۲۰ شخصیت غیرکلیشهای برتر سینمای ایران
سینمای ایران با مبحث کلیشه و عناصر تکرارشوندهی بیکارکرد بیگانه نیست. از پیرنگهای نخنما و خامدستانهای که هیچگونه عمقی ندارند گرفته تا مضامین شعاری، دمِدستی و فاقد پرداخت که در نهایت زور میزنند تا مخاطب را بهنوعی کاتارسیس قلابی نزدیک کنند و با پیامهای بهظاهر اخلاقیشان -بهسبک مجموعههای تلویزیونی و سریال کلید اسرار- رسالت حقیقی خود را به سرانجام برسانند. اما کلیشههای رایج در سینمای این مرزوبوم، در قصهها و عناصر داستانی خلاصه نمیشوند و در اغلب اوقات، شاهد زایش شبهکاراکترهایی هستیم که هیچگونه کنش خاصی نداشته و در اکثر اوقات، همان تیپهای همیشگی را بازتولید میکنند. این آدمها بهطرز عجیبی بوی تکرار میدهند، اکثرا عاری از شغلاند و پایگاه اجتماعیشان مشخص نیست، همذاتپنداری با آنها به دشواریِ صحبت از احساسات با تیرِ چراغ برق است و دیالوگهای شعاریشان بیشتر به درد شبکههای اجتماعی میخورد.
اما در سینمای ایران، تعداد نهچندان زیادی کاراکتر وجود دارد که گویا از جهان دیگری آمدهاند. شخصیتهایی که بهواسطهی پروسهی صحیح خلق و شکلگیریِ اصولیشان توسط کارگردانان و فیلمنامهنویسها، تمام کلیشههای رایج را میشکنند و با ایجاد نوعی آشناییزداییِ عمومی نسبت به پیشزمینههای ذهنی ما، در دلمان جای میگیرند، ناخودآگاهمان را فعال میکنند و بهشکلی جادویی اجازه میدهند تا باورشان کنیم و با آنها همراه شویم. پس از گذراندن این مراحل، حالا با خیال راحت میتوان در گوشهای آرام گرفت و از عاشقانههای خاص و منحصربهفرد این کاراکترها لذت برد و یا هنگام برونریزیهای خشونتآمیزشان، از آرامش دور شد و در جوارِ التهاب سکنا گزید. این شخصیتها لزوما کارهای عجیب انجام نمیدهند و جنونشان همیشگی نیست؛ گاهی اوقات در قامت آدمهایی معمولی قرار میگیرند و بهعنوان کاراکترهایی معرفی میشوند که در روزمرگیهای کسالتبارشان غرق شدهاند. اما اصلیترین وجه تمایزشان با خیل عظیمی از شخصیتهای سینمای ایران، دور بودن از کلیشههای رایج، کنشمندی و باورپذیریشان است؛ حالا هرکدام از این کاراکترهای بهیادماندنی و جذاب، به سبک و روش منحصربهفردِ خود و جهانبینیِ خالقانشان این حس را در مخاطب ایجاد میکنند.
۲۰. پرویز
- نام فیلم: پرویز
- کارگردان: مجید برزگر
- نام بازیگر این نقش: لِوون هفتوان
- سایر بازیگران: محمود بهروزیان، حمیرا نونهالی، علی رامز و…
- تاریخ انتشار: ۱۳۹۳
آدمهای توسریخور و افسردهای که در یک دورِ باطل گیر افتادهاند، مردان مجرد و پابهسنگذاشتهای که هنوز با خانوادهشان زندگی میکنند و افراد تنها و بیحوصلهی موجود در طبقهی متوسط اجتماعی که در حال پوستاندازی و گذار از سنت به مدرنیته است؛ فیلم «پرویز» به کارگردانی مجید برزگر، با چنین مباحث حائز اهمیتی سروکار دارد.
«پرویز» داستان مردی میانسال بههمین نام را روایت میکند که در خانهی پدر عبوس، مقرراتی و نیمهدیکتاتورش حضور دارد. او در قامت فردی توسریخور، تنپرور و فاقد اعتمادبهنفس به مخاطب معرفی میشود؛ آدمی که در مغازهی خشکشویی مشغول بهکار است و سیگار کشیدنهای مخفیانهاش در خانه -بهعلت حضور پدر- یا نگاه کردن بیحاصلاش به پینگ پنگ بازی کردن بچهها و آشپزی در خانه، جزو تنها تفریحات و دلخوشیهایش بهشمار میروند.
هیچکدام از آدمهای قصه، پرویز را بهعنوان آدمی اجتماعی و قابل اعتماد قبول ندارند؛ زیرا او تا به این سن در خانهی پدرش زندگی میکند و بهعلت عدم استقلال مالی، از عهدهی تأهل نیز برنمیآید. روزمرگیهای پرویز از جایی دچار دگرگونی میشوند که پدرش تصمیم به تجدید فراش میگیرد و بهدلیل ورود همسرش به منزل، پسر خود را از خانه بیرون میکند.
علت اصلی غیرکلیشهای بودن کاراکتر پرویز، این است که او از ابتدا در جایگاه آدمی مهربان و کاملا وابسته به پدرش قرار میگیرد و بهواسطهی فیزیک بدنی بسیار درشت و سرخوردگیهای شخصیتیاش، تحقیرهای زیادی را بهجان میخرد. اما زمانی که بهسراغ شغل دیگری میرود و ناچار است که تنها زندگی کند، رفته رفته لایههای متفاوتی از شخصیت خود را بهتصویر میکشد؛ آدمی که همیشه هم مهربان، سرویسدهنده و منفعل نیست و بهراحتی میتواند به خشونت پناه ببرد.
در سینمای ایران بارها شاهد حضور کاراکترهای انزواطلب و تحقیرشده بودهایم اما شاید هیچکدام از آنها به اندازهی پرویز تکاندهنده و همدلیبرانگیز نباشند. شخصیتی که آرام آرام مسیر دگردیسی را طی میکند و از آدمی که دائما در حال خواب، سیگار کشیدن و انجام رایگان امور دیگران است، به هیولایی خطرناک تبدیل میشود که دیگر از هیچچیز ابایی ندارد.
۱۹. رضا
- نام فیلم: رضا
- کارگردان: علیرضا معتمدی
- بازیگر این نقش: علیرضا معتمدی
- سایر بازیگران: سحر دولتشاهی، ستاره پسیانی، رضا داوودنژاد و…
- تاریخ انتشار: ۱۳۹۷
فیلمی آرام، عمیق و جمعوجور که نه خودش را درگیر کهنالگوهای کلاسیک میکند و نه در بازیهای پستمدرنیستی گرفتار میشود. رضا نویسنده و منتقدی سینمایینویس است که گهگدار بهسراغ شرکت معماریاش نیز میرود اما در مجموع، تنهاییها و پرسهزنیهای شبانهاش در خیابانهای اصفهان را ترجیح میدهد.
