتن زامبیها با نهایت خونسردی است. واضح است که او حال خوشی ندارد و همانطور بیمهابا به رزیدنت ایول ۲ ادامه میدهد و از روی موبایل تکان نمیخورد. به عنوان یک بازیکن، نمایش صحنههای مهیج رزیدنت ایول و آن پلیاستیشن قدیمی، طوری شما را سرگرم میکند که به دیالوگها و داستان توجهی نخواهید کرد.
بخش بزرگی از این قسمت به «تیم» و رزیدنت ایول تعلق دارد و البته شخصیتهای دیگر نیز هر کدام در حل چالش خود هستند که چندان برای ما اهمیتی ندارد. تیم به حدی رزیدنت ایول ۲ را بازی میکند و در آن فرو میرود که دچار توهم میشود. هنگامیکه آخر قسمت به یک مهمانی میروند، توهم او به حدی شدید میشود که همه را به شکل زامبی میبیند و تلاش میکند آنها را بکشد. بازسازی رزیدنت ایول در واقعیت، حسی بسیار جالب دارد و جالب است بدانید که این کار در سال ۱۹۹۹ انجام شده و در نوع خودش، باورنکردنی است.
یکی از صحنههای بسیار جالب این قسمت، در مورد مکالماتی است که میان تیم و دیزی رد و بدل میشود. دیزی چند ثانیهای به بازی خیره میشود و میپرسد این چیست، تیم کاملاً خونسرد، یک بررسی کوتاه از بازی ارائه میدهد و میگوید «این ترکیبی ظریف از تفکر منطقی و خشونت شدید است» و پس از گفتن این جمله، مغز زامبی را با تفنگ ساچمهای منفجر میکند. این قسمت به دلیل ارائه تصویری مناسب از بازی رزیدنت ایول و همچنین ایدهی نو، برای فهرست ۳۰ قسمت از سریالهای تلویزیونی با محوریت بازیهای ویدیویی انتخاب شده، اما نبود پلات مناسب و شخصیتهای آبکی، باعث شده تا جایگاهی بهتر از بیست و نهم را به دست نیاورد. حتماً یک بار هم شده این قسمت کوتاه را تماشا کنید.
۲۸. سریال نظم و قانون
قسمت: فصل ۶ قسمت ۱۴
بازی: موضوع تاثیر خشونت بازیهای ویدیویی
سریال نظم و قانون (Law & Order) اثری پلیسی و بسیار تاریک است که معمولاً جرایم سنگین و بحثبرانگیز را دنبال میکند. این سریال محبوبیت بسیار زیادی دارد و قطعاً یک بار هم که شده، قسمتی از آن را تماشا کردهاید. معمولاً نویسندگان به موضوعات دشواری میپردازند و همین باعث شده تا تماشای سریال، برای همگان ممکن نباشد. فضای سریال بسیار جالب طراحی شده و همچنین پلات نیز دارای ساختاری منسجم و میخکوب کننده است که معمولاً مخاطب را تا آخرین لحظه پای خود نگه میدارد. یکی از قسمتهای این سریال که مربوط به فصل ششم است، دقیقاً مناسب فهرست ماست.
قسمت چهاردهم از فصل ششم سریال قانون و نظام، به موضوع بسیار بحثبرانگیزی میپردازد که تمام گیمرها با آن آشنا هستند: بازیهای ویدیویی باعث ایجاد خشونت میشوند. داستان در مورد یک قاتل حرفهای و بیرحم است که بدون هیچ دلیل و منطقی دست به خشونت میزند؛ دقیقاً مشابه بازی GTA که اوج خشونت را به تصویر میکشد و میتوان تمام مردم را به رگبار بست. این قسمت نیز مشابه Misfits، در مورد قاتلی بیرحم است که قتلهایی مشابه یک بازی ویدیویی را انجام میدهد و کارآگاهان با پیدا کردن سازندگان بازی و مصاحبه با آنها، بالاخره او را پیدا میکنند.
اگرچه ایدهی سریال در نوع خود جالب است و توانستهاند به صورت هوشمندانه، یکی از قسمتها را با محوریت بازیهای ویدیوی طراحی کنند، اما ارائه چهرهی نادرستی از بازیهای ویدیویی، باعث شده تا این قسمت که از نظر فنی بسیار قوی است را نتوانیم در جایگاهی بهتر قرار دهیم. این قسمت تلاش میکند تا هر طور شده، مخاطب را راضی کند که بازیهای ویدیویی باعث خشونت میشوند و باید از آنها پرهیز کرد. این ما را یاد همان بهانههایی میاندازد که سیاستمداران پس از بیکفایتی در کنترل جرم ارائه میدهند و به ما قبول میکنند که همه چیز زیر سر این بازی ویدیویی است.
اگرچه این قسمت از سریال قانون و نظام از نظر فنی قوی و بیاشکال به نظر میرسد و قطعاً از دو قسمت قبلی خوشساختتر است، اما ارائه چنین تصویر اشتباهی، اندکی از کیفیت قسمت کاسته است. اگر دنبال یک قسمت از سریال کارآگاهی با محوریت بازیهای ویدیویی دارید، پیشنهاد میکنیم این قسمت را تماشا کنید.
۲۷. سریال Community
قسمت: فصل ۳ قسمت ۲۰
بازی: یک بازی ساختگی پیکسلآرت
Communit یک سیتکام خوشساخت آمریکایی است که تابهحال شش فصل از آن ساخته شده و آخرین فصل نیز در سال ۲۰۱۵ پخش شد. داستان این سریال در مورد گروهی است که وارد دانشگاه میشوند و اتفاقات جالب و خندهداری در خوابگاه رخ میدهد و شاهد روایت مناسبی هستیم. این سریال اگرچه افت و خیز زیادی داشت، اما به دلیل کارگردانی و داستاننویسی، توسط منتقدان تحسین شده و حتی یک جایزه امی هم برده است. با این معرفی، قسمت بیستم فصل سوم را شرح خواهیم داد که داستان بسیار جالبی با محوریت بازیهای ویدیویی را ارائه میدهد.
پدر یکی از شخصیتهای سریال به نام «پیرس» که مدتها پیش از دنیا رفته، وصیت جالبی برای پسرش دارد و آن هم، تجربهی یک بازی ویدیویی قدیمی توسط او و هفت دوست دیگرش است. پدر پیرس، این بازی ویدیویی را شخصاً تولید کرده و ساخت آن حدود ۳۰ سال طول کشیده و او تمامی سالهای عمرش را پای ساخت این بازی گذاشته است. گروه پس از بحث و جدل، تصمیم میگیرند وارد دنیای این بازی ویدیویی هشت بیتی شوند که پر از سرنخها و اتفاقات عجیب است.
پس از آنکه گروه وارد بازی میشوند، دیگر خبری از سریال به آن شکل سابق نیست و تا آخر یک بازی ویدیویی پیکسلی را خواهیم دید که در نوع خود بسیار جالب است و کارگردان توانسته بدون آنکه اطلاع زیادی از بازیهای ویدیویی داشته باشد، قسمت مناسبی را کارگردانی کند. بازی شروع بسیار جالبی دارد و دقیقاً مانند لحظات اولیهای است که یک بازی را نصب کردهاید و نمیدانید چطور شخصیت را کنترل کنید. تمام اعضای گروه با شکل و قیافه جدید خود مشکل دارند اما تصمیم میگیرند تا راه خروج را پیدا کنند و با چالشهای بعدی دستوپنجه نرم کنند. این قسمت توانسته درسهای زیادی برای داستان سرایی به شکل مدرن ارائه دهد و همچنین فضای یک بازی ویدیویی را به درستی به تصویر بکشد.
بازی موجود در این قسمت، اثری نقشآفرینی و دقیقاً مانند شمارههای اولیه مجموعه فاینال فانتزی است و شخصیتها قادر به انتخاب گزینههای مختلفی خواهند بود و همچنین باید نحوهی حمله و دفاع را مشخص کنند. تماشای این قسمت، حس و حالی کاملاً نوستالژیک دارد و ما را به یاد روزهای خوش گذشته میاندازد که پای کنسول قدیمی مینشستیم و در دنیای این بازیها گشت میزدیم. اگرچه این قسمت با مشکلاتی همراه است، اما ایدهای بسیار جالب دارد و شما را به شکلی کاملاً جدید میخنداند. فرصت تماشای این قسمت جالب را از دست ندهید.
۲۶. سریال Regular Show
قسمت: فصل ۳ قسمت ۱۹
بازی: بازیهای آرکیدی دهه نودی
Regular Show یک سیتکام کارتونی بسیار محبوب است که شخصیتهای اصلی آن موجوداتی خیالی و عجیب غریب هستند. این سیتکام طرفداران بسیار زیادی دارد و همچنین نویسندگان توانستهاند به موضوعات مهمی بپردازند و با دید طنز به آنها نگاه کنند. این سیتکام به دلیل طنز تلخ و جوکهای مخصوص بزرگسال، به هیچ وجه به افراد زیر ۱۸ سال پیشنهاد نمیشود؛ اما ماجراهای بسیار جالب در آن یافت میشود و تابهحال ۲۶۱ قسمت نیز از آن پخش شده است. یکی از این قسمتها که مربوط به فصل هفتم است، دقیقاً مناسب فهرست ماست.
این قسمت که «خورههای ویدیو گیم» نام دارد، با نمایش دو شخصیت اصلی شروع میشود که در حال تجربهی یک بازی ویدیویی هستند و یکی از آنها به دیگری، یک کامبو مشخص را یاد میدهد و به این شکل، غول آخر را شکست میدهند. همین لحظهی اول، بسیار استادانه ساخته شده و کلکلهای میان بازی و پس از برد را به خوبی نمایش میدهد. پس از چند لحظه از ویدیو گیم خارج میشوند و اتفاقی یک آگهی برای دسته بازی مدرنی را مشاهده میکنند باید آن را مانند دستکش پوشید و بازی را کنترل کرد.
این دسته بازی به بازیکن، قدرت زیادی میدهد و میتوان هر بازی ویدیویی را با آن برد، اما مشکل آنجاست که برای کسب این دسته، لازم است در یک رقابت حرفهای ویدیو گیم شرکت کرد. این دو تصمیم میگیرند تا در تورنمنت شرکت کنند؛ اما این باعث میشود تا رفاقت آنها به خطر بیفتد. این قسمت نشاندهنده روزهایی است که به خاطر رقابت با دوستانمان در یک بازی ویدیویی، رفاقت را زیر پا گذاشتیم و تنها به برد فکر کردیم. فضای این قسمت بسیار جالب و جذاب است و تصویر مناسبی هم از بازیهای ویدیویی آرکید ارائه شده و در آخر یک نکتهی بسیار مهم را یادمان میآورد: بازی زمانی سرگرم کننده است که آن را کنار دوستانمان بازی کنیم و از رقابت و تمسخر دست برداریم.
۲۵. سریال Gravity Falls
قسمت: فصل ۲ قسمت ۵
بازی: بازی ادونچر ژاپنی یا در واقع Dating Simulator
Gravity Falls یک انیمیشن سریالی کمدی آمریکایی است که از شبکه دیزنی پخش میشد و حدود ۴۰ قسمت از آن ساخته شد. این سریال روایت زندگی پسری به نام دیپر پاینس و خواهر دوقلویش، «میبل» است که برای ملاقات داییشان به نام استن به شهر Gravity Falls سفر کردهاند و خیلی زود متوجه میشوند که اتفاقاتی عجیب در این شهر رخ میدهد و به همین دلیل تصمیم میگیرند تا منطقه را جستجو کنند و دلیل این اتفاقات را پیدا کنند. قسمتهای بسیار جالبی از این انیمیشن را دیدیم که قسمت پنجم از فصل دوم، کاملاً مناسب لیست ماست و شاید حتی یکی از بهترین قسمتهای انیمیشن با محوریت بازیهای ویدیویی باشد.
