۱۵ فیلم دلهره‌آور دهه‌ی ۸۰ که حتما باید تماشا کنید

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۱۷ دقیقه
شاخص

آلفرد هیچکاک در جایی از مصاحبه‌ی خود با فرانسوا تروفو می‌گوید تعلیق یعنی بمبی زیر میز جاسازی شده و تنها مخاطب از وجود آن خبر دارد. او در ادامه می‌گوید: «در این شرایط، همان گفت‌وگوی عادی داخل اتاق هم تماشایی می‌شود، چون مردم هم دیگر جزئی از این صحنه شده‌اند. مخاطب می‌خواهد به شخصیت‌های داخل فیلم هشدار بدهد.» این مشارکت، این حس تعلیقی که یک دانای مطلق ناتوان از کمک احساس می‌کند، چیزی است که باعث جذابیت تریلرها می‌شود.

دهه‌ی ۱۹۸۰، اوج دوران زیاد دانستن بود. تریلرهای اولیه کاملا تحت تاثیر پیامدهای جنگ ویتنام بودند، بعدی‌ها کاملا زیر سایه‌ی خطر جنگ هسته‌ای و نابودی زمین بودند. در این میان، بخش‌های خبری ۲۴ ساعته هم مرتب درباره‌ی قاتل‌های زنجیره‌ای همسایه یا فرقه‌های شیطانی خیابان بغلی می‌گفتند. این‌ها همه خوراک خوبی برای صنعت سینما بودند. موفق‌ترین فیلم‌های این دهه («جذابیت مرگبار»، «لبه‌های دندانه‌دار» و …)، پرچم‌دار تریلرهای شهوت‌انگیز و درام‌های دادگاهی بعد از خود شدند. ولی این‌ها تنها چند نمونه از سینمای این دهه هستند. ۱۵ فیلمی که در ادامه معرفی می‌شوند اگرچه شهرت کمی دارند، ولی از جمله تریلرهای باارزش دوران ریگان هستند.

۱۵. راه کاتر (Cutter’s Way)

راه کاتر

  • کارگردان: ایوان پاسر
  • نویسنده: جفری آلن فیسکین
  • بازیگران: جف بریجز، جان هرد، لیسا آیشهورن، استیون الیوت
  • سال: ۱۹۸۱

در «راه کاتر»، دهه‌ی ۱۹۷۰ و خماری‌های بی‌پایان مربوط به آن دوران، جزئی مهم از فیلم هستند. به لطف فیلمبرداری درخشان جردن کرونوث، فیلم حال‌وهوایی قهوه‌ای رنگ دارد. بن (جف بریجز) و کاتر (جان هرد)، از جمله بازمانده‌های جنگ ویتنام هستند که مجبورند روی پای خود بایستند.

در جهان داستانی پس از جنگ ویتنام و واترگیت، هیچ احساس حقیقی وجود ندارد، تنها امید، بودن در کنار آشنایان و گرمای آن است. بن که شبیه یک هیپی سالخورده می‌ماند، با زن کاتر روی هم می‌ریزد، چون زیاد با هم می‌گشته‌اند. کاتر که یک سرباز کهنه‌کار جنگ است و هنوز آسیب‌های آن دوران تلخ را با خود دارد، با این قضیه کنار می‌آید، چون این دو نفر تنها کسانی هستند که دارد. این دو تنها امید یک‌دیگر برای فرار از خودکشی هستند.

داستان جایی شروع می‌شود که بن متوجه می‌شود شخصی یک جسد را در یک سطل زباله می‌اندازد. کاتر تمام ذهنش متوجه این اتفاق می‌شود. از آن به بعد، هدف آن‌ها این می‌شود که این قاتل را شناسایی کنند. حل این پرونده، مبارزه‌ی مقدس آن‌ها می‌شوند. ثروتمندان این همه گند به نسل آن‌ها زده‌اند، و حالا باید تاوانش را بدهند. به قول کاتر: «آن‌ها که هیچ‌وقت خط مقدم نبوده‌اند.»