او که بهواسطهی روزمرگیهای زندگی و خواست همسرش به طلاقی توافقی تن میدهد، بههیچعنوان شباهتی به کاراکترهای اینچنینیِ سینمای ایران ندارد؛ بهشکل پیشفرض و با توجه به کلیشههای دیکتهشده، او میبایست در ماتمی تصنعی گرفتار میشد و انفعال را در آغوش میگرفت. اما جداییِ این زوج در ابتدای فیلم، تازه آغازیست بر شکلگیری شخصیت جذاب رضا.
رفتار بهخصوص و منحصربهفرد او با زنان مختلف، شوخوشنگیهای دلنشیناش، تلاش برای ورود به رابطهای عاطفی و بیخیالیِ رندانهاش، از رضا یک کاراکتر دوستداشتنی و غیرکلیشهای ساخته است. او بهمرور، کمبود فاطی در زندگیاش بهعنوان همسر را احساس میکند و بهدلیل رفتوآمدهای مکرر او به خانهاش، درمییابد که جهان مجردیِ بیرون با تمام طراوتهایی که دارد، آنچنان که باید و شاید رضایتبخش نیست.
اما تمام مؤلفههای شخصیتیِ رضا، در این میان (دوران جدایی و تنها زندگی کردن) شاخوبرگ میگیرند. او هنگام قدم زدنهای شبانه و آشنایی با ویولت در کافه یا زمانی که با دخترعمهاش حرف میزند و با اعتمادبهنفسی بامزه از خوشگلیاش صحبت میکند، همواره جهان تنهاییهایش را از طریق نوشتن داستانی جذاب پیش میبرد؛ داستانی راجعبه پیرمردی مریض و در شُرف مرگ که همسراناش تصمیم میگیرند او را در کنار جوی آبی رها کنند تا اینکه نهایتا مرگ از راه برسد.
جذابیت کاراکتر رضا و دوریِ او از کلیشهها به تکبعدی نبودن او برمیگردد. شخصیتی که انزواطلبی و تنهاییاش را با گشتوگذار لابهلای مجلات مختلف، داستاننویسی و پیادهرویهای شبانه پر میکند اما از طرف دیگر، خوشمشربی و اجتماعی بودن را فراموش نکرده و در ابراز شوخطبی، مزهپرانیها و بیخیالیهای سرخوشانهاش، خساستی بهخرج نمیدهد. بهراحتی میتوان به رضا نزدیک شد، کنشهای او را درک کرد و با غمهای درونیِ این کاراکتر دوستداشتنی، مدتی از شادیهای کوچک زندگی فاصله گرفت.
۱۸. حسن کسمایی
- نام فیلم: خوک
- کارگردان: مانی حقیقی
- بازیگر این نقش: حسن معجونی
- سایر بازیگران: لیلا حاتمی، علی مصفا، پریناز ایزدیار، سیامک انصاری و…
- تاریخ انتشار: ۱۳۹۷
تلاش مانی حقیقی برای خلق یک کمدی سیاه پست مدرن و جاندار تا حد زیادی ناموفق بوده است اما اگر از تمام ایرادات فیلم «خوک» بگذریم، شخصیت حسن کسمایی بهشکل بسیار خوبی ازآب درآمده و نسبتی با کلیشههای همیشگی ندارد. او کارگردانی است که مدت زیادی موفق به ساخت فیلم نشده و بهدلیل آشفتگیهای ذهنی، رابطهی نهچندان خوب با خانواده و فشارهای روانیاش، در وضعیت نابهسامانی قرار دارد؛ مشکلاتی که بهواسطهی حضور یک قاتل سریالی در شهر، بیش از پیش پررنگ شدهاند.
آدمکش فیلم «خوک» دست به جنایات هنری میزند و با بهقتل رساندن و بریدن سرِ فیلمسازان محبوب و مطرحی مانند ابراهیم حاتمیکیا، حمید نعمتالله و مانی حقیقی، واهمهای عجیب را بهجان حسن انداخته است. رفتارهای نامتعارف و هجوآمیز حسن کسمایی که از دل خشونت و دلهرههای وجودیِ او بروز پیدا میکنند، باعث خلق کاراکتری جذاب و متفاوت شده که مشابهاش را نمیتوان در سینمای ایران پیدا کرد.
ارتباط چندسویهی او با مادر پیرش، همسر و دخترش و شیوا مهاجر بهعنوان هنرپیشهی محبوب او که پیش از این ستارهی فیلمهای حسن بوده و حالا میخواهد با فیلمساز دیگری -که حسن از او نفرت دارد- کار کند، ابعاد گوناگون شخصیتیِ این کارگردان آشفتهحال را بهخوبی ترسیم میکند. از طرفی دیگر با توجه به حضور قاتل در شهر، حسن بهنوعی جنون غیرمنتظره میرسد؛ زیرا بهدلیل غرور و خودبزرگبینیاش، متعجب است که چرا هنوز بهقتل نرسیده و توأمان با ترسی غیرقابل توضیح نیز دستوپنجه نرم میکند.
حسن کسمایی تمام چارپوبها را از بین میبرد، کنشها و واکنشهای او نسبت به اتفاقات مختلف بسیار غیرقابل پیشبینی و بدیع است و هیچ شباهتی به سایر کاراکترهای فیلمسازِ سینمای ایران ندارد. در واقع میتوان او را در جایگاه شخصیتی عجیب و پارادوکسیکال قرار داد که در مرکز جهنم آشفته و سرخِ پیراموناش معنا مییابد.
۱۷. رویا رویایی
- نام فیلم: کاغذ بیخط
- کارگردان: ناصر تقوایی
- بازیگر این نقش: هدیه تهرانی
- سایر بازیگران: خسرو شکیبایی، جمشید مشایخی، جمیله شیخی و…
- تاریخ انتشار: ۱۳۸۰
اگر در راستای خلق شخصیت یک زن جوانِ خانهدار گام برداریم و بهغیر از رسیدگی به امور منزل، تروخشک کردن فرزندان و انفعالی مصنوعی چیز دیگری برای او ترسیم نکنیم، در واقع بهشکل ناامیدکنندهای همان کلیشههای پوسیدهی پیشین را بازتولید کردهایم. ناصر تقوایی با خلق کاراکتر رویا رویایی در فیلم «کاغذ بیخط»، زنی کنشمند، متفاوت و باورپذیر را بهوجود آورد که علاوهبر رسیدگی به همسر، فرزندان و فعالیتهای روزانه در منزل، میتواند رویابافی کند و جهان حقیقی و ساحت خیال را بهشکل همزمان حفظ نماید.
