چگونه ثور از طریق شکستهایش به قدرتمندترین قهرمان دنیای مارول تبدیل شد؟
ثور (با بازی کریس همسورث) یکی از معدود شخصیتهایی است که در تمامی فازهای دنیای سینمایی مارول، چه در فیلمهای انفرادی و چه آثار گروهی حضور داشته است.
حضور این شخصیت از فیلم اصلی و دست کم گرفتهشده «ثور» به کارگردانی کنت برانا تا جدیدترین دنباله آن ساخته تایکا وایتیتی چشمگیر و تاثیرگذار است. حالا که مشتاقانه انتظار تماشای فیلم «عشق و تندر» را میکشیم، زمان مناسبی برای صحبت در مورد بزرگترین دشمن ثور و در عین حال بزرگترین منبع قدرت او است: شکست.
- ۹ نقشآفرینی برتر کریس همسورث که شخصیت ثور جزوشان نیست
- ۷ فیلم و سریال مارول که غمانگیزترین پایانها را داشتند؛ از وانداویژن تا ثور
- اگر ثور در فیلم «انتقامجویان: جنگ ابدیت» به سر تانوس ضربه میزد چه میشد؟
از بین قدرتمندترین ابرقهرمانان دنیای سینمایی مارول، ثور به طرز بحثبرانگیزی سختیهای زیادی را پشت سر گذاشته است. در فیلم «ثور» او تمامی قدرتهایش را از دست داد و مجبور شد از زنی که عاشقش بود جدا شود، این به او آموخت قهرمان بودن به چه معناست. در «ثور: دنیای تاریک»، مادر و برادر او به دست الفی شرور به نام ملکیث به طور موقت نابود شدند و در «ثور: رگناروک»، ثور پدر، بهترین دوستانش و وطنش را از دست داد. تمامی این اتفاقات جدا از اتفاقات فیلم «انتقامجویان: جنگ بینهایت» رخ دادهاند.
در این فیلم بیشتر افراد ثور و برادرش لوکی برای همیشه از بین رفتند و او در نبردش با تانوس، که ثابت شده بود برای تمامی جهان تهدیدی خطرناک است شکست خورد. همچنین نمیتوان تمام دلشکستگیهایی که لوکی تام هیدلستون در طول سالها به او تحمیل کرد را به فراموشی سپرد. ممکن است ثور یکی از اولین انتقامجویانی باشد که در میان تراژدی و خطر لبخند به لب دارد، اما این لبخند به وضوح نقابی برای پنهان کردن درد است.
شکست برای ثور بخش مهمی از مسیرش در تمامی فیلمها و حضورش در دنیای سینمایی مارول است، البته منهای حضور کوتاه او در فیلم «دکتر استرنج». نکته قابل توجه انعطافپذیری او و نحوه پاسخش به شکست است. ثور شکست را نمیپذیرد و این موضوع در اکثر بخشهای حضور او در دنیای سینمایی مارول صادق است. هنگامی که اودین در «ثور» پسرش را به میدگارد فرستاد و او را نالایق خواند، ثور بلافاصله میولنیر را به دست آورد و تلاش کرد قدرتش را احیا کند. البته او شکست میخورد، اما شکست مانع او نمیشود. این وقایع او را وادار کردند که به چیزی فراتر از یک جنگجوی قدرتمند تبدیل شود.
ثور از یک ولیعهد فاسد به فردی تبدیل شد که از خوشبختی خود برای نجات زمین از سلطه بیرحمانه برادرش گذشت. شکست اولیه ثور در کنترل کردن میولنیر، هنگام روبرویی او با شخصیت شرور و ویرانگری از آزگارد، که توسط لوکی فرستاده شده بود به راهی نجات تبدیل شد. او ایستادگی کرد و حاضر شد جانش را برای نجات جین فاستر و شهر کوچک نیو مکزیکو فدا کند. این عمل فداکارانه ارزش ثور را ثابت کرد و اجازه داد چکش و قدرتش به او بازگردانده شود. این اتفاق بدون شکست خوردن ثور رخ نمیداد. واضح است که ثور برای به ارث بردن تاج و تخت از پدرش آماده نبود و اودین این را میدانست.
کاملا مشخص بود که ثور نیاز داشت واقعیت را ببیند و متوجه غرور سرکشانه، لاف زدن، ناتوانیاش در اهمیت دادن به دیگران و علاقهاش به خشونت بشود. شکست ثور در اثبات ارزشش به اودین منجر به دریافت بزرگترین هدیهای شد که یک پدر میتواند به فرزندش بدهد، دیدگاه. ثور بدون تجربهاش به عنوان یک موجود فانی روی زمین، هرگز تبدیل به ابرقهرمانی نمیشد که امروزه او را به عنوان یکی از انتقامجویان میشناسیم. همان قهرمانی که دوشادوش مرد آهنی و کاپیتان آمریکا با لوکی، اولتران و دشمنان قدرتمند دیگر مبارزه کرد. با وجود تمام تهدیدات موجود در کهکشانهای مختلف، ثور در «دنیای تاریک» و «انتقامجویان: عصر اولتران» دلیلی برای ماندن روی زمین نداشت.