این قسمت در مورد یکی از دوستان دو شخصیت اصلی به نام Soos است که پسری چاق و منزوی است و بیشتر اوقات خود را به بازی ویدیویی میپردازد و چندان رابطهی مناسبی با جنس مخالف ندارد. به هرحال او همچنان در لاک خود زندگی میکند تا اینکه مادربزرگش از پسر خالهاش میگوید که نامزد کرده و میخواهد ازدواج کند. این خبر او را به فکر میاندازد که او نیز دختری را پیدا کند و بالاخره زندگیاش را سر و سامان دهد. دیپر و پاینس به او کمک میکنند تا بتواند با دختر موردعلاقهاش صحبت کند، اما او باز هم نمیتواند سر صحبت را باز کند.
آنها که در فروشگاه بازیهای ویدیویی قرار دارند، به طور اتفاقی یک بازی شبیهساز را پیش میکنند که مخصوص بهبود روابط اجتماعی و افزایش اعتماد به نفس ساخته شده است. اگرچه بازی دارای امتیازهای بالایی است، اما فروشنده آنها به گوشزد میکند که سه خریدار، آن را بازگرداندهاند و این بازی خطرناک است. به هر حال Soos عاشق دختر داخل بازی میشود و کمکم همه چیز تاریک میشود. این قسمت ما را یاد اعتیاد به بازیهای ویدیویی میاندازد که همه با آن آشنا هستیم و میدانیم فرورفتن در دنیای یک بازی، چطور میتواند ما را از واقعیت دور سازد.
این قسمت از انیمیشن Gravity Falls به خوبی رابطهی میان یک بازیکننده و بازی ویدیویی را به تصویر کشیده و به ما نشان میدهد که غرق شدن در چنین دنیاهای خیالی، میتواند به معنی دور شدن از واقعیت و ایجاد خلل در زندگی عادی شود. تماشای Soos که چطور عاشقانه با این شخصیت خیالی نگاه میکند نیز در نوع جالب و بامزه است.
۲۴. سریال The X Files
قسمت: فصل ۷ قسمت ۱۳ (شوتر اولشخص)
بازی: بازی واقعیت مجازی
The X Files یک سریال تلویزیونی علمی تخیلی درام ترسناک است که یازده از فصل از آن ساخته شد و یکی از جالبترین سریالهای آمریکایی به حساب میآید. کل سریال حول سازمان FBI میچرخد و مأموران این سازمان، پروندهای حل نشده و عجیب را بررسی میکنند که معمولاً با موجودات فضایی و حضور آنها در کره زمین در ارتباط است. از آنجایی که فضای سریال بیشتر به بازیهای ویدیویی میخورد، عجیب بود که نویسندگان یک قسمت مرتبط با یک بازی ویدیویی را ارائه نداده بودند. این اتفاق بالاخره در قسمت ۱۳ از فصل هفتم به نام «شوتر اولشخص» رخ داد.
قسمت «شوتر اولشخص» یکی از بهترین قسمتهای سریال The X Files است که توسط ۱۵.۳ میلیون نفر نیز تماشا شد، اما موفق به دریافت امتیازهای چندان مناسبی نشد. این قسمت از سریال در مورد پروندهی عجیبی است که باعث میشود تا مأموران FBI به یک شرکت طراحی بازی کشیده شوند و آنجا از وجود یک بازی واقعیت مجازی جدید اطلاع پیدا میکنند که دارای یک شخصیت کامپیوتری مؤنث با قدرتی باورنکردنی است و او میتواند علاوه بر دنیای مجازی، روی واقعیت نیز تاثیر جدی بگذارد.
بازی نام برده همان «شوتر اولشخص» نام دارد که توسعهدهندگان برای تست آن، دو نفر را دعوت کردهاند و این دو با برخورد با همان خانم هفتتیرکش مجازی، جانشان را در واقعیت از دست میدهند. مأموران FBI برای بررسی پرونده، تصمیم میگیرند تا وارد بازی شوند و با این زن قاتل مواجه شوند. آنها به زودی متوجه میشوند که کشتن چنین فردی، کار سادهای نیست و خود را داخل یک منجلاب بی پایان انداختهاند. این قسمت یادآور بازیهای اولشخص و همچنین باس فایتهایی است که مارا مجبور به تکرار چندین باره مراحل میکند و در آخر باز هم مرگ منتظرمان است.
قسمت ۱۳ از فصل هفتم سریال The X Files با هزینهی بسیار زیادی ساخته شد، اما نتوانست نظر منتقدان را جلب کند و از لحاظ ارائه تصویر صحیح از بازی نیز کم میآورد و تنها بازی ویدیویی را بهانه کرده تا داستان خود را روایت کند.
۲۳. سریال آرتور
قسمت: فصل ۱ قسمت ۱۴
بازی: موضوع والدین و بازی کردن بچهها
انیمیشن آرتور برای ما ایرانیها نامآشنا است و بسیاری از ما، اوقات خود را پای این سریال گذاشتهایم و با قسمتهای بامزه و سرگرم کننده آن آشنا هستیم. این انیمیشن سریالی، موضوعات جالبی را از دید کودکان کم و سن سال بررسی میکند که کمتر به چشم میآیند و در یکی از قسمتها از فصل اول، مشکلی را بررسی میکند که قطعاً برای همهی ما در آن سن و سال رخ داده و آن هم عطش تجربهی یک بازی ویدیویی و اجازه ندادن توسط والدین!
اوایل قسمت چهاردهم از فصل اول، با لحظات آشنایی شروع میشود. آرتور یک بازی ویدیویی را از دوستش دریافت کرده و میخواهد آن را سریعاً بازی کند، اما مادرش که حساب دار است، مشغول کار با کامپیوتر است و از آنجایی که فصل پرداخت مالیات رسیده، فرصت استفاده از کامپیوتر را به آرتور نمیدهد. او تلاش میکند تا قوانین بازی را به مادرش توضیح دهد، اما مادر کوتاه نمیآید. روز بعد که مادر برای کار از خانه خارج میشود، باز هم آرتور را از نصب آن بازی منع میکند؛ اما این باعث میشود تا عطش آرتور بیشتر شود و فاجعه رخ میدهد. دکمهی اشتباه فشرده میشود و کامپیوتر خاموش میشود.
این قسمت از انیمیشن آرتور، یادآور روزهایی است که اجازه بازی به ما داده نمیشد و در آخر نیز یواشکی و دور از چشم خانواده، بازی را نصب میکردیم و وای به حال روزی که بلایی سر کامپیوتر میآمد. شخصاً با نصب اشتباه بازی، باعث خراب شدن فایلهای هارد و تصاویر خانوادگی شدم که کسی هنوز دلیل اصلی آن را پیدا نکرد و مانند یک راز با خودم حمل میکنم!
زیبایی این قسمت از سریال آنجایی است که به درستی، دغدغههای یک کودک را نشان میدهد و مانند دیگر انیمیشنها، مشکلاتی الکی و بیمعنی را بررسی نمیکند. بازی کامپیوتری استفاده شده نیز در نوع خود بسیار جالب است و به طور کل، لحظات سرگرمکنندهای را خواهید دید که قطعاً خاطرات قدیمی را برایتان زنده خواهد کرد.
۲۲. سریال آینه سیاه
قسمت: فصل ۵ قسمت ۱
بازی: بازی شبیهساز
سریال آینه سیاه (Black Mirror) با فضای تاریک و آیندهنگرانه شناخته میشود که تاثیر فناوری را به طرزی کاملاً منفی به تصویر میکشد. در واقع هر قسمت از این سریال، رخدادی ناخوشایند را نشان میدهد که نتیجهی پیشرفت فناوری و دور شدن از ذات آدمی است. این سریال بریتانیایی، طرفداران بسیار زیادی دارد و توانست در طی ۵ فصل، افراد زیادی را سرگرم کند. این سریال نهتنها به تاثیر منفی فناوری، بلکه آیندهی تاریک و موهوم بازیهای ویدیویی را نیز به تصویر کشیده که یکی از آنها، اول از فصل پنجم به نام «افعیها ضربه میزنند» است.
داستان این قسمت در مورد مرد جوانی با بازی آنتونی مکی است که زندگی خوبی را همراه همسر و فرزندش در یک خانه مجلل میگذراند تا اینکه روزی اتفاقی با دوست قدیمیاش با بازی یحیی عبدالمتین مواجه میشود و آنها شروع به خاطره بازی و صحبت در مورد روزهای قدیمی میکنند. او به عنوان هدیه، یک بازی ویدیویی به نام «افعیها ضربه میزنند» را به وی اعطا میکند و همین باعث میشود تا روزهای جوانی را که به تجربهی شماره اول این بازی پرداختهاند را تکرار کنند.
بازیهای ویدیویی پیشرفت بسیار زیاده کرده و کافی است یک گجت مخصوص را به کار ببرند تا وارد دنیای بازی شوند و به نوعی تمام احساسات شخصیتها را تجربه کنند. نمایش چنین بازی در نوع خود بسیار جالب و حتی استادانه است و همان ابتدا، ممکن است آرزوی ساخت چنین گجتی را داشته باشید، اما هر چه داستان پیش میرود، همان فضای تاریک و عجیب بر این قسمت مستولی شده و موضوع عجیبی توسط نویسندگان بررسی میشود.
بازی نشان داده شده، دقیقاً مشابه مورتال کامبت است و دو مبارز را به تصویر میکشد که باید جلوی یکدیگر بازی کنند. این دو دوست قدیمی وارد بازی میشوند و سعی میکنند تا به مبارزه بپردازند اما پس از چند دقیقه همه چیز عوض میشود و این دو رابطهای جنسی را داخل بازی شروع میکند. یکی از این دوستان، مبارزی مرد را انتخاب میکند و دیگری نیز مبارزی زن و این باعث میشود تا احساسات آنها نسبت به همدیگر تغییر پیدا کند و انگار واقعاً نقش آن شخصیتها را بازی میکنند.
چنین رابطهای باعث میشود تا زندگی هر دو به مشکل بخورد و بحثهای تازهای مانند خیانت به صورت مجازی پیش کشیده شود و نویسندگان سعی کنند تا آیندهای تاریک را نشان دهند که عملاً مرز میان همه چیز از بین رفته است. صحنههای بازی که مشابه مورتال کامبت است با کیفیت مناسبی بازسازی شده است و قطعاً برای شما آشنا خواهد بود؛ اما واضح است که ارائه چنین تصویری بحث برانگیز است و منتقدان نیز روی خوشی به سریال نشان ندادند. امیدواریم که هیچ گاه بازیهای ویدیویی به چنین مسیری کشیده نشود!