رویا در ابتدا بهعنوان شخصیتی بهتصویر کشیده میشود که بهطرز فوقالعادهای به جزئیات توجه میکند و تواناییِ این را دارد که پشت میز صبحانه نیز داستانپردازی کند و تخیلات و فانتزیِ بچههای خود را رشد دهد. جهانگیر (همسر رویا) بهدلیل دور بودن از وادیِ هنر و دلمشغولیهای شغلیاش، به رویا پیشنهاد ثبتنام در کلاسهای داستاننویسی را میدهد؛ بلکه خیالپردازیهای او حالت مکتوب پیدا کنند و این اتفاق در نهایت منجر به شکلگیری فعالیتی کارآمد شود.
رویا رویایی پس از حضور در آموزشگاه و کلاسهای فیلمنامهنویسی، بهمرور درمییابد که خیالبافیها و تخیلات کودکانهاش در محیط خانه و حین رابطه با شنگول و منگول (فرزنداناش) بهتر است که در همان ابعاد باقی بمانند؛ زیرا برای نگارش داستان و فیلمنامه، وام گرفتن از واقعیتهای زندگی و روزمرگیهایش، ارجحیت دارد.
تمام این دگردیسیها، پویاییِ دلنشین شخصیت رویا، پیچیدگی رابطهاش با جهانگیر و سیر تحولات درونی او، باعث شدهاند تا این کاراکتر بهشکل فوقالعادهای خلق شود. شخصیتی که علاوهبر حفظ زنانگی و عقایدش، کنش و واکنشهای درستی دارد و حتی لحظهای به تیپهای کلیشهای زنان خانهدار سینمای ایران نزدیک نمیشود.
۱۶. حامد احمدزاده
- نام فیلم: شب یلدا
- کارگردان: کیومرث پوراحمد
- بازیگر این نقش: محمدرضا فروتن
- سایر بازیگران: الهام چرخنده، هیلدا هاشمپور، پرویندخت یزدانیان
- تاریخ انتشار: ۱۳۸۰
گاهی اوقات برای یادآوری خاطرات تلخوشیرین گذشته، نیازی به فلشبک نیست؛ وقایع پیشینِ زندگی میتوانند از طریق مونولوگ، عکسها و یا نوارهای ویدئویی بهتصویر کشیده شوند. حامد احمدزاده در فیلم دوستداشتنی و ماندگار «شب یلدا» چنین وضعیتی را تجربه میکند. او مردی میانسال است که علیرغم میل باطنی، تصمیم میگیرد تا همسر و تنها فرزندش را راهیِ خارج از کشور کند.
تمام اتفاقات و موقعیتهای مهم فیلم، در محیط داخلی خانهی حامد شکل میگیرند. از یادآوری گذشتههای شیرین بهواسطهی فیلمهای ضبطشده و عاشقی کردن در دل تنهایی میان انبوهی از عکسهای خانوادگی تا ساز زدن، آواز خواندن و ظهور شکوتردیدهایی که حامد را به اوج جنون میرسانند.
شخصیت خلقشده توسط کیومرث پوراحمد در این فیلم، بهعلت نوع واکنشهایی که نسبت به وقایع تلخوشیرین زندگی از خود بروز میدهد متفاوت و غیرکلیشهای است. در اکثر اوقات، حامد را در حال مرور خاطرات و فکر کردن به همسر و فرزندش میبینیم. تکبعدی نبودن این کاراکتر و تلفیق آلام و شادیهای زودگذرش در ژرفای خانهای که دیگر خانوادهای در آن نیست، باعث میشوند تا با او همذاتپنداری کنیم.
تنهاییهای مرد افسرده و شکستهشدهای که مجبور است به تنها میزبان و میهمان حاضر در جشن دلتنگیاش تبدیل شود، حضور غیرفیزیکی همسر و دخترش را از طریق عکسها، صداهای باقیمانده در کاست و فیلمهای خانوادگی بازآفرینی کند و گاهی اوقات به بیخیالی و رِندی روی بیاورد، با عاشقپیشههای منفعل و کاریکاتوری نسبتی ندارد؛ زیرا ما تمام وجوه شخصیتیِ حامد را میبینیم و همهی رفتارها، کنشها و احساساتاش را لمس میکنیم.
۱۵. بابک
- نام فیلم: من دیهگو مارادونا هستم
- کارگردان: بهرام توکلی
- بازیگر این نقش: هومن سیدی
- سایر بازیگران: سعید آقاخانی، ویشکا آسایش، بابک حمیدیان، صابر ابر و…
- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴
در جهان آشفته و دیوانهوار فیلم «من دیهگو مارادونا هستم» شخصتهای متعددی وجود دارد اما بدون شک، بابک جذابترین و متفاوتترین آنهاست. او که تازه از آلمان برگشته و از افسردگی و مشکلات روحی-روانی رنج میبرد، ناخواسته وارد جنجال خانوادگیشان میشود و از طرفی، سعی میکند تا دخترخاله و نامزدش، مهشید را از خود براند.
تیپ کلیشهشدهی آدمهای عصبی و عربدهکشی که دائما در حال نزاع و بروز خشونت هستند، در طول دههی اخیر سینمای ایران به امری عادی و عنصری تکرارشونده تبدیل شده است. اما شاید خردهتفاوتهای بابک با آنها، به جهان کلیِ فیلم و بار پررنگ کمدی سیاهاش مرتبط باشد.
در وضعیتی که همه بهجان یکدیگر میپرند و با فریاد کشیدن قصد دارند حرفشان را بهکرسی بنشانند، خلق کاراکتری روانرنجور و عصبی که راه انتقام گرفتن و آرامشهای لحظهای با دراز کشیدن روی کاناپه و موزیک گوش دادن را خوب بلد است، میتواند کلیشهها را کنار بزند و بهبار جذابیت اثر بیفزاید.
در فیلم متوسط و کمرمق «من دیهگو مارادونا هستم» چیز زیادی از گذشتهی بابک دستگیرمان نمیشود اما واکنشهای او به شرایط و برونریزیهایی که با جنون و روانپریشی درهمآمیختهاند، باعث شدهاند تا او در جایگاه یک شخصیت غیرکلیشهایِ بیاعصاب و جذاب قرار بگیرد.
۱۴. عباس آقا سوپرگوشت
- نام فیلم: اجارهنشینها
- کارگردان: داریوش مهرجویی
- بازیگر این نقش: عزتالله انتظامی
- سایر بازیگران: اکبری عبدی، حمیده خیرآبادی، رضا رویگری، ایرج راد و…
- تاریخ انتشار: ۱۳۶۶
بیوهمردِ میانسالی که با مادر، برادر و پسرش زندگی میکند، مدیر و مالک یک سوپرگوشت باکلاس است و بهعلت اهداف و نیتی که دارد، بههیچعنوان نمیتواند با مستأجرهایشان کنار بیاید. عباس آقا بههمراه خانوادهاش در آپارتمانی زندگی میکنند که مالک آن بر اثر تصادف فوت کرده است. او که مباشر اصلی مالکِ خانه بهحساب میآید، تمام تلاش خود را بهکار میگیرد تا بهواسطهی بیرون کردن مستأجرین، این ملک قدیمی و فرسوده را تصاحب کند.