توهم‌های کاتر و نگرانی‌های بن، بعد از گذشت این همه سال هنوز جذاب است. چیزی که این نئونوآور تلخ و تیز را تماشایی می‌کند این است که ایوان پاسر به دنبال این نیست که بگوید آیا شخصیت‌های داستان به دنبال انجام کاری هستند یا خیر، سوال اصلی او این است که اصلا مگر چنین چیزی مهم است؟

۱۴. سکوت قبرستانی (Dead Calm)

سکوت قبرستانی

  • کارگردان: فیلیپ نویس
  • نویسنده: چارلز ویلیامز
  • بازیگران: سام نیل، نیکول کیدمن، بیلی زین
  • سال: ۱۹۸۹

برای دریای آزاد، گذر عمر معنا ندارد. همین ترس‌های بدوی از دریا بود که اولین چارلز ویلیامز را ترغیب کرد در سال ۱۹۶۳ رمانی بر همین اساس بنویسد، اورسن ولز هم تا سال‌ها به دنبال ساخت یک اقتباس سینمایی از آن بود، در نهایت در سال ۱۹۸۹ این سینمای استرالیا بود که بالاخره این داستان را روی پرده آورد. در تمام آن‌ها می‌توان همان ترس بدوی را مشاهده کرد.

فیلیپ نویس کارگردان و دین سملر فیلمبردار، در تمام صحنه‌های فیلم، نمای افق تنها و غریب را در پس‌زمینه قرار داده‌اند. سه شخصیت سرگشته‌ی اصلی فیلم وارد دریا شده و از روی زمین محو شده‌اند. سام نیل که در نقش یک افسر نیروی دریایی بازی می‌کند، بعد از مرگ پسرشان، همسرش نیکول کیدمن را به یک سفر دریایی می‌برد تا حال و هوایی عوض کنند. در چنین سفری، هر مزاحمتی، یک مزاحمت غیرقابل تحمل خواهد بود. آن‌ها با بازمانده‌ی یک کشتی غرق شده با بازی بیلی زین آشنا می‌شوند. او را به قایق خود می‌آورند و طولی نمی‌کشد که نیل به سراغ کشتی مغروق می‌رود و نیکول کیدمن با این بازمانده‌ی روانی تنها می‌ماند.

یکی از جنبه‌های جذاب فیلم، دیوانه‌ بازی‌های زین در قایق از یک سو، و تلاش نیل برای ورود به کشتی غرق شده از سوی دیگر است که به صورت هم‌زمان انجام می‌شود. انگار داریم دو تریلر را در یک فیلم می‌بینیم. در سیمای کیدمن که آن زمان تنها ۲۰ سال داشت، می‌توان ظرفیت‌های ظهور یک فوق‌ ستاره را مشاهده کرد.

۱۳. بسته (The Package)

بسته

  • کارگردان: اندرو دیویس
  • نویسنده: جان بیشاپ
  • بازیگران: جین هکمن، جوانا کسیدی، تامی لی جونز، جان هرد
  • سال: ۱۹۸۹

فیلم «بسته» داستان گروهبانی به نام جانی گلگر است که وظیفه دارد یک زندانی سیاسی به نام توماس بویت را به کشور برگرداند. اما توماس از دست او می‌گریزد و گلگر را حسابی به دردسر می‌اندازد.

فیلم در اوج دوران جنگ سرد ساخته شده و کاملا تحت تاثیر آن دوران است. در فیلم می‌بینیم که آمریکا و شوروی به دنبال امضاء معاهده‌ای هستند تا برای همیشه سلاح‌های هسته‌ای خود را از بین ببرند. اما این به مذاق خیلی از نظامی‌های آمریکا و شوروی خوش نیامده است، آن‌ها به دنبال برنامه‌ریزی توطئه‌ای هستند تا این معاهده را بهم بریزند.

از نظر استفاده از توطئه و نقشه‌های مخفیانه‌ی پیچیده، فیلم کاملا تحت تاثیر دوران پس از ترور کندی قرار دارد و خیلی از اتفاقات روز آن دوره را می‌توان در آن مشاهده کرد. یکی از نقاط قوت فیلم، بازی خوب جین هکمن و تامی‌ لی جونز است. آن‌ها که آن زمان جوان‌تر هم بودند، درک درستی از فیلمی که در بازی می‌کردند داشتند و

یک شیمی عالی بین‌شان برقرار شده است. آن زمان راجر ایبرت کلی از فیلم تعریف کرد و معتقد بود از خیلی از تریلرهای هم‌عصرش، هوشمندانه‌تر است.

