۲۰ زوج کارگردان-بازیگر برتر تاریخ سینما
یکی از مهمترین و پویاترین روابط در روند ساخت فیلم، رابطهی بین بازیگر و کارگردان است که تا کنون منجر به بازیهای قابل توجه و دستاوردهای سینمایی شگفتانگیزی شده است. در طول تاریخ سینما زوجهای کارگردان و بازیگر زیادی وجود داشتهاند که با همکاری هم شاهکارهای بدیعی خلق کردهاند. این کارگردانها و بازیگران نورچشمیشان گاهی تا آنجا پیش رفتهاند که یک دههی سینمایی یا یک ژانر را با نام خود گره زدهاند. در مواردی استثنایی که حتی سینمای یک کشور را با همکاری خود اعتلا بخشیده و به جهان شناساندهاند.
۱. مارتین اسکورسیزی و رابرت دنیرو
- آثار مشترک شاخص: راننده تاکسی (Taxi Driver)، رفقای خوب (Goodfellas)، گاو خشمگین (Raging Bull)، سلطان کمدی (The King of Comedy)، خیابانهای پایین شهر (Mean Streets)، مرد ایرلندی (The Irishman)
همکاری سینمایی مارتین اسکورسیزی و رابرت دنیرو یکی از افسانهایترین همکاریهای تاریخ سینماست. آنها تعدادی از نمادینترین و تاثیرگذارترین فیلمهای ۵۰ سال گذشته را خلق کردهاند، فیلمهایی که به سنگ محک فرهنگ و سینمای آمریکا تبدیل شدهاند.
همکاری آنها با اکران «خیابانهای پایین شهر» در سال ۱۹۷۳ به طور جدی آغاز شد و باب همکاریهای آینده را گشود. این زوج کارگردان-بازیگر معرکه به همکاری در مجموعهای از فیلمها پرداختند از جمله «راننده تاکسی»، «گاو خشمگین» و «رفقای خوب».
اسکورسیزی به توانایی دنیرو در زندگی در شخصیتهای پیچیده و مشکلدار ایمان داشت. او اغلب به بازیگرش فضای کافی برای نشان دادن استعدادها و کشف تفاوتهای ظریف نقشهایش میداد. دنیرو هم به دیدگاه اسکورسیزی و توانایی او در ساختن فیلمهای بصری خیرهکننده و عاطفی که شرایط انسان را به روشهای جدید و هیجانانگیز میکاوید اعتقاد قلبی داشت.
با این حال، مشارکت آنها بدون فراز و نشیب نبود. بعد از «رفقای خوب»، فیلمهایشان کمتر ضروری و پیشگامانه به نظر میرسید. برخی از تماشاگران جدی حتی از همکاریهای بعدی آنها انتقاد کردند و استدلال کردند که آنها تقلیدی کمجان از کارهای قبلی هستند.
اما در سال ۲۰۱۹، اسکورسیزی و دنیرو برای «مرد ایرلندی» دوباره همکار شدند، فیلمی که هر دو نفر، آن را فرصتی برای بازبینی و احیای مضامین و ایدههایی میدانستند که بارها قبلا آنها را آزموده بودند. این فیلم نه فقط روایت داستان یک قاتل بلکه مراقبهای است در مورد مرگ، پشیمانی و وفاداری. در حالی که فیلمهای قبلی اسکورسیزی و دنیرو با انرژی دیوانهوارشان تعریف میشدند، «مرد ایرلندی» اثری متفکرانهتر و ظریفتر است که کشف شخصیتها و مضامین آن زمان میبرد. این بدان معنا نیست که فیلم فاقد امضای کارگردانی اسکورسیزی یا بازی دنیرو است بلکه نشاندهندهی پالایش و بلوغ همکاری آنهاست.
آخرین همکاری آنها فیلم قابل انتظار «قاتلان ماه گل» است که در جشنواره کن ۲۰۲۳ هم با استقبال گرمی از سوی تماشاگران مواجه شد.
۲. آکیرا کوروساوا و توشیرو میفونه
- آثار مشترک شاخص: راشومون (Rashomon) ، هفت سامورایی (Seven Samurai)، بالا و پایین (High and Low)، دژ پنهان (The Hidden Fortress)، سریر خون (Throne of Blood) ، ریش قرمز (Red Beard)، یوجیمبو (Yojimbo)
بسیاری از طرفداران خارجی سینمای ژاپن، با میفونه و کوروساوا سینمای ژاپن را شناختند. آنها پیشگامان سینمایی بودند که نبوغ و صداقت در آن موج میزد. همکاری آنها یک مشارکت جدی و پربار بود، شراکتی که منجر به ساخت برخی از بهترین فیلمهای تمام دوران شد. این دو هنرمند در طول شانزده فیلم، میراثی از اجراهای نمادین و داستانسرایی پیشگامانه ساختند که تا به امروز همچنان مخاطبان سینمای ژاپن را مجذوب خود میکند.
همکاری آنها در سال ۱۹۴۸ با «فرشته مست» آغاز شد، فیلمی دربارهی یک پزشک (با بازی تاکاشی شیمورا) که یک گانگستر جوان (با بازی میفونه) را زیر بال و پر خود میگیرد. بازی میفونه در نقش ماتسوناگا با چشمان وحشی و انرژی انفجاری خود، احساس خطر و غیرقابل پیشبینی بودن را برای نقش به ارمغان آورد که نشانگر دوران جدیدی در فیلم ژاپنی بود.
در سال ۱۹۵۰، میفونه و کوروساوا در «راشومون» همکاری کردند، فیلمی پیشگامانه که به عنوان شاهکار سینمای جهان در تاریخ ثبت شده است. استفادهی فیلم از دیدگاههای چندگانه و حقیقت ذهنی بیننده را تا انتها دنبال خود میکشاند و بازی میفونه به درخشش ماندگار فیلم کمک میکند. از دیگر همکاریهای قابل توجه میفونه و کوروساوا میتوان به «هفت سامورایی» (۱۹۵۴)، یکی از معروفترین و تأثیرگذارترین فیلمهای تمام دوران، و «یوجیمبو» (۱۹۶۱) فیلمی که سرجو لئونه «به خاطر یک مشت دلار» را بر اساس آن ساخت، اشاره کرد.
۳. ژان لوک گدار و آنا کارینا
- آثار مشترک شاخص: زن زن است (A Woman is a Woman)، گذران زندگی (My Life to Live)، سرباز کوچک (The Little Soldier)، دسته جدا افتادهها (Band of Outsidder)، آلفاویل (Alphaville)، پیرو خله (Pierrot le Fou)
کارینا پیش از گدار چندین سال در سینمای فرانسه کار میکرد. اما این همکاری با گدار بود که همه چیز را برای او تغییر داد. گدار چیزی در او دید که هیچ کارگردان دیگری نتوانسته بود ببیند: خودانگیختگی و احساسات خام کاملا منحصر به فرد کارینا. زمانی که کارینا با گدار کار میکرد، همیشه پر جنب و جوش و زنده بود. گدار هم به به نوبهی خود از درونیترین احساسات او بهره برد و شخصیتها و لحظاتی فراموشنشدنی را روی پرده خلق کرد.