جذابیت و غیرکلیشهای بودن عباس آقا سوپرگوشت علاوهبر ویژگیهای شخصیتی، به چگونگیِ ارتباط او با ساکنین آپارتمان نیز مربوط میشود. شمایل و خصوصیات ظاهری-رفتاری او، مخاطب را تا حدودی بهیاد کلاهمخملیهای دوران فیلمفارسی میاندازد. اما کاراکتر عباس آقا در دام کلیشههای رایج دهههای پیشین سینمای ایران و لمپنیسم پررنگ جاهلهای آن دوران نمیافتد؛ زیرا شخصیت او تنها رگههای اندکی از تیپهای آن زمانه را در اختیار دارد اما بهطور کلی متفاوت و جذاب است.
عباس آقا سوپرگوشت به هیچکس رو نمیدهد، در جایگاه کاسبهای باابهت و بیاعصابی قرار میگیرد که در زمان آرامش، بهراحتی الفاظ رکیک نثار طرف مقابلشان میکنند و در اوج عصبانیت، توان حملهور شدن به همسایهها با کلنگ را دارند!
شیمیِ جذاب او با خانوادهاش -بهخصوص مادر- و جدالهای فوقالعادهاش با مستأجرینِ آپارتمانی زهواردررفته که مسیر نابودی و تخریب را طی میکند، بهشکلی تکرارنشدنی و سرگرمکننده ازآب درآمده است. در واقع باید گفت کمدی-درام سرزنده و پرجنبوجوش داریوش مهرجویی، هیچ سنخیتی با برخی از کلیشههای آن دوران ندارد.
۱۳. محمدمسعود نوری
- نام فیلم: سرب
- کارگردان: مسعود کیمیایی
- بازیگر این نقش: هادی اسلامی
- سایر بازیگران: امین تارخ، فریماه فرجامی، جمشید مشایخی، فتحعلی اویسی و…
- تاریخ انتشار: ۱۳۶۷
در وضعیت آشفتهی اواخر دههی ۲۰ خورشیدی، زوجی یهودی بهنامهای دانیال و مونس، میخواهند به اسرائیل پناه ببرند. اما بهدلیل درگیریهای سیاسی آن دوران، این دو وارد ماجرای قتلی هولناک میشوند و پس از گریختن قاتل، نیروهای پلیس فرد بیگناهی بهنام میرزا حسن را دستگیر میکنند. حال با ورود محمدمسعود نوری (برادر میرزا حسن) به داستان، همهچیز رنگوبوی دیگری بهخود میگیرد. نوری در تلاش است تا با پیدا کردن دانیال و مونس که شاهد قتل بودهاند، آنها را به دادگاه ببرد تا پس از شهادت، برادرش را از جرم مرتکبنشده نجات دهد.
داستان ملتهب فیلم «سرب» و رگههای جنایی موجود در آن، بهتنهایی جذاب و درگیرکننده است اما بههیچعنوان نمیتوان حضور پررنگ شخصیت نوری در قصه را نادیده گرفت. او خبرنگاری جاافتاده و انزواطلب است که با ویژگیهای ظاهری، نوع پوشش و عقایدش، مخاطب را بهیاد فیلمهای نوآر و مردان بارانیپوشی میاندازد که سیگار کشیدن در تاریکیِ شب را به همهچیز ترجیح میدهند.
تعقیبوگریزهای نوری برای پیدا کردن دانیال و همسرش که در شرف خروج از کشور هستند و راضی کردن آنها بهمنظور حضور در دادگاه، با آرامش و لحن ملتمسانه همراه نیست؛ زیرا او پس از گیر افتادن برادر بیگناهاش در زندان، دچار نوعی دگرگونی شده و حالا قلم را کنار گذاشته و حرفهایش را از طریق اسلحه بهکرسی مینشاند. محمدمسعود نوری نهتنها به کلیشههای سینمای ایران ارتباطی ندارد، بلکه پروسهی شکلگیریاش از مسیرِ نوعی نوآرِ ایرانیزهشده عبور میکند.
۱۲. محمود
- نام فیلم: شبح کژدم
- کارگردان: کیانوش عیاری
- بازیگر این نقش: جهانگیر الماسی
- سایر بازیگران: حسن رضایی، ناصر آقایی، کاظم افرندنیا و…
- تاریخ انتشار: ۱۳۶۵
در سینمای ایران معمولا شاهد کاراکترهایی که به فیلمسازی اشتغال دارند نیستیم؛ یا اگر چنین شخصیتهایی خلق شوند، برقراری ارتباط با آنها بسیار دشوار است. کیانوش عیاری با بهوجود آوردن کاراکتر محمود در فیلم «شبح کژدم»، زندگی آشفتهی کارگردانی را بهتصویر کشید که علاوهبر دغدغههای جدیِ فیلمسازی، یک سینهفیلِ بهتمام معناست.
محمود پس از ساخت فیلم کوتاهی بهنام شبح کژدم، تصمیم میگیرد این ایده را گسترش دهد و از دل آن، فیلم بلندی بسازد. اما فیلمنامهی متفاوت او در دوران سینهچاکان سینمای بدنه و آثار سطحیِ سرگرمکننده، خریداری ندارد. حتی تهیهکنندگان و مالکان استودیوهای فیلمسازی، حاضر به همکاری با او نیستند؛ زیرا معتقدند که فیلم محمود در گیشه شکست خواهد خورد. او پس از سرخوردگیهای فراوان، تصمیم میگیرد تا بهکمک یکی از دوستان سیاهیلشکرش بهنام حسن، فیلمنامهی شبح کژدم را در دنیای واقعی پیادهسازی کند.
جذابیت کاراکتر محمود و وجه تمایزش با سایر شخصیتهای مشابه در سینمای ایران، در جهان ذهنی و کنشهای او خلاصه شده است. او در خانهاش عکسی بزرگ از هیچکاک دارد، دوربینهای هشتمیلیمتریاش را به دیوار آویزان کرده و تمام دغدغههای درونیاش بهعنوان یک کارگردانِ شیفتهی سینما را در محیط داخلی خانه پیاده کرده است.
سیر دگردیسی او و جنونی که بهمرور بهسراغاش میآید، تلفیقی از خیال و واقعیت را در موقعیتهایی نیمهسورئال رقم میزند و باعث شده تا محمود در جایگاه یکی از متفاوتترین کاراکترهای تاریخ سینمای ایران قرار بگیرد.
۱۱. اسفندیار
- نام فیلم: خواب تلخ
- کارگردان: محسن امیریوسفی
- بازیگر این نقش: عباس اسفندیاری
- سایر بازیگران: محسن رحیمی، دلبر قصری، یدالله انوری، اصغر کاظمی
- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴
کمدی سیاه آوانگارد و بهشدت جذاب محسن امیریوسفی که پس از ۱۲ سال توقیف، سرانجام در سال ۱۳۹۴ اکران شد، نگاهی طنازانه و غیرکلیشهای به مفهوم مرگ دارد. داستان فیلم به زندگی پیرمردی بهنام اسفندیار میپردازد که در قبرستانی قدیمی واقع در شهر سده (خمینیشهر کنونی) زندگی میکند. اسفندیار، مردهشور اصلی گورستان و مسئول تعدادی از کارگران آنجا اعم از قبرکن، سوزانندهی لباس مردهها و… است.
روایت اپیزودیک «خواب تلخ» باعث میشود تا هرچه جلوتر میرویم، بیشتر با شخصیت اسفندیار آشنا شویم. او بهخاطر جایگاه، زبان تلخ و فیزیک بدنیاش، سایر افراد گورستان را تحت کنترل دارد. اهمیت شغل او بهعنوان مردهشور و کشمکشهای خیالیِ بینظیرش با عزرائیل، موقعیتهای خندهداری را بهوجود میآورند که بهعلت مضامین سیاه و تاریک اثر، حالتی هجوآمیز پیدا میکنند.
از تنهاییها، خیالات و صحبت کردن با مردهشورهای خارجی در تلویزیون و کنترل کردن محیط گورستان از بالای ارتفاعات با دوربین تا عاشقانهی بینظیری که میان او و همدم (یکی از کارگران گورستان) شکل میگیرد و لحظات فوقالعادهای را رقم میزند؛ در تمام لحظات فیلم، میتوان با اسفندیار همذاتپنداری کرد و بهراحتی در کنار رفیق شفیقِ عزرائیل قرار گرفت.
۱۰. فیروزه
- نام فیلم: شهر زیبا
- کارگردان: اصغر فرهادی
- بازیگر این نقش: ترانه علیدوستی
- سایر بازیگران: فرامرز قریبیان، بابک انصاری، آهو خردمند، فرهاد قائمیان و…
- تاریخ انتشار: ۱۳۸۲
درام عاشقانهی اصغر فرهادی بدون شک یکی از انسانیترین فیلمها با مضمون اعدام است. اعلا که در کانون اصلاح و تربیت شهر زیبا زندانی است، درمییابد که اکبر به سن قانونی رسیده و بهعلت قتلی که مرتکب شده، در نزدیکیِ قصاص بهسر میبرد. اعلا پس از رهایی از کانون، تصمیم میگیرد تا بهسراغ خواهر اکبر برود و بهکمک او، رضایت خانوادهی مقتول را جلب کند.
با توجه به چیزی که از کلیشههای شخصیتپردازی در سینمای ایران سراغ داریم، فیروزه (خواهر اکبر) باید بهعنوان یک تیپِ منفعل و غیرکنشمند معرفی میشد که مدام در حال زار زدن و التماس است. اما اصغر فرهادی بهطرز فرقالعادهای او را از سانتیمانتالیسم دور میکند تا بتوانیم به او نزدیک شویم و احساساتاش را درک کنیم.
در کشاکش تلاشها برای کسب رضایت، رابطهی عاشقانهای میان اعلا و فیروزه شکل میگیرد؛ رابطهای مملو از سرخوشیهای باورپذیرِ قشر فرودست، لحظات دلنشین و کنشهای انسانی. فیروزه با توجه به شرایط بهخصوصی که دارد، سعی میکند تمام دغدغههایش را به آزادی اکبر اختصاص دهد و اعلا را در جایگاه یک برادر بامرام و مهربان ببیند.
اما رفته رفته دلبستگیهای او بیشتر میشود و شخصیت چندلایهاش با تمام ابعاد خود نمایان میگردد؛ بنابراین وقتی انتظار داریم که او صبحوشب مشغول رازونیاز و گریستن باشد و برای نجات برادرش هر کار بیمنطقی را انجام دهد، کاراکتر فیروزه بهطرز عجیبی ذهنیاتمان را بههم میریزد و در عادیترین حالت ممکن، اجازه میدهد تا باورش کنیم و در کنار او گام برداریم.
۹. جهانگیر
- نام فیلم: بوتیک
- کارگردان: حمید نعمتالله
- بازیگر این نقش: محمدرضا گلزار
- سایر بازیگران: گلشیفته فراهانی، رضا رویگری، حامد بهداد، افسانه چهرهآزاد و…
- تاریخ انتشار: ۱۳۸۲
اکثر سینمادوستانِ جدی که سینمای ایران را دنبال میکنند، معتقدند که بهترین بازی عمر محمدرضا گلزار در فیلم «بوتیک» بوده است. اما فارغ از بحث تواناییِ گلزار در ایفای نقش جهانگیر و بازیگیریِ خوب حمید نعمتالله، باید به اهمیت شکلگیری این نقش اشاره کرد. جهانگیر یک جوان معمولی است که در بوتیکی باکلاس و مجلل کار میکند. آشنایی او با اتی (احترام) که در ابتدا بُعد مالی دارد، بهمرور باعث شکلگیری رابطهی عاطفیِ پیچیده و تلخی میشود.
شخصیت جهانگیر تا میانههای فیلم بهعنوان کاراکتری نیمهمنفعل و آرام معرفی میشود. کاراکتری که با توجه به پایگاه اجتماعی و موقعیت شغلیاش، در اکثر اوقات سکوت و اصطلاحا بلهقربانگویی را ترجیح میدهد. اگر از فاصلهی دورتری به کاراکترهای فیلم «بوتیک» نگاه کنیم، استادیِ نعمتالله و شخصیتپردازی درخشاناش را بهخوبی درک خواهیم کرد؛ زیرا عاشقانهای که میان جهانگیر و اتی شکل میگیرد، بهعلت رویاپردازیهای اتی برای زندگی در خارج از کشور و رسیدن به آرزوهای کوچکاش، رفته رفته متفاوت میشود و این رابطه شمایلی پدر-دختری پیدا میکند.
از طرفی دیگر، تلاشهای غیرمستقیم جهانگیر برای حفظ اصول شخصی -که با نوعی دوگانگی میان سنت و مدرنیته همراه است- و خودخوریهای آمیخته با سکوت وی، در نهایت به برونریزی و نوعی رستگاریِ متفاوت و غیرکلیشهای ختم میشود؛ یک رستگاری واقعگرایانه و بیاندازه تلخ.
