۱۰ بازی رترو برتر که در دههی اخیر منتشر شدهاند
صنعت بازی طی دههی اخیر مسیر طولانی را طی کرده است، ولی گاهی وسط مسیر پیشرفت بازیسازان گذری به گذشتهی سادهتر صنعت گیم داشتند. بازیهای لایو سرویس اخیر مثل فورتنایت (Fortnite) و اورواچ (Overwatch) که دائما در حال اضافه کردن محتوای جدید و آیتمهای تزیینی در برنامههای زمانی فصلی و سالانه هستند، استاندارد جدیدی برای صنعت گیم تعیین کردهاند و بسیاری از بازیسازان و استودیوهای دیگر هم سیاستهای آنها را اتخاذ کردهاند.
با این حال، صنعت گیم کلا از اسکینهای گلوبلبل، بتلپس (Battle Pass) و رقصهای فورتنایت تشکیل نشده است. در دنیای مدرن هنوز هم جا برای بازیهایی وجود دارد که با نگاهی نوستالژیک سعی دارند تجربهی بازیهای قدیمی را در قالب بازیهای جدید پیاده کنند و نامهای عاشقانه به دورانی بنویسند که اینترنت خانگی در حدی پیشرفته نبود که بتوان بازی لایو سرویس ساخت.
خوشبختانه تعداد زیادی بازیساز مستقل هستند که از طریق ساختن بازیهای رتروی عالی برای طرفداران بازیهای قدیمی اسم و رسم پیدا کردهاند و تعدادشان هم در حدی هست که بتوان فهرست «ده برتر» دربارهیشان تدوین کرد. فقط دقت کنید با اینکه ظاهر این بازیها به بازیهای قدیمی میخورد، ولی همهیشان بازی مدرن هستند. اگر دنبال بازیهای قدیمی برتر هستید، این فهرست جوابگوی نیازتان نخواهد بود.
این شما و این هم ده بازی رتروی برتر.
۱۰. سونیک مانیا (Sonic Mania)
پلتفرم: کامپیوترهای شخصی، پلیاستیشن ۴، ایکسباکس وان، سوییچ
سال انتشار: ۲۰۱۷
فرنچایز سونیک طی بیستوخوردهای سال اخیر با چالشهای زیادی مواجه شده است. با اینکه ماریو، رقیب اصلی سونیک، بدون مشکل به دنیای سهبعدی منتقل شد و به موفقیتهای زیادی دست پیدا کرد، خارپشت آبی سگا در گذر از دنیای دوبعدی به سهبعدی با دستاندازهای زیادی مواجه شد. بنابراین سگا تصمیم گرفت بازی سونیک مانیا را منتشر کند که بهنوعی بازگشت سونیک به ریشههایش است. از آن مهمتر، سگا ساخت این بازی را به طرفدارانی واگذار کرد که ایدهی ساختش را برای اولین بار مطرح کردند.
نتیجهی نهایی بازی بود که تمرکزش بازتولید عناصری بود که باعث شدند بازیهای اولیهی سونیک عالی شوند، نه تلاشی برای مدرنسازی فرمول سونیک. سونیک مانیا هم مثل بازیهای سونیک عصر سگا، یک بازی سکوبازی سایداسکرولر است. بنابراین در راستای ارضای حس نوستالژی طرفداران سونیک، در این بازی بسیاری از مراحل آن دوره هم ریمستر شدهاند، مثل مرحلهی معروف Green Hill Zone از اولین بازی سونیک.
البته بازی مراحل جدید هم دارد، ولی در نهایت ماهیت وجودی این بازی تجلیلخاطر از همهی چیزهایی است که باعث شد خارپشت آبی سگا سی سال پیش خود را در دل میلیونها طرفدار جا کند.
۹. کاپهد (Cuphead)
پلتفرم: کامپیوترهای شخصی، پلیاستیشن ۴، ایکسباکس وان، سوییچ
سال انتشار: ۲۰۱۷
کاپهد، بازی بدو و شلیک کن (Run & Gun) رتروی ساختهی چد و جرد مولدنهاور (Chad & Jared Moldenhauer)، از دورانهای مختلفی در گذشته الهام گرفته است. از لحاظ ظاهری این بازی تجلیلخاطری واضح از کارتونهای دههی سی است. پستانداران، حشرات و اسبابواثاثیهی چینی همه چشمهای درشت دارند و هماهنگ با ریتم آهنگهای جَز سرشان را تکان میدهند و انگار از دل کارتون معروف کشتی بخار ویلی (Steamboat Wille) بیرون آمدهاند. از لحاظ گیمپلی، کاپهد تأثیرپذیرفته از بازیهای سایداسکرولر دههی نود است و از عناصری که از این بازیها تأثیر گرفته میتوان به مراحل دوبعدی جمعوجور، تعداد گلولههای بینهایت و باسفایتهای بیرحمانه اشاره کرد.
به طور عجیبی دارک سولز از دههی ۲۰۱۰ هم یکی از منابع الهام واضح بازی است. مسئله فقط درجهسختی بالای بازی نیست. در کاپهد در سه جزیره سفر میکنید، روح دشمنانتان را با شکست دادنشان تسخیر میکنید تا ارتقا پیدا کنید و قابلیتهای جدید به دست آورید و از همه مهمتر، تمرکز بازی روی جنگیدن با باسهای خفن است. منابع الهام کاپهد بسیار به هم بیربط هستند، ولی جمع شدن آنها در کنار هم به خلق تجربهای فوقالعاده منجر شده که در آن واحد هم جدید است، هم آشنا. همچنین این بازی یکی از بهترین تجربههای کوآپ موجود است، چون میتوانید کل بازی را با رفیقتان (که در نقش برادر کاپهد ماگمن (Mugman) بازی میکند) تمام کنید. فقط حواستان باشد که به هنگام تجربهی کوآپ بازی از هم متنفر نشوید.
۸. داسک (Dusk)
پلتفرم: کامپیوترهای شخصی، پلیاستیشن ۴، سوییچ
سال انتشار: ۲۰۱۸
شاید داسک در سال ۲۰۱۸ منتشر شده باشد، ولی یکی از بهترین شوترهای دههی نود به حساب میآید! سازندگان بازی به جای اینکه گرافیک، افکتهای صوتی و جذابیت سبکسرانهی دوم (Doom) و کوئیک (Quake) را بازسازی کنند، سعی کردهاند به فرمول این بازیها چیز جدیدی اضافه کنند. تسلط پیدا کردن به تکنیکهای حرکتی پیشرفته مثل حرکت پریدن به سمت چپ یا راست (Strafe Jumping) در این بازی راحتتر از بازیهای مشابه در گذشته است و برای همین برآورده کردن فانتزی قدرت (که خصیصهی بازیهایی مثل کوئیک بود) در آن مؤثرتر انجام شده است. همچنین ویژگیهای مدرن مثل قابلیت نگاه کردن به محیط اطراف با چرخاندن موس هم به بازی اضافه شده که در شوترهای دههی نود غایب بود.
همانطور که در نقد خود بازی اشاره کردیم، «تمرکز داسک به جای اینکه بازسازی تجربهی شوترهای دههی نود باشد، تلاش برای انتقال حس مثبتی است که نسبت به این بازیها دارید.» وقتی داسک را بازی میکنید، از همان ابتدا حس میکنید استاد بازیهای اکشن اول شخص هستید، در حالیکه بازیهایی که الهامبخش داسک بودند، از همان اول شما را به چالش میکشیدند و شاید صدها ساعت بازی لازم بود که در آنها استاد شوید. شما میتوانید مهارتی را که در بخش تکنفره کسب کردید، در بخش چندنفره در مقابل دوستانتان امتحان کنید و این موضوع این بازی را به یکی از بهترین تجربههای چندنفره در این فهرست تبدیل کرده است.
۷. هاتلاین میامی (Hotline Miami)
پلتفرم: کامپیوترهای شخصی، پلیاستیشن ۳ و ۴، پلیاستیشن ویتا، ایکسباکس وان، سوییچ، اندروید
سال انتشار: ۲۰۱۲
هاتلاین میامی، ساختهی جاناتان سودرستروم (Jonatan Söderström) و دنیس ودین (Dennis Wedin) یک شوتمآپ (Shoot’em Up) معمولی نیست. از بعضی لحاظ، هاتلاین میامی یک بازی پازل حافظهمحور است که برای پیشروی در آن باید کلی آزمونوخطا انجام دهید، زمانبندیاتان خوب باشد و کمی هم میل به خونریزی در دنیای دیجیتال داشته باشید!
هر مرحله از بازی در یک ساختمان اتفاق میافتد که دوربین از بالا به پایین هر طبقه را نشان میدهد. قانون تمام کردن هر مرحله ساده است: هرکه را که میبینید بکشید. باید به هر شکلی که شده، هر ساختمان را پاکسازی کنید و نمیرید، بهخصوص با توجه به اینکه شخصیتی که کنترل میکنید با یک ضربه میمیرد. در این بازی یا اول شلیک میکنید یا میمیرید. به همین راحتی.
خوشبختانه دشمنان هم با یک ضربه میمیرند. البته فکر نکنید این مرگهای یکضربهای باعث کاهش خشونت بازی شدهاند. بازی پر از اعدامهای فوقالعاده خشن است، مثل ترکاندن سر دشمن با دیلم یا منهدم کردن آنها از راه دور با تپانچه. در کنار این موارد، بازی تجلیلخاطری از فرهنگ دههی هشتاد است و موسیقی سینثویو (Synthwave) و جو آن یادآور فیلم نئونوآر درایو (۲۰۱۱)، ساختهی نیکولاس ویندینگ رفن (Nicholas Winding Refn) است که آن هم تجلیلخاطری از فیلمهای دههی هشتاد بود. داستان فیلم هم تا حدی شبیه به درایو است، چون در آن در نقش قاتلی بینام فرو میروید که به قلعوقمع کردن مافیای محلی رو میآورد.
۶. قصههای تعریفنشده (Stories Untold)
پلتفرم: کامپیوترهای شخصی، پلیاستیشن ۴، ایکسباکس وان، سوییچ
سال انتشار: ۲۰۱۷
قصههای تعریفنشده اولین بازی فهرست نیست که با الهام از آثار دههی هشتاد ساخته شده است، ولی بین بازیهای فهرست یکی از بهترین خطوط داستانی را دارد. نیمی از این عنوان یک بازی در سبک وحشت اپیزودیک است و نیم دیگر یک پازل ماجراجویانه که از تکنولوژی دههی هشتاد الهام گرفته است، از رادیوهای قدیمی گرفته تا کامپیتور خانگی ZX Spectrum. بنابراین جای تعجب ندارد که برای حل کردن پازلهای بازی هر از گاهی باید با کامپیوترهای قدیمی سر و کله بزنید.
این بازی به چهار داستان تقسیم شده است. یکی از این داستانها نسخهی ریسمترشدهی بازی خانهی متروک (The House Abandon) است، یک بازی ماجراجویی کوتاه و رایگان که در سال ۲۰۱۶ منتشر شد. این بازی در کشورهای مختلف (مثل انگلستان و گرینلند) در سال ۱۹۸۶ دنبال میشود. با اینکه این داستانها در نگاه اول بیربط به هم به نظر میرسند، ولی هرچه بیشتر روی کامپیوترها و ماشینهای مختلف بازی تایپ میکنید، بیشتر پی میبرید که حوادث در ظاهر بیربط بیشتر از آن چیزی که فکرش را میکردید به هم ربط دارند.
در اینجا قصد نداریم داستان بازی را اسپویل کنیم، فقط در این حد میگوییم که این یکی از بهترین بازیهای ماجراجویی برای کامپیوتر است. حالا چرا؟ بازی را تجربه کنید تا دلیلش را متوجه شوید.
۵. خلافکار هیپنواسپیس (Hypnospace Outlaw)
پلتفرم: کامپیوترهای شخصی، پلیاستیشن ۴، ایکسباکس وان، سوییچ
سال انتشار: ۲۰۱۹
در خلافکار هیپنواسپیس نهتنها اینترنت دههی نود به شکلی نوستالژیک شبیهسازی شده است، بلکه باید بر فضای آن نظارت کنید. البته خلافکار هیپنواسپیس شبیهسازی خشک نیست و جوی هجوآمیز دارد.
در این بازی کاربران وقتی خواب هستند، میتوانند با گذاشتن هدبندی به نام هیپناس (HypnOS) که کارش اسکن کردن مغز است، فضاهای مجازی در مغزشان ایجاد کنند. کاربران میتوانند در این فضاها موسیقی و تصاویر به اشتراک بگذارند و با بقیه چت کنند. بهعبارتی این بازی بازسازی فضاهایی مثل مایاسپیس (Myspace) در دههی نود است.