گدار و کارینا چندین فیلم با هم ساختند، از جمله «زن زن است» (۱۹۶۱)، «گذران زندگی» (۱۹۶۲)، «سرباز کوچک» (۱۹۶۳) «دسته جدا افتادهها» (۱۹۶۴)، «آلفاویل» (۱۹۶۵)، «پیرو خله» (۱۹۶۵).
یکی از ویژگیهای همکاری آنها توانایی کارینا در تزریق حس آسیبپذیری به شخصیتهایش بود. او در «گذران زندگی» نقش زن جوانی را بازی میکند که از روی ناچاری به یک شغل نامتعارف رو میآورد. بازی کردن این نقش بدون توسل به کلیشه، کاری دشوار بود اما کارینا با اجرای صادقانهی خود از پس آن برآمد. کارگردانی گدار فقط به تأثیر عملکرد کارینا میافزود، گویی شاهد اجرای زندگی شخصیت او در دنیای واقعی هستیم. شراکت کارینا و گدار در سال ۱۹۶۵ و پس از «پیرو خله» به پایان رسید. البته آنها به کار خود در سینما ادامه دادند.
از اهمیت همکاری کارینا و گدار هر چه بگوییم کم گفتهایم. فیلمهای آنها شاهکارهای غنی و پیچیدهای هستند که تاثیر ماندگاری بر سینما گذاشتند. به لطف بازیهای جذاب کارینا و کارگردانی متهورانهی گدار، کارهای مشترک آنها همیشه به عنوان یکی از موفقترین مشارکتها در تاریخ سینما در یادها خواهد ماند.
۴. جان فورد و جان وین
- آثار مشترک شاخص: دلیجان(Stagecoach)، جویندگان (The Searchers)، مردی که لیبرتی والانس را کشت (The Man Who Shot Liberty Valance)، دختری با روبان زرد (She wore a yellow Ribbon)، قلعهی آپاچی (Fort Apache)، ریو گرانده (Rio Grande)، داناوانز ریف (Donovan`s Reef)، سه پدرخوانده (۳Godfathers)، چگونه غرب تسخیر شد (How The West Was Won)
جان فورد و جان وین دو تا از معروفترین نامهای سینمای آمریکا هستند و همکاری آنها اثری محو نشدنی در تاریخ وسترن به جا گذاشته است. فورد با مشارکت وین برخی از کلاسیکترین فیلمهای وسترن تمام دوران را تولید کرد، از جمله «دلیجان» (۱۹۳۹)، «جویندگان» (۱۹۵۶) و «مردی که لیبرتی والانس را کشت» (۱۹۶۲).
اولین همکاری آنها، «دلیجان» نقطهعطفی در زندگی هنری هر دوی آنها بود. این فیلم از بسیاری جهات نوآورانه بود – یکی از اولین وسترنهایی بود که در Monument Valley فیلمبرداری شد، منطقهای با زیباییهای طبیعی خیرهکننده که فورد بارها و بارها در فیلمهای بعدیاش به آن بازگشت. این فیلم همچنین استعدادهای وین را به عنوان بازیگر به نمایش گذاشت. اما این تنها بازی وین نبود که «دلیجان» را به فیلمی خاطرهانگیز تبدیل کرد. کارگردانی فورد نیز در تبدیل این فیلم به یک وسترن کلاسیک سهم بسیار بزرگی داشت. او فیلمسازی بود با درکی عمیق از ژانر وسترن و میل به ریسک کردن برای روایت داستانی عالی.
پس از موفقیت «دلیجان»، وین و فورد با هم ۱۳ فیلم دیگر هم ساختند. این فیلمها جزو محبوبترین و تاثیرگذارترین وسترنهای تمام دوران هستند. برای مثال، «جویندگان»، داستان کهنهسربازی به نام ایتن ادواردز با بازی وین را روایت میکند که پس از سالها نزد خانوادهی برادرش بازگشته تا بماند اما هجوم سرخپوستها برنامهاش را به هم میزند. اعضای خانواده کشته میشوند و دختر برادرش ربوده می شود و او برای یافتن برادرزادهی ربودهشدهاش تلاش میکند.
«مردی که لیبرتی والانس را کشت» هم داستان مردی به نام رانسون استودارد با بازی جیمی استوارت را روایت میکند که پس از کشتن قانونشکن بدنام، لیبرتی والانس، تبدیل به یک افسانه میشود. اما با آشکار شدن حقیقت، مشخص میشود که داستان استودارد کاملاً دقیق نیست. این فیلم مراقبهای است در مورد شکاف بین حقیقت و اسطوره و نشان میدهد که چگونه داستانهایی که ما درباره خود و گذشته خود میگوییم اغلب میتوانند مهمتر از واقعیتها باشند.
در طول مدتی که فورد و وین با هم کار میکردند، از کارگردانان هالیوود انتظار میرفت که با سرعتی تقریباً زیاد فیلم بسازند. فیلمهای وسترن محبوب بودند، تولیدشان به صرفه بود و مردم را جذب میکردند. با این حال، فورد و وین تنها به تولید وسترنهای عامهپسند اکتفا نکردند. آنها مهر خود را پای این ژانر کوبیدند و موفق شدند فیلمهایی خلق کنند که برای مخاطبان امروزی هم تماشایی است.
۵. آلفرد هیچکاک و کری گرانت
آثار مشترک: سوءظن (Suspicion)، بدنام (Notorious)، گرفتن یک دزد (To Catch a Thief)، شمال از شمال غربی (North by Northwest)
کمتر کارگردانی در تاریخ سینما میتواند با آلفرد هیچکاک رقابت کند. بینش منحصربهفرد و تسلط او در تعلیق او را به یکی از شاخصترین فیلمسازان تاریخ تبدیل کرده که فهرست همکاریهایش با بازیگران شاخص سر به فلک میکشد. یکی از برجستهترین همکاران او بازیگر افسانهای کری گرانت بود. گرانت در برخی از ماندگارترین فیلمهای هیچکاک ایفای نقش کرد.
اولین همکاری گرانت با هیچکاک در سال ۱۹۴۱ و با اکران فیلم «سوءظن» انجام شد. این فیلم داستان یک زوج تازه ازدواج کرده است که رابطهشان از کنترل خارج میشود. بازی گرانت در فیلم ظریف و پیچیده است و توانایی او را در ایفای نقش شخصیتی جذاب و شوم مثالزدنی است.
گرانت و هیچکاک به همکاری ادامه دادند و ۵ سال بعد گرانت در «بدنام» (۱۹۴۶) نقش یک مامور دولتی را بازی کرد. این فیلم یک کلاس درس سینمایی است و برخی از نمادینترین صحنههای هیچکاک و یکی از درخشانترین بازیهای گرانت را به نمایش میگذارد.
با این حال، مشهورترین همکاری آنها در فیلم «شمال از شمال غربی» در سال ۱۹۵۹ رقم خورد. این فیلم داستان مردی را روایت میکند که اشتباهی در موقعیت سختی گیر میکند. صحنهی اوج این فیلم، یعنی تعقیب و گریز هواپیمایی روی زمین، به یکی از نمادینترین لحظات تاریخ سینما تبدیل شده است.
آنچه که همکاری هیچکاک و گرانت را قابل توجهتر میکند، این است که آنها استعدادهای یکدیگر را تکمیل میکردند. هیچکاک در داستانسرایی استاد بود و میتوانست صحنههایی پر از تعلیق و تنش بسازد که هم هیجانانگیز بودند و هم عمیقاً احساسی. گرانت هم یک بازیگر تمام عیار و با دامنه و تطبیقپذیری باورنکردنی بود که میتوانست از پس هر نقشی بربیاید.
۶. بیلی وایلدر و جک لمون
- آثار مشترک شاخص: بعضیها داغشو دوست دارن (Some Like It Hot)، آپارتمان (The Apartment )، ایرما خوشگله (Irma la Douce )، شیرینی شانس ( The Fortune Cookie)
بیلی وایلدر به عنوان یکی از بزرگترین فیلمسازان آمریکایی قرن بیستم شناخته میشود، با یک حرفهی طولانی که بیش از پنج دهه را دربر میگیرد. موفقترین فیلمهای حرفهی پربار وایلدر در حضور جک لمون رقم خورده است. او در هفت فیلم وایلدر ظاهر شده است.
لمون کار خود را در هالیوود در دهه ۱۹۵۰ آغاز کرد و به سرعت با سبک بازیگری طبیعی و استعداد کمدی ذاتی خود نامی برای خود دست و پا کرد. با این حال، در سال ۱۹۵۹ بود که اقبال بلندی یافت و نقش مهمی در «بعضیها داغشو دوست دارن» ایفا کرد. یک کمدی کلاسیک فوقالعاده که در آن، لمون نقش جری، یک نوازنده جاز را بازی میکند که به همراه دوستش جو (تونی کورتیس) خود را به شکل زن در میآورند تا به یک گروه موسیقی کاملاً زنانه بپیوندند و از خشم اوباش فرار کنند. بازی لمون در نقش دافنه، خارقالعاده است. استعداد او در کمدی فیزیکی و همچنین تواناییاش در دیالوگگوییهای سر ضرب، مخاطب را به وجد میآورد.
«بعضیها داغشو دوست دارن» به سرعت به یک پدیده فرهنگی تبدیل شد و جایگاه وایلدر و لمون را در تاریخ هالیوود تثبیت کرد. این فیلم شش نامزدی اسکار دریافت کرد و یکی را برای بهترین طراحی صحنه و لباس برد، اما مهمتر از آن، آغاز همکاری پربار بین وایلدر و لمون بود که بیش از یک دهه ادامه داشت.
در سال ۱۹۶۰، وایلدر و لمون دوباره یک شاهکار خلق کردند: «آپارتمان»؛ کاوشی تاریک و طنزآمیز از فرهنگ کاری و عشق در شهر بزرگ نیویورک. لمون در این فیلم نقش سی.سی. باکستر را ایفا میکند؛ یک کارمند دفتر بلندپرواز مظلوم که آپارتمانش را برای روابط خارج از ازدواج به رئیسش قرض میدهد به امید اینکه در کارش ترقی کند. این فیلم یک شاهکار کمدی سیاه است که به طرز ماهرانهای بین لحظههای دردناک درام با تفسیرهای اجتماعی گزنده و شوخ طبعی تعادل برقرار میکند.
بازی لمون در شاهنقش سی. سی. باکستر چیزی جز شاهکار نیست. شیمی او با شرلی مکلین، ملموس و پیچیده است. آن دو با هم یکی از به یادماندنیترین عاشقانههایی را که بر پردهی سینما نقش بسته خلق میکنند. این فیلم برندهی پنج جایزه اسکار از جمله بهترین فیلم، بهترین کارگردانی و بهترین فیلمنامهی اصلی شد و جایگاه وایلدر، لمون و شرلی مک لین را دستنیافتنیتر کرد.
۷. جرج کیوکر و کاترین هپبورن
- آثار مشترک شاخص: لایحه طلاق (A Bill of Divorcement)، داستان فیلادلفیا (The Philadelphia Story)، دنده آدم (Adam’s Rib)، زنان کوچک (Little Women)
وقتی صحبت از فهرست بازیگرهای افسانهای هالیوود میشود، نام کاترین هپبورن در صدر میدرخشد. هپبورن در طول زندگی حرفهای خود با برخی از بزرگترین کارگردانان تاریخ سینما کار کرد و نقشآفرینیهایش چهار جایزه اسکار بهترین بازیگر زن را برای او به ارمغان آورد. از میان همهی فیلمسازانی که شانس همکاری با هپبورن نصیبشان شد، هیچ کدام بیشتر از جرج کیوکر به شکلگیری حرفهی هپبورن در مراحل اولیه آن کمک نکردند.
کیوکر و هپبورن اولین بار در سال ۱۹۳۲ در «لایحه طلاق» همکاری کردند. در طی چندین سال آینده، آن دو در مجموع در هشت فیلم با یکدیگر کار کردند. یکی از معروفترین همکاریهای آنها فیلم «عید» محصول ۱۹۳۸ است که با ترکیب کمدی رمانتیک و تفسیر اجتماعی به تثبیت جایگاه ستاره هپبورن در هالیوود کمک کرد و شهرت او را به عنوان یکی از با استعدادترین بازیگران زن نسلش تثبیت کرد.
یکی دیگر از فیلمهای برجستهی آنها، فیلم «داستان فیلادلفیا» محصول ۱۹۴۰ بود که همچنان یکی از بهترین کمدیهای رمانتیک ساختهشده است. در این فیلم، هپبورن نقش یک دختر خوشگل را بازی میکند که قرار است با یک سرمایهدار ثروتمند (با بازی جان هاوارد) ازدواج کند، اما شوهر سابقش (با بازی کری گرانت) در صحنه ظاهر میشود و قضیه کمی پیچیده میشود. دیالوگهای شوخآمیز و بازیهای درخشان فیلم، آن را در بین تماشاگران و منتقدان محبوب کرد و به شهرت هپبورن به عنوان بازیگری همهکاره که میتواند هم درام جدی و هم کمدی سبک را با ظرافت یکسان اداره کند، کمک کرد.
یکی از دستکمگرفتهشدهترین همکاریهای کیوکر و هپبورن، فیلم «دندهی آدم» در سال ۱۹۴۹ بود که طنزی گزنده دربارهی نقشهای جنسیتی و نبرد جنسیتها بود. در این فیلم، هپبورن و اسپنسر تریسی نقش یک زوج متاهل را بازی میکنند که اتفاقاً در مورد یک پرونده پرمخاطب که مربوط به زنی است که به شوهر خیانتکارش شلیک کرده، وکلای روبروی هم هستند.
آخرین همکاری کیوکر و هپبورن فیلم «ذرت سبز است» در سال ۱۹۷۹ بود که پایان یک دوره را برای هر دو اسطورهی هالیوود رقم زد. این فیلم که داستان معلمی را روایت میکند که تلاش میکند در شهرک معدنچیان فقیر ولزی مدرسهای راهاندازی کند، حسن ختام مناسبی برای پایان همکاری دو تن از بزرگترین استعدادهای تاریخ سینما بود.
۸. فرانک کاپرا و جیمز استوارت
- آثار مشترک: نمیتوانی این را با خودت ببری (You Can’t Take It with You)، آقای اسمیت به واشنگتن میرود (Mr. Smith Goes to Washington)، چه زندگی شگفتانگیزی (It’s a Wonderful Life)
جیمز استوارت به عنوان یکی از بزرگترین بازیگران تمام دوران شناخته میشود. در دوران طولانی و درخشان خود، او در برخی از شاخصترین فیلمهای هالیوود ظاهر شده و با برخی از بزرگترین کارگردانان این صنعت کار کرده. یکی از فیلمسازانی که بیشترین ارتباط را با استوارت داشته فرانک کاپرا است، کارگردانی که برخی از محبوبترین و ماندگارترین فیلمهای تاریخ هالیوود را ساخته است و ۳ بار این کار را به کمک جیمی استوارت انجام داده.
کاپرا و استوارت اولین بار در سال ۱۹۳۸ در فیلم «نمیتوانی این را با خودت ببری» همکاری کردند، فیلمی کمدی که جایزه بهترین فیلم را در اسکار همان سال دریافت کرد. استوارت در این فیلم نقش یک تاجر جوان را دارد که عاشق یکی از اعضای یک خانوادهی عجیب و غریب میشود و مجبور است با جهانبینی محدود خود روبرو شود. این فیلم برای تماشاگران جذاب بود و کاپرا و استوارت را به عنوان یک تیم برنده مشهور کرد.
همکاری بعدی آنها فیلم «آقای اسمیت به واشنگتن میرود» محصول ۱۹۳۹ بود. فیلمی که از آن زمان به فیلم کلاسیک سینمای آمریکا تبدیل شد. در این فیلم، استوارت نقش جفرسون اسمیت، یک جوان ساده را بازی میکند که جانشین یک سناتور میشود. تصویر فیلم از سیاست، تماشاگران را برانگیخت و با اشتیاق به بازی آرمانگرایانهی استوارت پاسخ دادند.
سال ۱۹۴۶، کاپرا و استوارت یک بار دیگر برای فیلمی که به یکی از محبوبترین فیلمهای تاریخ تبدیل شد، با هم همکار شدند: «چه زندگی شگفتانگیزی». این فیلم داستان جرج بیلی، رویاپرداز شهری کوچک را روایت میکند که از زندگی خود ناامید شده و میخواهد خودکشی کند اما با کمک یک فرشته، به او نشان داده میشود که اگر هرگز به دنیا نیامده بود، دنیا چگونه بود و به این ترتیب ارزش زندگی خود را درک میکند. بازی استوارت در نقش جرج بیلی گرم و نفسگیر است. تعجبی ندارد که این شخصیت به چنین نماد فرهنگی ماندگاری تبدیل شده است. این فیلم شاخص مخصوص تعطیلات، میتواند اشک هر انسان ناامیدی که به مرگ فکر میکند دربیاورد و برای لحظات کوتاهی هم که شده غم و اندوه را از دلش بزداید و شاید حتی مجابش کند که به زندگی ادامه دهد.
۹. دان سیگل و کلینت ایستوود
- آثار مشترک: فریب کوگان (Coogan’s Bluff)، دو قاطر برای خواهر سارا (Two Mules for Sister Sara)، فریبخورده (The Beguiled)، هری کثیف (Dirty Harry)، فرار از آلکاتراز (Escape from Alcatraz)
دان سیگل در طول دوران حرفهای پربار خود، طیف گستردهای از فیلمهای کلاسیک را کارگردانی کرده. اما شاید ماندگارترین اثر او، همکاری با کلینت ایستوود، به ویژه در فیلم مهم «هری کثیف» بوده. سیگل از طریق این تصویر برجسته و سایر همکاریهایش با ایستوود به تعریف نوع جدیدی از قهرمان سینمایی کمک کرد، قهرمانی سازشناپذیر، پولادین و فراموشنشدنی.
شراکت آنها برای اولین بار در سال ۱۹۶۸ آغاز شد، زمانی که سیگل ایستوود را در «فریب کوگان» کارگردانی کرد، داستانی درباره یک قانونگذار خشن و سرگردان که برای استرداد یک مجرم به شهر نیویورک سفر میکند. اگرچه این فیلم یک موفقیت تجاری متوسط بود اما همکاریهای بعدی این دو نفر بود که چهرهی سینما را برای همیشه تغییر داد.
آنها با هم محدوده ایستوود را به عنوان یک بازیگر بررسی کردند و جنبهی نرمتری را در «دو قاطر برای خواهر سارا» (۱۹۷۰) و سمت ضعیفتری را در «فریبخورده» (۱۹۷۱) نشان دادند. در «دو قاطر برای خواهر سارا»، ایستوود در نقش یک مزدور آمریکایی بازی میکند که با یک راهبه (شرلی مکلین) متحد میشود و به گروهی از شورشیان مکزیکی کمک میکنند. در «فریب خورده»، ایستوود نقش یک سرباز اتحادیه را بازی میکند که در جریان جنگ داخلی توسط گروهی از زنان جنوبی اسیر میشود.
در سال ۱۹۷۱، سیگل و ایستوود دوباره برای «هری کثیف» با هم همکاری کردند، یک فیلم پلیسی که یک فرنچایز را راهاندازی کرد که تا اواخر دهه ۱۹۸۰ ادامه داشت. ایستوود در نقش یک پلیس به نام هری کالاهان میکوشد شر یک قاتل روانی را کم کند.
آخرین همکاری آنها در سال ۱۹۷۹ در «فرار از آلکاتراز» اتفاق افتاد. فیلم در مورد یک زندانی است که پس از چندین بار اقدام به فرار از زندان آتلانتا به آلکاتراز برده میشود. در این فیلم، ایستوود در نقش فرانک موریس، محکومی که طراح یک فرار جسورانه از زندان بدنام جزیره است، ظاهر شده.
سیگل و ایستوود از طریق همکاری منحصر به فرد خود نشان دادند که حتی سختترین و سازش ناپذیرترین شخصیتها نیز اعماق پنهانی دارند و عظمت واقعی سینما در توانایی آشکار کردن این لایههای عمیق نهفته است.
۱۰. آلفرد هیچکاک و گریس کلی
- آثار مشترک: ام را به نشانه مرگ بگیر (Dial M for Murder)، گرفتن یک دزد (To Catch a Thief)، پنجره پشتی (Rear Window)
یکی از برجستهترین وسواسهای هیچکاک، ترجیح او در مورد استفاده از بازیگران زن بلوند بود و هیچ بلوندی هم گریس کلی نمیشد. کلی، بازیگر و مدل فوقالعاده زیبا، در دهه ۱۹۵۰ به عنوان مظهر زنانگی و زرق و برق مورد ستایش بود. او اولین فیلم خود را در سال ۱۹۵۱ در فیلم «چهارده ساعت» انجام داد و پیش از بازنشستگی نابهنگام خود در مجموعهای از فیلمهای موفق مانند «ماجرای نیمروز»، «ام را به نشانه مرگ بگیر» و «گرفتن یک دزد» بازی کرد.
هیچکاک کلی را برای سه فیلم خود انتخاب کرد: «ام را به نشانه مرگ بگیر» (۱۹۵۴)، «گرفتن یک دزد» (۱۹۵۵) و «پنجره پشتی» (۱۹۵۴). در هر یک از این فیلمها، هیچکاک زیبایی فیزیکی و حس بیعیب و نقص کلی را از مد به کار گرفت و از او به عنوان نمادی از آرمان زیبایی و پیچیدگی در جهان سینمایی خود استفاده کرد.
کلی در «ام را به نشانه مرگ بگیر» نقش همسر جوان، زیبا و ثروتمند مردی را بازی میکند که برای کشتن او نقشه میکشد. در «پنجره پشتی»، کلی زنی زیبا و باهوش است که پس از اینکه دوست پسرش با بازی جیمز استوارت وسواس زیادی برای جاسوسی از همسایگانش پیدا میکند، درگیر یک معمای قتل میشود. در «گرفتن دزد»، هیچکاک از زیبایی و پیچیدگی کلی استفاده میکند تا تنش بین میل و خطر را نشان دهد. شخصیت کلی به عنوان یک وارث ثروتمند توسط یک دزد پیچیده با بازی کری گرانت تعقیب میشود.
کلی در سال ۱۹۵۶ با شاهزاده رینیر سوم از موناکو ازدواج کرد و از بازیگری بازنشسته شد تا یک شاهزاده خانم شود. با این حال، قصد داشت در فیلم «مارنی» هیچکاک بازی کند. افسوس که این همکاری هرگز به نتیجه نرسید و مخاطبان سینما از دیدن درخشش دوبارهی گریس کلی در یک فیلم هیچکاکی محروم ماندند.
۱۱. آلن دلون و ژان پیر ملویل
- آثار مشترک: سامورایی(Le samouraï)، دایره سرخ (Le Cercle rouge)، یک پلیس (Un Flic)
همکاری ژان پیر ملویل و آلن دلون یکی از باشکوهترین مشارکتها در تاریخ سینمای فرانسه به شمار میرود. اولین همکاری آنها «سامورایی» (۱۹۶۷)، یک تریلر جنایی شکیل بود که تبدیل به یک فیلم تعیینکننده در سینمای فرانسه شد. دلون در این فیلم نقش جف کاستلو، قاتل اجیر شدهای را بازی میکند که درگیر یک بازی پیچیده و خطرناک موش و گربه با پلیس میشود. هنر ملویل با استفاده از یک پالت رنگی خاموش و رویکردی مینیمالیستی در داستانسرایی برای به تصویر کشیدن فضای پرتنش و پرتعلیق فیلم متمایز بود و بازی دلون در نقش کاستلو یک فرصت خوب برای تبدیل شدن بی چون و چرای او به یکی از بزرگان بازیگری جهان بود.
دومین همکاری آنها «دایره سرخ» (۱۹۷۰)، تریلری جنایی است که دلون در آن نقش دزدی به نام کوره را بازی میکند که به یک افسر پلیس سابق میپیوندد تا دزدی جسورانهای انجام دهد. آخرین همکاری آنها، «یک پلیس» (۱۹۷۲)، درامی جنایی بود که دلون در آن نقش یک کارآگاه پلیس به نام ادوارد کلمن را بازی میکند که درگیر شبکهای پیچیده از فساد و فریب میشود. ملویل در این اثر از سبک بصری تیره و تار استفاده میکرد تا حس انزوا و سرخوردگی را که شخصیت احساس میکند به تصویر بکشد. عملکرد دلون بار دیگر مثالزدنی بود و آشفتگی عاطفی پیچیدهی مردی را که بین وظیفه و میل گرفتار شده بود به خوبی نمایش میداد.
کار آنها با هم تأثیر ماندگاری بر صنعت فیلم فرانسه داشت و پایههای عصر جدیدی از کاوش و آزمایش هنری را بنا گذاشت. شراکت آنها با مرگ زودهنگام ملویل در سال ۱۹۷۳ قطع شد اما میراثی که از طریق فیلمها به یادگار گذاشتند همچنان الهامبخش تماشاگران در سراسر جهان است.
۱۲. جان هیوستون و همفری بوگارت
- آثار مشترک: شاهین مالت (The Maltese Falcon)، گنجهای سیرا مادره (The Treasure of the Sierra Madre)، کی لارگو (Key Largo)، ملکه آفریقایی (The African Queen)
اولین همکاری هیوستون و بوگارت در سال ۱۹۴۱ در «شاهین مالت» اتفاق افتاد، فیلمی که به یک اتفاق بزرگ در کارنامهی هر دوی آنها تبدیل شد. در حالی که بوگارت اولین انتخاب هیوستون برای بازی در نقش سم اسپید در اولین فیلمش نبود، اما بوگارت ثابت کرد که هیوستون انتخاب درستی کرده.
همکاری آنها با «گنجهای سیرا مادره» و «کی لارگو» و «ملکه آفریقایی» ادامه یافت و هر سه فیلم مورد تحسین منتقدان قرار گرفتند. بوگارت برای «ملکه آفریقایی» جایزه اسکار را در حضور رقیبی قدر مثل مارلون براندو (برای اتوبوسی به نام هوس) از آن خود کرد. بوگارت و هیوستون به لطف این اقبال، نام خود را به عنوان یکی از بهترین همکاریهای کارگردان- بازیگر در تمام دوران تثبیت کردند. و این فقط همکاری آنها نبود که قابل توجه بود. هر دو مرد به تنهایی موفق بودند و هیوستون تا سنین پیری از قابل اعتناترین و پرکارترین کارگردانان هالیوود باقی ماند.
متأسفانه بوگارت در سال ۱۹۵۷ به علت سرطان درگذشت و خلأیی در دنیای سینما برجای گذاشت که هرگز واقعاً پر نشد. اما یاد او با فیلمهایی مانند «شاهین مالت» و «گنج سیرا مادره» تا ابد زنده است. بازیهای او به طرز درخشانی ظرافت و شدت بینش سینمایی هیوستون را منتقل میکردند و کارگردانی رویایی هیستون هم بومی عالی برای نمایش استعدادهای طبیعی بوگارت در اختیارش میگذاشت.
۱۳. تیم برتون و جانی دپ
- آثار مشترک شاخص: ادوارد دست قیچی (Edward Scissorhands)، اد وود (Ed Wood)، اسلیپی هالو (Sleepy Hollow)، سویینی تاد (Sweeney Todd)، آلیس در سرزمین عجایب (Alice in Wonderland)
همکاری تیم برتون و جانی دپ یکی از ماندگارترین همکاریهای خلاق در تاریخ هالیوود است. برتون و دپ از آثار کلاسیک اولیه مانند «ادوارد دست قیچی» و «اد وود» گرفته تا آثار بعدی مانند «سوئینی تاد» و «سایههای تاریک» همواره مخاطبان را با دیدگاههای منحصر به فرد خود مجذوب کردهاند.
با این حال، همراهی دپ با برتون، دستاوردهای بازیگری او را تحت الشعاع قرار داده است. در حالی که استعداد دپ به عنوان یک بازیگر غیرقابل انکار است، اما بازیهای اخیر او در فیلمهای برتون اغلب زیر لباسها و گریمهای عجیب و غریب گم شده است. در فیلمهایی مانند «ادوارد دست قیچی» و «اسلیپی هالو»، دپ توانست به طور کامل شخصیتهایش را در خود جای دهد. همکاریهای اولیه او با برتون به عنوان وسیلهای عالی برای استعداد او عمل کرد و به دپ اجازه داد تا عمق و پیچیدگی را به نقشهایی که بازی میکرد بیاورد. این موفقیتهای اولیه به تثبیت دپ بهعنوان بازیگری همهکاره و پویا کمک کرد، اما با گذشت سالها و افزایش همکاریهای آنها، نقشهای دپ بیشتر و بیشتر به سبک بصری متمایز برتون وابسته شد. با این وجود، لذتی ذاتی در تماشای همکاری این دو هنرمند وجود دارد. همکاری آنها نمونهی درخشانی است از آنچه میتواند اتفاق بیفتد اگر به دو هنرمند با استعداد، فضا و آزادی کافی داده شود تا چیزی واقعاً قابل توجه خلق کنند.
با توجه به اتفاقاتی که در سالهای اخیر برای جانی دپ افتاده و درگیریهای فرسایندهای که با امبر هرد داشته که به وضوح روی تمرکز حرفهایاش هم تاثیر گذاشته، باید دید آیندهی برتون و دپ چه خواهد شد. اما مهم نیست که شغل آنها به کجا میرسد، یک چیز قطعی است: همکاری آنها تا همین جا هم به عنوان یکی از نمادینترین و ماندگارترین شراکتها در تاریخ هالیوود در یادها خواهد ماند.
۱۴. وودی آلن و دایان کیتن
- آثار مشترک شاخص: عشق و مرگ (Love and Death)، آنی هال (Annie Hall)، منهتن (Manhattan)، معمای قتل منهتن (Manhattan Murder Mystery)
هیچ لیست بازیگر کارگردانی بدون اشاره به همکاری دایان کیتن و وودی آلن یک لیست کامل نیست. این دو هنرمند در هشت فیلم، مجموعهای از آثار منحصر به فرد و فراموشنشدنی را خلق کردند که تا به امروز همچنان در بین مخاطبان محبوب است. هرچند آلن با میا فارو فیلمهای بیشتری ساخته اما ار آنجا که همکاری او با دایان کیتن منجر به خلق کمدیهای شاخصتری شد اهمیت بیشتری هم دارد.
همکاریهای آنها شامل برخی از محبوبترین فیلم های دهه ۱۹۷۰ و ۸۰ است. در «عشق و مرگ» (۱۹۷۵)، کیتن نقش سونیا نقش همسر یک قهرمان جنگ را ایفا میکند. در «آنی هال» (۱۹۷۷)، معروفترین همکاری آنها، کیتن نقش اصلی را دارد – زنی روانرنجور و جذاب که قلب و ذهن شخصیت آلن، آلوی سینگر را تسخیر میکند. «آنی هال» با برنده شدن چهار جایزه اسکار، از جمله اسکار بهترین فیلم، باعث تثبیت موقعیت کیتن و آلن به عنوان چهرههای اصلی در دنیای فیلم شد. همکاری آن دو در دههی ۱۹۹۰ هم ادامه داشت. آخرین همکاری آنها در «معمای قتل منهتن» (۱۹۹۳) بود که کیتن نقش زنی را بازی میکرد که متقاعد شده بود همسایهاش همسرش را به قتل رسانده است.
یکی از ویژگیهای بارز همکاری آلن و کیتن، این بود که آنها از طنز برای کشف موضوعات و احساسات عمیقتر استفاده میکردند. کیتن و آلن هر دو در هنر خنداندن مردم استاد بودند، اما هرگز به صرف سرگرم کردن مخاطبان خود راضی نبودند – آنها میخواستند مخاطبان را به فکر وادار کنند. فیلمهای آنها اغلب با مالیخولیا و دروننگری تعریف میشد، حتی اگر مملو از تکگوییهای شوخآمیز و لحظات شادیآور ناب بود.
۱۵. استیون اسپیلبرگ و تام هنکس
- آثار مشترک: نجات سرباز رایان (Saving Private Ryan)، اگه میتونی منو بگیر (Catch Me If You Can)، ترمینال (The Terminal)، پل جاسوسها (Bridge of Spies)، پست (The Post)
اسپیلبرگ و تام هنکس کارگردان و بازیگر محبوبالقلوب، کاربلد و موفق سینمای آمریکا در فیلمهای مختلفی با هم همکاری کردهاند و آثار قابل توجهی به جا گذاشتهاند. اولین همکاری آنها در سال ۱۹۹۸ با «نجات سرباز رایان» اتفاق افتاد؛ یک حماسهی جنگی که داستان یک جوخه از سربازان را روایت میکند که وظیفهی پیدا کردن یک سرباز جوان (با بازی مت دیمون) و سالم بازگرداندن او به خانه را برعهده دارند. هنکس در این فیلم نقش کاپیتان جان میلر، رهبر تیم را بازی میکند.
چهار سال بعد، هنکس و اسپیلبرگ دوباره برای «اگه میتونی منو بگیر» به هم پیوستند؛ یک داستان واقعی دربارهی یک کلاهبردار جوان (با بازی لئوناردو دی کاپریو) که با عناوین محتلفی مثل خلبان و وکیل کلاهبرداری میکند. هنکس در این فیلم نقش یک مامور افبیآی را بازی میکند که وظیفه دارد کلاهبردار جوان را ردیابی کند.
همکاری بعدی آنها، «ترمینال» (۲۰۰۴)، همکاری متفاوتی بود. این فیلم داستان ویکتور ناوورسکی (با بازی هنکس)، مردی از یک کشور خیالی است که پس از بیاعتبار شدن پاسپورتش به خاطر کودتا در کشورش، در ترمینال فرودگاه شهر نیویورک گیر میکند. دو همکاری بعدی آنها، پل جاسوسها (۲۰۱۵) و پست ( ۲۰۱۷) است که هر دو تماشاییاند.
اما چه چیزی در مورد اسپیلبرگ و هنکس وجود دارد که همکاری آنها را تا این حد موفق میکند؟ شاید حس مشترک آنها از تاریخ و داستانسرایی باشد. هر دو مرد درک عمیقی از سنگینی گذشته دارند و حس جاذبه و احترام را به همه فیلمهایشان میآورند. علاوه بر این، اسپیلبرگ و هنکس هر دو قدرت سرگرمی در شکل دادن به فرهنگ را درک میکنند. آنها فیلمهایی میسازند و بازی میکنند که هم جذاب و هم قابل تامل است و همین ترکیب جادویی باعث موفقیت آنها شده.
