۱۰ نقشآفرینی برتر در فیلمهای مارتین اسکورسیزی
فیلمهای مارتین اسکورسیزی همیشه زمینهای از خشونت و رستگاری را با هم در خود جای میدهند و بازیگرانی که در فیلمهای او بازی می کنند، وظیفهی سنگینی بر عهده دارند؛ آنها باید شخصیتهای مخصوص اسکورسیزی را انسانی کنند و آنها را به شخصیتهایی برانگیزانندهی همدردی و قانعکننده تبدیل کنند. اگر شما یکی از طرفداران فیلمهای اسکورسیزی باشید، میدانید که تبدیل کردن شخصیتهای او که اکثرا قاتل، دزد و گانگستر هستند به انسانهایی با قابلیت همذاتپنداری، کار آسانی نیست.
البته تمام کارهای اسکورسیزی سرشار از جرم و جنایت نیستند، به همین دلیل است که در کارنامهی او، بهعنوان کارگردان، میتوان تعداد زیادی نقشآفرینی درخشان، لطیف و ژرف یافت؛ از راننده تاکسی که به دنبال تمیز کردن شهر است تا یکی از کارگزاران بورس که همهچیز را فدای پول میکند.
۱۰ نقشآفرینی که در ادامه از آنها نام میبریم نهتنها بهترین نقشآفرینیهای کارنامهی اسکورسیزی هستند، بلکه بعضی از آنها در لیست بهترین نقشآفرینیهای تاریخ سینما هم جای دارند.
۱۰. گریفین دان در پس از ساعات اداری (After Hours)
- محصول: ۱۹۸۵
- سایر بازیگران: روزانا آرکت، ورنا بلوم
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۹ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۹۰ از ۱۰۰
پائول هکت مردی است که یک شب معمولی برایش به دنبال اتفاقات ناگوار پیدرپی تبدیل به یک کابوس شده است و حالا ناامیدی و خشم او را از پا درآوردهاند. گریفین در نقش هکت موفق میشود بار دراماتیک نقش را همزمان با بار درام آن پیش ببرد و با اینحال کمدی تلخ حاکم بر کلیت فیلم را هم حفظ کند.
بهنظر میرسد که بخش زیادی از بار پس از ساعات اداری بر دوش اجرای دان است و تقریبا در تمام صحنهها او بهخوبی موفق میشود که احساسات مناسب برای بروز دادن را انتخاب کند و مخاطبان را شیفتهی خود سازد، اما همزمان مواظب است که مرز لودگی را هم رد نکند.
او مردی است گرفتار در چرخهی کابوسها، چرخههایی که بههم بیربط هستند، تا زمانیکه خلاف آن ثابت میشود و این مهم است که به چگونگی واکنش دادن دان به این حقایق که طی فیلم، یکی پس از دیگری، برملا میشوند، توجه کنیم. واکنشهایی که بدون آنها شاید پس از ساعات اداری تبدیل به فیلمی تا این حد درگیرکننده نمیشد.
اجرای گریفین دان گاهی بهاندازهای استرسزا است که به میزان کافی اضطراب در شما ایجاد میکند تا برای سلامت روانی و جسمانی او نگران شوید و با اینحال استعداد کمدی او باعث میشود که به وقایعی که او را احاطه کردهاند، بخندید.
۹. هاروی کایتل در خیابانهای پایین شهر (Mean Streets)
- محصول: ۱۹۷۳
- سایر بازیگران: رابرت د نیرو، چهزاره دانووا
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۵ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۹۶ از ۱۰۰
مضمون اصلی خیابانهای پایین شهر، جرم و جنایت نیست. مضمون اصلی آن بزرگ شدن و بالغ شدن است، اما بهطور اتفاقی محیطی که شخصیتهای ما در آن بزرگ میشوند، توسط جرم و جنایت احاطه شده است. چارلی کاپا کایتل در این فیلم نقش یک مرد با عقدههای روانشناختی را ایفا میکند که پیش از هر چیز دیگر، یک واقعگرا است. اجرای کایتل گونهای باتجربه بودن و آگاه بودن را به نمایش میگذارد؛ مردی که آنقدر شاهد چیزهای هولناک بوده است، دیگر نمیتواند دربارهی چیز بهتری رویاپردازی کند.