۲۱. سریال King of The Hill
قسمت: فصل ۱۱ قسمت ۸
بازی: بازی ساختگی بر اساس جیتیای
چندین قسمتی که تابهحال معرفی و بررسی کردیم، نشان داد که بسیاری از کارگردانها و نویسندگان سریالهای تلویزیونی به مجموعه بازی GTA علاقهمند هستند و از اسم و رسم آن به منظور شیرین کردن طعم سریال استفاده کردهاند. سیتکام انیمیشین پادشاه محله (King of The Hill) از دیگر سریالهایی است که به خوبی از اسم و روند بازی استفاده کرده و یک قسمت بسیار جالب و سرگرم کننده را ارائه داده است. این سیتکام در مورد خانوادهای است که بسیاری از ارزشهای یک خانواده آمریکایی را به تصویر میکشند و پدر خانواده که هنک نام دارد، فرد بسیار سختکوشی است و همین انتظار را از فرزندانش دارد.
در قسمت هشتم از فصل ۱۱ که با نام «Grand Theft Arlen» شناخته میشود، همان ابتدا بحث و جدل پدر و پسر را میبینیم که پدر از اعتیاد به بازیهای ویدیویی توسط پسرش خسته شده و او را به ورزش ترغیب میکند. پسر هر چه تلاش میکند، امکان راضی کردن هنک را ندارد و به همین دلیل، تصمیم خواستهی او میشود؛ اما از پدرش دعوت میکند تا به مدرسه و پروژهی تست بازیهای ویدیویی که توسط تعدادی از توسعهدهندگان بازی برگزار میشود، بپیوندد تا بتواند این بازیها را درک کند. آنجاست که با چند نفر آشنا میشود و وقایع زندگیاش کف دست این افراد میافتد. چند هفتهای از آن روز میگذرد تا اینکه یک بازی ویدیویی منتشر میشود و اتفاقی میبیند که این بازی، در مورد اوست و در واقع هنک، شخصیت اصلی آن است.
بازی ساخته شده دقیقاً مشابه GTA است و شخصیت اصلی آن تفنگ به دست، به دنبال کشتن افراد دیگر میرود و میتواند هر اتومبیلی که دوست دارد را سرقت کند. هنک به هیچ وجه این بازی را نمیپسندند و هر جایی پا میگذارد، مردم را میبیند که این بازی را انجام میدهند و به او اشاره میکنند؛ بالاخره این بازی است که در مورد زندگی اوست. او نیز مانند بسیاری از ما، آرام وارد دنیای بازیهای ویدیویی میشود و به یک باره میبیند که کل روزش را صرف انجام این بازی جدید میکند. همه میدانیم که بازیّهای ویدیویی میتوانند بسیار اعتیادآور باشند و این قسمت نیز دقیقاً همین مسئله را به تصویر میکشد، اما نکتهای که اهمیت دارد، کسب حس رضایت از شخصیت داخل بازی است و هنگامی که مراحل یک بازی را رد میکنید، آن حس رضایت مانند اتمام یک کار است و همین باعث میشود تا هنک، عاشق بازی شود و شغل و زندگیاش را به خطر اندازد. خوشبختانه همسرش متوجه میشود و سعی میکند تا او را از بازی دور کند؛ اما آیا چنین چیزی امکان پذیر است؟
این قسمت از سیتکام King of the Hill به دلیل نمایش صحیح اعتیاد به بازیهای ویدیویی و عقب افتادن از زندگی عادی، قطعاً ارزش تماشا را دارد؛ اما در سوی دیگر اشتباهاتی در طراحی بازی انجام شده است. برای نمونه سریال به ما میفهماند که بازی برای کنسول دستی گیم بوی نیز عرضه شده و میدانیم که گیم بوی امکان اجرای چنین بازیهایی را نداشت؛ یا اینکه آیتمهای روی صفحه با مرگ هنک، هیچ تغییری نمیکنند و همچنین طراحی بازی نیز شبیه استریت فایتر است؛ اما مشخص نیست هدف آن چیست. به نظر میرسد که نویسندگان چندان از طراحی بازی خبری ندارند.
۲۰. سریال تئوری بیگ بنگ
قسمت: فصل ۵ قسمت ۱۹
بازی: جنگ ستارگان: جمهوری قدیم
هر بازیکنی دوران کودکی و نوجوانیاش را بدون دغدغه و فکر به فردا، به انجام بازی اختصاص میدهد و همهی ما اوقاتی را به یاد داریم که همراه دوستانمان، چندین ساعت پیاپی یا حتی چند روز مداوم را به بازی پرداختهایم و دلمان برای لحظه به لحظه آن تنگ شده است. سریال تئوری بیگ بنگ نیز دوران بزرگسالی همین کودکان که ما باشند را روایت میکند. اگرچه بخش بزرگی از سریال به روابط میان افراد اختصاص دارد، اما چندین قسمت با محوریت یک بازی ویدیویی پیش میرود که یکی از آنها، مربوط به قسمت ۱۹ از فصل ۵ به نام «گرداب آخر هفته» است که همگی به یاد دوران قدیم، تصمیم به بازی کردن به مدت ۴۸ ساعت میگیرند.
پس از آنکه چهار نفر تصمیم میگیرند تا آخر هفته را به بازی اختصاص دهند، سر و کله مشکلات پیدا میشود. آنها دیگر آن جوان بی تعهد سابق نیستند و هر کدام رابطهای را شروع کردهاند که بخش کلی سریال نیز به آن اختصاص دارد. بالاخره هر طور که شده، گرد هم میآیند و خود را آمادهی شروع بازی میکنند؛ اما نامزد هاوارد نیز خود را دعوت میکرده و میخواهد در بازی شرکت داشته باشد. این قسمت یادآور مشکلاتی است که هنگام بزرگسالی به هر بازیکنی رو میآورد و یادمان میآورد که دیگر نمیتوان مانند سابق، بدون تعهد و فارغ از دنیا به بازی پرداخت و از آن لذت برد.
برای افرادی که میخواهند بدانند شلدون و دوستانش چه بازی میکنند، باید بگوییم که آنها گرد هم میآیند تا یک آخر هفته را به انجام بازی جنگ ستارگان: عهد قدیم اختصاص دهند. این بازی، اثری آنلاین در سبک نقشآفرینی است که اواخر ۲۰۱۱ به بازار منتشر شد و هنگامی که این قسمت نیز پخش شد، در اوج خود قرار داشت و افراد زیادی به تجربه آن میپرداختند. صحنههایی از بازی نیز نشان داده میشود و البته طعنههای آنها به همدیگر نیز بسیار جالب است و برای نمونه راج به نامزد هاوارد میگوید که قهرمان او یک هیلر است و باید به بقیه کمک کند و صرفاً کمک به نامزدش، باعث برد آنها نخواهد شد. به طور یک قسمت بسیار جالب با محوریت بازی جنگ ستارگان را شاهدیم که تماشای آن به شما پیشنهاد میشود.
۱۹. سریال پدر آمریکایی
قسمت: فصل ۱۵ قسمت ۴
بازی: اورواچ
انیمشین سریالی پدر آمریکایی (American Dad) از سیتکامهای محبوبی است که سعی دارد تا روابط خانوادگی و همچنین ارزشهای روز یک شهروند آمریکایی را به تصویر بکشد. استن که پدر خانواده است، مأمور سازمان سیا است و فردی بسیار منظم و یک دنده است و تنها حرف خودش را قبول دارد و به هیچ عنوان نمیخواهد پسرش درگیر بازیهای ویدیویی باشد. استیو اما خورهی بازی است و بیشتر اوقاتش را همراه دوستانش به بازی میپردازد. قسمت چهارم از فصل ۱۵، یک کلیشهی سیتکامی را نشان میدهد و آن هم تلاش میان دو شخصیت مخالف هم برای صرف وقت و کنار آمدن با یکدیگر است. استن پسرش را به سر کار برده و آنجا متوجه میشود که او مهارت زیادی در بازیهای ویدیویی و به خصوص اورواچ دارد. این باعث میشود تا ایدهی به فکر مدیر برسد و تیمی از سازمان سیا در پوشش لیگ ورزشهای الکترونیک به کره فرستاده شود تا هدف سازمان سیا برای ترور ژنرال کرهای عملی شود.
استیو که از بازیکنان حرفهای بازی اورواچ است به عنوان مربی تیم به کره فرستاده میشود و استن نیز نقش یکی از بازیکنان را دریافت میکند. واضح است که آنها هیچ گاه دست به موس نبرده و زمان واکنش آنها بسیار پایین است؛ اما محقق سازمان، یک داروی ویژه به آنها تزریق میکند که آنها را به بازیکنانی حرفهای تبدیل میکند. به هر حال آنها وارد مسابقه میشوند و سعی میکنند تا به فینال برسند و سپس ژنرال کرهای را که از جمله تماشاگران است را به قتل برسانند.
این قسمت از سریال پدر آمریکایی، تصویری جالب از رقابتهای ورزشهای الکترونیک نشان داده که معمولاً در کشورهای آسیایی، طرفداران بسیار بیشتری دارد و آسیاییها، مهارت بیشتری در این بازیها دارند. نمایش صحنههای صحیح از بازی اورواچ و همچنین مربیگری دقیق استیو، در نوع خود بسیار جالب و قابلتوجه است و شاید کمتر سریال یا انیمیشنی توانسته بدون انتقاد از یک بازی، آن را به عنوان یک فعالیت عادی و حتی مهم جلوه دهد و از این لحاظ، تحسین برانگیز است. اگر به رقابتهای حرفهای اورواچ و شنیدن جک علاقهمند هستید، حتما این قسمت را تماشا کنید.
۱۸. سریال آفیس
قسمت: فصل ۳ قسمت ۳ (کودتا)
بازی: کال آو دیوتی
سریال آفیس بیشتر به روابط کارمندان در محیط کار و اتفاقات جالبی که میان کارمندان اداره داندر میفلین رخ میدهد، میپردازد؛ اما گاهی اشاراتی به فرهنگ عامه و حتی بازیهای ویدیویی میشود و یکی از قسمتها نیز کاملاً مناسب فهرست ماست. قسمت سوم از فصل سوم سریال آفیس، اگرچه کاملاً با محوریت ویدیو گیم پیش نمیرود؛ اما یکی از بهترین قسمتهای این سریال است، زیرا که دوایت شروت، تصمیم به کودتا میگیرد و میخواهد جای مایکل را به دست بیاورد که در آخر، باعث لحظات بسیار خندهداری میشود.
نویسندگان تلاش میکنند تا پلات فرعی سریال را نیز به همان اندازه خندهدار نشان دهند و به همین دلیل، دست به دامان بازیهای ویدیویی شدهاند. رابطهی میان کارمندان یک اداره، در نوع خود جالب است و گاهی پیش میآید که کارمندان دور هم، به انجام یک بازی ویدیویی بپردازند و این اتفاقی است که برای شاخهی استمفورد شرکت داندر میفلین افتاده و کارمندان با بازی کال آو دیوتی آشنا شدهاند. همه میدانیم که بخش چند نفره کال آو دیوتی چه اندازه هیجانانگیز و فوقالعاده است و همه یک بار هم که شده، این بازی تیراندازی اولشخص را تجربه کردهاند؛ اما به نظر میرسد که جیم، از شخصیتهای مهم سریال، هیچ گاه کال آو دیوتی بازی نکرده و به قول گفتنی، کاملاً نوب است.
جیم حتی همتیمیهای خود را نیز تشخیص نمیدهد و به هر که میرسد، لولهی تفنگ را سوی او میگیرد. نمایش کال آو دیوتی و انواع و اقسام اشتباهاتی که تازهکارها انجام میدهند، یادآور روزهای اولیه تجربهی یک اثر جدید است که قطعاً برای همه پیش میآید. قضیه زمانی جالب میشود که مدیر آنها را به دفترش دعوت میکند و همه فکر میکنیم که میخواهد آنها را به دلیل بازی کردن در سر کار سرزنش کند، اما او در کمال تعجب میگوید که چطور بازی آنها بدتر شده و همه کاسه کوزهها بر سر جیم خراب میشود. جیم در آخر نیز موفق به فهم بازی نمیشود و بقیه حسابی او را مسخره میکنند.
