کتاب «کشتن مرغ مینا» اثر هارپر لی؛ قصه‌ی هزارتوی جامعه‌ی طبقاتی آمریکا

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۱۱ دقیقه
کشتن مرغ مينا هارپر لي

کتاب «کشتن مرغ مینا» داستان تجربه نوجوانی را روایت می‌کند که شاهد رویارویی پدرش با سیستم عدالت نژادپرستانه روستایی جنوب در دوران رکود بزرگ آمریکا است. اسکات فینچ با برادرش جم و پدر بیوه‌شان آتیکوس در شهر خواب‌آلود مِی‌کومب در آلاباما زندگی می‌کند. می‌کومب از وضعیت اقتصادی ناشی از رکود بزرگ ایالات متحده رنج می‌برد، اما آتیکوس یک وکیل برجسته است و خانواده فینچ در مقایسه با بقیه افراد جامعه از وضعیت خوبی برخوردار هستند. یک تابستان، جم و اسکات با پسری به نام دیل دوست می‌شوند که برای تابستان در محله آن‌ها زندگی می‌کند و این سه نفر با هم بازی می‌کنند. در نهایت، دیل مجذوب یک خانه شبح‌وار در خیابان آنها به نام خانه‌ی ردلی می‌شود. این خانه متعلق به آقای ناتان رادلی است که برادرش، آرتور (ملقب به بو) سال‌ها بدون بیرون رفتن در آنجا زندگی می‌کند.

اسکات برای اولین بار در آن پاییز به مدرسه می‌رود و از این مسأله متنفر است. او و جم هدایایی را پیدا می‌کنند که ظاهراً برای آنها در سوراخ درختی در ملک رادلی باقی مانده است. دیل تابستان بعد برمی‌گردد و او، اسکات و جم شروع به مرور کردن داستان بو رادلی می‌کنند. آتیکوس جلوی شیطنت‌های آن‌ها را می‌گیرد و از بچه‌ها می‌خواهد که قبل از قضاوت، سعی کنند زندگی را از منظر شخص دیگری ببینند. اما، در آخرین شب دیل در می کومب در آن تابستان، این سه نفر یواشکی وارد ملک رادلی می‌شوند، جایی که ناتان رادلی به آنها شلیک می‌کند. جم در موقع فرار شلوارش را جا می‌گذارد و وقتی که برای برداشتن شلوارش باز می گردد، شلوار را ترمیم شده و از حصار آویزان می‌بیند.

زمستان بعد، جم و اسکات هدایای بیشتری در درخت پیدا می‌کنند که احتمالاً بو مرموز برای آن‌ها به جا گذاشته است. ناتان رادلی در نهایت در ورودی را با سیمان می‌بندد. اندکی پس از آن، آتش‌سوزی در خانه همسایه دیگر رخ می‌دهد و در حین آتش‌سوزی، شخصی پتو را روی شانه‌های اسکات که در حال تماشای آتش است، می‌اندازد. جم که متقاعد شده بود که بو این کار را انجام داده است، در مورد شلوار ترمیم شده و هدایا به آتیکوس می‌گوید.

با حیرت جامعه سفیدپوست نژادپرست می کومب، آتیکوس موافقت می‌کند از مرد سیاه‌پوستی به نام تام رابینسون که متهم به تجاوز به یک زن سفیدپوست است دفاع کند. به دلیل تصمیم آتیکوس، جم و اسکات مورد آزار کودکان دیگر قرار می‌گیرند، حتی زمانی که کریسمس را در محوطه خانوادگی در فینچ‌لندینگ جشن می‌گیرند. کالپورنیا، آشپز سیاه فنچ، آن‌ها را به کلیسای محلی سیاه‌پوستان می‌برد، جایی که جامعه‌ی صمیمی و کوچکی برای کودکان است.

کشتن مرغ مینا هارپر لی

خواهر آتیکوس، الکساندرا، تابستان آینده برای زندگی با خانواده‌ی فینچ ها به خانه‌ی آن‌ها می‌آید. دیل که قرار است با «پدر جدید» خود در شهر دیگری زندگی کند، فرار می‌کند و به می کومب می‌آید. محاکمه تام رابینسون آغاز می‌شود و زمانی که مرد متهم در زندان محلی قرار می‌گیرد، اوباش جمع می‌شوند تا او را بدون محاکمه دار بزنند. آتیکوس شب قبل از محاکمه با اوباش روبرو می‌شود. جم و اسکات که مخفیانه از خانه خارج شده‌اند، به زودی به او می‌پیوندند. اسکات یکی از مردان را می‌شناسد و پرسش مؤدبانه او در مورد پسرش او را شرمنده می‌کند تا اوباش را متفرق کند.