اضافه شدن شخصیت سادهلوح و زودباور جانی بوی به فیلم که رابرت د نیرو نقش آن را بازی میکند، باعث برجسته شدن و معرفی شدن بیشتر و بهتر شخصیت کایتل و اضافه شدن سطوح جدید به شخصیت او میشود؛ چرا که بدبینی او با وجود جانی و خوشبینیاش و تضاد ایجاد شده، قویتر از قبل، خود را نشان میدهد و احساس مسؤولیت او نسبت به جانی لایههای جدیدی از شخصیتاش را بروز میدهد.
بهعنوان یک فرد مذهبی، کایتل میبایست یک جنبهی دیگر هم به شخصیت چارلی اضافه میکرد. چارلی میداند که گناهکار است و میداند که به جهنم میرود، اما به اعمالش ادامه میدهد، نه برای اینکه خودش میخواهد، بلکه برای اینکه مجبور است. بهدنبال تضاد بین عقاید و اعمالاش، چارلی درگیر دردی همیشگی است، دردی که کایتل به بهترین شکل ممکن آن را مقابل دوربین آوردهاست.
۸. جک نیکلسون در رفتگان (The Departed)
- محصول: ۲۰۰۶
- سایر بازیگران: لئوناردو دیکاپریو، مت دیمون
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۰ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۸۵ از ۱۰۰
تقریبا تمام شخصیتهایی که در فیلم رفتگان حیات یافتهاند، دو چهره دارند؛ یکی چهرهی عمومی آنها و دیگری چهرهی شخصیاشان. حتی سادهترین نقشی که در فیلم دیده میشود، جک نیکلسون در نقش رییس مافیا، هم در ادامه مشخص میکند که عمیق و چند لایه است. در حالی که شاهد فیلمی با بازیهای درخشان هستیم، ذات تهدیدکننده و هراسآور فرانک کاستلو بهتنهایی افسونکننده و هنگامی که او در حال سر و سامان دادن قضایا با قاتلان و دزدان میباشد، ترسناک است.
درست مانند سایر شخصیتهای فیلم، اجرای نیکلسون سرشار از پیچیدگیهای درونی و لایههای عمیق پنهان است. کاستلو شاید یک قاتل بدون پشیمانی بهنظر بیاید، اما در حالی که فیلم پیش میرود، مشخص میشود که او مردی با استعداد و درخشان با نقشههایی بزرگ است که او را از دست تمام کسانی که به دنبالاش هستند، نجات میدهند.
همهاش همین نیست، کاستلو در جریان فیلم، بهتدریج بهطور غیرمنتظرهای حس دلسوزی و همذاتپنداری مخاطبان را برمیانگیزاند، چرا که محرکهای واقعی و کنشهای درونیاش مشخص میشوند. در بیش از یک صحنه نیکلسون مقدار اندکی ترس درون شخصیت کاستلو تزریق میکند؛ صحنههایی که حیاتی هستند.
۷. پل نیومن در رنگ پول (The Color of Money)
- محصول: ۱۹۸۶
- سایر بازیگران: تام کروز، مری الیزابت مسترآنتونیو
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۹ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۷۷ از ۱۰۰
اگرچه رنگ پول بهترین فیلم اسکورسیزی نیست، اما یکی از بهترین بازیهای کارنامهی کاری پل نیومن را در خود جای داده است. نیومن در رنگ پول که ادامهی فیلم بیلیاردباز (The Hustler) است، نقشی را بازی میکند که پیش از این، بیست و پنج سال پیش، به ایفا کردن آن پرداخته بود. نیومن در نقش بیلیاردباز پا به سن گذاشتهای مقابل دوربین میرود که نهتنها بهدنبال پرورش دادن استعداد ورزشی مستعدی که تام کروز نقش آن را ایفا میکند است، بلکه به دنبال آن است که شخصیت او را هم تحت سلطهی خود درآورد و از او بازیکنی بسازد که بتواند بهراحتی سایر بازیکنان را از رقابتها کنار بزند.
این جنبه به نیومن اجازه میداد که به شخصیتی کنترلکنندهتر و مداخلهگرتر تبدیل شود. او بهدنبال دستیابی به این هدف با از بین بردن اعتمادبهنفس دانشآموزان خود آنها را مطابق با مقررات خاصی بار میآورد و به آنها شخصیتهای خاصی میبخشد. او به مردم نگاهی ابزاری دارد که میتوانند تکهتکه شوند و سپس دوباره آنگونه که او میخواهد به هم پیوند داده شوند، ولی با تمام اینها شخصیت نیومن شخصیتی منظم و مقرراتی است که به عقاید خود پایبند است و آنها را رها نمیکند.
با وجود اینها نیومن موفق میشود که به شخصیت نجابت ببخشد. حتی در لحظههای پرتنش هم او آرام است چون همانطور که تجربه ثابت کرده است، او همیشه نقشهای در سر دارد.
۶. لئوناردو دیکاپریو در گرگ وال استریت (The Wolf of Wall Street)
- محصول: ۲۰۱۳
- سایر بازیگران: جونا هیل، مارگو رابی
- امتیاز راتن تومیتوز: ۷۹ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۷۵ از ۱۰۰
دیکاپریو در مصاحبهای، قصهی مردی که در گرگ وال استریت نقش او را ایفا میکرد، شبیه به قصهی امپراطور کالیگولا دانست؛ رقتانگیز، خود شیفته و درست مانند سایر انسانهایی که در طی مسیرشان برای کسب قدرت هرگز نگاهی اخلاقی به اعمال خود نمیاندازند.
در شخصیتی که دیکاپریو نقش آن را ایفا میکند، عمقی بیش از آنچه ممکن است مخاطب در برداشت اولیه دریافت کند، وجود دارد. او به اندازهای گیرا است که باعث میشود مخاطب در طی زمان طولانی فیلم، علاقهی خود به جوردن بلفورت را از دست ندهد.
موقعیتهای زیادی وجود دارد که تماشای برونریزی انرژی فراوان دیکاپریو خستهکننده میشود. او از روی میزها خم میشود، سخنرانیهای انگیزشی ارائه میدهد و مدام آدرنالین شغلی شخصیت را درون رگهای خود تزریق میکند. همین است که باعث میشود در نهایت مخاطب درک کند که آنچه بهراستی همانند سمی حقیقی، بلفورت را نئشه میکند، پول است.
چه با آن موافق باشید، چه مخالف، بلفورتی که دیکاپریو به تصویر میکشد، هستهی اصلی یکی از جنبههای رویای آمریکایی است؛ کسی که میخواهد به موفقیت برسد، میخواهد تمام دنیا موفقیت او را ببینند و برایش مهم نیست که در مسیر خود چه میزان ویرانی به بار میآورد.
۵. دانیل دی-لوئیس در دارودستههای نیویورکی (Gangs of New York)
- محصول: ۲۰۰۲
- سایر بازیگران: لئوناردو دیکاپریو، کامرون دیاز
- امتیاز راتن تومیتوز: ۷۳ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۷۲ از ۱۰۰
آیا اینکه یکی از بهترین شخصیتهای تاریخ سینما با بازی دانیل دی-لوئیس، تحت کارگردانی مارتین اسکورسیزی، خلق شدهاست، تعجبآور است؟ بهعنوان یکی از پرافتخارترین بازیگرهای سبک متد اکتینگ، دی لوئیس خود را وقف نقش بیل قصاب کرد؛ کسی که در حماسهی گنگستری اسکورسیزی دههی ۱۸۴۰ در حال فتح نیویورک همه را قلع و قمع میکند.
دی لوئیس به میزان زیادی وحشیگری وارد نقش میکند، چیزی که در سینمای چند دههی اخیر بیهمتاست؛ حسی از خشم و تهدید. اجرای او وحشتآور است. او در صدای خود هنگامی که تهدیدی را جاری میسازد یا دستوری صادر میکند، چگونگی تلفظ و بیان را تغییر میدهد و با اینحال دی لوئیس موفق میشود که جنبهی نرم این شخصیت باورنکردنی را هم به تصویر بکشد.
او حتی موفق میشود همذاتپنداری برانگیزاند، بهخصوص هنگامی که روایت فیلم پیش میرود و او از محرکهای حقیقی خود و افسوسهای گذشته، سخن به میان میآورد. بااینحال اعمال وحشیانهی او همچنان به ما اجازه نمیدهند هنگامی که دی لوئیس روی پرده دیده میشود، حتی برای لحظهای آرام بگیریم.
۴. کیت بلانشت در هوانورد (The Aviator)
- محصول: ۲۰۰۴
- سایر بازیگران: لئوناردو دیکاپریو، الک بالدوین
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۶ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۷۷ از ۱۰۰
هوانورد یکی دیگر از فیلمهای فوقالعادهی اسکورسیزی بود که با درخشش دیکاپریو در نقش هاوارد هیوز همراه شد و با توجه به آن چه گفته شد، فیلم نیاز به بازیگری فوقالعاده داشت تا بتواند در مقابل
او نقش کاترین هپبرن را ایفا کند. دلیل آن ساده است، چرا که در رابطهی این دو نفر با هم، هردو به یک اندازه تسلططلب و مهم بودهاند. قرعه بهنام کیت بلانشت افتاد تا شخصیت بازیگر افسانهای، کاترین هپبرن، را بازآفرینی کند و او پرترهای خارقالعاده ترسیم کرد که توانست برایش یک جایزهی اسکار همراه داشته باشد و او را در تاریخ نقشآفرینی، ماندگار کند.
نقش هپبرن در هوانورد بسیار بیشتر از یک نقش تکمیلی برای داستان هاوارد هیوز بود. بلانشت محدودهای از احساسات و فعل و انفعالات پیچیده را نسبت به هیوز بازتاب میدهد. فعل و انفعالاتی که او را هیجانزده برای دستآوردهای هیوز، مشتاق برای دیدن علاقهی آتشین او و بهطور همزمان نگران و مضطرب نسبت به او نشان میدهد.
هر بازیگر دیگری ممکن بود هپبرن را تنها بهعنوان شخصیتی مقابل دوربین بیاورد که تنها هدفش تکمیل نمودن داستان هیوز است، اما نقشآفرینی بلانشت یک حیات دوباره برای هپبرن بود، سرشار از اطوار دقیق او و دارای روحی مستقل از هیوز.
۳. رابرت دنیرو در راننده تاکسی (Taxi Driver)
- محصول: ۱۹۷۶
- سایر بازیگران: جودی فاستر، هاروی کایتل
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۶ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۹۴ از ۱۰۰
هستهی اصلی راننده تاکسی بر باورپذیری مخاطبان نسبت به تراویس بیکل و جدا افتادن او از سایر مردم دنیا متکی است؛ او میبایست مردی بهنظر برسد که از زندگی طبیعی جدا افتاده است و نمیتواند خودش را با زندگی روزانه وقف دهد. بدون این نکته، تراویس نمیتوانست اثری را که حالا دارد، داشته باشد و داستان فیلم بهسختی میتوانست به اندازهای که حالا هست، درگیر کننده باشد. تمام این مسؤولیت بر دوش رابرت د نیرو بوده است؛ کسی که توانسته با موفقیت یکی از بهیادماندنیترین شخصیتهای پیچیده و آشفتهی تاریخ سینما را خلق کند.
این میزان از صمیمیت و درگیرکنندگی برای فیلمی مانند راننده تاکسی که به ندرت از زاویهی دید تراویس فاصله میگیرد و جهان اطراف او را اکثرا از نگاه بالا به پایین او مشاهده میکند، بسبار کمیاب است. همواره احساس ناامیدی و خشم نسبت به بیاخلاقیهایی که شهر را فراگرفتهاند در چشمهای او وجود دارد و در حالی که احساسات او در مقابل چشمانش مورد تجاوز قرار میگیرند، او کاری جز تماشا نمیتواند انجام دهد.
آنچه رابرت دنیرو در راننده تاکسی به آن دست مییابد، چیزی است که نعداد کمی از بازیگران توانستهاند در این حد از کمال آن را به دست بیاورند. اجرای او به ما اجازه میدهد که دنیا را از چشمان تراویس بیکل ببینیم. ما درد و انزوای او را، در شدیدترین حالت ممکن، درک میکنیم. احساسات او از طریق بهترین حرکات چشم، صورت و بدن به ما منتقل میشوند و احساس نگرانی نسبت به وضعیت سلامت او درون ما شروع به رشد کردن میکند؛ نه از آن رو که ما از او ترسیدهایم، بلکه به آن دلیل که ما نگران او هستیم.
دلیل واضحی برای این وجود دارد که چرا جملهی تراویس که میگوید: «داری با من حرف میزنی؟» در تاریخ ماندگار شده است، دلیل آن این است که اجرای د نیرو بهگونهای است که خط بعدی که به دنبال این جمله میآید کاملا واضح است: «من تنها کسی هستم که اینجاست.»
۲. جو پشی در رفقای خوب (Goodfellas)
- محصول: ۱۹۹۰
- سایر بازیگران: رابرت د نیرو، ری لیوتا
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۶ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۹۰ از ۱۰۰
همهی ما آن مونولوگ بهیادماندنی از جو پشی در اوایل فیلم گانگستری شاهکار اسکورسیزی را بهیادداریم؛ آنجایی که او از ری لیوتا میپرسد که چه چیزی دربارهی او آنقدر باعث خنده
میشود؟
در کمتر از یک دقیقه پشی توانایی خود در سفر کردن به عمق شخصیت را نشان میدهد. او به سرعت یکی از لحظههای سرزنده و معمولی فیلم را تبدیل به ترسناکترین لحظهی فیلم میکند. شیوهای که او به چنین میزان خشم و عصبانیتی میرسد، باعث میشود محاطبان خیره و مجذوب شوند و حرفی برای گفتن نداشته باشند.
اینکه چگونه پشی با این فیزیک مخصوص خود توانست در نقش تانی دویتو که در واقعیت فردی قد بلند است، به این خوبی ظاهر شود، تعجبآور است، با اینحال قد کوتاه پشی و فریادهای او باعث ایجاد عقدهی ناپلئونی شد و لایهای دیگر به شخصیت اضافه نمود.
غرور او در تمام صحنهها حاکم است و نشانگر این است که نهتنها دویتو وقتی پای اعمال خشونتآمیز در میان باشد یک روانی تمام عیار است، بلکه به اعمال خود افتخار هم میکند. او آنها را بهعنوان نشانی از مهم بودن خودش میبیند و از نمایش دادن قدرت خود، هر زمان که بخواهد به هر طریقی که بخواهد، ترسی ندارد؛ از کشتن اتفاقی یک مرد بیگناه تا به اشتباه به قتل رساندن مردی که از او قدرتمندتر است.
آتشفشان؛ بهنظر میآید تنها لغت مناسب برای توصیف نقش پشی همین است.
۱. رابرت دنیرو در گاو خشمگین (Raging bull)
- محصول: ۱۹۸۰
- سایر بازیگران: جو پشی، کتی موریارتی
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۳ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۸۹ از ۱۰۰
دنیرو برای این نقش ۶۰ پوند (۲۷ کیلوگرم) وزن اضافه کرد تا بتواند نقش جکی لاموتا، بوکسور میانوزن را ایفا کند. اما همهاش همین نیست. شیوهای که او صحبت میکند، حرکت میکند، نگاه میکند، همه و همهاش برای نزدیکتر شدن به فیزیک این بوکسور است. آنچه این نقشآفرینی را ماندگار میکند، آن است که گاو خشمگین بیشتر از آنکه فیلمی دربارهی بوکس باشد، فیلمی دربارهی کاوش کردن درون یک مرد است که توسط اضطرابی فلجکننده، عدم اعتماد بهنفس و خشونتی حیوانی محاصره شده است.
اینجا بود که دنیرو خودش را بهعنوان یکی از بهترین بازیگران نسل خودش یا تمام نسلها ماندگار کرد، چرا که آنچه دربارهی این فیلم خیرهکننده است تنها شدت احساسهای او نیست، بلکه گوناگونی و محدودهی وسیع آنها است که مخاطب را شگفتزده میکند. این شخصیت بیشک یکی از دردآورترین شخصیتهای شکاک تاریخ سینما است، در حالی که همزمان یکی از خشنترین آنان هم میباشد.
ماجرا زمانی پیچیدهتر میشود که با وجود تمام تغییرهای نفرتانگیز احساسی او، دنیرو به گونهای عجیب همذاتپنداری شما را بیرون میکشد و باعث میشود شما قضاوت خود را زیر سؤال ببرید و برای او دل بسوزانید. سفر او یک تراژدی است که افراد کمی آن را تجربه کردهاند؛ سفری که او در آن نمیتواند جلوی خودش را بگیرد تا هرچیزی که به آن اهمیت میدهد و هرکسی که دوست دارد را نابود نکند.
منبع: tasteofcinema
دی کاپریو توی وال استریت شاهکار بود.مخصوصا طریقه ای دیالوگ ها رو می گفت و همچنین سکانس اوردوز هم شاهکار بود.
پس دنیرو تو خیابانای پایینشهر چی؟؟