۳ انیمه از خالق کابوی بیباپ که حتما باید ببینید
«کابوی بیباپ»، شاهکار فراموش نشدنی شینیچیرو واتانابه، از زمان پخش اولیهی خود تا بهحال، به یک اثر کلاسیک تبدیل شده است. طنز عالی، اکشن فراموشنشدنی، استفاده استادانه از موسیقی و شخصیتهای پیچیده باعث شدهاند این سریال به یک اثر بیرقیب تبدیل شود. ولی بیانصافی است اگر بگوییم تمام کارنامهی واتانابه در این انیمه خلاصه میشود. «سامورایی چامپلو»، انیمهی سامورایی با طعم هیپهاپ، و «اسپیس دندی» با آن حالوهوای علمیتخیلی دهه هفتادیاش، از دیگر آثار او هستند که به موفقیتهای قابل توجهی رسیدند. ولی در مورد بقیهی آثار او چه میتوان گفت؟ آیا آنها ارزش معرفی ندارند یا اصلا فراموش شدهاند؟ در این مطلب میخواهیم به معرفی سه اثر دیگر از خالق «کابوی بیباپ» بپردازیم، سه اثری که حتما سبک طراحی و داستانهای بینقصشان شما را تحت تاثیر قرار میدهند.
بچهها در شیب – 2012 (Kids on the Slope)
خیلی راحت میتوان متوجه شد که واتانابه از آن موسیقیبازهای حرفهای است. «کابوی بیباپ» کلا حالوهوای موسیقی جز دارد. در «سامورایی چامپلو» برای تاکید روی فضای تاریخی ژاپن باستان، از یک موسیقی متضاد مثل هیپهاپ استفاده میکند. واتانابه حتی وقتی کارگردان نیست هم در کارهای دیگر به عنوان مشاور موسیقی حضور دارد، آثاری مثل «میچیکو و هاچین» و «سانی بوی». با این تفاسیر، جای تعجب ندارد که او تصمیم گرفت «بچهها در شیب»، مانگای سال ۲۰۰۷ یوکی کوداما را اقتباس کند. این مانگا داستان بلوغ چند نوجوان ژاپنی در دههی ۱۹۶۰ را روایت میکند که عشقشان به موسیقی جز، آنها را بهم پیوند میزند.
این انیمه کوتاه ولی اثرگذار است، تنها دوازده قسمت دارد و داستان پسر مضطربی به نام کائورو است که با نوجوان بزهکاری به نام سنتارو، و دختری شاغل در یک فروشگاه موسیقی به نام ریتسوکو دوست میشود. آنها کنار هم و به کمک موسیقی سنگین و پر سروصدای جز، یاد میگیرند که غم خود را کنار بزنند و به آرامش برسند. این سه نفر وقتی بزرگ میشوند، متوجه میشوند زندگی پیچیدهتر از چیزی است که تصور میکردند، و قرار نیست همیشه برای مشکلاتی که سر راهشان قرار میگیرد، راهحلی داشته باشند. هر یک از آنها روش خاص خود را برای کنار آمدن با این واقعیت تازه پیدا میکند. این انیمه همچنین مشکلات مهم آن دوران مثل فقر و کشمکشهای مذهبی ژاپن بعد از جنگ را مورد توجه قرار میدهد.
واتانابه خیلی اهل کارهای اقتباسی نیست. در واقع، «بچهها در شیب» تنها اثر اقتباسی کارنامهی اوست. او این پروژه را به دو دلیل قبول کرد، اول به خاطر اینکه ایده اصیلی که در ذهن داشت آن موقع هنوز کلید نخورده بود، و دوم به خاطر اینکه واقعا این مانگا را دوست داشت و میخواست کار تمیزی از آن ارائه بدهد. از آنجا که در این انیمه موسیقی نقشی کلیدی در القاء فضا، لحن و حالوهوای شخصیتها ایفا میکند، واتانابه تصمیم گرفت هم موسیقیهای خوبی فراهم کند و هم آنها را زیاد به کار برد (دستکم در هر قسمت یک موسیقی خوب شنیده میشود!). واتانابه پیشنهاد ماسائو مارویاما برای استفاده از انیمیشن کامپیوتری (برای کاهش فشار کاری) برای صحنههای نوازندگی را رد کرد. او نوازندههای واقعی را به استودیو آورد تا هم از اجرای زندهی آنها استفاده کند، و هم بتواند با تکیه بر حرکات آنها، انیمیشنهای نرمتر و پویاتری برای صحنههای نوازندگی طراحی کند. علاوه براین، یوکو کانو، آهنگساز «کابوی بیباپ» هم وقتی شنید واتانابه روی صندلی کارگردانی «بچهها در شیب» نشسته است، وارد پروژه شد. تمام اینها نتیجهی خوبی در برداشت. صحنههای موسیقی این انیمه نه تنها صدا و انیمیشن بینظیری دارند، بلکه همچنین تاثیری کلیدی روی شخصیتپردازی قهرمانان داستان دارند و اثری را که میتوانست یک اقتباس معمولی شود، به یک شاهکار تبدیل کردهاند.