۱۲. پرداخت ۵۲ هزار دلاری (۵۲ Pick-Up)

پرداخت ۵۲ هزار دلاری

  • کارگردان: جان فرانکن هایمر
  • نویسنده: المور لئونارد، جان استپلینگ
  • بازیگران: روی شایدر، آن مارگارت، ونتی، جان گلاور
  • سال: ۱۹۸۶

فیلم داستان هری میچل (روی شایدر) است، یک کارخانه‌دار موفق که همسرش باربارا (آن مارگارت) نامزد انتخابات شورای شهر شده است. اما سه باج‌گیر سر می‌رسند و یک نوار ویدئویی از رابطه‌ی نامشروع هری به او نشان می‌دهند. آن‌ها به هری می‌گویند که اگر مبلغ مورد نظرشان را به آن‌ها ندهد، نوار را پخش می‌کنند. هری که به خاطر انتخابات همسرش نمی‌تواند پیش پلیس برود، تصمیم می‌گیرد مساله را به روش دیگری حل کند.

فیلم که اکران شد، بیشتر از همه این آلن (جان گلاور)، شرور اصلی داستان بود که مورد تحسین منتقدان قرار گرفت. فیلم ریتم سریع و پرهیجانی دارد و یک لحظه هم دست از غافلگیر کردن مخاطب برنمی‌دارد. یک سری از منتقدان هم معتقد بودند هری و باربارا، به عنوان شخصیت‌های اصلی آن‌قدرها قوی نیستند و فیلم خیلی روی آن‌ها مانور نداده است.

«پرداخت ۵۲ هزار دلاری» از آن پروژه‌هایی است که جان فرانکن‌هایمر خودش شخصا جلو برد. او که ابتدا کتاب منبع اقتباس این فیلم از المو لئونارد را خوانده بود، مقدمات تولید فیلم را فراهم کرد. او حتی از المور لئونارد خواست که خودش فیلمنامه را اقتباس کند تا بتوند اثر دقیقی ارائه بدهد. فیلم از نظر حال و هوا شبیه آثاری چون «جکی براون» (کوئنتین تارانتینو – ۱۹۹۷) و «خارج از دید» (استوین سودربرگ – ۱۹۹۸) می‌ماند.

۱۱. مرده‌ی زمستان (Dead of Winter)

مرده‌ی زمستان

  • کارگردان: آرتور پن
  • نویسنده: مارک اشماگر، مارک مالون
  • بازیگران: مری استینبورن، رادی مک‌داول، جان رابز، وین رابسن
  • سال: ۱۹۸۷

«مرده‌ی زمستان» در اصل اقتباسی آزاد است از «اسم من جولیا راس است»، فیلمی محصول سال ۱۹۴۵ به کارگردانی جوزف اچ. لوئیس. جالب این است که فیلم را در اصل متیو پن کلید زد. اما به مشکل خورد و نتوانست کار را تا انتها پیش ببرد، این‌جا بود که آرتور پن به عنوان کارگردان به تیم اضافه شد.

فیلم داستان بازیگری شکست‌خورده و نااامید به نام جولی رز است که وارد یک تست بازیگری عجیب و مرموز می‌شود. او در آزمون قبول می‌شود. اما کم‌کم متوجه می‌شود خودش را وارد دردسر عجیبی کرده است، چرا که وارد پروژه‌ای شده که کلی داستان پشت سرش است و خارج شدن از آن هم کار راحتی نیست.

فیلم همواره به عنوان یک تریلر ترسناک مورد تحسین قرار گرفته است. مخصوصا از این جهت که شباهت‌ زیادی به فیلم‌های ترسناک کلاسیک دارد. راه‌های مخفی، آینه‌های دوطرفه، سایه‌های ترسناکی که همه‌جا حضور دارند، تمام عناصر ترسناک سینمای کلاسیک در این فیلم حضور دارند. بخش عمده‌ای از موفقیت «مرده‌ی زمستان» ناشی از مهارت پن در کارگردانی است. او در این فیلم که بیشتر نماهایش داخلی و در یک خانه می‌گذرند، خیلی خوب موفق شده ریتم و تعلیق مدنظرش را حظ کند و یک اثر تماشایی ارائه دهد.