در جریان محاکمه، بچه‌ها در «بالکن رنگی» با شهروندان سیاه‌پوست شهر می‌نشینند. آتیکوس شواهد روشنی ارائه می‌دهد که متهمان، مایلا ایول و پدرش، باب، دروغ می‌گویند: در واقع، مایلا از تام رابینسون خواستگاری کرد، توسط پدرش دستگیر شد و سپس تام را به تجاوز متهم کرد تا شرم و گناه خود را بپوشاند. آتیکوس شواهد قابل توجهی ارائه می‌دهد که نشان می‌دهد آثار روی صورت مایلا از زخم‌هایی است که پدرش ایجاد کرده است. پس از کشف رابطه‌ی او با تام، او را فاحشه خواند و او را کتک زد. با این حال، علیرغم شواهد قابل توجهی که به بی‌گناهی تام اشاره می‌کند، هیئت منصفه کاملاً سفیدپوست، او را محکوم می‌کند. تام بی‌گناه بعداً سعی می‌کند از زندان فرار کند و به ضرب گلوله کشته می‌شود. پس از محاکمه، ایمان جم به عدالت به شدت متزلزل می‌شود و او دچار ناامیدی و تردید می‌شود.

علیرغم حکم، باب ایوِل احساس می‌کند که آتیکوس و قاضی او را احمق کرده‌اند و قول انتقام می‌دهد. او بیوه تام رابینسون را تهدید می‌کند، سعی می‌کند به خانه قاضی نفوذ کند و در نهایت به جم و اسکات حمله می‌کند که از یک مهمانی هالووین به خانه می‌روند. با این حال، بو رادلی مداخله می‌کند و بچه‌ها را نجات می‌دهد و ایوِل را در طول مبارزه با چاقو می‌زند. بو جم مجروح را به خانه آتیکوس برمی‌گرداند، جایی که کلانتر برای محافظت از بو، اصرار می‌کند که ایوِل روی یک ریشه درخت کوبیده و روی چاقوی خودش افتاده است. بو پس از مدتی نشستن با اسکات، یک بار دیگر در خانه رادلی ناپدید می‌شود.

بعدها، اسکات احساس می‌کند که بالاخره می‌تواند تصور کند که زندگی برای بو چگونه است. او بالاخره برای او یک انسان شده است. با این درک، اسکات توصیه‌های پدرش را برای تمرین همدردی و درک می‌پذیرد و نشان می‌دهد که تجربیات او در مورد نفرت و تعصب ایمان او را به خوبی انسانی خدشه‌دار نمی‌کند.

نقد و بررسی کتاب «کشتن مرغ مینا»

هارپر لی

کتاب «کشتن مرغ مینا» داستان عبور راوی جوان از بی‌گناهی به تجربه زمانی است که پدرش با سیستم عدالت نژادپرستانه روستایی جنوب در دوران رکود بزرگ آمریکا روبرو می‌شود. در جریان محاکمه تام رابینسون، مردی سیاه‌پوست که ناعادلانه متهم به تجاوز جنسی شده است، اسکات، راوی داستان، بینشی از شهر، خانواده‌اش و خودش پیدا می‌کند. چندین اتفاق در رمان، اسکات را مجبور می‌کند تا با اعتقاداتش روبرو شود، مهم‌ترین آن زمانی است که تام علی‌رغم بی‌گناهی آشکارش محکوم می‌شود. اسکات از طریق برخورد با بو رادلی با تعصبات خود روبرو می‌شود، یک زندانی مرموز که اسکات در ابتدا او را موجودی ترسناک شبح مانند می‌داند. پیچ روایی رمان زمانی به سرانجام می‌رسد که بو اسکات را نجات می‌دهد و برادرش و اسکات متوجه می‌شوند که بو موجودی کاملاً انسانی و نجیب است. در همان زمان، اسکات دچار یک سرخوردگی اجتناب‌ناپذیر می‌شود زیرا او در معرض واقعیت طبیعت انسانی قرار می‌گیرد. نژادپرستی ریشه‌دار شهرش، محکومیت ناعادلانه و قتل تام رابینسون، و کینه‌توزی باب ایوِل، همگی اسکات را وادار می‌کنند که نابرابری اجتماعی و جنبه‌های تاریک‌تر انسانیت را بپذیرد. در سرتاسر کتاب، پدرش، آتیکوس، نماینده اخلاق و عدالت است، اما زمانی که اسکات نسبت به اطرافیانش حساس‌تر می‌شود، تأثیر تلاش او برای خوب ماندن در دنیایی در خطرناک را می‌بیند.