۸. صمد مجیدی
- نام فیلم: متری شیشونیم
- کارگردان: سعید روستایی
- بازیگر این نقش: پیمان معادی
- سایر بازیگران: نوید محمدزاده، پریناز ایزدیار، فرهاد اصلانی و…
- تاریخ انتشار: ۱۳۹۷
اکثر پلیسهای سینمای ایران بهشکل ناامیدکنندهای در سطح باقی میمانند و با گرایششان به سریالهای تلویزیونی، سعی دارند تا مجرمین را به راه راست هدایت کنند. اما سرگرد صمد مجیدی در فیلم «متری شیشونیم» که در تلاش است تا موادفروشی حرفهای بهنام ناصر خاکزاد را دستگیر کند، شاید بهترین شخصیت پلیس سینمای این کشور باشد.
صمد را همواره در محل کار و محیط اداریِ دایرهی مبارزه با مواد مخدر میبینیم. پلیسی باابهت، بهشدت جدی، کنشمند و باورپذیر که از ناسزا گفتن به مجرمین یا ضربوشتم آنها ابایی ندارد و بههیچعنوان در مسیر کلیشههای مرسوم قدم نمیگذارد.
اما بدون شک، اصلیترین تفاوت صمد مجیدی با سایر کاراکترهای پلیس در سینمای ایران، چندبعدی بودن شخصیت اوست. در تقابلهایی که میان او و ناصر خاکزاد شکل میگیرد، همیشه میبینیم که صمد در موضع قدرت قرار دارد. اما این کاراکتر با هوشمندی و بهواسطهی پیچیدگیهای شخصیتیاش، گاهی تمام فرضیات تماشاگر را بههم میریزد. صمد در مقابل خواستههای ناصر خاکزاد بهگونهای واکنش نشان میدهد که باور کنیم او هم ممکن است در برابر رشوههای میلیاردی، ضعف نشان دهد و دچار وسوسه شود.
صمد مجیدی، کاریکاتوری از یک پلیس نیست و در کنار تعهدات شغلیاش، با مشکلات زناشویی و مسائل شخصی نیز دستوپنجه نرم میکند. اما تمام جذابیتهای این شخصیت، به حضور پررنگ و پویای او در محل کار و رابطهی استوار و غیرقابل پیشبینیاش با همکاران و مجرمین برمیگردد.
۷. آیدا
- نام فیلم: نفس عمیق
- کارگردان: پرویز شهبازی
- بازیگر این نقش: مریم پالیزبان
- سایر بازیگران: سعید امینی، منصور شهبازی
- تاریخ انتشار: ۱۳۸۲
«نفس عمیق» فیلم خاص، دوستداشتنی و تلخی است. در تمام موقعیتهای این اثر میتوان نوعی افسردگیِ توأمان با سرخوشیِ پوچگرایانه را لمس کرد. خیابانگردی و ماشینسواریهای بیحاصل دو دوست بهنامهای کامران و منصور، با حضور شبحگونِ آیدا رنگوبوی متفاوتی بهخود میگیرد. کامران که از بیماری زخم معده رنج میبرد، میل به خوردن هیچچیز ندارد و سیگار کشیدنهای مداوم را ترجیح میدهد. اما منصور کمی سرزندهتر است و با سوار کردن دختری بهنام آیدا در خیابان، ناگهان به او علاقهمند میشود.
اما آیدا کیست؟ او در شمایل فرشتهی نجات منصور ظاهر میشود و با شخصیت متفاوت، شوخطبعیهای بامزه، ذهنیات جذاب و سویشرت قرمزش، به جهان تاریک و تلخ فیلم رنگ میبخشد. او بدون شک، متفاوتترین شخصیت زن سینمای ایران است. دانشجویی خوشمشرب که بهقول خودش با سیستم راهپیماییهای طولانیمدت پیش میرود؛ به این معنی که شبها مسافتهای زیادی را بهصورت پیاده طی میکند، بهعلت علاقهی شدیدش به موسیقی همیشه با هدفون راه میرود و به اتوموبیلهایی که بر سر راهاش میایستند توجهی ندارد.
رابطهی خیابانیِ میان او و منصور، عاشقانهی سرحال و دلچسبی را رقم میزند. هرچند بهدلیل قرینهسازی بهشدت تلخ در ابتدا و انتهای فیلم، بههیچوجه دوست ندارید به نقطهی پایان برسید. حضور شبحوار و تکرارنشدنیِ آیدا هیچگاه نباید از مرحلهی معرفی او در ماشین منصور فراتر میرفت.
او باید در همان نقطه باقی میماند، با صحبت از ویژگیهای اخلاقیاش، تمام کلیشهها را از بین میبرد و همان خندههای دلنشین و سرخوشانه را حفظ میکرد؛ اما درست مانند ترانهای که در پایان «نفس عمیق» پخش میشود، باید قبول کرد که «آسمون آبیه، آسمون زخمیه…»
۶. بهروز شکیبا
- نام فیلم: اسب حیوان نجیبی است
- کارگردان: عبدالرضا کاهانی
- بازیگر این نقش: رضا عطاران
- سایر بازیگران: پارسا پیروزفر، حبیب رضایی، بابک حمیدیان، مهتاب کرامتی، باران کوثری، مهران احمدی و…
- تاریخ انتشار: ۱۳۹۰
«اسب حیوان نجیبی است» هنوز هم بهعنوان یک فیلم ابزوردِ تیرهوتار و اثری موفق در راستای خلق نوعی کمدی سیاه مدرن در سینمای ایران شناخته میشود. جهان پوچ و تاریک کاراکترهایی که چیز زیادی از آنها نمیدانیم و تنها بهواسطهی شبگردیها و بذلهگوییهایشان به آنها نزدیک میشویم، با ورود مجریِ قانون تکمیل میشود.
مأمور پلیسی بهنام بهروز شکیبا بهصورت ناگهانی بهجمع کاراکترهای متعدد فیلم میپیوندد و با گیر انداختن آدمهایی که هرکدام بهنوعی در حال نقض قانون هستند، سعی میکند از آنها پول بگیرد. حضور پررنگ شکیبا در میان شخصیتهای داستان به رگههای ابزورد و کمدی سیاه اثر افزوده است. او بهخاطر اخلاقیات نسبتا تند و کاراکتر چندلایهاش، هم در جایگاه قانون قرار میگیرد و هم با قرار گرفتن در ضیافت شبانه و پرسهزنیهای آدمهای قصه، سعی دارد آنها را تلکه کند.