ترور در رزونانس – ۲۰۱۴ (Terror in Resonance)
دو سال بعد از «بچهها در شیب»، واتانابه با یک تریلر معاصر جسورانه به دنیای تلویزیون برگشت. ایدهی اولیه این سریال لابهلای مراحل تولید «سامورایی چامپلو» و «بچهها در شیب» به ذهنش رسید. «ترور در رزونانس» داستان دو نوجوان با نامهای ۹ و ۱۲ است که یک گروه تروریستی به نام اسفینکس تشکیل میدهند. در ادامه یک نفر دیگر هم ناخواسته به آنها اضافه میشود، یک دختر معمولی به نام لیزا. اسفینکس با عملیاتهای تروریستی پرخشونت و معماهای مرموز، حکومت ژاپن را به وحشت میاندازد. کارآگاهی سرخورده به نام شیبازاکی که رد آنها را دنبال میکند، کمکم متوجه اهداف این گروه میشود.
در «ترور در رزونانس» هیچ مرزبندی مشخصی بین قهرمان و شرور وجود دارد. میتوان این ادعا را مطرح کرد که بین قهرمان تروریست داستان و شیبازاکی (که در این دستگاه پر از فریب و بیعدالتی او ناخواسته یک شریک جرم شده است)، هیچ تفاوتی وجود دارد. بیخیالی و بیتفاوتی جامعهی ژاپن نسبت به اتفاقات دنیا واتانابه را خیلی اذیت میکرد، به همین دلیل در این اثر سعی کرد به مردم ژاپن نشان دهد که تروریسم در عصر حاضر چه معنایی دارد و چه کسانی میتوانند به تروریستهایی بالقوه تبدیل شوند. اسرار و گذشتهی مرموز ۹ و ۱۲ و مشکلات ساختاری که آنها تلاش میکنند با کارهای خود مورد توجه جامعه قرار دهند، برگرفته از اتفاقات مربوط به جنگ جهانی دوم و سالها بعدتر هستند. حتی اشارههایی به شینزو آبه، نخستوزیر وقت ژاپن هم در سریال دیده میشود. انیمهها به مسائل مختلفی میپردازند، ولی خیلی کم پیش میآید یک انیمه اینقدر جسورانه و صریح به سراغ مسائل سیاسی روز برود. ولی واتانابه حس می کرد الان وقتش رسیده که به سراغ چنین موضوع مهمی برود.
«ترور در رزونانس» تولید و اجرای فوقالعادهای دارد. سریال با یک صحنهی سرقت تماشایی شروع میشود، جایی که دو پسر اصلی داستان سوار بر موتور سیکلت در حال فرار هستند. صحنههای اکشن تماشایی همیشه امضاء کارهای واتانابه بودهاند و اینجا هم ناامیدتان نمیکند. بخش عمدهی داستان در تابستانی گرم رخ میدهد، درخشش آفتاب در سریال به حدی طبیعی و عالی از کار درآمده که شما هم احساس گرما میکنید. واتانابه که برای موسیقی کار دوباره به سراغ یوکو کانو رفته، اینبار شاید برای ایجاد یک تضاد با فضا و شخصیتپردازی و روایت سرد اثر، از موسیقی پرهیجان پست راک و شوگیز (زیرگونهای از موسیقی ایندی راک و آلترناتیو راک) استفاده کرده است. واتانابه همیشه خیلی خوب از موسیقی برای افزایش تاثیرگذاری حالوهوای اثر استفاده میکند. او در «ترور در رزونانس» برای الهام گرفتن به سراغ گروه پست راک ایسلندی سیگور روس رفت، حتی برای ضبط یکی از کارهای آنها به ایسلند هم رفت.