۱۰. میرکل مایل (Miracle Mile)

میرکل مایل

  • کارگردان: استیو دی جارنت
  • نویسنده: استیو دی جارنت
  • بازیگران: آنتونی ادواردز، مر وینینگهام، جان آگر
  • سال: ۱۹۸۸

اول از همه این نکته را باید مطرح کنیم که نام فیلم اشاره به منطقه‌ای در لس‌آنجلس دارد که بخش عمده‌ای از فیلم در آن می‌گذرد. «میرکل مایل» هم از آن فیلم‌هایی است که کاملا تحت تاثیر جنگ سرد و فضای هراسناک آن دوران ساخته شده است.

فیلم داستان مردی به نام هری (آنتونی ادواردز) است که به دختری به نام جولی (مر وینینگهام) علاقه‌مند می‌شود، اما او را گم می‌کند. هری لابه‌لای جستجوهایش برای پیدا کردن جولی، متوجه می‌شود که آمریکا می‌خواهد یک جنگ هسته‌ای را با شوروی شروع کند. تنها چیزی که ذهن هری را مشغول می‌کند، این است که جولی را پیدا کند و با هم از شهر بگریزند.

نقطه‌ی قوت اصلی فیلم این است که خیلی خوب موفق می‌شود آن حس ترس و وحشت ناشی از جنگ هسته‌ای قریب‌الوقوع را به تصویر بکشد. شاید تصور حمله‌‌ی هسته‌ای آمریکا به روسیه برای ما مخاطب‌های قرن بیست‌ویکمی غریب به نظر برسد، ولی مردم آن دوران واقعا هر لحظه منتظر وقوع چنین حرکتی از سوی یکی از این دو کشور بودند.

جدا از ترسیم درست هراس ناشی از زندگی در آن دوران، رابطه‌ی بین هری و جولی هم از دیگر جنبه‌های دوست‌داشتنی فیلم است. شاید این همه تلاش فیلم برای بهم رساندن این دو ایده‌ی متفاوت (رابطه‌ی عاشقانه‌ی یک زوج و جنگ هسته‌ای بین دو کشور) چندان به نتیجه نرسیده باشد (یک ساعت اول فیلم کمدی رمانتیک است و بخش پایانی آن، یک درام پرهیجان می‌شود)، ولی «میرکل مایل» به لطف فضای پرانرژی و جذاب خود، خیلی خوب موفق می‌شود گلیم خودش را از آب بیرون بکشد.

۹. لِی‌لِی (Hopscotch)

لی‌لی

  • کارگردان: رونالد نیم
  • نویسنده: برایان فوربس، برایان گارفیلد
  • بازیگران: والتر ماتائو، گلندا جکسون، سم واترستون، هربرت لام
  • سال: ۱۹۸۰

این‌که والتر ماتائو را در قالب یک شخصیت ناخوشایند و غیرقابل تحمل ببینیم، یکی از لذت‌بخش‌ترین کارها در دنیای سینماست. او در فیلم «لی‌لی» بالاخره این فرصت گیرش می‌آید که کمی جیمز باندبازی کند.

فیلم داستان یک مامور سیا به نام مایلز کندیگ است که از کارش خسته شده و می‌خواهد کناره‌گیری کند. او سازمان را تهدید می‌کند که اگر کاری با او داشته باشند خاطراتش را پخش می‌کند. ولی به نظر می‌آید سیا توجهی به تهدیدهای او نمی‌کند. به همین دلیل مایلز تصمیم می‌گیرد خاطراتش را به صورت قسمت قسمت منتشر کند.

مایلز از آن ماموران باهوش و کاربلد است که کلی مامور هم‌رزم خودش در سازمان را اسیر نقشه‌ها و بازی‌های موش و گربه‌ی خودش می‌کند. بعدا در دنیای سینما از این ماموران زیاد دیدیم. از بورن گرفته تا جک ریچر و ریموند ردینگتون. در تمام‌شان با ماموران سابقی طرف هستیم که بعدا رودرروی سازمان خود قرار می‌گیرند و ثمره‌ی سال‌ها تجربه و انجام ماموریت‌های مختلف را در عمل نشان می‌دهند.