با رسیدن به بخش پایانی فیلم و غافلگیریای که توسط کاهانی رقم میخورد، پیش از پیش میتوان به کاراکتر بهروز شکیبا نزدیک شد و دور بودن او از کلیشهها را درک کرد. شاید او به اندازهی سایر شخصیتهای این فهرست، شناسنامهدار نباشد اما با رها شدن در جهان تاریک و به انتها رسیدهی «اسب حیوان نجیبی است»، میتوان به تفاوتهای فاحش و ابعاد پیچیدهی بهروز شکیبا یا همان کمال خسروجردی پی برد.
۵. ناخدا خورشید
- نام فیلم: ناخدا خورشید
- کارگردان: ناصر تقوایی
- بازیگر این نقش: داریوش ارجمند
- سایر بازیگران: علی نصیریان، سعید پورصمیمی، فتحعلی اویسی و…
- تاریخ انتشار: ۱۳۶۵
ناخدایی مغرور، ساکت و یکدست را تصور کنید که با هیچکس سر سازش ندارد و ترجیح میدهد لنج کهنهکارش را مماس با غروب آفتاب درون دریا قرار دهد و پس از روشن کردن کبریت آن هم تنها با یک دست، سیگارش را دود کند. حتی اگر بخواهیم از ویژگیهای شخصیتیِ ناخدا خورشید بگذریم، باید اعتراف کنیم که شمایل باابهت و استوار او، بهتنهایی در برابر کلیشهها ایستادگی میکند.
ناخدا خورشید که بَمبَک (نام لنج او) را تنها منبع درآمد خود میداند، توسط خواجه ماجد لو میرود. در ابتدای فیلم، محمولههای سیگار ناخدا که همگی قاچاق هستند، توسط نیروهای امنیتی بهآتش کشیده میشوند. ناخدا خورشید مدتی پس از نابودی تمام سرمایهاش، پیشنهاد وسوسهانگیز و خطرناکی را دریافت میکند؛ پیشنهادی که دیگر به کالاهای قاچاق مربوط نیست، به مسائل سیاسی-امنیتی ارتباط دارد و راجعبه جابهجاییِ آدمهاست.
ناچاریِ او برای امرار معاش و خرج خانواده، غرور آمیخته با خشونت ذاتیاش و کینهی شدیدی که از خواجه ماجد بهدل دارد، از او شخصیتی غیرکلیشهای، بهیادماندنی و کاریزماتیک ساخته است.
او هرگاه میخواهد به درخواستهای دیگران واکنش نشان دهد و یا دستیارش، ملول را از خود براند، دلایل منطقی و تحولات درونیاش را بهشکل باورپذیری نمایان میکند؛ یا به عبارتی دیگر، ناخدا خورشید یک تیپِ کاریکاتوری و منفعل نیست، بلکه در پشت سکوتهای مداوم یا رفتارهای خشونتآمیزش، ابعاد پنهان مختلفی نهفته است که همگی نشان از شخصیتپردازیِ متفاوت و حسابشدهی او دارند.
۴. گلرخ کمالی
- نام فیلم: سگکشی
- کارگردان: بهرام بیضایی
- بازیگر این نقش: مژده شمسایی
- سایر بازیگران: مجید مظفری، رضا کیانیان، میترا حجار، بهزاد فراهانی، داریوش ارجمند و…
- تاریخ انتشار: ۱۳۸۰
گلرخ کمالی نویسندهای خلاق و مستعد است که پس از مدتی تصمیم میگیرد به ایران بازگردد و با فراموش کردن شکوتردیدی که نسبت به همسرش، ناصر معاصر داشته، بار دیگر زندگیاش را از نو بسازد. او با ورود به ایران، رفته رفته متوجه میشود که ناصر معاصر بهدلیل حیلهگریِ شریک خود، در مخمصهای عجیب گرفتار شده و مجبور است راهی زندان شود. گلرخ پس از آگاهی نسبت به این وضعیت، تصمیم میگیرد تا اتفاقات گذشته را جبران کند و با کسب رضایت از طلبکاران، همسرش را نجات دهد.
شخصیت گلرخ کمالی یکی از چندوجهیترین کاراکترهای زن سینمای ایران است. تعلق خاطر او به ادبیات و مسئلهی نوشتن، ورودش به دنیای بیرحم و خطرناکِ مردانه و ایستادگیاش در برابر آدمهایی که با افکار جنسیتزدهشان قصد تصاحب او را دارند، باعث شدهاند تا گلرخ در قامت شخصیتی کنشمند و محکم قرار گیرد.
گلرخ کمالی تا حد امکان از شکنندگیهای زنانه، رفتارهای کلیشهای و ملتمسانه و شیونهای بیدلیل دور میماند. حتی زمانی که به اوج حقارت و نابودی میرسد، انفجار درونیاش را با سیگار کشیدن، اشکهای ناشی از خشم و پیریزیِ پروسهی انتقام به منصهی ظهور میرساند. هوشمندیِ بهرام بیضایی برای خلق این شخصیت، باعث شده تا گلرخ را بهعنوان کاراکتری غیرکلیشهای بشناسیم که علاوهبر کهنالگوهای کلاسیک و اسطورهها، ما را بهیاد قهرمانان تنها، فریبخورده و قدرتمند فیلمهای نوآر میاندازد.
۳. مسعود ترابی
- نام فیلم: آرایش غلیظ
- کارگردان: حمید نعمتالله
- بازیگر این نقش: حامد بهداد
- سایر بازیگران: طناز طباطبایی، حبیب رضایی، علی عمرانی، جمال اجلالی و…
- تاریخ انتشار: ۱۳۹۲
خلق کاراکترهای بذلهگو، زبانباز و باهوشی که ویژگیهای رفتاری بهخصوصی دارند و با اهداف خاصی بهسراغ آدمهای مختلف میروند، بهشدت دشوار است. اما حمید نعمتالله در فیلم «آرایش غلیظ» این کار را بهشکل فوقالعادهای انجام داد. مسعود ترابی با دزدیدن محمولهی مواد محترقهی شریک خود، به او رکب میزند و حالا سعی میکند از طریق دختری بهنام لادن که سالها قبل رابطهای عاطفی میانشان بوده، این بار خطرناک را در جنوب کشور بهفروش برساند.
شخصیت پیچیده و جذاب مسعود، از او کاراکتری خاکستری ساخته است؛ در واقع او نه یک هیولای مطلق است و نه آدمی درستکار و قابل اطمینان. او با جملات عاشقانه و چربزبانیاش، از لادن سوءاستفاده میکند، سر شریک خود را کلا میگذارد، بهعلت اعتیادش به مخدرهای توهمزا، در نزدیکیِ کاراکتر دکتر (با بازی جمال اجلالی) قرار میگیرد و حتی هومن و آقای برقی را بهعنوان وسیلهای برای پیشبرد اهدافاش در نظر میگیرد. اما در اثر کالت و متفاوت حمید نعمتالله، تمام آدمها محکوم به فنا و نابودیاند؛ حتی مسعود ترابی که مدام از زرنگیهای خود حرف میزند و در تلاش است تا اصالت وجودیاش را حفظ کند.
مسعود جزو بهترین شخصیتهای غیرکلیشهای سینمای ایران است. کاراکتری که بهخوبی سیر شکلگیری و رشد را طی میکند، با نوعی خباثت وجودی همه را بهچشم ابزار میبیند و بههیچعنوان قرار نیست به تزکیهی نفس برسد.
در سینمای ایران، چند شخصیت داستانی را میشناسید که بدون زور زدن و تلاشهای تصنعی، بهشدت جذاب و باورپذیر باشند و با تکیه بر ویژگیهای منحصربهفرد رفتاری و کنشمندیشان -نه تغییر لحن، صدا و نوع راه رفتن- بتوانند در جایگاه یک پروتاگونیست خاکستری، منفعتطلب و شدیدا کاریزماتیک قرار گیرند؟
۲. فرهاد
- نام فیلم: در دنیای تو ساعت چند است؟
- کارگردان: صفی یزدانیان
- بازیگر این نقش: علی مصفا
- سایر بازیگران: لیلا حاتمی، زهرا حاتمی، کریستف رضاعی و…
- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴
عاشقانهی منحصربهفرد و بهیادماندنی صفی یزدانیان بدون حضور شخصیتی مثل فرهاد، هیچگاه نمیتوانست تا این اندازه تاثیرگذار و رویایی باشد. فرهاد یک قابساز میانسال بوده که سالها با یاد و خاطرهی گلی یا همان گیلهگُل ابتهاج زندگی کرده است. او این ایام تلخوشیرین شیدایی و دوران عاشقیِ پنهان خود را در کنار مادرِ گلی سپری کرده و حالا که گیلهگُل پس از دو دهه زندگی در پاریس به رشت بازمیگردد و مادرش، حواخانم نیز از دنیا رفته است، فرهاد به استقبال او میرود؛ هرچند که گلی در ابتدا او را بهخاطر نمیآورد.
شخصیت فرهاد بهشکل بینظیری جذاب، متفاوت و غیرکلیشهای است. او هیچ برونریزی تکاندهندهای از خود نشان نمیدهد، زیر باران همراه با دستهگُل برای معشوقهاش گریه نمیکند و از تمام مؤلفههای رایجِ سانتیمانتالیسم میان اکثر کاراکترهای عاشقپیشهی سینمای ایران دوری میجوید. در عوض در زمان نبودِ گلی، برای وعدهی صبحانهی مادرش پنیر فرانسوی درست میکرده و حالا که خود او به زادگاهاش بازگشته، بهطرق مختلف و منحصربهفردی حضورش را ثبت میکند؛ مانند ایستادن روی سرش در مقابل درب خانه یا خندیدن هنگام اطلاع دادن از خبر مرگ دوستی قدیمی.
کاراکتر فرهاد قابساز در سینمای ایران نظیر ندارد. او انگار از دل ادبیات و اشعار عاشقانه آمده و با چیرهدستیِ شاعرانهی صفی یزدانیان، وارد مدیوم سینما شده است. فرهاد تا آخرین پلان فیلم بهگونهای شکل میگیرد و در جسموجان مخاطب رسوخ میکند که پس از شنیدن «میارزیدی» از جانب او و تماشای بهخواب فرورفتگیِ آراماش روی میز چوبیِ داخل خانه، رهایی از این کاراکتر و اتمسفر بیهمتای فیلم، دیگر ممکن نیست.
۱. هوشنگ
- نام فیلم: بهرنگ ارغوان
- کارگردان: ابراهیم حاتمیکیا
- بازیگر این نقش: حمید فرخنژاد
- سایر بازیگران: خزر معصومی، کوروش تهامی، رضا بابک، فرهاد قائمیان و…
- تاریخ انتشار: ۱۳۸۸
عاشقپیشگی و دلدادگی در موقعیتهای آرام و بهدور از التهاب، کار راحتتری بهنظر میرسد. اما وقتی از دل جریانات سیاسی-امنیتی و وضعیتهای خطیر، احساسات غلیان کنند و نوعی دوگانگی را بهوجود آورند، مشکلات بهشکل وحشتناکی آغاز میگردند. هوشنگ یک مأمور امنیتی است که وظیفه مییابد با ورود به دانشکدهی جنگلداری و جا زدن خود بهعنوان دانشجو، دختری بهنام ارغوان را تحت نظر داشته باشد؛ هدف از این اتفاق خطیر، دستگیری پدر ارغوان (شفق) است که میخواهد برای دیدن تنها دخترش بهصورت مخفیانه وارد کشور شود.
هوشنگ بهصورت مداوم با دوگانگیهای مختلف دستوپنجه نرم میکند. او وقتی در محیط دانشکده است، نقش آدمی بیدستوپا و سادهلوح را بازی میکند و زمانی که به اتاق خود میرود، در جایگاه حقیقیاش بهعنوان مأموری وظیفهشناس قرار میگیرد و دائماً مشغول نظارت و کنترل ارغوان است.
اما این دوگانگیها به اینجا ختم نشده و هوشنگ بهمرور زمان دچار نوعی حس دلدادگی نسبت به ارغوان میشود و دیری نمیپاید که عشق گریباناش را میگیرد. شیداییهای جنونآمیز، گیر افتادن میان احساس و منطق، وظیفه و عشق و استیصال باورپذیر و تلخ او در این شرایط بهخصوص، این مأمور امنیتی را بهمرز فروپاشی میرساند.
جنس عاشقانهی «بهرنگ ارغوان» و شخصیتپردازیِ بینقص و تکرارنشدنیِ هوشنگ، با مجموعههای تلویزیونی و حتی بسیاری از آثار سینمایی تفاوت دارد. تمام شکوتردیدهای بهجا و اصولیِ این مأمور باتجربه، برونریزیهای ناگهانیاش، زیرپا گذاشتن وظایف شغلی بهخاطر دلدادگی و حتی شکنندگیاش در برابر مافوق خود، از او یک کاراکتر تمامعیار ساخته است که در هر لحظه میتوان با او همراه شد و از نوشتن هوالقادر، هوالشفیع و هوالحبیبها در ابتدای گزارشات وی امتناع کرد.
وایییی کاشکی پارسا پیروزفر هم بود
خیلیییی جذابهههه ❧
فقط و فقط بهروز شکیبا
دفعه اول که فیلم رو میبینی و به آخر میرسی ضربه خوبی میخوری
اصلا انتظارش رو نداری
از لهجه گرفته تا آروم صحبت کردن و لخت بودن بدن بازیگر، همه و همه باعث شده من از نقش رضا عطاران تو فیلم کاهانی خیلی خوشم بیاد.