این قسمت از سریال آفیس، توانسته به خوبی همان حس و حال تجربهی بخش چند نفره کال آو دویتی را ارائه دهد، اما از آنجایی که پلات اصلی دارای کیفیت بالایی است و به طور کل یکی از قسمتهای خوب به حساب میآید، نمیتوان آن را در جایگاه بالاتر قرار داد.
۱۷. سریال South Park
قسمت: فصل ۹ قسمت ۴
بازی: کنسول پیاسپی
انیمیشن سریالی South Park به دلیل پرداختن موضوعات بسیار جالب و همچنین جکهای تلخ بینظیر، نیازی به معرفی ندارد. این انیمیشن از همان فصل اول نشان میدهد که سبک خاص خودش را چه در طراحی و در چه داستان سرایی دارد و حسابی شخصیتها را اذیت میکند و دیالوگّهای جالبی را از دل آنها میکشد. از آنجایی که انیمیشن در مورد کودکانی مدرسهای شر و شلوغ است، واضح است که بازیهای ویدیویی نیز بخشی مهم از زندگی این کودکان است و بارها اشارههایی به بازی و تاثیر آن میشود. در این فهرست چند قسمت از این انیمیشن را خواهیم داشت، اما برای شروع باید به قسمت چهارم از فصل نهم به نام «بهترین رفیق برای همیشه» بپردازیم.
این قسمت از انیمیشن South Park در مورد شخصیت «کنی» است که برای اولین بار توانسته کنسول PSP تهیه کند و فعلاً هیچ فرد دیگری در شهر نتوانسته به این کنسول دستی شرکت سونی، دسترسی پیدا کند. این باعث شده تا تمام وقتش را صرف بازی با این کنسول کند و ما را یاد دوران کودکی بیندازد که با خرید کنسول، دیگر همه چیز یادمان میرفت. به هر حال او شروع به بازی به نام «بهشت در مقابل جهنم» میکند و سریعاً به مرحلهی ۵۹ میرسد. پس از دعوای پدر و مادرش، کنی تصمیم میگیرد تا به بیرون برود و بدون سر و صدا به مرحله ۶۰ برسد، اما سر میخورد و میمیرد! دقیقاً مشابه مرگهای ساده و ابزورد این انیمیشن.
او پس از مرگ، به سوی خدا میرود و آنجا میفهمد که کنسول PSP توسط خدا برای یافتن یک ناجی پیدا شده که بتواند نبرد میان جهنم و بهشت را پایان دهد. به نوعی، کنی به کیانو ریوز دنیای سینما تبدیل میشود و باید جلوی ارتش شیطان بایستد. در سوی دیگر، مرگ او باعث شده تا PSP به دوستش برسد؛ اما کنی به طور اتفاقی زنده شده و تنها قابلیت نفس کشیدن از طریق یک لوله مخصوص را دارد. این باعث میشود تا دعوای حقوقی میان وکیل و بهترین دوست کنی بر سر PSP و حق نفس کشیدن او برقرار شود. در سوی دیگر، فرشتگان نیز منتظر مردن کنی هستند تا بتوانند جلوی ارتش شیطان را بگیرند.
این قسمت از سریال South Park دارای همان شوخیهای ابزورد و بامزهای است که این مجموعه با آن شناخته میشود و همچنین نبرد بر سر مالکیت کنسول بازی و آن حسودیهای که میان دوستان ایجاد میشود، کاملاً برای ما شناخته شده است و میتوانیم با اتفاقات این قسمت، ارتباط نزدیکی پیدا کنیم.
۱۶. سریال آینه سیاه
سریال: فصل ۳ قسمت ۲
بازی: شبیهسازی
قسمتی از سریال محبوب آینه سیاه را در بالا بررسی کردیم و با فضا و ایدههای جدید این سریال آشنا شدیم. در یکی دیگر از قسمتهای تاریک این سریال، وارد یک شرکت ساخت بازی میشویم که در حال توسعه یک اثر کاملاً جدید هستند که قرار است انقلابی در زمینه بازیهای ویدیویی ایجاد کند. فضای قسمت دوم از فصل سوم، بسیار مرموز شروع میشود و بدون آنکه بدانیم، وارد فضای شرکت توسعه بازی میشویم که اصلا هیچ شباهتی به یک شرکت بازیسازی ندارد.
این شرکت بزرگ که مشابه الکترونیک آرتز است، موفق به ساخت نسخه واقعیت مجازی بازی آرکید Whac-A-Mole شده؛ اما آن واقعیت مجازی که ما فکر میکنیم نیست و بلکه شخصیت به طور کامل وارد بازی میشود و لحظه به لحظه آن را میچشد. سراسر این قسمت پر از اشاره به بازیهای ویدیویی مختلف و مکانیسمهای آن است. بازی توسط دوربینهای متفاوتی کنترل میشود و سراسر خانهی موجود نیز پر از دوربین و دشمنان خطرناک است.
روایت استادانه این قسمت باعث شده تا ترس به جان مخاطب بیوفتد و کاملاً با شخصیت همزادپنداری کند و به نوعی انگار ما در مقام بازیکن وارد بازی شدهایم. فضای بازی طراحی شده نیز بسیار ترسناک است و شاید اگر این بازی در واقعیت ساخته میشد، انقلابی در زمینهی بازیهای ترسناک پدید میآمد و بعید است بتوان اثری ترسناک را ارائه داده که چنین تاثیری رو بازیکن بگذارد.
آخر این قسمت به صورتی کاملاً غافلگیر کننده تمام میشود و میفهمیم که تمام آن بازی که به نظر ساعتها طول کشیده، تنها یک ثانیه اجرا شده و بقیهی ماجرا در ذهنش جریان پیدا کرده است. این قسمت به دلیل نمایش بازی ویدیویی واقعیت مجازی با ایدههای نوین و روند روایی میخکوب کننده و گیرا، بسیار خوش ساخت است و تماشای آن حتما به شما پیشنهاد میشود.
۱۵. سریال پدر آمریکایی
قسمت: فصل ۵ فصل ۳ (Home Adrone)
بازی: شبیهسازی
با انیمیشن سریالی پدر آمریکایی (American Dad) در بالاتر آشنا شدیم و همچنین در مورد رابطهی پرتنش استن و استیو صحبت کردیم. پدر و پسر چندان با هم کنار نمیآیند و هر کدام برای خودش سازی میزند. در قسمت سوم از فصل پنجم سیتکام پدر آمریکایی، خانواده استیو به یک سفر کوتاه چند روزه میروند و او را در خانه تنها میگذارند. استیو تابهحال در خانه تنها نبوده و این اولین فرصت برای دور بودن از خانواده و لذت بردن از تنهایی است؛ اما همانطور که کلیشههای داستانی این سیتکام را رها نمیکند، مشکل و تنش نیز یک لحظه استیو را تنها نمیگذارد و اشتباهی که او انجام میدهد، باعث پدید آمدن یکی از قسمتهای بسیار جالب این سیتکام شده است.
بازیهای شبیهساز در طی چند سال اخیر پیشرفت بینظیری داشته و مهم نیست شبیهساز تعمیر خودرو باشد یا پرواز یا حتی چمنزنی و تنظیم دمای ترموستات، توسعهدهندگان هر چه به ذهنشان برسد را میسازند و این آخرین حربهی انسان برای فرار از زندگی فانی است. در این قسمت تجربهای مشابه یک بازی شبیهساز ارائه میشود که در ادامه به طور کامل به آن خواهیم پرداخت. اگرچه استن برای مدتی به سفر میرود، اما به استیو هشدار میدهد که بلایی سر خانه نیاورد، در غیر این صورت حسابی تنبیه خواهد شد و بهتر است خانه را مانند روز اولش تحویل دهد.
این باعث ترس استیو میشود و هنگامی که دوستانش به نزد او میآیند و تصمیم میگیرند تا خانه را به هم بریزند و آخر هفته را هر طور که دلشان میخواهد زندگی کنند، ترس عجیبی استیو را در آغوش میگیرد. استیو و دوستانش موفق به یافتن یک کیف مخفی میشوند و هنگام که آن را باز میکنند، یک دستهی مخصوص را مانند دستهی کنسول پیدا میکنند و همچنین صفحه نمایش نیز شروع به نمایش یک فرودگاه از دید یک جت جنگی میکند.
استیو و دوستانش فکر میکنند که این یک بازی ویدیویی است و آنها یک شبیهساز جت جنگی را پیدا کردهاند و به همین دلیل شروع به پرواز میکنند و سعی میکنند تا شهر را به هم بریزند. آنها دقیقاً کاری را انجام میدهند که اکثر ما در بازیهای شبیهساز انجام میدهیم و آن هم تصمیم به تخریب هر چه که سر راه میآید. برای نمونه آنها تصمیم میگیرند تا هواپیمای موجود در باند را منفجر کنند و خوشبختانه پشیمان میشوند، آنها زمانی متوجه میشوند که این پهپاد واقعی است و مربوط به سازمان سیا است که کار از کار گذشته و همین هول شدن، باعث میشود تا پهپاد سقوط کند.
ادامهی ماجرا نیز برای ما آشناست و این قسمت نیز به نوعی همان حس و حال انیمیشن آرتور را دارد که در بالاتر از آن صحبت کردیم. مطمئنم تعدادی از شما، به واسطهی بازی ویدیویی، سیستم را خراب کردهاید یا اینکه بلایی سر کنسول یا کامپیوتر آوردهاید، این قسمت توانسته همان حس و حال استرسزا زنده کند و علاوه بر آن، جکهای بسیار بامزهای میان شخصیتها رد و بدل شود و منجر به ایجاد یکی از بهترین قسمتهای پدر آمریکایی شود. فصلهای اولیه این سیتکام کیفیت بالایی داشتند و حتما از این قسمت نیز لذت خواهید برد.
۱۴. سریال سیمپسونها
قسمت: فصل ۷ قسمت ۱۱
بازی: موضوع جدال والدین و کودکان سر بازی
کارتون سیمپسونها از برترین سیتکامهای کارتونی است که تابهحال بیش از ۳۲ فصل از آن ساخته شده است و نسلهای مختلفی از آمریکاییها با آن خاطره دارند. ماجراهای این خانواده بسیار جالب است و شخصیت پردازی آنها نیز باعث ایجاد ارتباطات جالبی میان آنها شده است. از آنجایی که تمرکز تعدادی از قسمتها روی دختر و پسر کاملاً متفاوت این خانواده است، واضح است که مشکلات و دغدغههای یک کودک و نوجوان به تصویر کشیده میشود و یکی از این دغدغهها نیز بازیهای ویدیویی و عدم توانایی خرید بازی جدید است که قطعاً همهی ما در دروان کودکی آن را تجربه کردهایم.
خانوادهها حساسیت بسیار زیادی روی بازی به خرج میدهند و هیچ پدر و مادری دوست ندارد، فرزندش تمام روز را به بازی اختصاص دهد. از آنجایی که ابزار کنترل نیز در دست والدین است، امکان خرید بازی جدید برای یک نوجوان خیلی سخت میشود و او مجبور است که با خواهش و تمنا از پدر یا مادر، درخواست خرید یک بازی جدید کند. قسمت یازدهم از فصل ۷ سیمپسونها به نام «Marge Be Not Proud» دقیقاً همین تنش میان کودک و والدین را به طرز خندهداری نشان میدهد.