ثور برخلاف سایر نسخههای این شخصیت برای مثال در سریال «چه میشود اگر…؟»، حفاظت از دنیای ما را بخشی از مسئولیت خود میدانست. او سخت به وظیفهاش به عنوان محافظ ۹ قلمرو وفادار بود. اودین متوجه این موضوع شد و در «دنیای تاریک» بار دیگر پیشنهاد به دست گرفتن تاج و تخت را به ثور داد، اما او این پیشنهاد را رد کرد. نه به دلیل اینکه از مسئولیتپذیری میترسید، او در تمام عمر خود آرزو داشت که پادشاه شود، اما احساس میکرد باید وظایفش در قبال مردم زمین را انجام دهد. ناکامی اولیه ثور در درک معنای پادشاه بودن، باعث شد او سریعتر تبدیل به یک ابرقهرمان تمامعیار شود، ابر قهرمانی بهتر از هر پادشاهی که تصورش را میکرد.
ثور حتی پس از مرگ مادرش فریگا و برادرش لوکی که البته واقعا نمرده بود، به شکلی باورنکردنی وظیفه حفاظت از ۹ قلمرو را جدی گرفت. او تنها زمانی زمین را ترک کرد که متوجه شد تانوس در حال جمعآوری سنگهای بینهایت است. ثور برای انجام این کار یک بار دیگر از خوشبختیاش با جین چشمپوشی کرد. در حالی که میتوان چیزهای زیادی در مورد شخصیت ثور در ابتدای حضورش در دنیای سینمایی مارول گفت، اما واضح است که او یکی از فداکارترین قهرمانان بود. جای تعجب نیست که هم او و هم استیو راجرز لایق میولنیر بودند. اما پس از اینکه ثور و لوکی پدرشان را از دست میدهند، نحوه پاسخ ثور به شکست تغییر میکند.
مرگ اودین راهی را برای خواهرشان هلا باز کرد تا آزگارد را تصاحب کند، بهترین دوستان ثور را بکشد و در نهایت خانه آنها را نابود کند. در حالی که سبک کمدی «رگناروک» به آن کمک میکند که به عنوان بهترین فیلم ثور شناخته شود، اما در واقع حاوی یکی از سنگینترین محتواهای دنیای سینمایی مارول است و یک لبخند بزرگ به عنوان پوشش دارد. در این فیلم زندگی ثور کاملا زیر و رو شده است، او پدرش را از دست داده و از لحاظ جسمی هم ضعیف شده، چکشش از بین رفته و در نتیجه بیشتر قدرتش نابود شده است و جایی ندارد که به آن پناه ببرد. دوستان آزگاردیاش مردهاند و بیشتر انتقامجویان خارج از جهانی هستند که او در آن حضور دارد. با این حال خدای تندر بر این شرایط به هم ریخته مسلط میشود و تلاش میکند تا خانهاش را از هلا، خدای مرگ پس بگیرد و ماموریتش را به اتمام برساند.
اما قابل ذکر است که ثور برخلاف حضورش در فازهای ۱ و ۲، در «رگناروک» به عنوان یک ابرقهرمان کمی متکبرتر است. به نظر میرسد شکستهای گذشته اندکی ذهنیتش در مورد وظایف یک ابرقهرمان را تغییر دادهاند، و او هرازگاهی وظیفهاش در قبال ۹ قلمرو را به شوخی میگیرد. یکی از دیالوگهای او، «این کاری است که قهرمانان انجام میدهد»، ممکن است باعث خنده شود، اما براساس چیزی که از شخصیت ثور میدانیم کمی مضحک است.
یک توجیه آسان برای این موضوع این است که دو سال جستجوی ثور برای سنگهای بینهایت باعث شده او تبدیل به فردی بدبین شود و سعی کند با ساختن جوک وقت خود را بگذراند، اما توضیح دقیقتر این است که امکان دارد این قضیه به علت فشار شکستهای قبلی باشد که بالاخره ثور را تحت فشار گذاشتهاند. بین فیلم دوم انتقامجویان و سومین فیلم انفرادیاش، ثور باید با مرگ مادر و برادرش و همچنین از دست دادن جین دست و پنجه نرم کند. ثور سعی میکند با نقابی از خنده و شوخی، این واقعیت که او نتوانسته کسانی را که دوست دارد در زندگیاش نگه دارد یا نجات دهد بپوشاند.
پس از نابودی میولنیر، مرگ اودین و نابودی آزگارد توسط هلا و شیطان آتش سرتر در «رگناروک» فشار روی ثور چندین برابر میشود. خوشبختانه شکست نهایی او در محافظت از خانهاش بلافاصله منجر به تراژدی نمیشود. در عوض ثور و لوکی همانگونه که آرزویش را داشتند تبدیل به برادرانی واقعی میشوند و به کمک یگدیگر، جایگاه واقعی ثور و تاج و تخت آزگارد را به دست میآورند و مردم خود را به دنیای جدیدی هدایت میکنند. لحظات نهایی فیلم «ثور: رگناروک» داستان خدای تندر را به خوبی به پایان میرساند، او در نهایت آنچه را که پدرش در تمامی این سالها به محقق شدنش امیدوار بود به دست میآورد و وزن واقعی تاج پادشاهی اودین را درک میکند.
اگرچه در ابتدای فیلم «انتقامجویان: جنگ بینهایت»، این پیشرفتها تا حدی محو میشوند اما دلیل واضح و روشنی برای این موضوع هم وجود دارد. لحظات آغازین «جنگ بینهایت» پایان سخت پیروزی کوتاه مدت ثور را روایت میکنند. در حالی که برخی آزگاردیها موفق به فرار شدند، بسیاری در حمله تانوس جان باختند، از جمله لوکی و هایمیدال. خود ثور نیز در فضا رها میشود تا بمیرد. پس از آن ثور برای راکت توضیح میدهد که از بین بردن تانوس تنها هدف اوست. او میگوید: «دیگر چه چیزی را میتوانم از دست بدهم؟»، هر چند او هرگز انتظار پاسخی برای این سوال را نداشت. اینجاست که عکسالعمل ثور به شکست واقعا تغییر میکند، به جای اینکه صرفا با غم و اندوهش از طریق شوخیطبعی کنار بیاید، در خشم و افکار انتقامجویانه غرق میشود.
او پس از ساخت سلاح جدیدش که تبری به نام استورم بریکر است تلاش میکند تایتان دیوانه را پس از شماتت و تحقیرش بکشد. ثور در حالی که تمام حواسش را معطوف انتقامش کرده است، با درماندگی نظاره میکند که تانوس انگشتانش را به هم می زند و عواقب فاجعهباری برای تمام جهان به بار میآورد. حتی وقتی که پس از چند هفته تانوس را پیدا کرد و او را برای همیشه کشت، ثور نتوانست اتفاقی را که افتاده بود عوض کند. او شکست خورده بود و میدانست این بار بازگشتی وجود ندارد، بنابراین حتی برایش تلاش هم نکرد. در حالی که انتقامجویان هم نمیتوانستد کاری را که تانوس انجام داده بود تغییر دهند، آنها توانستند با همکاری یکدیگر نتیجه را معکوس کنند.
در فیلم «انتقامجویان: پایان بازی»، ثور با ترسهایش روبرو میشود و میآموزد که نمیتواند تمام کارها را به تنهایی انجام دهد. او میآموزد با اینکه شکست خورده است، اما غم و اندوه چیزی است که او را مشابه بقیه میکند و با این حال، هنوز هم باارزش و شایسته است. در حالی که برخی از نسخه ناامید ثور انتقاد میکنند و ادعا دارند که این نسخه تمامی ویژگیهای شخصیتی او را زیر سوال برده است، در واقع این یک پروسه طبیعی است. او سالها خشم و اندوه خود را پنهان کرده بود و به جای مقابله، ضربههای احساسی وارد شده به خود را نادیده گرفته بود.
در دوران پنج ساله پس از بشکن تانوس، ثور تسلیم این احساسات شد و تنها پس از روبرویی با مادرش و اینکه دوستانش او را نجات دادند، متوجه شد هنوز مانند گذشته قهرمانی است که شایستگی نامش را دارد. تنها شکست در متوقف کردن تانوس بود که باعث شد ثور با اندوهش کنار بیاید تا بتواند خود را برای آیندهای بهتر آماده کند و شکست را به عنوان بخشی طبیعی از زندگی بپذیرد.
در مقایسه با کاپیتان آمریکا، مرد آهنی، پلنگ سیاه و مردهای عنکبوتی (توبی مگوایر، اندرو گارفیلد و تام هالند)، ثور گاهی اوقات در دنیای مارول گم میشود. جدا از موفقیت «ثور: رگناروک»، حضور او در دنیای سینمایی مارول معمولا در مقایسه با تونی استارک یا استیو راجرز، که هر کدام فیلمهای انفرادی موفق خود را داشتند نادیده گرفته میشود. همچنین در فیلمهای گروهی با عنوان انتقامجویان اکثریت او را یک شخصیت فرعی حساب میکنند. در هر صورت مسیر ثور در دنیای سینمایی مارول به اندازه بقیه جذاب است. امکان دارد که او مانند دیگر قهرمانان مارول در کانون توجه نباشد اما واضحا یکی از بهترینهاست. بعد از تمام اتفاقات و سختیهایی که ثور پشت سر گذاشته است و کمکش برای متوقف کردن تانوس، ثور بدون شک قدرتمندترین قهرمان دنیای سینمایی مارول است.
با توجه به اینکه فیلم «ثور: عشق و تندر» قرار است این هفته اکران شود، تماشای خط داستانی و قدرت ثور که در قسمت جدید در حال پیشرفت است هیجانانگیز خواهد بود.
منبع: collider
قدرتمندترین قهرمان مارول
.
.
.
.
یا مقلب القلوب والبصار