کارول و تیوزدی – 2019 (Carole & Tuesday)
«کارل و تیوزدی»، فیلم محصول ۲۰۱۹ واتانابه، داستان دو نوجوان با پسزمینههای کاملا متفاوت است که در آیندهای نه چندان دور در مریخ زندگی میکنند و از طریق موسیقی، با هم دوست میشوند. تیوزدی دختر یک سیاستمدار است که کل زندگیاش احساساتش را سرکوب کرده و در همان قسمت اول سریال، از خانه فرار میکند. حین فرار، او با دختری به نام کارول آشنا میشود. کارول یک مهاجر یتیم است که عشق بیحدومرزی به موسیقی دارد. آنها که به واسطهی موسیقی به یک احساس مشترک رسیدهاند (موسیقی که اگرچه برای ما مدرن است، در زمانی در آینده که داستان در آن میگذرد، کاملا کلاسیک است)، یک گروه دو نفره تشکیل میدهند و امیدوار هستند که به شهرتی برسند، و یا اصلا ستارههای موسیقی شوند.
سریال با یک پیرنگ ساده شروع میشود، این زوج کمکم در موسیقی جای پای خود را محکم میکنند و حتی وارد یک مسابقهی استعدادیابی میشوند. همچنان که داستان پیش میرود، متوجه میشویم که این سریال اهدافی فراتر از روایت داستان چند قهرمان جسور دارد. همچون «ترور در رزونانس»، «کارل و تیوزدی» هم به سراغ مطرح کردن وقایع سیاسی عصر حاضر و بررسی نقش جامعه در غلبه بر مشکلات عمیق یک کشور میپردازد. مادر تیوزدی کارزاری را هدایت میکند که شبیه نقطهنظر سیاستمداران محافظهکار آمریکا است. ترس از ورود مهاجران به جان شهروندان مریخ افتاده است. کمکم معلوم میشود مادر تیوزدی هم خودش بخشی از یک سازوکار فاسد بزرگتر است.
کارول و تیوزدی در طول مسیر خود، با آدمهای به حاشیه رانده شدهی زیادی آشنا میشوند، هریک از این آدمها نگرش خاص خود را دارند. بعضی وقتها این نگرش در قالب موسیقی مطرح میشود. مثل آهنگ «سرور را خراب کن» که توسط مهاجری به نام ازکوئیل خوانده میشود (در دنیای واقعی، دنزل کاری رپر خوانندهی آن است). «سرور را خراب کن» یک آهنگ اعتراضی تیز و جسورانه است که پا را از بحران مهاجران مریخ فراتر گذاشته و عواقب نفرت در جهان واقعی را به ما یادآوری میکند. گروه دو نفرهی آوازخوان سریال به سختی میتوانند تنهایی با چنین بیعدالتیهایی مبارزه کنند، داستان هم به خوبی از چنین چیزی آگاه است، امید اصلی که در پایان سریال مطرح میشود این است که مردم باید قدرت خود را یکپارچه و متحد کنند.
در ساخت سریالی دربارهی موسیقی با شخصیتهایی که همه غرق در موسیقی هستند، طبیعی است که صدا و موسیقی هم باید اهمیتی در حد داستان و کارگردانی داشته باشد. تیم واتانابه که شامل همسرش آیا واتانابه و موتونوبو هوری کارگردان میشود، برای اینکه به چنین هدفی برسند از نوازندههای واقعی استفاده کردند و قطعههای زیادی را برای سریال آماده کردند. تیم سازنده از نوازندهها و آهنگسازهای مختلفی از سراسر جهان استفاده کردند و با یک اثر به معنای واقعی کلمه، بینالمللی طرف هستیم. «کارول و تیوزدی» به شکلی هنرمندانه نقش و قدرت موسیقی برای گرد هم آوردن مردم را مطرح میکند.
منبع: Collider