البته لحن کمدی بامزه‌ی «لی‌لی» باعث شده است که این فیلم در مقایسه با آثار دیگر، جذابیت بیشتری داشته باشد و سرگرم کننده‌تر باشد. ماتائو به لطف بازی دلپذیرش در این فیلم، نامزد دریافت جایزه‌ی گلدن گلوب هم شد.

۸. کوئین توانا (The Mighty Quinn)

کوئین توانا

  • کارگردان: کارل شنکل
  • نویسنده: همپتن فنچر
  • بازیگران: دنزل واشینگتن، جیمز فاکس، میمی راجرز، ام امت والش
  • سال: ۱۹۸۹

«کوئین توانا» جزو اولین فیلم‌هایی است که باعث تثبیت دنزل واشینگتن به عنوان یک ستاره و بازیگر بااستعداد در هالیوود شد. فیلم داستان افسر پلیسی به نام کوئین است که متوجه می‌شود مابی، دوست دوران کودکیش به جرم قتل بازداشت شده است. او که تصور می‌کند مابی چنین آدمی نیست و برایش پاپوش دوخته‌اند، تصمیم می‌گیرد حقیقت این پرونده را برملا کند.

فیلم از رمانی به نام «در جستجوی مابی» از آلبرت اچ. زد. کار اقتباس شده است (سوال اصلی این است که چرا همان نام قشنگ رمان را برای فیلم انتخاب نکرده‌اند و به سراغ این اسم عجیب رفته‌اند؟!). همچون تمام فیلم‌هایی که با محوریت سیاه‌پوستان ساخته می‌شوند، «کوئین توانا» هم پر از موسیقی رگه و خلق‌وخو و فرهنگ این بخش از جامعه‌ی آمریکاست. فیلم که اکران شد، بیش از هرچیز این بازی تماشایی دنزل واشینگتن بود که مورد توجه قرار گرفت.

جالب این است که یک صحنه‌ی بوسه بین دنزل واشینگتن و میمی راجرز بود که بعد از نمایش آزمایشی فیلم، حذف شد. دنزل واشنینگتن بعدا گفته بود هم زن‌های سیاه‌پوست و هم مردان سفیدپوست، به یک‌اندازه از آن صحنه متنفر بودند. فیلم‌های الان را که می‌بینیم، متوجه می‌شویم سینما در طول این چند دهه چه پیچ تندی خورده است!

۷. بازی‌های جاده‌ای (Roadgames)

بازی‌های جاده‌ای

  • کارگردان: ریچارد فرانکلین
  • نویسنده: اورت دی روچ
  • بازیگران: استیسی کیچ، جیمی لی کورتیس، ماریون ادواردز
  • سال: ۱۹۸۱

«بازی‌های جاده‌ای» در دوره‌ای ساخته شد که فیلم‌های جاده‌ای پرهیجانی مثل «مکس دیوانه» در اوج موفقیت بودند، ولی ریچارد فرانکلین در فیلم خود سعی می‌کند خیلی وارد سبک قصه‌گویی سریع و پرتب‌وتاب آن‌ها، و مخصوصا آن صحنه‌های تعقیب و گریز تماشایی نشود.

فیلم داستان یک زن و مرد (جیمی لی کورتیس و استیسی کیچ) است که سوار یک کامیون هستند. آن‌ها متوجه می‌شوند یک ون سبز رنگ جلویشان در جاده در حرکت هست و مشکوک به نظر می‌رسد. آن‌ها تصمیم می‌گیرند این ماشین را دنبال کنند.

ریچارد فرانکلین از دوستان آلفرد هیچکاک بود، و «بازی‌های جاده‌ای» هم بسیار تحت تاثیر «پنجره‌ی عقبی»، فیلم تماشایی هیچکاک به نظر می‌رسد. این‌جا هم استیسی کیچ و جیمی لی کورتیس همچون جیمز استوارت و گریس کلی فیلم هیچکاک، پنهانی کارهای راننده‌ی ون سبز را دنبال می‌کنند. فیلم را می‌توان یک «پنجره‌ی عقبی» ماشینی توصیف کرد. به هر حال بحث کردن درباره‌ی فرضیه‌های قتل احتمالی هم یکی از راه‌های گذراندن وقت در جاده‌های طولانی است.

فیلم ریتم کند و با حوصله‌ای دارد و داستان خود را به زیبایی پیش ببرد. فرانکلین در سال ۱۹۸۳ فیلم «روانی ۲» را کارگردانی کرد. ساخت دنباله‌ای برای یکی از آثار تماشایی هیچکاک فقط به خاطر رفاقت این دو نبود، اگر «بازی‌های جاده‌ای» را ببینید متوجه می‌شوید که سبک کارگردانی فرانکلین، چقدر به سبک هیچکاک نزدیک است.

۶. زیر آتش (Under Fire)

زیر آتش

  • کارگردان: راجر اسپاتیس‌وود
  • نویسنده: ران شلتون
  • بازیگران: نیک نولتی، جوانا کسیدی، اد هریس، جین هکمن
  • سال: ۱۹۸۳

نیک نولتی که در نقش یک خبرنگار به نام راسل پرایس بازی می‌کند، در جایی از فیلم می‌گوید: «من طرف کسی را نمی‌گیرم. فقط عکس می‌گیرم.» این دیالوگ را هرکس دیگری بر زبان می‌آورد، شاید شعاری و سطحی به نظر می‌رسید. ولی از زبان نولتی و در بطن چنین فیلم تماشایی، کاملا تاثیرگذار و عمیق است.

«زیر‌ آتش» یک فیلم سیاسی عالی است. داستان سه خبرنگار که در بحبوحه‌ی روزهای آخر رژیم فاسد آناستاسیو سوموسا در نیکاراگوئه، وارد یک مثلث عاشقانه می‌شوند، اما نیم‌نگاهی هم به اتفاقات جاری در کشور دارند.

هرکدام از این شخصیت‌ها باورهای خاص خود را دارند. باورهای راسل را که از طریق همان دیالوگ پاراگراف قبلی می‌توان فهمید. کلر (جوانا کسیدی) معتقد است آن‌ها می‌توانند تفاوتی رقم بزنند. الکس گریزیر (جین هکمن) که از دوتای دیگر کارکشته‌تر ست، مهم‌ترین پیش‌بینی‌اش از اتفاقات آینده این است که کلر و راسل بعدا با هم وارد رابطه می‌شوند. اد هریس در نقش اوتس هم تنها این برایش مهم است که رژیم بعدی که سرکار می‌آید، چقدر به او پول می‌دهد و توقع چه باوری را از او دارد.

۵. میانگین فصل (The Mean Season)

میانگین فصل

  • کارگردان: فیلیپ بوروس
  • نویسنده: لیان پیدمونت
  • بازیگران: کرت راسل، مریل همینگوی، ریچارد جردن، ریچارد ماسور
  • سال: ۱۹۸۵

مالکولم اندرسون (کرت راسل) روزنامه‌نگار از این همه گزارش نوشتن درباره‌ی خبرهای تلخ و غم‌انگیز خسته شده است و می‌خواهد با این حرفه خداحافظی کند، ولی از شانس بد او یک قاتل زنجیره‌ای به تورش می‌خورد. قاتل مرتب با او تماس می‌گیرد و از قتل‌های بعدی‌اش خبر می‌دهد. مسلما مالکولم آدمی نیست که نسبت به چنین چیزی بی‌تفاوت باشد.

چنین داستانی در حال حاضر شاید معمولی و کلیشه‌ای به نظر برسد، ولی برای دوره‌ی خودش واقعا ایده‌ جذابی بود. اصلا این فیلم با دنیای فعلی ما و با وجود این همه رسانه‌ی مجازی سریع و آماده به‌کار، چندان جالب از کار درنمی‌آید.

«میانگین فصل» فروش چندان جالبی نداشت. ولی از نظر واکنش منتقدان تقریبا مثبت عمل کرد. خیلی از منتقدان معتقد بودند فیلم اگرچه ایده‌ی جذابی دارد، ولی بعضی جاها کمی تخت و بی‌رمق می‌شود. ولی ریتم عالی و وجود چند صحنه‌ی ماندگار، از جمله نقاط قوت فیلم هستند. جک کرال در نقد «میانگین فصل» گفته بود که فیلم حال‌وهوای «گرمای بدن» (لارنس کاسدان – ۱۹۸۱)، اخلاقیات «بدون سوءنیت» (سیدنی پولاک – ۱۹۸۱) و پیچش‌های داستانی «طناب بندبازی» (ریچارد تاگل – ۱۹۸۴) را در خود دارد.

۴. خانه‌ی بازی‌ها (House of Games)

خانه‌ی بازی‌ها

  • کارگردان: دیوید ممت
  • نویسنده: دیوید ممت
  • بازیگران: لیندسی کروس، جو مانتگنا
  • سال: ۱۹۸۷

در جایی از فیلم، مایک با بازی جو مانتگنا به دکتر مارگارت فورد روانشناس (لیندسی کروس) می‌گوید که یک سکه را در یکی از دستانش پنهان کند. آن‌ها دو بار این بازی را انجام می‌دهند و جو هربار درست حدس می‌زند. او در پاسخ به حیرت مارگارت، می‌گوید: «از ظاهرت معلوم است.» همین‌جا مخاطب به درسی پی می‌برد که باید تا انتهای فیلم مد نظر داشته باشد: اگر سکه را مد نظر داشته باشی، باخته‌ای.

دیوید ممت نمایشنامه‌نویس، در اولین تجربه‌ی کارگردانی سینمایی خود، یک بازی زیرکانه را با مخاطب آغاز می‌کند. فیلم داستان مارگارت فورد روانشناس است که وقتی متوجه می‌شود یکی از بیمارانش به نام جو در اثر قمار بدجوری قرض بالا آورده است، به او در این بازی کمک کند.

«خانه‌ی بازی‌ها» یک اثر نئونوآور تماشایی است. به لطف فیلمبرداری درخشان جوان رویز آنچیا، لامپ‌های سالن‌های قمار و رختشویخانه‌های شب‌کار، تنها منبع نور جهان تاریک این فیلم هستند. صرف نظر از این‌که چشم‌تان به سکه باشد یا خیر، «خانه‌ی بازی‌ها» از آن فیلم‌هاست که سریع و راحت می‌توانید مجذوبش شوید.

۳. پلیس (Cop)

پلیس

  • کارگردان: جیمز بی. هریس
  • نویسنده: جیمز بی. هریس
  • بازیگران: جیمز وودز، لزلی آن وارن، چارلز درنینگ، چارلز هید
  • سال: ۱۹۸۸

«پلیس» بر اساس رمانی به نام «خون روی ماه» از جیمز الروی اقتباس شده است، اما جیمز بی. هریس تغییرات ظریفی در داستان ایجاد کرده که کاملا به نفع فیلم شده است. این تغییرات آن‌قدر خوب هستند که بتوانند مخاطب را با خود همراه کنند.

اگرچه یک شرور دیوانه در فیلم هست، ولی در اصل با یک فیلم پلیسی طرف هستیم. داستان مامور پلیسی به نام گروهبان لوید هاپکینز (جیمز وودز) که پیگیر پرونده‌ی یک قاتل زنجیره‌ای شده است. افراد ماموفقش به او می‌گویند که این پرونده را کنار بگذارد، اما لوید آدمی نیست که به این راحتی‌ها کنار بکشد.

لوید آدم عجیبی است. به همسرش خیانت می‌کند. شب‌ها قبل از خواب برای دخترش درباره‌ی موارد نقض حقوق انسان‌ها در پرونده‌هایش می‌گوید. نگاه لوید به زندگی و کارش در حد پوشیدن یک ماسک هالووینی ارزان‌قیمت است، مختصر و کار راه‌انداز، او معتقد است قربانی‌ها نباید در چنین وضعیتی باشند، قاتلان هم همه باید بمیرند، به همین راحتی. «پلیس» شبیه یک نسخه‌ی بزرگسالانه‌تر از فیلم «هری کثیف» (دان سیگل – ۱۹۷۱) است.

۲. پنجره‌ی اتاق خواب (The Bedroom Window)

پنجره‌ی اتاق خواب

  • کارگردان: کرتیس هنسن
  • نویسنده: کرتیس هنسن
  • بازیگران: استیو گوتنبرگ، الیزابت مک‌گاورن، ایزابل هوپر، پل شنار
  • سال: ۱۹۸۷

«پنجره‌ی اتاق خواب» یک کلاس درس فیلمسازی در زمینه‌ی حفظ تعادل است. تری لامبرت (استیو گوتنبرگ) با سیلویا (ایزابل هوپر)، همسر رئیس خود وارد یک رابطه‌ شده و پنهانی به خانه‌ی آن‌ها می‌رود. یک شب از پشت پنجره‌ی اتاق خواب سیلویا می‌بیند که مردی به دختری به نام دنیس (الیزابت مک‌گاورن) تعرض می‌کند. تری از یک سو نمی‌خوهد کسی از رابطه‌ی پنهانی‌اش پی ببرد، و از سوی دیگر دوست ندارد نسبت به چنین جنایتی بی‌تفاوت بماند.

در فیلم می‌بینیم که به ازای هر کنش، یک واکنش به همان اندازه قوی و تاثیرگذار و میخکوب کننده وجود دارد. کرتیس هنسن در این اقتباس تماشایی از رمانی به نام «شاهد» (ان هولدن)، همچون هیچکاک که استاد تریلرسازی بود، خیلی خوب موفق می‌شود از مصالح موجود به شکلی هنرمندانه استفاده کند و یک داستان جذاب را تا انتها پیش ببرد. فیلم از یک جنبه‌ی دیگر هم شبیه آثار هیچکاک است. هیچکاک هم در فیلم‌های خود زیاد به سراغ مرد بیچاره‌ای می‌رفت که ناخواسته وارد یک دردسر غیرقابل حل می‌شد.

این تریلر زیرکانه و تماشایی هم نظر منتقدان را خیلی خوب جلب کرد، و هم از نظر فروش خوب ظاهر شد. منتقدان بیشتر از همه کارگردانی متمرکز و فکرشده‌ی کرتیس هنسن را نقطه‌ی قوت فیلم می‌دانستند.

۱. ترکیب نهم (The Ninth Configuration)

ترکیب نهم

  • کارگردان: ویلیام پیتر بلتی
  • نویسنده: ویلیام پیتر بلتی
  • بازیگران: استیسی کیچ، اسکات ویلسون، جیسون میلر، اد فلندرز
  • سال: ۱۹۸۰

بخش عمده‌ای از فیلم «ترکیب نهم» در یک تیمارستان می‌گذارد. تیمارستانی که  در اصل یک بیمارستان نظامی مخصوص بیماران روانی است و آن هیبت قلعه مانندش خودش می‌تواند ابزار خوبی برای دیوانه کردن مردم باشد. فیلم داستان یک نظامی سابق به نام وینسنت کین است که به عنوان مدیر تازه‌ی این تیمارستان منصوب می‌شود. او تصور می‌کند با آزاد گذاشتن بیماران می‌تواند به درمان آن‌ها کمک کند، حتی اگر هر دیوانه‌بازی که ممکن است از آن‌ها سر بزند. اما همین مساله کم‌کم خودش را به جنون می‌کشاند.

«ترکیب نهم» شاید از نظر دیالوگ‌نویسی شبیه یک تریلر به نظر نرسد، ولی با یک نگاه به ظاهرش می‌توان مطمئن شد که با یک تریلر اصیل طرف هستیم. کین در راهروهای گوتیک این تیمارستان می‌گردد و دنبال راه چاره‌ای می‌گردد. او وارد یک میدان مین شده است، میدان مینی که خودش درست کرده است. رازی این‌جا حاکم است که باید آشکار شود. راه‌حلی که کین به آن می‌رسد توامان عمیق و پیش‌پا افتاده است. همین تضاد است که باعث شده است این اثر همچنان جذاب و تماشایی باشد. «ترکیب نهم» هم تریلر است، هم ترسناک، هم کمدی و هم یک واکاوی شخصیتی درباره‌ی مساله‌ی باور و ایمان. این فیلم تماشایی ویلیام پیتر بلتی را نباید از دست داد.

منبع: SlashFilm



برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما