نقد فیلم تیتان، برندهی نخل طلای جشنواره کن؛ رقیب فیلم فرهادی چنگی به دل نمیزند
«تیتان» برندهی نخل طلای امسال کن شد، همین باعث میشود کنجکاویها نسبت به فیلم زیاد باشد. ولی اتفاقا وقتی فیلم را میبینیم متوجه میشویم که با یک اثر کنپسند طرف هستیم. یک فیلم کنپسند، یا فیلمی که مورد قبول جشنوارهی کن باشد، در حدی که جایزهی بزرگ آن را دریافت کند، لزوما یک فیلم عالی نیست. بلکه چند ملاک دارد که مورد تایید کن است. این نوع فیلمها معمولا یک شخصت اصلی مونث دارند، زنانگی در آنها بسیار بارز است و برهنگی زیادی در آنها دیده میشود. در واقع کن به فیلمهایی توجه میکند که زن را به صورت یک هویت واحد و مستقل و پرقدرت نشان میدهد. تمام این ویژگیها در «تیتان» دیده میشود. اما «تیتان» جدا از این حواشی هم فیلم خوب و باارزشی است.
فیلم با یک تصادف ماشین شروع میشود. بعد از تصادف است که یک تکه فلز روی سر الکسیا قرار میگیرد و از همانجا، عشق و عطش شدید این دختر به آهن آلات شروع میشود. بعدا الکسیا را در بزرگسالی میبینیم و متوجه میشویم کل زندگیاش در تلاش برای رسیدن به اوج لذت خلاصه شده است. اما این لذت با رابطهی جنسی به دست نمیآید. انسانها برای او کافی نیستند. او بعدا متوجه میشود لذت او در نزدیکی به آهنآلات خلاصه میشود. همین نارضایتی و تلاش بیسرانجام پیوسته، باعث کلافگی و آشفتگی و شرارت او شده است. او برای تامین نیاز خود هرکاری میکند، با آدمهایی با گرایشهای مختلف رابطه میگیرد، آدم میکشد، دزدی میکند، ولی هیچیک از اینها الکسیا را به رضایت نمیرسانند. از طرفی این عطش غریب چیزی نیست که جامعه بپذیرد، به همین دلیل او پیوسته در حال سرکوب خودش است، در حال سرکوب روحیهی افسارگسیختهای که خیال رام شدن ندارد.
یک ایراد، یا شاید بتوان گفت یک گاف در «تیتان» وجود دارد که فیلم خیلی به آن نمیپردازد. بعد از این که آن تکه فلز را روی سر الکسیا نصب میکنند، میبینیم که او به سمت ماشین میرود و آن را میبوسد. در واقع اینطور به نظر میآید که این روحیهی سرکشانهی الکسیا با تصادف و قرار دادن این فلز است که سر برمیآورد. ولی ما در ابتدای فیلم و پیش از وقوع تصادف هم میبینیم که الکسا در ماشین بسیار شیطنت میکند و پیوسته دنبال خرابکاری است. به نظر میرسد این روحیهی هنجارشکنانه از بدو تولد با او وجود داشته است و لزوما با تماس با فلزات، به سراغش نمیآید. این چیزی است که فیلم خیلی خوب مطرح نمیکند. ما نمیدانیم داستان پرماجرای الکسیا با فلزات دقیقا از کی شروع شده است؟ از زمان تصادف؟ یا پیشتر از اینها؟ آیا او ذاتا هنجارشکن است و فلزات تنها عطش او را بیشتر می کنند؟
غریبترین صحنهی فیلم بدون تردید جایی است که الکسیا با یک ماشین وارد آمیزش جنسی میشود! این تنها باری است که الکسیا به اوج لذت میرسد. گویی اینجاست که بالاخره معشوق خود را پیدا میکند شاید فیلمساز با این صحنه میخواسته نگاهی مادیگرایانه و آهنپرستانه انسانهای عصر حاضر را مورد انتقاد قرار دهد. ولی قطعا میشد روشهای ظریفتر و عمیقتری برای مطرح کردن این انتقاد پیدا کرد! در هر صورت، الکسیا در اثر این رابطه آبستن میشود و داستان زندگیاش وارد عصر جدیدی میشود.
این عشق پرشور به فلزات، الکسیا را وارد رابطههای آزارخواهانه و دیگر آزارانهی عجیبی میکند. یک نیروی اهریمنی غیرقابل کنترل در وجود او ریشه دوانده و هربار در حال قویتر شدن است. و الکسیا به هیچ طریقی نمیتواند از آن بگریزد. هیچیک این رفتارهای آزارخوهاانه، یا حتی آزار دیگران، نمیتواند این میل را سرکوب کند. اما این جنبههای فیلم اضافی به نظر میرسند و به نظر میآید تنها با هدف پر کردن محتوای بیشتر، اضافه شدهاند.
یک ایراد دیگر فیلم این است که شخصیت الکسیا را باز نمیکند. به جز آن بوسه به ماشین در ابتدای فیلم، ما چیز دیگری از احساس الکسیا به این ماجرا نمیبینیم. معلوم نیست الکسیا چه نظری درباره این عشق و علاقه به فلزات دارد؟ آیا خودش هم این میل را دوست دارد؟ یا تنها در دام آن گرفتار شده است؟ حتی آن کلافگی و خستگی را هم تا اواخر فیلم نمیبینیم. این رابطهی عجیب ظرفیتهای زیادی دارد و میتوانست مورد کاوش بیشتری قرار بگیرد.
نیمهی اول فیلم، مشتت و نامنسجم است. گویی ژولیا دوکورنو هنوز نتوانسته لحن خود را پیدا کند و مرتب مشغول پرسه زدن است. اما در اواسط فیلم که شخصیت ونسان وارد داستان میشود، هم فیلم ساختار منظمتری پیدا میکند، و هم یک لایهی احساسی دلنشین روی فیلم قرار میگیرد. الکسیا خودش را به عنوان آدرین، پسر گمشدهی ونسان جا میزند و وارد زندگی او میشود. این رابطه پدر فرزندی به تدریج رشد میکند و جنبههای قابل توجهی میرسد. هم ونسان تمام محبت و علاقهی خود را نثار الکسیا/آدرین میکند، و هم الکسیا کمکم تحت تاثیر قرار میگیرد و تصمیم میگیرد واقعا فرزند ونسان شود. ونسان در جایی از فیلم متوجه میشود الکسیا دروغ میگفته و پسر او نیست، ولی باز هم علاقهاش به او سرجایش میماند. عشق بین آنها از ژنتیک هم عبور میکند.
الکسیا که تا اینجای داستان، میل و علاقهی خود را سرکوب میکند، با ورود به زندگی ونسان و آتشنشانهای زیر دستش (همه پسرهایی ورزیده و عضلانی هستند)، مجبور میشود جنسیت خودش را هم سرکوب کند. میتوان جنین درون بدن او را نمادی از تمام عقدهها و سرکوبهایی در نظر گرفت که از دوران کودکی با او وجود داشته و هر لحظه دارد بزرگتر میشود.
ابتدا این تصور به وجود میآید که «تیتان» هم همچون «انگل» بونگ جون هو لحنی دوگانه دارد و از اواسط داستان به بعد قرار است با یک داستان واقعگرایانه درباره رابطهی پدر و فرزندگونهی این مرد و زن طرف باشیم. ولی داستان بارداری الکسیا همچنان سرجایش میماند و هرچه به انتها میرسیم، ماجرایش جدیتر میشود. در جایی از فیلم، ونسان به کارکنانش میگوید که من خدا هستم، به همین دلیل آدرین پسر خدا حساب میشود. اما الکسیا که جنسیت خود را از این قوم پنهان کرده، به نظر میآید بیشتر حضرت مریم باشد تا عیسی. آن حاملگی معجزهوار او را بیشتر به چنین تشبیهی نزدیک میکند. اما آن فداکاری پایانی هم باعث میشود او شبیه به عیسی مسیح باشد. در واقع، هوشمندی فیلمساز و بازی زیرکانه او با جنسیت الکسیا/آدرین، باعث میشود او بتواند یک بار مذهبی تماشایی به فیلم خود اضافه کند و آن را با یک پایان خوب، به سرانجام برساند. رابطهی ونسان و الکسیا هم در آن صحنهی پایانی، به اوج پختگی خود میرسد.
تیتان یک فیلم بینقص نیست. نمیتوان آن را یک اثر منجسم و یکدست در نظر گرفت که ایدهی خود را تا انتها با درستی و پختگی پیش میبرد. عناصر اضافه و شاخ و برگهای بیدلیل در فیلم زیاد هستند، فیلم بیشتر شبیه پیشنویس اولیه یک فیلمنامه میماند که به یکباره وارد روند تولید شده است (در سینمای خودمان که این اتفاق زیاد میافتد). اما با وجود اینها، همچنان اثری قابل توجه و تماشایی است.
شناسنامهی فیلم تیتان (Titane)
نویسنده و کارگردان: ژولیا دوکورنو
بازیگران: آگاته روسل، ونسان لندون، میریم آکدیو
خلاصهی داستان: الکسیا، قاتل سریالی است که در خردسالی پس از یک سانحه رانندگی، صفحه ای از جنس فلز تیتانیوم در جمجمه اش کار گذاشته شده است. او پس از این عمل جراحی تمایلات نامتعارفی به اتومبیل ها پیدا می کند.
امتیاز IMDB به فیلم: ۶.۸ از ۱۰
امتیاز متاکریتیک به فیلم: ۷۳ از ۱۰۰
امتیاز نویسنده به فیلم: ۶.۵ از ۱۰
سال: ۲۰۲۱