۱۶.مارتین اسکورسیزی و لئوناردو دیکاپریو
- آثار مشترک: دارودستههای نیویورکی (Gangs of New York)، هوانورد (The Aviator)، رفتگان (The Departed)، جزیره شاتر (Shutter Island)، گرگ والاستریت (Wolf of Wall Street)
مارتین اسکورسیزی سابقه طولانی در همکاری با برخی از بهترین بازیگران تاریخ سینما دارد. از جمله رابرت دنیرو، هاروی کایتل و جو پشی. اما در قرن بیست و یکم، او با لئوناردو دی کاپریو، مشارکت پرباری ایجاد کرده است.
همکاری آنها با فیلم «دارودستههای نیویورکی» در سال ۲۰۰۲ آغاز شد. یک فیلم قرن نوزدهمی که دی کاپریو نقش شخصیت اصلی آن یعنی مهاجری جوان ایرلندی را بازی میکند که به دنبال انتقام از رئیسی جنایتکار و بیرحم با بازی دنیل دی لوئیس است. این فیلم جای پای اسکورسیزی را به عنوان یکی از بزرگترین کارگردانان نسل خود محکمتر کرد و حرفهی دی کاپریو را هم به اوج جدیدی رساند.
از آنجا، این دو به همکاری در مجموعهای از فیلمها پرداختند که در نوع خود به آثار مهمی در قرن ۲۱ تبدیل شدهاند. «هوانورد» که داستان هاوارد هیوز را روایت میکند، در سال ۲۰۰۴ اکران شد و برای دی کاپریو جایزه گلدن گلوب بازیگری را به ارمغان آورد. «رفتگان» هم که در سال ۲۰۰۶ اکران شد یک تریلر جنایی بود که اسکار مورد انتظار اسکورسیزی را برای بهترین کارگردانی در دستانش قرار داد. دی کاپریو هم در نقش قهرمان فیلم یعنی یک پلیس مخفی عملکرد خوبی داشت.
آخرین همکاری اکرانشدهی آنها، «گرگ وال استریت» در سال ۲۰۱۳ منتشر شد و داستان جردن بلفورت، دلال سهامی است که در دههی ۱۹۹۰ قبل از اینکه به دلیل حرص و طمع و فساد همه چیزش را از دست بدهد، به ثروت و قدرتی باورنکردنی رسید. این فیلم موفق به کسب پنج نامزدی اسکار شد و به تبدیل شدن دیکاپریو به یکی از بااستعدادترین و همهکارهترین بازیگران نسل خود کمک شایانی کرد.
البته لازم به ذکر است که صعود دیکاپریو به جایگاه بازیگر همکار اسکورسیزی با کاهش همکاری اسکورسیزی با دنیرو همزمان شد. در حالی که دیدن افول شراکتهای قدیمی موفق تلخ است، اما ظهور همکاریهای تازه هم شیرینیهای خودش را دارد. با توجه به اینکه دی کاپریو همچنان در اوج است و و اسکورسیزی هم قصد بازنشستگی ندارد، میتوانیم در سالهای آینده شاهد فیلمهای عالی بیشتری از آنها باشیم یا حتی شاهد همکاریهای هر سه نفر آنها مثل آنچه اخیرا در «قاتلان ماه گل» اتفاق افتاده.
۱۷. ریدلی اسکات و راسل کرو
- آثار مشترک: گلادیاتور (Gladiator)، یک سال خوب (A Good Year)، یک مشت دروغ (Body of Lies)، رابین هود (Robin hood)
ریدلی اسکات استاد مسلم کارگردانی سینما است. فیلمسازی رویایی که از اولین حضورش در سال ۱۹۷۷ با «دوئلها» همواره مرزهای سینما را جابجا کرده است. فیلمهای او به خاطر داستانگویی گیرا و توسعهی شخصیتهای قویشان شناخته میشوند و او را به یکی از تأثیرگذارترین کارگردانان نسل خود تبدیل کردهاند. از سوی دیگر، راسل کرو هم در هر نقشی حضور موثری بر روی پرده دارد و با بازیهای خود تماشاگران را مجذوب میسازد و به شخصیتهایی که بازی میکند روح میبخشد.
نام ریدلی اسکات و راسل کرو با داستانسرایی حماسی گره خورده. این دو اولین بار در سال ۲۰۰۰ در شاهکار «گلادیاتور»، فیلمی که ژانر حماسی را برای نسل جدید بازتعریف کرد، با هم همکاری کردند. اسکات و کرو از آن زمان، در چندین فیلم دیگر هم با هم کار کردند.
«گلادیاتور» حماسهای عظیم دربارهی یک سردار رومی است که به یک برده گلادیاتور تنزل یافته و به دنبال انتقام خانوادهاش است. این فیلم برندهی پنج جایزه اسکار از جمله بهترین فیلم شد. اسکات دنیای باستانی رم را زنده کرد و منظرهی وحشیانهی میدان گلادیاتورها را با جزئیات به تصویر کشید. در عین حال، بازی مغناطیسی کرو به فیلم یک مرکز احساسی بخشید، سفر او از یک سردار به برده و سپس به یک قهرمان، چارچوبی قدرتمند برای مضامین بزرگتر فیلم یعنی انتقام، رستگاری، و نفوذ فاسد کننده قدرت فراهم کرد.
همکاری بعدی آنها در سال ۲۰۰۶ با «یک سال خوب» انجام شد، یک درام جذاب درباره یک مرد انگلیسی که در پی درگذشت عمویش وارث یک تاکستان در فرانسه شده. در حالی که این فیلم از نظر ژانر با کارهای قبلی آنها فاصله داشت اما همچنان استعدادهای مشترک آنها را در توسعه شخصیت و داستانسرایی جذاب به نمایش گذاشت. همکاری بعدی آنها در فیلم «گانگستر آمریکایی» (۲۰۰۷) رخ داد که یک فیلم بیوگرافی جنایی بر اساس زندگی جنایی فرانک لوکاس است.
در سال ۲۰۰۸، اسکات و کرو برای «یک مشت دروغ»، یک تریلر پرتنش دربارهی یک عامل سیا که برای سرنگونی یک رهبر تروریست تلاش میکند، دوباره همکار شدند. آخرین کار مشترک آنها در سال ۲۰۱۰ با فیلم ماجراجویی حماسی «رابین هود» به نمایش درآمد و کرو در نقش قهرمان نمادین، اجرای متفاوتی ارائه کرد.
۱۸. کوئنتین تارانتینو و ساموئل ال جکسون
- آثار شاخص مشترک: داستان عامه پسند (Pulp Fiction)، جکی براون (Jackie Brown)، حرامزادههای لعنتی (Inglourious Basterds)، جنگوی زنجیرگسسته (Django Unchained)، هشت نفرتانگیز (Hateful Eight)
در حالی که جکسون در طول دوران حرفه ای خود با کارگردانان با استعداد زیادی کار کرده است، همکاری او با تارانتینو در «پالپ فیکشن» شاید خاطرهانگیزترین آنها باشد. جکسون و تارانتینو اولین بار در سال ۱۹۹۴ در شاهکار «پالپ فیکشن» همکاری کردند. فیلمی که به سرعت به یک پدیدهی فرهنگی و سنگ بنای سینمای دهه ۱۹۹۰ تبدیل شد. در این فیلم، جکسون نقش جولز وینفیلد، یک قاتل شوخ و فیلسوف را بازی میکند که همراه با وینسنت وگا (جان تراولتا) مجموعهای از ماجراهای جنایی به هم پیوسته را هدایت میکنند که در عین مفرح بودن، خشن و معنادار هستند.
تارانتینو پس از موفقیت فیلم «داستان عامه پسند» تصمیم عاقلانهای گرفت و به همکاری با جکسون ادامه داد. آنها در ۵ فیلم دیگر هم با هم همکاری کردند. در فیلم «جکی براون» در سال ۱۹۹۷، جکسون نقش اوردل رابی، قاچاقچی اسلحه را بازی میکند که درگیر طرح پیچیدهای میشود. در سال ۲۰۰۳ در فیلم «بیل را بکش: بخش ۲» جکسون نقش کوچکی بازی کرد. همکاری آن دو در طول دهههای ۲۰۰۰ و ۲۰۱۰ ادامه یافت. جکسون در سال ۲۰۰۹ با فیلم «حرامزادههای لعنتی» در نقش راوی داستان و در سال ۲۰۱۲ با «جنگوی زنجیرگسسته» در نقش یک سیاهپوست رقتانگیز که در نژادپرستی دست سفیدها را از پشت بسته ظاهر شد. در سال ۲۰۱۵ هم در فیلم «هشت نفرتانگیز» نقش پیچیدهی یک جایزهبگیر مرموز را ایفا کرد.
۱۹. دیوید فینچر و برد پیت
- آثار مشترک: هفت (Seven)، باشگاه مشتزنی (Fight Club)، مورد عجیب بنجامینباتن (The Curious Case of Benjamin Button)
دیوید فینچر و برد پیت تا کنون در سه فیلم با هم همکاری کردهاند – در «هفت»، «باشگاه مشتزنی» و «مورد عجیب بنجامین باتن». با این حال تاثیر شگرفی که این همکاری بر سینما و بر کارنامهی آن دو گذاشته را نمیتوان نادیده گرفت. ارتباط فینچر و پیت منجر به ساخت برخی از تماشاییترین فیلمهای چند دههی اخیر شده است. فینچر و پیت در هر فیلمی که همکاری داشتهاند، موفقیتهای قبلی خود را تکرار کردهاند. نتیجه، میراثی از فیلمهایی است که به همان اندازه که متمایزند به یاد ماندنی هم هستند.
همکاری آنها در سال ۱۹۹۵ با «هفت» آغاز شد، یک تریلر غمانگیز و ناراحتکننده که به کاوش در اعماق تاریکی روح انسان میپردازد. در این فیلم، پیت نقش کارآگاه جوان آرمانگرا دیوید میلز را بازی میکند که با ویلیام سامرست خسته از جهان (با بازی مورگان فریمن) همراه میشود تا یک سری قتلهای وحشتناک را بررسی کنند. انرژی پیت و کارگردانی فینچر لایهای از فتنههای فکری ویرانگر را به داستان اضافه میکند.
سه سال بعد، فینچر و پیت برای «باشگاه مشتزنی»، فیلمی که جایگاه خود را به عنوان یک کلاسیک کالت تثبیت کرد، دوباره به هم میرسند. در این فیلم، پیت نقش تایلر دوردن، یک آنارشیست کاریزماتیک را بازی میکند که با راوی ناشناس فیلم (با بازی ادوارد نورتون) یک باشگاه مبارزه زیرزمینی تشکیل میدهند. تفسیر فیلم در مورد مردانگی مدرن و فرهنگ مصرف، بینندگان را تحت تاثیر قرار داد و بازی پیت در نقش دوردن تبدیل به نقطهی قوت اصلی فیلم شد و دقت و توجه فینچر به جزئیات، فیلمی را خلق کرد که با وجود پیامهای سیاسی، ملالآور و نصیحتگر نیست.
آخرین همکاری آنها، «مورد عجیب بنجامین باتن» فاقد مضامین تاریک و ویرانگر دو فیلم قبلی آنها بود اما به مراتب غمانگیزتر بود. این فیلم که بر اساس داستان کوتاهی از فیتزجرالد ساخته شده، داستان مردی به نام بنجامین باتن (با بازی پیت در سالهای جوانی) را روایت میکند. بنجامین باتن با یک بیماری عجیب متولد میشود و به خاطر این بیماری از همان بدو تولد زندگی عجیب و غمانگیزی دارد. عملکرد پیت در اینجا باز هم فوقالعاده است. او بنجامین را با حسی از شگفتی و مالیخولیا بازی میکند که کاملا با مضامین زندگی، عشق و از دست دادن فیلم مطابقت دارد.
۲۰. برادران کوئن و فرانسیس مکدورمند
- آثار مشترک شاخص: دهشتزده (Blood Simple)، فارگو (Fargo)، مردی که آنجا نبود (The Man Who Wasn’t There)، بخوان و بسوزان (Burn After Reading)، درود بر سزار! (Hail, Caesar)
برادران کوئن از مشهورترین برادران سینمایی تاریخ مدرن هستند. جوئل و ایتن کوئن در طول کار طولانی و درخشان خود در فیلمهای متنوعی از درامهای جنایی تلخ گرفته تا کمدیهای سورئال همکاری داشتهاند. اما یک همکار وجود دارد که در طول کار آنها حضور چشمگیری داشته است و آن همسر جوئل، فرانسیس مکدورمند است. مکدورمند برای اولین بار در سال ۱۹۸۴ با برادران کوئن در اولین فیلمشان یعنی «دهشتزده» کار کرد. فیلمی که از ورود دو استعداد بزرگ کارگردانی به صنعت سینما خبر میداد.
در طول سالها، او در هشت فیلم دیگر برادران کوئن، از جمله برخی از محبوبترین و ماندگارترین آثار آنها ظاهر شد. شاید معروفترین همکاری آنها فیلم «فارگو» در سال ۱۹۹۶ باشد که در آن مکدورمند نقش یک پلیس باردار را بازی میکند که درگیر تحقیق در مورد یک سری قتلهای صورتگرفته در روستایی در مینه سوتا است. زیباییشناسی فیلم کمک کرد تا برادران کوئن به عنوان یک وزنهی سینمایی به حساب بیایند و مکدورمند هم جایزهی اسکار بهترین بازیگر زن را به خانه ببرد.
یکی دیگر از فیلمهای شاخص حاصل همکاری مکدورمند با برادران کوئن، فیلم «بخوان و بسوزان» در سال ۲۰۰۸ است. یک کمدی سیاه دربارهی گروهی از شخصیتها که درگیر یکسری دسیسهها و حوادث متوالی میشوند. بازیگران دیگر فیلم شامل برد پیت، جورج کلونی و جان مالکوویچ هستند که همگی بازیهای فراموشنشدنی و جذابی ارائه کردند.