حمله به تایتان؛ ۱۰ شخصیت که ظرفیت بیشتری داشتند
زنده ماندن در جهان انیمهی «حمله به تایتان» راحت نیست. مخصوصا در جزیره پارادیس، جایی که آخرین سنگر انسانیت مجبور است در برابر لشکر تایتانها ایستادگی کند. در طول این مجموعه شخصیتهای فوقالعادهی زیادی کشته شدهاند، عمدتا به دست تایتانها، عمدتا به خاطر اینکه در زمان و مکان اشتباهی بودهاند.
اما در میان آن دسته از شخصیتهایی که تا پایان داستان زنده ماندهاند، چند نفری هستند که تمام ظرفیتشان به نمایش گذاشته نشده است. شاید هاجیمه ایسایاما در مورد بعضی از آنها عمدا این کار را کرده باشد، اما باید پذیرفت در مورد تعدادی از آنها این کار عمدی نبوده. به عبارت دیگر، در مجموعهی «حمله به تایتان»، شخصیتهای پرظرفیت زیادی داریم که تواناییهای بالقوهشان خیلی راحت نادیده گرفته شده است. در این مطلب نگاهی میاندازیم به ده شخصیت برتر این مجموعه که داستان زندگیشان میتوانست بیشتر از اینها مورد توجه قرار بگیرد و به غنای داستان کمک کند، ولی متاسفانه نادیده گرفته شدهاند. این نکته را هم باید در نظر داشت که در این مطلب اطلاعات داستانی کلیدی لو میرود، حتی بخشهایی از آن مربوط به نسخهی مانگا هستند که داستانش کامل شده است.
۱۰. زیک یگر چیزهای زیادی برای ارائه داشت … اگر نقشه اوتانازی را فراموش میکرد
زیک یگر سالهای زیادی از عمرش را صرف طراحی نقشهای بینقص برای نجات کرد. نقشهی او این بود که با تلاش برای جلوگیری از تولید مثل الدیاییهای اطرافش، از آنها محافظت کند (هرچند هنوز نتیجه حقیقی این تصمیم او مشخص نیست). هیچکس نمیتواند انکار کند که زیگ یگر اگر وقت خود را صرف عقیم کردن یک ملت نمیکرد، میتوانست از مهارتها و جاهطلبیهای خود به شکل بهتری استفاده کند. ولی او به این نتیجه رسید که بهترین روش همین است، و ما دیگر نمیتوانیم ببینیم زیک یگر چه چیزهای دیگری میتوانست به بشریت تقدیم کند. او باهوش، متفکر و برنامهریزی درجه است و اگر با ارن و الدیاییها در زمینههای دیگری همکاری میکرد، قطعا داستان وارد مسیرهای شگفتآوری میشد.
۹. گابی براون یک تایتان آروارهی فوقالعاده میشد
گابی براون حرکات جسورانه و خطرناک زیادی انجام میدهد. مثلا خودش را طعمه میکند یا پشت خطوط دشمن میرود، هدف اصلی او از این کارها این است که مقامهای بالادستی را تحت تاثیر قرار دهد و یکی از نه تایتان اصلی شود. وقتی ارن وطن گابی را به آتش میکشد، اوضاع برای او خوب پیش نمیرود. او باور نمیکند که تمام چیزهایی که برایش ارزش داشتند و به زندگیاش انگیزه میدادند، در حال از بین رفتن هستند. گابی و فالکائو هم یواشکی وارد کشتی هوایی الدیاییها میشوند و همراه آنها به پارادایس میروند.
در حالی که زیک دارد ارتش تازهای از تایتانهای خالص خلق میکند، فالکائو پورکو، گالیارد نیمههوشیار را میخورد و تایتان آرواره را به ارث میبرد. تایتان آرواره او هم قطعا موجود حیرتانگیزی است، ولی اگر گابی به رویایش میرسید و تایتان آرواره میشد، داستان کلا وارد یک مسیر دیگر میشد.
۸. هانجی زو پیش از این که تحقیقاتش را کامل کند، میمیرد
هانجی یکی از باهوشترین آدمهای پارادایس است، او در بسیاری از زمینههای علمی و مهندسی تخصص دارد و تلاش میکند فرآیند تبدیل شدن تایتانها را بهتر درک کند. او گروهی از محققان را رهبری کرده و یکی از تاثیرگذارترین اسلحهها علیه تایتانها را طراحی کرده است: نیزههای تندر.
متاسفانه تایتانهای غولپیکر مانع این میشوند که هانجی، آنطوری که برنامهریزی کرده بود از پارادایس بگریزد. او در عوض جان خود را فردا میکند تا دوستان و عزیزنش بتوانند دنیا را نجات دهند. تصور کنید اگر هانجی زنده میماند، چند اختراع و کشف جدید میتوانست به دنیا ارائه کند.