با این حال، شما در این فضا وظیفهای برای انجام دادن دارید. شرکت بزرگتی که مالک این فضای مجازی است، از شما میخواهد محتواهایی را که با قوانین مغایر هستند شناسایی و از فضای مجازی حذفشان کنید.
همانطور که در نقدمان از بازی اشاره کردیم: «خلافکار هیپنواسپیس مرز باریک بین فرهنگ مفرح آنلاین و تبدیل شدن آن به دیستوپیای تکنولوژیکی را بهخوبی به تصویر کشیده است. وقتی در حال حل کردن پازلهای بازی هستید، از راهنماییهای افراطی خبری نیست و قصهگویی هوشمندانهی بازی و طنز معصومانهی آن شما را تا آخر بازی درگیر نگه میدارد.»
۴. پارک تیمبلوید (Thimbleweed Park)
پلتفرم: کامپیوترهای شخصی، پلیاستیشن ۴، ایکسباکس وان، سوییچ، iOS، اندروید
سال انتشار: ۲۰۱۷
شاید با ران گیلبرت (Ron Gilbert) و گری وینیک (Gary Winnick) آشنا نباشید، ولی احتمالاً اسم عمارت جنون (Maniac Mansion) و راز جزیرهی میمونها (The Secret of Monkey Island) را شنیدهاید، دو بازی ماجرایی اشارهوکلیک که به ترتیب در سال ۱۹۸۷ و ۱۹۹۰ منتشر شدند. پارک تیمبلوید تقریبا سی سال پس از این دو بازی منتشر شده، ولی تجلیلخاطری شایسته از این دو بازی ماجرایی اشارهوکلیک کلاسیک و جو جادوییاشان است.
گیمپلی پارک تیمبلوید دقیقا مثل بازیهای ماجرایی دههی نود است و تعداد پازلهای آیتممحور آن زیاد است. در بازی پنج شخصیت وجود دارد که میتوانید بینشان سوییچ کنید، ولی برای اینکه خیلی گیج نشوید، هر شخصیت فهرستی دارد که در آن به کارهایی که باید انجام دهد اشاره شده است.
داستان بازی از آنجا آغاز میشود که نزدیک پارک تیمبلوید جسدی کشف میشود. این اتفاق به خودی خود ترسناک است، ولی چیزی که ترسناکترش میکند این است که در نزدیکی پارک تیمبلوید هتلی جنزده، سیرکی متروکه و کارخانهی بالشسازی تعطیل قرار دارد. با وجود این عناصر مورمورکننده این بازی پر از اشارات و ارجاعات به راز جزیرهی میمونها و بازیهای دیگر لوکاسآرتز (LucasArts) است. این بازی همانقدر که رترو است، نوستالژیک هم هست.
۳. پیغامرسان (The Messenger)
پلتفرم: کامپیوترهای شخصی، پلیاستیشن ۴، ایکسباکس وان، سوییچ
سال انتشار: ۲۰۱۸
بازی اول استودیوی سابوتاژ (Sabotage) انگار از دو بازی مجزا تشکیل شده که هرکدام بهنوبهی خود حالوهوای رترو دارند.
بازی اول یک بازی اکشن ساید اسکرولر دوبعدی است که از گرافیک و موسیقی ۸ بیتیاش معلوم است از نینجا گایدن (Ninja Gaiden) روی NES الهام گرفته است. بازی دوم یک مترویدوانیا با محیطی وسیع است که جهشهای زمانی دارد و این جهشهای زمانی گرافیک بازی را از ۸ بیتی به ۱۶ بیتی تغییر میدهند و کیفیت ساندترک بازی را هم ارتقا میدهند.
پیغامرسان بلندپروازتر از آن است که تجلیلخاطری ساده از بازیهای اکشن دورهی NES باشد و سازندگان بازی کارهای زیادی انجام دادهاند تا هویتی مجزا برای بازی به وجود آورند. در ابتدای بازی، نینجایی که کنترل میکنید قادر به انجام کارهایی ساده است، مثل دویدن، پریدن، معلق زدن و تکان دادن کاتانایش در مسیری مستقیم. با این حال، هرچه در بازی جلوتر میروید، مهارتهای بیشتری باز میکنید که به شما اجازه میدهند به شکل متفاوتی سکوبازی و حرکت کنید. مثلا یکی از این قابلیتها پرش ابری (Cloud Jump) است که به شما اجازه میدهد پس از ضربه زدن به چیزی، برای بار دوم بپرید.
به نظر ما پیغامرسان نهتنها یکی از بهترین بازیها رترو است، بلکه یکی از بهترین بازیهای نینجایی است که میتوانید روی کامپیوتر بازی کنید.
۲. آیون فیوری (Ion Fury)
پلتفرم: کامپیوترهای شخصی، پلیاستیشن ۴، ایکسباکس وان، سوییچ
سال انتشار: ۲۰۱۹
این بازی اکشن اول شخص آنقدر رترو است که با نسخهی بهینهسازیشدهای از موتور بیلد گیم (Build Game Engine) ساخته شده است، موتوری که بازیهای اکشن اول شخص پرطرفداری مثل دوک نیوکم سهبعدی (Duke Nukem 3D)، جنگجوی سایه (Shadow Warrior) و خون (Blood) با آن ساخته شدند. اگر هنوز از رترو بودن بازی مطمئن نشدهاید، جا دارد اشاره کنیم که میتوانید این بازی را روی فلاپیدیسک هم بخرید! (البته فلاپیدیسک مربوطه در اصل یک فلش است که برای تبلیغات بازی به شکل فلاپیدیسک درآمده است.)
در بازی نقش شلی «بامبشل» هریسون (Shelly “Bombshell” Harrison) را بازی میکنید. متخصص خنثیسازی بمب که یکی از متحدان نیروهای دفاعی جهانی (Global Defense Force) است. در بازی دشمن شما یک رهبر فرقه (Cult Leader) به نام دکتر جادوس هِسکِل (Jadus Heskel) است که به فلسفهی ترابشریت (Transhumanism) اعتقاد دارد و لشکری از سربازهای سایبرنتیک را علیه شهری پیشرفته در آینده شورانده است. همانطور که حدس زدید، وظیفهی شماست تا ترتیب سربازهای دکتر هسکل و البته خودش را بدهید.
همانطور که در نقدمان اشاره کردیم، «آیون فیوری بیشتر از اینکه تقلیدی از بازیهای دههی نود باشد، یکی از بازیهای دههی نود است.»
۱. بازگشت اوبرا دین (The Return of the Obra Dinn)
پلتفرم: کامپیوترهای شخصی، پلیاستیشن ۴، ایکسباکس وان، سوییچ
سال انتشار: ۲۰۱۸
بازگشت اوبرا دین بهلطف گرافیک سیاهوسفیدش که پیکسلهای دانهدانهاش قابلدیدن هستند، در همان نگاه اول شبیه بازی های بسیار قدیمی به نظر میرسد. دلیل این موضوع این است که منبع الهام لوکاس پوپ (Lucas Pope)، سازندهی بازی، برای ساخت آن بازیهای اولیهی سیستمهای مکینتاش بوه است.
این بازی در قرن نوزدهم اتفاق میافتد و محل وقوع آن هم کشتی خیالی متعلق به کمپانی هند شرقی است که نام آن اوبرا دین است و خدمهی آن همه ناپدید شدهاند، بنابراین مشخص است که چیزی سرجایش نیست. وظیفهی شما این است که سر در بیاورید چه بلایی سر کشتی آمده است و برای این کار، به ساعتی جادویی دسترسی دارید که شما را موقتا در زمان به عقب برمیگرداند و لحظهی مرگ هرکدام از خدمهی کشتی را به شما نشان میدهد. برای اینکه بفهمید این خدمه چگونه مرده و نامش چیست، باید نگاهی به شرایط مردنشان بندازید، به اشیاء و اشخاصی که آن نزدیکی وجود دارند دقت کنید و با استفاده از استنباط و استنتاج اسم جسد و شیوهی مردنش را در دفترتان وارد کنید. البته در بیشتر اوقات تشخیص اسم کسی که مرده، از شیوهی مردنش بهمراتب سختتر است.
چیزی که بازگشت اوبرا دین را از بازیهای کارآگاهی دیگر متمایز میکند این است که از پازل و انتخاب گزینه و استفاده از فلان آیتم روی فلان نقطهی حساس و… خبری نیست. برای تمام کردن بازی فقط و فقط باید به قوهی استنتاج خودتان توسل بجویید. با اینکه بازگشت اوبرا دین از لحاظ ظاهری شبیه بازیهای اولیهی مکینتاش است، ولی از لحاظ گیمپلی و ایدههای گیمدیزاین سالها از زمان خود جلوتر است.
منبع: PCgamesn