کتاب با یک دستگاه قاب‌بندی خاص آغاز می‌شود که به برادر اسکات، جم اشاره می‌کند که در سیزده سالگی بازویش شکسته است. اسکات می‌گوید که او رویدادهای منتهی به آن آسیب را توضیح خواهد داد، اما مطمئن نیست که از کجا شروع کند، و این مسئله تأثیر گذشته بر زمان حال را مطرح می‌کند. او پس از ردیابی تاریخچه خانواده‌اش و توصیف اینکه چگونه پدرش، آتیکوس، وکیل می‌کامب، آلاباما شد، روایت خود را تقریباً سه سال قبل از حادثه، زمانی که او «تقریباً شش» و جم «نزدیک به ده» سال دارد، بازمی‌کند. او می‌کامب را شهری خواب‌آلود و فقیر معرفی می‌کند که هنوز ریشه در ریتم‌ها و آیین‌های گذشته دارد. شخصیت دوست‌داشتنی او از شهر، آن را به عنوان مکانی ایدئال برای کودکی نشان می‌دهد، جایی که اسکات و برادرش در طول تابستان تمام روز در خیابان بازی می‌کنند. این صحنه‌های آغازین ایمنی و بی‌گناهی بعداً با توصیف‌های پخته‌تر و ظریف‌تر او از جنبه‌های تاریک‌تر شهر و بهای دلبستگی آن به گذشته در تضاد قرار می‌گیرد.

در فصل‌های بعدی، اسکات مجموعه‌ای از داستان‌های سرگرم‌کننده را بازگو می‌کند که ما را با شخصیت‌های اصلی کتاب آشنا می‌کند و نظم اجتماعی شهر را برقرار می‌کند. به اصرار دوستشان، دیل، اسکات و جم سعی می‌کنند همسایه مرموز خود، بو رادلی را از خانه‌اش بیرون کنند. بو پس از اینکه در نوجوانی دچار مشکل شد، به عنوان یک زندانی در خانه خود زندگی کرده است. وقتی سی و چند ساله بود با یک قیچی به پای پدرش حمله کرد. او تبدیل به شخصیت شایعات و حدس و گمان‌های محلی شده است و کودکان وحشت‌زده و مجذوب طبیعت به ظاهر هیولایی و شبح مانند او شده‌اند. وقتی اسکات وارد مدرسه می‌شود، با والتر کانینگهام، پسر یک خانواده کشاورز فقیر اما مغرور آشنا می‌شویم. وقتی والتر برای ناهار به خانه اسکات می‌آید، اسکات به دلیل تمسخر آداب میزش که یکی از اولین درس‌های او در زمینه همدلی است، مورد سرزنش قرار می‌گیرد. یکی دیگر از بچه‌های مدرسه، بوریس ایوِل، ما را با خانواده ایول آشنا می‌کند که بعداً در کتاب نقش برجسته‌ای خواهند داشت. ایول ها یک قبیله بدوی و غیر اجتماعی هستند که به کمک‌های دولتی متکی هستند و فقط یک روز در سال فرزندان خود را به مدرسه می‌فرستند تا از افسر پلیس دوری کنند. بوریس معلم را به خشونت تهدید می‌کند و حمله خشونت‌آمیز پدرش را در ادامه کتاب پیش‌بینی می‌کند. پدر بوریس، باب، نماینده نژادپرستی و گذشته خشونت‌آمیز جنوب است و آنتاگونیست کتاب است.

to kill a mockingbird

ماجرای تحریک‌کننده در «کشتن مرغ مینا» در فصل نهم اتفاق می‌افتد، زمانی که اسکات از طریق بچه‌های دیگر می‌فهمد که پدرش از مرد سیاه‌پوستی به نام تام رابینسون دفاع می‌کند که متهم به حمله به مایلا ایوِل، یک زن سفیدپوست است. هنگامی که همسایه‌ی اسکات و جم، خانم دوبوز، کودکان را در مورد کار پدرشان مورد آزار و اذیت کلامی قرار می‌دهد، جم با ویران کردن باغ او تلافی می‌کند. به عنوان مجازات، او باید برای خانم دوبوز بخواند و آتیکوس نشان می‌دهد که او یک معتاد به مورفین است که مصمم است قبل از مرگ بر اعتیاد خود غلبه کند. این قسمت بیشتر ایده کسب همدلی با دیگران را با درک موقعیت آنها توسعه می‌دهد. همچنین مفهوم شجاعت را به عنوان پایبندی به یک اصل با هزینه شخصی زیاد معرفی می‌کند. تحسین آتیکوس از عزم خانم دوبوز برای مردن «آزاد» بعداً در تحسین اسکات از اعتقاد او به ارزش‌هایش حتی به قیمت بالقوه امنیت شخصی‌اش تکرار می‌شود. این اعتقاد زمانی نشان داده می‌شود که او شب را به نگهبانی از سلول زندان تام می‌گذراند. جامعه سفیدپوست در می‌کامب خشمگین است و تلاش می‌کند تام را بدون محاکمه بکشد، اما اسکات با قطع تلاش برای به دار آویختن او و یادآوری ناخواسته اوباش نسبت به فرزندان خود، تام و آتیکوس را نجات می‌دهد. اگرچه او در این رویداد نقش اساسی دارد، اما به طور کامل پیامدهای آن را درک نمی‌کند. این ترکیب ساده‌لوحانه و دقیق، روایت اسکات را در کل کتاب مشخص می‌کند.