۷. یلنا کوئلز و تهدید شکنجه
سیمای آرام و ترسناک یلنا تا حدی علت اصلی این است که چرا نباید به او اعتماد کرد، ولی او خیلی سریع دسته اکتشافگران را قانع میکند که آینده رویایی او را در نظر بگیرند. بعدا معلوم میشود او مجنونی است که به نقشهی زیک باور دارد، و با وجود اینکه تلاش زیادی میکند که همیشه ظاهر جدی خود را حفظ کند، باز هم میشود رگههایی از تعصب شدید به این نقشه را در شخصیت او پیدا کرد.
شخصیت با ابهت یلنا و عزم بالایش، در خیلی زمینهها میتوانست به کمک قهرمانان بیاید، ولی وقتی او با تهدید شکنجه ماگات اینقدر راحت درهم میشکند، میتوان گفت که نمیتوان چندان رویش حسابی باز کرد.
۶. دات پیکسیس به یک تایتان خالص تبدیل میشود
دات پیکسیس، با وجود آن ویژگیهای اخلاقی عجیب و غریبش، همچنان مردی کاملا باهوش است که با استراتژیهای رزمی و سیاسی هوشمندانهای که میگیرد، اتفاقات مهمی را رقم میزند. قدرت رهبری او متقاعد کننده و در عین حال، تاثیرگذار است. کمتر شخصی را در دنیای «حمله به تایتان» میتوان پیدا کرد که دانش و خرد لازم برای صحبت با او را داشته باشد.
اگرچه پیکسیس با نوشیدن شراب زیک که با مایع نخاعی آمیخته شده، به تایتان تبدیل میشود، ولی باز هم نمیتوان تلاشهایش را نادیده گرفت. خود آرمین در جایی میگوید که اگر پیکسیس نباشد به هیچ پیروزی نمیتوان دست یافت، به همین دلیل پایان یافتن زندگی این مرد با این شکل فلاکتبار، از صحنههای غمانگیز داستان است.
۵. راد ریس تایتان بنیادی را برای خودش بهکار نمیگیرد
راد ریس دوست دارد هیستوریا، دختر نامشروعش، تایتان بنیادی را از ارن به ارث ببرد تا به این ترتیب، تایتان اصلی دوباره به خانواده ریس برگردد. ولی وقتی کنی آکرمن به او میگوید یک بزدل است که خودش چنین کاری را انجام نمیدهد، راد جوابی برای گفتن ندارد.
اما کمی بعد او وقتی متوجه میشود هیستوریا قرار نیست طبق برنامههای او عمل کند، خودش تایتان میشود. تایتان غیرعادی راد به شکل عجیبی عظیم است، ولی داستان توضیح نمیدهد که چرا به جای دخترش، خودش ارن را نمیخورد. دستکم اگر این کار را میکرد، کمی بعد توسط دخترش کشته نمیشد.
۴. کاپیتان لیوای به نبردی که سزاوارش است نمیرسد
کاپیتان لیوای در بخش عمدهای از بخش پایانی سریال، مشغول رویاپردازی درباره مبارزه با تایتان میمون و بلایی است که دوست دارد سرش بیاورد. وقتی بالاخره لحظه موعود فرا میرسد، او نمیتواند مزه حقیقی پیروزی را بچشد.
دلیلش این است که قهرمانان داستان تا حدی درگیر تایتانهای دیگر هستند، دلیل دیگرش هم این است که نقشهای که زیک میکشد چیزی نیست که لیوای در ذهن تصور میکرد. کاپیتان همچون یک الهه انتقام عمل کرده و سر زیک را از تنش جدا میکند.
۳. آنی لئونهارت پنج سال باارزش از زندگیاش را در یک پوسته میگذراند
آنی یک تایتان مونث استثنایی است، پیروزهای متعددش در برابر نیروهای اکتشافگر هم شاهد این مدعاست. او تنها با چند حمله ساده میتواند ضربههایی کاری به حریف خود وارد کند.
به همین دلیل اینکه او برای چنین مدت طولانی به صورت کریستالی باقی میماند، ایده جالبی به نظر نمیرسد. مخصوصا با توجه به اینکه آنی میتوانست این چهار سال را در یک میدان نبرد حقیقی بگذراند. در میان خیل عظیم تایتانهای تازهای که وارد داستان شدهاند، آنی هم میتوانست حضور پررنگ خوبی داشته باشد.
۲. میکه زاکاریاس میمیرد، تنها به خاطر اینکه با دشمنی غیرمنتظره مواجه میشود
میکه زاکاریاس همیشه به عنوان یکی از متبحرترین جنگجویان پارادایس در نظر گرفته میشود، او بعد از لیوای همیشه جایگاه دوم را دارد. حس بویایی او بسیار قوی است و میتواند حضور تایتانها را حس کند. به همین دلیل همیشه یک قدم جلوتر است و میتواند چند تایتان را با هم شکست دهد.
متاسفانه، مواجهه او با تایتان میمون به حدی رعبآور و غیرمنتظره است که او هرچه شجاعت در وجودش بود را از دست میدهد و کاملا خود را میبازد. در نهایت تایتان میمون اسب و تجهیزات او را میگیرد و میکه، توسط تایتانهای دیگر کشته میشود.
۱. ارن یگر میتوانست به جای نابودی دنیا، آن را نجات دهد
ارن وقتی نسلکشی را به معنای واقعی کلمه معنی میکند که غرشش چهار پنجم جمعیت جهان را از بین میبرد. او خودش میگوید که نمیتواند دلیل منطقی برای کارهایش پیدا کند. او همچنین معتقد است واکنش اخلاقی به کارهایی که انجام میدهد هم بیمعنی است. ولی کلی راه دیگر وجود داشت که ارن با کمک آنها میتوانست مشکل نفرت از الدیاییها را حل کند.
بدترین بخش این داستان این است که ارن کنترل مطلقی روی تایتان بنیادی دارد (هیچیک از مالکان پیشین تایتان بنیادی چنین قدرتی نداشتهاند)، پس از این نظر میتوان گفت که او میتواند به سراغ گزینههای کمخشونتتری برود. ولی به نظر میآید خودش این روش را ترجیح میدهد.
منبع: CBR
بنظرم واقعا مرگ عجیبی داشت میکه با اونهمه استعدادی که داشت راحت میتونست همونطوری که لیوای تو خیلی از صحنه ها از موانعی که سمتش پرتاب میشن جاخالی بده میتونست از دست اسبم در بره و تو قسمت دوم میتونست با همون یه پاشم از دست تایتان وحشی فرار کنه
کسی که این مقاله رو نوشته با داستان و مانگا آشنایی کامل نداشته.گابی دواطلب تایتان زره پوش بود و یه زن نمیتونه از توانایی های تایتان آرواره استفاده کامل کنه،چون تایتان آرواره برای مرد هاست مثل تایتان آنی که فقط باید در اختیار یک زن باشه تا از قدرتش کامل بشه استفاده کرد
میتونست فقط ارتش مخالف رو نابود کنه
جنگ جهانی دوم هم کاملا اشتباه بود چون مردم بی گناه زیادی گشته شدن
ارن هم فقط با نابود کردن ارتش دشمن ها
و نگه داشتن اون چند ملیارد غول ۶۰ ال۷۰ متری در اطراف جزیره میتونست هم خطر رو دفع کنه هم پیشگیری کنه
چطور جرأت میکنی فرمانده کیث شادیس رو تو این لیست نیاری؟،😡
مرگ میکه خیلی ناگهانی و عجیب بود بنظرم اون موقع میتونست به سرعت با وسایلش فرار کنه ولی خب اون لحظه از حرف زدن میمون خشکش زد و نتونست . دوس داشتم برتولد و آنی شخصیت مثبت میشدند و جان و یک دختر دیگه جاش میبودند . هانجی هم حقش مرگ نبود، تحقیقاتش حتما باید کامل میشد.
بابا کل داستان رو که لو دادی!
برام سوال پیش اومد خودت مانگا رو خوندی؟؟
مگه چند تا تایتان ۲باره ادم کرد این حرف میزنی؟
مارلی کاملا نابود شد چیزی ازش نموند بخواد صلح کنه بعدشم توی چند صفحه اخر داشتن تازه برای جنگ دوباره اماده میشدن کدوم صلح؟؟
حتی الدیایی های بیرون دیوارم سلاخی کرد ارن.
درسته این بکش بکش پایان خفن و متفاوت کرد ولی کار درستی نبود:/
اگه مانگا حمله به تایتان رودیدید میفهمید که کار ارن درست بود چون باعث شد همه تایتان نابود بشن وانسان های که تایتان بودن انسان شدن و بین مارلیا والدیاصلح درست شد پس کار ارن درست بود
به نظرم چیزی که باعث شد تایتان ها از بین بزن این بود که یمیر تحت تاثیر عشق میکاسا به ارن قرار گرفت چون درواقع عشق میکاسا به ارن عشق به یک هیولا بود ولی میکاسا با وجود این عشق کار درست رو کرد چیزی که گفتم مشابه عشق یمیر به پادشاه بود ولی یمیر دقیقا برعکس میکاسا عمل کرد شاید شاید شاید فکر میکرد اگر عاشق باشی در انجام کار درست ناتوانی ولی میکاسا با غمی که برای خودش به جا گذاشت خلاف اینو ثابت کرد پس بکش بکش ارن تایتان ها رو از بین نبرد این جنگ بزرگ فقط صحنه سازی برای این صحنه بود