بارت که پسر بزرگ خانواده است، درخواست یک بازی ویدیویی جدید به نام Bonestorm را از خانواده میکند و مادرش از خرید چنین بازی سر باز میزند. بارت آنقدر نسبت به بازی خرید بازی وسواس فکری پیدا میکند که دست به کاری ناشایست میزند و بازی را از فروشگاه میدزدد، از شانس بد او، مأمور امنیتی فروشگاه او را دستگیر میکند و تحویل پلیس میدهد، همین باعث میشود تا بارت، تعطیلات آخر سال را در بازداشتگاه بگذارند.
مارج، مادر خانواده بیخبر از همه چیز، اعضای خانواده را برای خرید هدیه کریسمس به فروشگاه میبرد و آنجاست که از قضیه باخبر میشود. بارت سعی میکند اشتباه را جبران کند اما مارج، تصمیم میگیرد تا پسرش را سنتهای خانوادگی جدا کند و مانند یک پسر جوان و مستقل با او رفتار میکند. این قسمت خوشساخت، داستان بسیار جالبی را روایت میکند که برای بسیاری از گیمرها آشناست، همان لحظات درماندگی برای خرید یک بازی جدید و مخالف شدید خانواده؛ امیدوارم که شما هیچگاه از این کارها انجام نداده باشید، اما برای تجربه هم که باشد، این قسمت از سیمپسونها را حتما تماشا کنید.
۱۳. سریال تئوری بیگ بنگ
قسمت: فصل ۲ قسمت ۱۵
بازی: راک بند
اگر به سالهای حول و حوش ۲۰۱۰ باز گردیم، میبینیم که تعامل با بازیهای ویدیویی اهمیت زیادی با شرکتهای بازیسازی داشت و همچنین عرضه ایکسباکس ۳۶۰ نیز اجازهی تولید یک سری بازیهای ورزشی یا حتی رقص را داد که هیچگاه نمونهی آنها ساخته نشده بود. یکی از همین بازیها، «بند راک» نام داشت که اگرچه بازی امکان کنترل توسط دسته را داشت، اما تجربهی اصلی آن توسط گیتار و درام الکترونیک به دست میآمد که در سمت پانزدهم از فصل دوم سریال تئوری بیگ بنگ، نمونهای از آن را در دستان این دوستان دانشمند میبینم.
لحظات اولیه این قسمت بسیار جالب و جذاب دنبال میشود، گروه در حال نواختن ترانه «زیر پل» از گروه راک رد هات چیلی پپرز با همان گیتارهای پلاستیکی هستند و کاملاً مخاطب را به تهیج میآورد. اگر آن زمان این سریال را تماشا میکردید، قطعاً با دیدن این بازی هیجان زده شدهاید، زیرا این اثر موسیقیایی در آن زمان بسیار محبوب بود و افراد زیادی آن را بازی میکردند. قطعاً چند دقیقه اولیه برای تمام بازیکنان جالب و مهیج خواهد بود و بالاخره سریال تئوری بیگ بنگ، اینبار توانسته لحظاتی واقعی هنگام تجربهی یک بازی ویدیویی را نشان دهد و اینطور نباشد که صرفاً دسته خاموش باشد و بازیگران الکی در حال بازی کردن باشند.
اگرچه تمرکز اصلی این قسمت روی بازی ویدیویی نیست، اما پرداختن به بازی «بند راک» در نوع خود بسیار جالب و تماشایی بود. آنچه باعث شده تا این قسمت ردهی سیزدهم فهرست ما را دریافت کند، حضور مادر لئونارد (Leonard) برای اولین بار در سریال است. مادر او یک روان شناس بسیار خشک و منطقی است و تقریباً هیچگاه لبخند روی صورت او دیده نمیشود، او انگار یک شلدون دیگر است و البته با شلدون نیز رابطهی بسیار خوبی دارد و اوقات خوبی را با او میگذارد. به هر حال، بورلی (مادر لئونارد) تا میتواند او پسرش را خرد میکند و همین تنش را به بالاترین حد ممکن میرساند. آنچه باعث شده تا این قسمت بسیار جالب شود، وقتگذرانی بورلی و شلدون است که با همدیگر به تجربهی بازی «بند راک» میپردازند و دیدن چنین آدم خشک و منطقی که در حال رقص و پایکویی با یک بازی ویدیویی است، قطعاً هر فردی را به خنده خواهد انداخت.
۱۲. سریال دنیای مالکوم
قسمت: فصل ۳ قسمت ۱۶ (هال مربی میشود)
بازی: یک بازی ساختگی بر اساس سیمز
سیتکام دنیای مالکوم افت و خیز زیادی داشته؛ اما قسمتهای بسیار دوستداشتنی و خندهداری یافت میشوند که آن را نمیتوان با هیچ سیتکام دیگری مقایسه کرد. رابطهی میان اعضای این خانوادهی شر و شلوغ و دردسرساز، به اندازهای خنده دار و جالب است که حتی قسمتهای ضعیف را نیز نمیتوان به خاطر بازی بینظیر برایان کرانستون در نقش شخصیت «هال» از دست داد. واضح است که تمرکز اصلی رو سه برادر دردسرساز به نامهای مالکوم، ریس و دویی است که هر کدام مانند یک بمب آمادهی افنجار هستند. این سریال با بازیهای ویدیویی گره خورده؛ اما تنها یک قسمت از این سریال، با محوریت بازی های ویدیویی ساخته شده و آن هم قسمت ۱۶ از فصل ۳ است که مالکوم برای اولین بار، با یک اثر شبیهساز مشابه سیمز آشنا میشود.
تاثیری که بازیهای سیمز روی صنعت بازی و بازیکنان گذاشتند را نمیتوان فراموش کرد. نسخههای اولیه بازی ظرفداران بسیار زیادی داشت و امکان ایجاد یک خانواده و شخصیتهایی با ویژگیهای متفاوت، در نوع خود انقلابی به پا کرد. مالکوم که باهوشترین فرد خانواده است و تنها فردی است که شانس رفتن به دانشگاه و آیندهای روشن دارد، تصمیم میگیرد تا یک اثر شبیهساز مانند سیمز به نام The Virts را بازی کند. این قسمت یادآور همان کامپیوترهای قدیمی و مانیتورهای CTR است که همگی پس از بازگشت از مدرسه، پای آنها نشستهایم و شروع به بازی کردهایم. دیدن دوباره این کامپیوتر، حسی بسیار نوستالژیک دارد.
مالکوم پس از شروع به بازی، تصمیم میگیرد تا خانوادهی خودشان را شبیهسازی کند. جالب است که سازندگان سریال، شخصیتهای موجود در بازی را دقیقاً با شکل و شمایل اصلی ساختهاند و دیدن روند بازی بسیار جالب و خندهدار است. به هرحال مالکوم هر چه در بازی جلو میرود، میبیند که شخصیت او تنبل و تنبلتر میشود و به فردی انگل تبدیل میشود. این در حالی است که دیگر اعضای خانواده، هر روز یک موفقیت جدید کسب میکنند و حتی برادر او ریس که در سریال، شخصیتی کندذهن و کلهخراب است، از همه موفقتر میشود و حتی کشور چین را نیز خریداری میکند. چنین آیندهی تلخی برای مالکوم قابل قبول نیست و او نمیتواند روزهای تاریک شخصیتش را در بازی مشاهده کند.
در ادامه میبینیم که مالکوم دست از سر بازی برنمیدارد و مداوم در حال تلاش است تا شخصیت خود را به موفقیت برساند و از این حالت نجاتش دهد. پایان داستان نیز در نوع خود بسیار جالب است که آن را برای شما لو نمیدهیم و بهتر است خودتان این قسمت را تماشا کنید. البته ایرادی به بازی وجود دارد و آن هم اینکه سیمز چنین روندی ندارد و شخصیتها نمیتوانند این اندازه باهوش باشند یا پیشرفت کنند. این بخش از پلات که با محوریت مالکوم دنبال میشود، بسیار جالب و قابل توجه است، اما پلات اصلی که به مربی گری پدر خانواده به نام هال میپردازد، به حدی جالب و خندهدار است که ارزش تماشای این قسمت را چند برابر کرده است. اگر به سیمز و فوتبال و خنده علاقه دارید، حتما قسمت ۱۶ از فصل ۳ دنیای مالکوم را تماشا کنید.
۱۱. سریال South Park
قسمت: فصل ۱۱ قسمت ۱۳
بازی: گیتار هیرو
در موارد بالاتر به معرفی انیمیشن سریالی South Park و درونمایه بیمعنی و بسیار خندهدار آن پرداختیم. قسمت نهم از فصل یازدهم سیتکام به یک بازی ویدیویی بسیار محبوب به نام Guitar Hero اختصاص دارد. بازی گیتار هیرو یک اثر موسیقایی ریتیمک سات که اولین بار برای پلی استیشن ۲ منتشر شد و توانست سر و صدای زیادی به پا کند. امکان اجرای قطعاً راک به شیوهای جدید، باعث شد تا میزان فروش مجموعه گیتار هیرو از ۲ میلیارد دلار بگذرد؛ اما چیزی که باعث محبوبیت بیشتر این بازی شد، یک دسته مخصوص به شکل گیتار بود که نمونه آن را در قسمتی سریال تئوری بیگ بنگ نیز دیدیم.
قسمت نهم از فصل یازدهم سیتکام South Park دقیقاً ده روز پس از انتشار بازی گیتار هیرو ۳ پخش میشود و تماشای آن در آن دوران، عاشقان بازیهای ویدیویی را به وجد آورد. این سیتکام کارتونی با فرهنگ عام رابطهی نزدیکی دارد و شخصیتها نیز عاشق بازیهای ویدیویی هستند. به هر حال استن و کایل پس از انتشار گیتار هیرو، عاشق بازی میشوند و سعی میکنند تا بیشترین امتیاز را همراه دوستانشان کسب کنند. آنها بالاخره رکورد میزنند و همین باعث میشود تا یک شبه به شهرت برسند و به یک خواننده راک تبدیل شوند. این قسمت کاملاً سبک زندگی یک خواننده راک و استفاده از مواد مخدر توسط این افراد را نقد میکند و به خوبی توانسته زندگی آنها را به تصویر بکشد. تماشای این کودکان که در حال تجربهی بازی گیتار هیرو و رکوردزدنی پی در پی هستند، بسیار جالب و سرگرم کننده است.
مانند هر گروه راک دیگر، رابطهی میان اعضای گروه به هم میخورد و کایل تصمیم میگیرد تا تکی اجرا کند و در این میان با بازی دیگری به نام هروئیسن هیرو آشنا میشود که او را در نقش یک معتاد هروئینی قرار میدهد که باید از چنگال یک اژدها فرار کند. شوخیهای نویسندگان با بازیهای ویدیویی و گیتار هیرو، قطعاً شما را حسابی میخنداند و به خصوص اواخر قسمت که تصمیم میگیرند تا اعتیاد را کنار بگذارند و به همین دلیل، یک بازی دیگری به نام ریهب هیرو را تهیه میکنند که آنها را به کمک مجازی ترک اعتیاد میبرد. شوخیهای این قسمت از ابزورد بودن خارج میشود و مرزهای تازهای مییابد و در سوی دیگر، نمایش بازیهای ویدیویی و سبک زندگی یک خواننده راک نیز سرگرم کننده است. این قسمت اگرچه میتوانست جایگاه بهتری را داشته باشد، اما چندان روی بازیهای ویدیویی موجود مانور نداده و از آنها به عنوان ابزاری برای روایت داستان استفاده کرده و میتوانست بهتر از اینها باشد. البته امتیاز این قسمت بالاست و هنگام پخش با تحسین و انتقاد افراد زیادی همراه شد.
۱۰. سریال تئوری بیگ بنگ
قسمت: فصل ۱ قسمت ۳
بازی: دنیای وارکرفت
فصل اول سریال تئوری بینگ بنگ، پر از ایدههای نو و جوکهای به دور از کلیشه بود، اما این روند رفته رفته تغییر یافت و افزودن شخصیتهای جدید، سریال را از تعادل خارج کرد و باعث شد تا کیفیت فصلهای نهایی افت کند. یکی از همان قسمتهای اول که ما را با این گروه از دوستان دانشمند اشاره کرد، قسمت سوم از فصل اول بود که برای اولین بار، بازی وارکرفت را به تصویر کشید. اگرچه تمرکز این قسمت از سیتکام بیگ بنگ تئوری روی بازی های ویدیویی نیست، اما لحظات اولیه آن و دیدن اعضای گروه که در حال وارکرفت بازی کردن هستند، بسیار جالب و تماشایی است.
محبوبیت بازی وارکرفت بر کسی پوشیده نیست و این اثر دوستداشتنی، افراد زیادی را در سراسر دنیا سرگرم کرده و چه کسی بهتر از گروهی از خورههای بازی و در عین حال پژوهشگر با آی کیو بالا که این بازی را تجربه کنند. این اتفاقی است که در دقایق اولیه قسمت سوم رخ میدهد و شخصیتها را میبینیم که با آب و تاب در حال تجربهی وارکرفت هستند و به جاهای مهمی دست پیدا کردهاند. دیدن این افراد کنار همدیگر، شخصاً مرا یاد روزهایی انداخت که با دوستانمان در گیم نت وارکرفت بازی میکردیم و آنقدر در بازی فرو میرفتیم که رفاقت و گذشت زمان و… یادمان میرفت.
ادامهی قسمت نیز بسیار جالب است و پس از آنکه گروه تلاش میکنند تا شمشیر آزروث را به دست بگیرند، شلدون زودتر از همه آنه را به دست میآورد و به بقیهی دوستانش خیانت میکند و خود را پادشاه واکرفت مینامد. شلدون تلاش میکند تا شمشیر را در e-bay به فروش برساند و سریعاً نیز برای آن مشتری پیدا میشود، هاوارد شمشیر آزروث را خریداری کرده تا خود را ارباب شمشیر بنامند. این قسمت اگرچه در نوع خود بسیار جالب است، اما قطعاً تماشای آن برای طرفداران وارکرفت ساده نخواهد بود. آنها مداوم از دروازه الزباب و شمشیر آزروث صحبت میکنند و این در حالی است که چنین چیزهایی در بازی وجود ندارد و نویسندگان به خودشان زحمت ندادهاند تا بازی را تجربه کنند و سپس تصمیم به نوشتن بگیرند.
سریال تئوری بینگ بنگ اگرچه در مورد افراد به قولی خرخوان و گیک و خورهی بازیهای ویدیویی است، اما شخصیتها تنها تلاش میکنند تا ادای این افراد را دربیاورند و دیالوگها نیز با اشتباهات بسیار زیادی نوشته میشود؛ واضح است که نویسندگان وارکرفت را در گوگل جستجو کردهاند و سپس شروع به نوشتن کردهاند. اگر از این اشتباهات بگذریم، این قسمت به دلیل پلات اصلی جالب و جوکهای خنده دار، قطعاً شایان قرار گرفتن در فهرست ماست.
۹. سریال ریک و مورتی
قسمت: فصل ۲ قسمت ۲
بازی: شبیهسازی
انیمیشن سریالی ریک و مورتی، طرفداران بسیار زیادی دارد و شاید این تنها سیتکامی باشد که از زبان یک گیک واقعی نوشته شده و به همین دلیل، موضوعاتی، گاهی پیچیده را بررسی میکند. اگرچه مورتی به بازیهای ویدیویی علاقه دارد، اما این سریال به دنبال پرداختن به کلیشه و گنجاندن یک بازی ویدیویی در سریال نیست. گاهی اشاراتی به بازی میشود اما تنها یک قسمت را میتوان مناسب این فهرست ۳۰تایی دانست و آن هم قسمت دوم از فصل دوم انیمیشن به نام «Mortynight Run» است.
اوایل این قسمت با ساختاری منظم شروع میشود و یک و مورتی را میبینیم که در حال تمرین پرواز میان ستارهای هستند و به یک باره میبینند که جری، پدر مورتی، داخل سفینه قرار دارد و به همین دلیل او را به یک مکان تفریحی به نام جریبور میبرند که مخصوص جریّها در دنیاهای موازی ساخته شده است. ریک تفنگ خود را به منظور کسب پول برای یک بازی آرکید به نام «Roy: A Life Well Lived» به یک قاتل حرفهای میفروشد و کلاه واقعیت مجازی را روی سر مورتی قرار میدهد. مورتی از اینکه ریک تفنگ گرانبها و خطرناکش را به یک قاتل حرفهای فروخته، عصبانی میشود اما با قرار گرفتن کلاه مخصوص روی سر، به یک باره وارد زندگی یک کودک میشود و آن کودک میگوید: «کابوس عجیبی دیدم، خودم رو با یه پیرمرد دیدم که یک کلاه سر من گذاشت»
مورتی وارد زندگی فردی دیگر شده و در واقع آنچه تجربه میکند، یک شبیهساز بسیار واقعی از زندگی عادی است که حتی خودش نیز یادش رفته که این شبیهساز یا یک بازی ویدیویی است و همین باعث جذابیت آن شده است. نشان دادن چرخهی پوچ زندگی و روابط به هم خورده خانوادهها در این شبیهساز بسیار جالب است و پر از مفهوم و معنی است. او زمانی میفهمد که داخل بازی قرار داشت که شخصیت او میمیرد و ریک به او میگوید که کارش درست بوده و توانسته ۵۵ سال از عمر تکراری یک آدم را در چند ثانیه تجربه کند.
مورتی اگرچه چند ثانیهای از بحث و جدل فاصله میگیرد؛ اما دست بردار نیست و از فروش تفنگ به فردی خلافکار ناراحت است و باور دارد که این تفنگ به دست فردی نادرست استفاده که میتواند دنیا را نابود کند. در عین حال، ریک هدست را روی سر میگذارد و شروع به بازی میکند که با تحسین همگان روبهرو میشود. ادامه این قسمت نیز یکی از جنجالیترین انتخابهای اخلاقی را به تصویر میکشد که نمیخواهیم آن را برای شما لو دهیم. داستان بسیار جالب این قسمت و همچنین ایدهای نو برای یک بازی ویدیویی بسیار پر معنی، باعث شده تا این قسمت از سریال ریک و مورتی را میان ده قسمت برتر قرار دهیم. همچنین امتیاز ۸.۹ نیز نشاندهندهی جذابیت این قسمت است.
۸. سریال دوستان
قسمت: فصل ۸ قسمت ۱۲
بازی: پکمن
سریال دوستان (Friends) از مهمترین سیتکامهای تاریخ به حساب میآید که توانسته میلیونها نفر را در سراسر دنیا سرگرم کند. این سیتکام به حدی معروف است که اگر اسم آن را نشنیدهاید، بهتر است همین حالا از قسمت اول شروع به تماشا کنید و خواندن این مطلب را رها کنید. دوستانی که همدیگر زندگی میکنند، روزهای خوش جوانی را به تصویر میکشد که کنار دوستانمان و فارغ از تمام مشکلات، بهترین دقایق از عمرمان را تجربه کردهایم. قسمت دوازدهم از فصل هشتم سریال دوستان، به دلیل پرداختن به یک بازی ویدیویی آرکید بسیار معروف، شایان قرار گرفتن در فهرست ماست.
در این قسمت از سریال دوستان، فیبی تصمیم میگیرد تا هدیهی ازدواج مانیکا و چندلر را پس از مدتها گذشت از مراسم عروسی، به آنها تحویل دهد. کادو بازی آرکید خانم پکمن (Pac-Man) است که جزو محبوبترین بازیهای آرکید تاریخ به حساب میآید. خرید این دستگاه بازی بزرگ، باعث میشود تا رابطهی میان مانیکا و فیبی، با تنش روبهرو شود. فیبی مهارت بسیار زیادی در بازی دارد و مداوم امتیاز بیشتری از مانیکا کسب میکند در سوی دیگر، مانیکا که همیشه باید برنده باشد، اجازهی برد فیبی را نمیدهد و چندلر را مجبور میکند تا راهی برای شکست فیبی پیدا کنند. چندلر چندان از بازی سر درنمیآورد و آنقدر بازی میکنند تا دستانش شبیه خرچنگ شود.
دیدن چندلر که با آن بازی آرکید سر و کله میزند، بسیار جالب است و یادآور همان لحظات خستهکنندهای است که نمیتوانستیم بازی را رد کنیم و امتیاز بالا کسب کنیم. از آنجایی که چندلر قادر به ادامه بازی نیست، رقابت میان مانیکا و فیبی دوباره شروع میشود و آنها با قرار گرفتن در جو بازی، شروع به کری خوانی و فحش دادن میکنند که از رفتارهای عادی هنگام تجربهی یک بازی سخت به حساب میآید. در این لحظه بن، پسر راس وارد اتاق میشود و فیبی نیز توجهش از بازی پرت میشود و شروع به فحش دادن میکند و راس سریعاً تلاش میکند تا گوش بن را بگیرد. دیدن این صحنه بسیار خندهدار است و این قسمتی است که توانسته کیفیت خود را حفط کند و همچینن امتیاز مناسبی نیز از سوی منتقدان دریافت کند.
سراسر سریال دوستان به بازیهای مختلف اشاره دارد و برای نمونه قسمتی وجود دارد چه چندلر یک لپتاپ تهیه کرده و به بقیه میگوید که: «آیا میخواهید دووم بازی کنید؟» یا صحنهای که فیبی یک گیم بوی به دست دارد و در حال بازی کردن است. جالب است بدانید که لیسا کودرو (بازیگر نقش فیبی) در اصل عاشق نینتندو و کنسولهای آن است و بیشتر بازیهای شرکت نینتدو را تجربه کرده است.
۷. سریال سیمپسونها
قسمت: فصل ۳۰ قسمت ۱۷
بازی: بازی ساختگی بر اساس لیگ آو لجندز
کارتون سیمپسونها بارها به بازیهای ویدیویی اشاره کرده و هر قسمت از این کارتون، نقدی بر فرهنگ عام، موسیقی، فیلم، بازی و سریال است؛ اما هیچکدام از قسمتهای آن به اندازه قسمت ۱۷ از فصل ۳۰ به طور کامل به بازیهای ویدیویی اختصاص نداشته و این قسمتی است که بارت، پسر خانواده را به همراه دوستانش به کرهی جنوبی میفرستد تا در تورنمنتهای حرفهای بازی مشابه لیگ آف لجندز شرکت کنند. این قسمت که «E My Sports» نام دارد به دلیل ارائه تصویر درست از مسابقات حرفهای و نبود اشکال بزرگ برعکس دیگر قسمتهایی که مورد بحث قرار دادیم، شایان قرار گرفتن میان ۱۰ قسمت نهایی است.
قسمت ۱۷ از فصل ۳۰ به یک بازی ویدیویی آنلاین به نام «Conflict of Enemies» اختصاص دارد که بر اساس بازی لیگ آف لجندز ساخته شده است. نکتهی مهم آن است که نویسندگان از شرکت ریوت گیمز برای نگارش این قسمت کمک گرفتهاند و صرفاً مانند دیگر سریالها، ایدهی اشتباه خود را از یک بازی ویدیویی نشان ندادهاند. هدف نویسندگان، ارائه یک تصویر درست از بازیهای ویدیویی در این قسمت بوده و خوشبختانه موفق به انجام چنین کاری به کمک شرکت ریوت گیمز شدهاند. شروع این قسمت نیز بار دیگر، تصور اشتباه والدین بازیهای ویدیویی را نشان میدهد و هومر فکر میکند که بارت، زندگیاش را به فنا داده و نباید بازی کند. وقتی که هومر میفهمد آنها برای جایزه بازی میکنند، بارت را مجبور میکند تا در تورنمنتهای دیگر نیز شرکت کند.
بارت به همراه دوستانش شروع به تمرین جدی میکنند و هومر نیز آنها را مربیگری میکند. هومر باور دارد که کسب مقام اول این بازی در رقابتهای جهانی، میتواند پسرش را به شهرت برساند و نامش را برای همیشه در تاریخ ثبت کند. آنها پس از شکست دادن حریفهای مختلف، جواز حضور در رقابتهای کره جنوبی را پیدا میکنند و راهی کره میشوند. نمایش تصویری نسبتا درست از بازی آنلاین و همچنین تورنمنتهای ورزشهای الکترونیک، باعث شده تا این قسمت سرگرم کننده به نظر برسد و اگر میتوانست جایگاه بهتری داشته باشد، اما پرداختن به بازیهای ویدیویی باعث شده تا از جنبهی خندهدار سیتکام کاسته شود؛ اما همچنان تماشای آن به شما پیشنهاد میشود.
۶. سریال تئوری بیگ بنگ
قسمت: فصل چهار قسمت ۱۹
بازی: دنیای وارکرفت
تابهحال چندین قسمت از سریال تئوری بینگ بنگ را مورد بحث قرار دادیم که اگرچه با محوریت ویدیو گیم ساخته شده بودند، اما پلات اصلی، اتفاقاتی دیگر را روایت میکرد. دو قسمت کامل وجود دارند که با هدف نمایش یک بازی ویدیویی ساختهٰ شدهاند که اولی، قسمت ۱۹ از فصل چهارم است. این قسمت بار دیگر به بازی وارکرفت میپردازد و متاسفانه باز هم نشان میدهد که نویسندگان یک بار هم وارکرفت بازی نکردهاند و تنها اسم را آن شنیدهاید؛ اما به طور کل این قسمتی بسیار جالب است که خلاصهای از آن را در ادامه مورد بحث قرار خواهیم داد.
این قسمت از سریال با داد و هوار شلدون شروع میشود و هنگامی که لئونارد خود را به او میرساند، میبیند که یک مأمور پلیس در آپارتمان آنهاست و کمکم متوجه میشویم که اکانت وارکرفت شلدون که سطح بسیار بالایی داشت هک شده است و او نزدیک است سکته کند. ناراحتی شلدون برای بسیاری از ما قابل درک است و به خصوص اگر اکانت بازی شما هک شده باشید، میدانید که بازگشت آن کار دشواری است و ممکن است هیچگاه نتوانید آن را بازگردانید. البته مشکلی که اخیرا پیدا شده، وجود هکرها و متقلبانی است که تجربهی بازیهای آنلاین را برای همه خراب کردهاند.
پس از آنکه شلدون نمیتواند اکانت خود را بازیابی کند، دوستانش تصمیم میگیرند تا شروع به جستجو کنند و هکر را پیدا کنند. هر کدام به شیوهای این کار را انجام میدهد و برای نمونه یکی از فردی زیر پل شایعاتی میشنود که آیتمهایی مهم در حال خرید و فروش است و ممکن است این آیتم برای اکانت شلدون باشد. همینجا متوقف میشویم و باید بگوییم که چنین کارهایی در بازی وارکرفت وجود ندارد و در صورتی که اکانت هک شود، باید به بلیزارد اطلاع داده شود و سپس اکانت بازگردانده میشود و خواهید دید که پلات تمام این قسمت، بر اساس یک اشتباه نوشته شده که در البته سرگرم کننده است.
آنها پس از اینکه اطلاعاتی از هکر کسب میکنند، اسم و آدرس او را پیدا میکنند که در شهر مجاور لس آنجلس به سن دیگو است. آنها بالاخره این شهامت را به خود میدهند که به سن دیگو بروند و هکر را پیدا کنند و برای مقابله با او، یک سلاح ویژه را نیز حمل میکنند، آنجاست که میبینیم نهتنها اکانت آنها پس داده نمیشود، بلکه سلاح آنها نیز غارت میشود. آنها در آخر مجبور میشوند که از پنی برای برخورد با هکر کمک بگیرند و چهار مرد گنده، نمیتوانند مشکلشان را با کمک هم حل کنند.
این شاید یکی از قسمتهای بسیار جالبی است که به صورت کامل به یک بازی ویدیویی اختصاص یافته و پلات فرعی آن اهمیت چندان زیادی ندارد. اگر این قسمت میتوانست بازی وارکرفت را به طرز بهتری به تصویر میکشید، میتوانست جایگاه بهتری پیدا کند و اگر به دنبال خنده و سرگرمی هستید، حتما این قسمت را تماشا کنید.
۵. سریال پدر آمریکایی
قسمت: فصل ۱۳ قسمت ۱۱
بازی: The Oregon Trail
سیتکام پدر آمریکایی نیز مانند تئوری بیگ بنگ دارای، قسمتهای مختلفی در مورد بازیهای ویدیویی است. یکی از بهترین قسمتهای آن، مربوط به فصل ۱۲ است که استیو و راجر، تصمیم میگیرند تا شب را کنار یکدیگر بخوابند و مانند دوستان قدیمی، به بازی بپردزند. استیو بازی قدیمی به نام «The Oregon Trail» را روی مکینتاش قدیمی نصب میکند و آنها شروع به بازی میکنند. این بازی در مورد خانوادهای است که باید از بیماریها و خطرات عبور کنند و خودشان را به مقصد برسانند. این باعث میشود تا راجر نسبت به از دست دادن اعضای خانواده، دچار ترس شود و مداوم به مرگ آنها فکر میکند.
فکر به مرگ و از دست دادن اعضای خانواده، باعث میشود تا راجر دست به کاری خطرناک بزند و آن هم قرار دادن تمام افراد خانواده داخل همان بازی ویدیویی است. او به نوعی روح آنها را جدا کرده و سپس به داخل بازی میبرد و به این شکل، فکر میکند که استن و استیو و دیگر اعضای خانواده مانند خود او که موجودی فضایی است، برای همیشه زنده میمانند. اعضای خانواده از چنین تصمیمی شکه میشوند و باور نمیکنند که داخل یک بازی ویدیویی قرار گرفتهاند. آنها به دنبال فرار هستند؛ اما متوجه میشوند که تنها راه فرار، رسیدن به مقصد بازی است و به همین دلیل، شروع به سفر در بازی میکنند. این باعث میشود تا راجر، مرگ اعضای خانواده را به صدها شکل ببیند و از آنجایی که آنها داخل یک بازی ویدیویی قرار دارند، پس از مرگ زنده میشوند و به هر حال، خودشان را به مقصد میرسانند. راجر وقتی مرگ آنهارا به صدها شکل میبیند، دیگر برایش مهم نیست آنها را از دست دهد و بالاخره از بازی خارجشان میکند.
این یکی از قسمتهای سریال پدر آمریکای است که با ایدهای بسیار جالب ساخته شده و دغدغههای شخصیتها را به طرز مناسبی نشان میدهد. جالب است بدانید که بازی مسیر اورگان، از قدیمیترین بازیهای آموزشی است که تابهحال شمارههای مختلفی از آن ساخته شده و هدف اصلی آن نیز یادگیری مسیر اورگان از قدیمیترین جادههای ایالات متحده است. بازیکن نقش رهبر گروه را به دست میگیرد و باید اعضای همراه را به مقصد برساند. آخرین نسخه از بازی نیز در سال ۲۰۲۱ و مخصوص سرویس اپل آرکید منتشر شد و همچنان به پایههای خود وفا دار است. تماشای این قسمت میتواند شما را بخنداند و در عین حال، اطلاعات جالبی در مورد این بازی نیز در اختیار شما قرار دهد.
۴. ساینفلد
قسمت: فصل ۹ قسمت ۱۸
بازی: Frogger
سیتکام ساینفلد، بدون شک از برترین سیتکامهای تاریخ است که از لحاظ کمدی و داستان، در سطح بالاتری نسبت به دیگر رقبا قرار میدهد. اگرچه این سریال کمتر به بازیهای ویدیویی میپردازد و بیشتر روابط انسانی و خرابکاریهای کریمر را به تصویر میکشد، اما یکی از قسمتهای آن مربوط به فصل نهم، بازی آرکید بسیار قدیمی به نام Frogger را نمایش میدهد که اولین بار توسط کونامی ساخته شد و یکی از مشهورترین بازیهای آرکید تاریخ است. در این بازی باید یک قورباغه را از خیابانی پر از اتومبیل و موانع مختلف عبور دهید و البته هیچ گونه مرحلهای وجود ندارد و بازی بر اساس امتیاز پیش میرود. محبوبیت بازی فراگر باعث شده تا نویسندگان سایفلند، تصمیم به استفاده از آن در یکی از قسمتهای بسیار جالب بگیرند.
قسمت ۱۸ فصل نهم که با نام «فراگر» شناخته میشود، روایت داستان جری و جورج است که به پیتزافروشی قدیمی و زمان دبیرستان برمیگردند تا بتوانند آخرین پیتزا قبل از بسته شدن مغازه برای همیشه را میل کنند. آنجاست که جورج بازی فراگر را پیدا میکند و اتفاقی اسم خود را به عنوان بازیکنی با بیشترین امتیاز میبیند. همین باعث میشود تا او تصمیم بگیرد، بازی را خریداری کنید و دستگاه را به خانه منتقل کند، تنها مشکلی که وجود دارد آن است که دستگاه با قطع شدن برق، حافظهاش پاک میشود و جورج شروع به یافتن راهحل میکند.
این قسمت از سیتکام ساینفلد، تلفیق مناسبی از پلاتهای فرعی است که در نهایت تمام آنها به یک نقطه ختم میشوند. کسب موفقیت در یک بازی ویدیویی، حس بسیار خوبی دارد و از آنجایی که رسیدن به آرزویمان در واقعیت ممکن نیست یا بسیار دشوار است، بسیاری به بازی پناه میبریم تا بتوانیم موفقیتهایی که نمیتوانیم در واقعیت به دست آوریم را در بازیهای ویدیویی کسب کنیم. جورج باور دارد که قرار گرفتن این دستگاه در آپارتمانش، میتواند نشاندهندهی موفقیتش باشد و به نوعی خود را با ارزش بنامد.
از آنجایی که تماشای این قسمت از اوج واجبات است، پلات را برای شما لو نمیدهیم، اما باید بدانید که دقایق آخر سریال، دقیقاً به همان بازی فراگر تبدیل میشود و جورج باید سعی کند تا دستگاه را از خیابان عبور دهد؛ اما آیا او میتواند این کار را انجام دهد؟ این سوالی است که شما با تماشای سریال متوجه خواهید شد. نکتهی جالب آن است که گروهی در سال ۲۰۰۵، تصمیم گرفت تا به فردی که بتواند رکورد جورج را در بازی بکشند، هزار دلار جایزه دهد و هیچ فردی تا سال ۲۰۰۹ موفق به انجام چنین کاری نشد. در حال حاضر تنها سه رکورد بیشتر از رکورد جورج در سریال ساینفلد هستند و اگر فکر میکنید مهارت بالایی دارید، شما نیز این بازی را امتحان کنید.
۳. سریال تئوری بیگ بنگ
قسمت: فصل ۲ قسمت ۳
بازی: عصر کونان
قول میدهیم این دیگر آخرین قسمت از تئوری بیگ بنگ باشد که در این فهرست به آن میپردازیم. همانطور در که بخشهای قبل به آن اشاره کردیم، این سیتکام آمریکایی با بازی ویدیویی گره خورده و نمیتوان آن را از سریال جدا کرد. از پوسترهای مختلف روی دیوار اتاق هاوارد گرفته تا تجربهی بازیهای مختلف نینتندو و البته رد دد ریدمپشن یک؛ اما بدون شک برترین قسمت این سریال که مرتبط با ویدیو گیم است، مربوط به فصل دوم و قسمت سوم است که پنی، وارد یک بازی آنلاین میشود و نمیتواند دست از سر این بازی بردارد.
اعتیاد به بازیهای ویدیویی، فوقالعاده خطرناک است و علاوه بر اختلال در زندگی روزمره و خطر اخراج از کار، ممکن است منجر به ایجاد صدمات جبران ناپذیری برای سلامت انسان شود. این قسمت از سریال، شلدون را نشان میدهد که در حال تجربهی بازی Age of Conan است که اثری نقش آفرینی آنلاین از ساختههای شرکت Funcom است و در سال ۲۰۰۸ منتشر شده است. این بازی دنیای فانتزی را به تصویر میکشد که فرد میتواند با ایجاد شخصیت مورد علاقه، پیشرفت کند و بقیه بازیکنان را شکست دهد. شلدون با سر و صدای ایجاد شده توسط پنی، بازی را قطع میکند و دلیل را جویا میشود. پنی ناراحت و عصبانی است و باور دارد که به هیچ جایی در زندگی نرسیده و قرار نیست هیچگاه آروزهایش برآورده شوند. این باعث میشود تا شلدون، او را با بازی Age of Conan آشنا کند.
پنی هیچ مهارتی در بازیهای ویدیویی ندارد اما به آرامی معتاد بازی Age of Conan میشود و عملاً زندگی عادی را رها میکند، زیرا که دستیابی به موفقیت در این بازی برای او، سادهتر از رسیدن به آرزوهایش در واقعیت است. این باعث میشود تا پنی از روزهای گذشته فاصله بگیرد و سر و صورتی ژولیده به خود بگیرد و عملاً زندگی عادی و شغلش را رها کند. هیچ چیز نمیتواند او را از این بازی دور کند و پنی به جایی میرسد که عملاً شکست دادن او به کار بسیار دشواری تبدیل میشود و اینکه چطور از انجام بازی صرف نظر میکند را برای شما خواهیم گذاشت تا با تماشای این قسمت، اندکی از اعتیاد به بازیهای ویدیویی اطلاع پیدا کنید و سعی کنید خود را کنترل کنید.
۲. سریال فیلادلفیا همیشه آفتابی است
قسمت: فصل ۸ قسمت ۸
بازی: بازی ساختگی آنلاین
سیتکام فیلادفلیا همیشه آفتابی است (It’s Always Sunny in Philadelphia) یکی از سریالهای کمدی بسیار جالب با طنز تلخ و نقد موضوعاتی بسیار جدی است. فصلهای اولیه این سریال سعی داشت تا به موضوعات بحثبرانگیزی مانند سیاست، فمنیسم و تروریستها بپردازد و به خوبی نیز از پس آن برآمده است. شوخیهای این سریال شاید به مذاق همه خوش نیاید و باید روحیهای واقعاً طنز داشته باشید تا تابوشکنیهای این سریال را تحمل کنید. این سریال در فصل هشتم و قسمت هشتم به نقد بازیهای ویدیویی میپردازد و شخصیتها را درگیر یک بازی آنلاین میکند.
بازی آنلاینی که شخصیتها به انجام آن میپردازند، «TechPocalypse» نام دارد که بازیکن باید دنیا را پس از نابود شدن نجات دهند. اگرچه دیاندرا این بازی را انجام میدهد، اما از آنجایی که سرش شلوغ است، برای چند ساعتی بازی را به چارلی میسپارد و هنگامی که از خرید برمیگردد، میبیند که چارلی در طی چند ساعت، پیشرفت بسیار زیادی داشته و در حال رسیدن به سطحهای بسیار بالاست. باید بگوییم که دیگر شخصیتهای سریال نیز در بازی حضور دارند و هر کدام نقشی را برعهده دارند که بسیار طنز و خندهدار است. به هر حال چارلی به دیاندرا پیشنهاد میکند که شخصیت آنها داخل بازی ازدواج کند تا قبلیهای بزرگ تشکیل دهند.
این قسمت زمانی به اوج میرسد که فرانک با بازی تماشایی دنی دویتو، تصمیم میگیرد تا وارد بازی شود و در طی چند روز، به یکی از موفقترین شخصیتهای بازی تبدیل میشود. دیاندار که این مساله را باور نمیکند با او تماس تصویری میگیرد و اینجاست که یکی بهترین صحنههای سریال را میبینم. چهرهی زشت فرانک در حالی که هدست به سر دارد و هلو میخورد، نمایش داده میشود و او حسابی دیاندرا را مسخره میکند و جملهای تاریخی میگوید: «دارم مثل وحشیها هلو میخورم!» این گفتار در تیزر فصل جدید نیز تکرار شد و ممکن است دوباره یک قسمت جالب در مورد بازیهای ویدیویی ببینیم.
داستان بسیار جالب و سرگرمکنند پیش میرود و چارلی که به قبلیهای بزرگ تبدیل شده، تصمیم میگیرد تا رهبر قبیلهی دیگر را دعوت کند و کاری کند که از بازی حذف شود. سراسر این قسمت پر از لحظههای خندهدار است که حتی فکر به آنها نیز آدم را به خنده میاندازد و این شاید بهترین سیتکامی باشد که توانسته از ایدهی نمایش یک بازی ویدیویی به بهترین وجه ممکن استفاده کند. یک قسمت دیگر هم از این سریال وجود دارد که به یک بازی واقعیت مجازی برای تکرار وقایع فلوجه میپردازد که کیفیتی مانند این قسمت ندارد، اما آن را هم حتما تماشا کنید.
۱. سریال South Park
قسمت: فصل ۱۰ قسمت ۸
بازی: دنیای وارکرفت
بالاخره به پایان این فهرست طولانی رسیدیم و خوشحالم که تا این لحظه با ما همراه بودید و تا اینجا به مطالعهی مطلب پرداختید. در شمارههای بالاتر به معرفی دو قسمت از سریال South Park پرداختیم که هر دو با محوریت بازیهای ویدیوی ساخته شدهاند، اما قسمت هشتم از فصل ۱۰ این انیمیشن، بدون شک برترین قسمتی است که میتوانیم انتخاب کنیم و حتی اگر دوباره شروع به چیدن این قسمتها کنار همدیگر کنم و سعی کنم جایگاه قسمتهای دیگر را تغییر دهم، هیچگاه نمیتوانم مقام اول را از South Park بگیرم. این قسمتی است که بالاخره بازی وارکرفت را به درستی نشان میدهد و از هر لحاظ که فکرش را بکنید، کامل و بینظیر است.
قسمت هشتم از فصل دهم، با نمایش دوستان شروع میشود که در حال انجام بازی آنلاین دنیای وارکرفت هستند و حتی پدر استن به نام رندی نیز به بازی علاقهمند میشود و به آنها میپیوندند؛ اما سریعاً توسط حریفی بسیار قدر کشته میشود. بعدها میفهمیم که این حریف قدر، فردی میان سال بسیار چاق و خورهی بازیهای ویدیویی است و شکست او کار آسانی نیست. استن و دوستانش از بلیزارد درخواست میکند که این فرد را بازی حذف کنند، زیرا که باعث خراب شدن تجربهی بازی شده است. بلیزارد در جواب میگوید که این فرد، سطح بسیار بالایی دارد و نمیتوان این کار را انجام داد.
استن و دوستانش تصمیم میگیرد تا به صورت گروهی به این حریف قدر حمله کنند و او را شکست دهند، اما حریف به سادگی آنها را از بازی حذف میکند و همین باعث میشود تا شخصیتها، برای دو ماه تمام و هر روز ۲۱ ساعت به انجام بازی بپردازند تا بالاخره بتوانند به پیروزی برسند. در آخر میبینیم که آنها پس از دو ماه خانهنشینی، اندازهی یک گاو شدهاند و شکل و شمایل عجیبی پیدا کردهاند. از اینجا به بعد را دیگر تعریف نخواهیم کرد تا بتوانید یکی از بهترین قسمتهای سریال South Park را به طور کامل تماشا کنید. آنچه باعث شده این قسمت از سیتکام این اندازه محبوب و جالب باشد، همکاری نزدیک نویسندگان با شرکت بلیزارد است و در واقع توسعه دهندگان بازی، بخشهایی از این قسمت را به طور کامل تولید کردهاند و یک نسخهی فرعی از وارکرفت را ایجاد کردند که در نوع خود باورنکردنی است.
بلیزارد بعدها بیانیهای منتشر کرد و از نویسندگان سیتکام به دلیل همکاری نزدیک تشکر کرد و حتی بعدها یک تروفی مرتبط با South Park را در بازی وارکرفت قرار داد. قسمت هشتم از فصل دهم سریال، با تحسین منتقدان همراه شد و برای نمونه IGN آن را ستود و جالب است بدانید که امتیاز IMDB این قسمت نیز بسیار بالاست و طرفداران نیز استقبال دقیقی از آن کردهاند. این دقیقترین قسمت از سریالهای تلویزیونی است که توانسته یک بازی ویدیویی را به بهترین شکل ممکن نشان دهد و بتواند کیفیت خود را نیز حفظ کند. حتما این قسمت را تماشا کنید.
بالاخره به پایان برترین قسمت از سریالهای تلویزیونی با محوریت بازیهای ویدیویی رسیدیم و میدانم که قسمتهای دیگری وجود دارد که میتواند در این لیست قرار داشته باشد و برای همین است که بخش نظرات وجود دارد تا بتوانید این فهرست کامل را کنید. حال که به پایان رسیدیم، باید از شما بپرسم که کدام یک از قسمتهای معرفی شده را دوست داشتید؟ خوشحال میشویم در بخش نظرات، برایمان بنویسید.
سریال House of Cards تو قسمت سوم فصل دوم فرانک اندروود با بازیه کوین اسپیسی گاد آف وار بازی میکنه واقعا جاش تو لیست خالیه
یکیو نگفتی سریال ریک و مورتی… ماینکرافت
سریال بیگ بنگ تئوری یک قسمت کامل درمورد بازی فورتنایت داره !