اوج کتاب در پایان محاکمه تام و صدور رأی هیئت‌منصفه رخ می‌دهد. در محاکمه، اسکات و جم مخفیانه وارد می‌شوند و با تماشاگران سیاه پوست می‌نشینند، حتی اگر آتیکوس آنها را از حضور منع کرده باشد. آتیکوس در دفاع از خود نشان می‌دهد که تام از نظر فیزیکی قادر به حمله به مایلا نبوده است، و پیشنهاد می‌کند که در واقع مایلا برای رابطه جنسی به تام نزدیک شد و پدر مایلا، باب، وقتی آنها را با هم دید، او را کتک زد. آتیکوس در پرسش از مایلا در مورد شرایط خانواده‌اش، پرتره‌ای ترسناک‌تر و نگران‌کننده‌تر از توصیف‌های قبلی اسکات از شهر می‌کمب می‌کشد که تفاوت اقتصادی بین خانواده‌های نسبتاً راحت مانند فینچ‌ها و ایوِل‌های فقیر را آشکار می‌کند. علی‌رغم دفاع آتیکوس و اعتقاد ضمنی قاضی به بی‌گناهی تام، هیئت منصفه تام را محکوم می‌کند تا انتظارات ما را مبنی بر پیروز شدن خیر بر شر معکوس کند. اسکات از این حکم شوکه می‌شود و تضاد بین تعجب او و استعفای پدرش نشان می‌دهد که اسکات هنوز چه توهماتی درباره جهان دارد که باید از دست بدهد. بعداً، تام هنگام تلاش برای فرار از زندان به ضرب گلوله کشته می‌شود. این رویداد نشان می‌دهد که چگونه سیستم قضایی، تام و جامعه سیاه پوست می‌کامب را شکست داده است. هم اسکات و هم جم باید درک جدید خود از جهان را با آرمان‌گرایی پدرشان و معیارهای اخلاقی بالا تطبیق دهند.

ماجراهای مهم کتاب در هالووین، یعنی چند ماه پس از محاکمه اتفاق می‌افتد. با وجود محکومیت و مرگ تام، باب ایوِل از وقایع محاکمه احساس حقارت می‌کند و به دنبال انتقام از بیوه تام و همچنین قاضی است. پس از مراسم هالووین، باب به اسکات و جم حمله می‌کند و دست جم را می‌شکند. بو رادلی با کشتن باب با چاقوی خود آنها را نجات می‌دهد. ظهور دوباره بو نشان می‌دهد که چگونه جامعه می‌تواند یک نیروی محافظ قدرتمند باشد و انتقادات اجتماعی را نسبت به توالی محاکمه ملایم کند. با این حال، گوشه‌نشینی بو و تصمیم آتیکوس برای گفتن اینکه باب ایوِل روی چاقوی خودش افتاد نیز نشان می‌دهد که این دو مرد هنوز جامعه را موجودی مخاطره‌آمیز و بالقوه مخرب می‌دانند. مهربانی بو تا حدودی ایمان اسکات را به انسانیت باز می‌گرداند، و ادعای او مبنی بر اینکه «هیچ چیز واقعاً ترسناک نیست مگر در کتاب‌ها» نشان می‌دهد که او احساس می‌کند آماده رویارویی با جهان با درک جدید و بزرگسالانه‌اش از پیچیدگی‌های آن است. وضوح رمان نشان می‌دهد که بشریت تا زمانی که یادمان باشد که یکدیگر را به عنوان یک فرد ببینیم و با دیدگاه‌های آنها همدلی کنیم، خوب خواهد بود. در حالی که پایان حاکی از آن است که اسکات تحول مهم و مفیدی را در طول رمان ایجاد کرده است، لی مشکل بزرگ‌تر نژادپرستی نهادینه شده و نابرابری اقتصادی در جنوب را حل نشده رها می‌کند.

کتاب کشتن مرغ مینا اثر هارپر لی نشر علمی و فرهنگی
راهنمای خرید کتاب


برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما