جهش بزرگ فصل دوم «آنها»؛ سریال مهجوری که حالا ارزش دیدن دارد
فصل اول سریال «آنها» به خاطر موضوع تیره و دلخراش خود توانست دل برخی از بینندگان را به دست آورد و در مقابل، عدهای از بیشازحد تاریک بودن محتوای داستاناش ناراضی بودند. با این حال، چنین اختلاف عقیدهای را برای فصل دوم سریال «آنها» (THEM: The Scare) نمیبینید که هم از سوی منتقدان و هم بینندگان مورد تحسین قرار گرفته است.
متأسفانه این مجموعه آنقدرها دیده نشده و این در حالی است که سریال باکیفیتی مثل «آنها» توانسته با فصل دوم خود به امتیاز ۱۰۰ درصد در وبسایت راتن تومیتوز برسد. در مقام مقایسه میتوان به مجموعهی آنتولوژی باسابقهای مثل «داستان ترسناک امریکایی» اشاره کرد که تنها به خاطر نام فرنچایز خود مخاطبان را پای سریال میکشاند، اما آخرین فصل آن (فصل دوازدهم تحت عنوان «ظریف») آنقدر بد بود که منتقدان آن را بدترین فصل تمام تاریخ این سریال آنتولوژی از زمان انتشار اولین فصل سریال در سال ۲۰۱۲ میلادی لقب دادهاند.
خبر خوب اینکه اگر از طرفداران ژانر ترسناک هستید میتوانید به جای «داستان ترسناک امریکایی» سراغ «آنها» بروید که یک جایگزین عالی برای این فرنچایز است. داستان این سریال آنتولوژی ترسناک در لسآنجلس اتفاق میافتد و نژادپرستی یکی از موضوعات مهمی است که سریال بر آن دست میگذارد که در کنار تفسیرهای اجتماعی که به همراه دارد، با عناصر ماورای طبیعی نیز گره خورده است. در این مجموعه داستان کسی به نام داون ریو (دبورا آیوراند) را دنبال میکنیم که میخواهد به ماجرای قتل وحشتناکی که پشت سرهم اتفاق افتاده پی ببرد.
فصل دوم «آنها» به سرعت به یکی از بهترین سریالهای آمازون پرایم تبدیل شد و در همان هفتههای اول انتشار، پس از مجموعهی «فالآوت» و در جایگاه دومین سریال محبوب پلتفرم در ماه می قرار گرفت. نقدهای این مجموعه نیز بر کیفیت بالای سریال صحه میگذارند. در مجموع، فصل دوم «آنها» به عنوان یک سریال جذاب در ژانر تریلر روانشناختی توصیف شده که همزمان، بر موضوعات پیچیدهتری مثل ترامای پس از واقعه و فساد سیستماتیک نیز انگشت میگذارد و از این نظر، خودش را از سریالهای ترسناک با تمهای تکراری متمایز میکند.
البته موضوع آزاردهنده و برخی مشکلات مربوط به جریان داستان مانع از این میشد که فصل اول این سریال را یک مجموعهی بینقص خطاب کنیم. با این حال، سازندگان انتقادات مخاطبان را جدی گرفتند و حالا فصل دوم این سریال آمده تا جای پای «آنها» را به عنوان یک سریال آنتولوژی ترسناک عالی محکم کرده و حتی ادامهدهندهی شایستهای برای میراث فرنچایزی مثل «داستان ترسناک امریکایی» باشد.
فصل دوم سریال «آنها» یک طرح داستانی گیرا دارد، شخصیتهایش توسعهیافتهتر هستند و بالانس درستی بین حس تعلیق و وحشت برقرار شده که تجربهی شما از این سریال را جذابتر میکند. بازیگران بااستعدادی در این مجموعه حضور دارند؛ هم از گروه بازیگران فصل اول و هم هنرمندان تازهای که برای اولین بار در «آنها» به ایفای نقش میپردازند. اجراهای قدرتمند این بازیگران همچنین حس صحنهها را تشدید و داستان تأثیرگذار سریال را زنده کرده است.
فصل دوم سریال «آنها» از همین حالا یکی از بهترین سریالهای آنتولوژی تمام ادوار به حساب میآید که به آسیب روانی وارده به کاراکترهایی میپردازد که درگیر رویدادهای فراطبیعی شدهاند. این رویکرد «آنها» یک لایهی عمیقتر به سریال اضافه کرده که مخاطب را به درون روان شخصیتها میبرد و جنبههای ترس روانشناختی داستان را هم برجسته میکند. علاوه بر این موارد، فصل دوم «آنها» پیشرفتهای قابل توجه دیگری نسبت به فصل قبلی خود داشته است.
۱۰. فصل دوم سریال «آنها» به اندازهی فصل اول روان بیننده را آزار نمیدهد
فصل دوم «آنها» رویکردی متفاوت به عناصر ترسناک خود پیشه کرده و بیشتر بر تکنیکهای سنتی دیداری و شنیداری ژانر وحشت تکیه میکند تا در نهایت بتواند یک اتمسفر ترسناک را در فضای داستان سریال برقرار کند؛ برای نمونه، میتوانید انتظار جهشهای ناگهانی و صداهای پسزمینهی ترسناک و وهمآور داشته باشید.
این متفاوت از رویکرد فصل اول است که با نکات داستانی ویرانکنندهی خود موجب فروپاشی روانی مخاطب از درون میشد؛ به طوری که بعضی از صحنههایش هنوز هم که هنوز است از ذهنمان بیرون نمیروند؛ مشخصا قسمت پنج فصل اول را فراموش نکردهایم که در آن زن همسایه یک گونی بهخصوص را بالای سرش میچرخاند. اجازه دهید به همین توضیح مختصر کفایت کنیم که امکان ندارد کسی این اپیزود را دیده و این صحنهی مشخص را از یاد برده باشد.
بنابراین، تغییر رویکرد در فصل دوم سریال «آنها» به نمایش اجازه داده تا مضامین خود را بدون قرار دادن شخصیتها در موقعیتهای بیش از اندازه خشن و وحشتناک به بیننده منتقل کند؛ چراکه بالاخره بیننده هم همگام با کاراکترها در این موقعیتها قرار میگیرد که تحمل آن برای همه امری دشوار است.
در نتیجه، فصل دوم با ایجاد تعادل بین وحشت روانی و وحشت بصری موفق شده تجربهای خلق کند که بینندگان بیشتری توانایی تحمل آن را دارند و از نظر احساسی بار کمتری بر دوش مخاطبان میگذارد. به همین دلیل، نکات مهم داستانی در فصل دوم «آنها» راحتتر قابل هضم است و با تکنیک روایی سادهتری هم ارائه شده است.
۹. فصل اول بیش از اندازه تیرهوتار بود
یکی دیگر از دلایلی که موجب شده فصل دوم سریال «آنها» از فصل اول خود پیشی بگیرد به لحن متفاوتی برمیگردد که سازندگان برای فصل دوم پیشه کردهاند. یکی از مهمترین شاخصههای داستان فصل اول، حس ناامیدی فراگیری بود که بر تمام روایت غلبه داشت. اما «آنها» در فصل دوم از تاریکی بیحدوحصر روایی فصل اول فاصله گرفته و وحشت آن از نوع لذتبخش است؛ نه مثل فصل اول که باعث شده بینندگان به سختی میتوانستند اپیزودها را پشت سر هم ببینند.
این نسخهی جدید همچنان به موضوعات سنگین و تفسیرهای اجتماعی خود، به ویژه در زمینهی بیعدالتی نژادی میپردازد، اما از نکات روایی که فصل اول را به یک تجربهی چالشبرانگیز تبدیل کرده بود اجتناب میکند. این تفاوت لحن به بیننده اجازه میدهد تا با جریان داستان همراه شود و احساس نکند که هر لحظه از سوی نیروهایی تاریک مورد حمله واقع شده است. از این طریق، «آنها» یک قوس داستانی متعادلتر ایجاد کرده که داستانش برای هر بینندهای ملموس است.
یکی از ایرادات بزرگ فصل اول این بود که کاراکترها یک لحظه روی آرامش را به خود نمیدیدند و مدام از هر سو با هجوم ناامیدی دست و پنجه نرم میکردند. اینگونه بیننده مدام از سمت داستان پالس منفی دریافت میکند که در آخر موجب میشود وقتی به لحظههای اوج داستانی میرسیم، مخاطب دیگر نسبت به هر اتفاقی که به سمتش میآید بیحس بشود. به همین دلیل باید گفت که تنظیم ریتم داستان یکی از مهمترین دلایل تبدیل فصل دوم سریال «آنها» به مجموعهای موفق بوده است.
داستانی با جریان مناسب و بالاوپایینهای استاندارد این امکان را به بیننده میدهد که در مضامین داستان دقیق شود و در مبارزات درونی کاراکترها کاوش کند. این ویژگی به سریال کمک کرده تا پتانسیل آن برای جذب مخاطب بالاتر رفته و بینندگان هم این مجموعه را به افراد بیشتری توصیه کنند.
۸. لوک جیمز ستارهی بیچون و چرای فصل دوم سریال «آنها» است
لوک جیمز در نقش آنتاگونیست فصل دوم سریال، ادموند گینز اجرای جذابی در «آنها» ارائه میدهد. تعهد او به این نقش در هر صحنه مشهود است؛ زیرا او کاملا خودش را در پیچیدگیها و انگیزههای شخصیت گینز غوطه ور کرده است. بازی جیمز از گینز نمونه کاملی از بالانس تاریکی و آرامش را به بیننده نشان میدهد که پیش از این اشاره کردیم یکی از مهمترین دلایل موفقیت فصل دوم از نظر روایی است. جیمز توانسته همزمان گذشتهی تاریک گینز را در کنار روانشناسی پیچیدهی این کاراکتر قرار دهد و میتواند طیف وسیعی از احساسات را منتقل کند؛ چه این احساسات نشاندهندهی تهدیدی ترسناک باشند، چه روان شخصیت گینز و درونگرایی آسیب پذیر او که به آدمبد داستان جنبههای عمیقی بخشیده است.
البته درست است که فصل اول هم گروه بازیگران بسیار خوبی دارد؛ اما مشخصا اجرای باورنکردنی لوک جیمز در «آنها» باعث شده کیفیت کلی این سریال به شدت بالاتر برود. تعامل او با کاراکترهای دیگر نیز یک احساس تنش ملموس به داستان اضافه کرده که وجه غیرقابل پیشبینی بودن سریال را تشدید میکند. اجرای برجستهی لوک جیمز نقش قابل توجهی در موفقیت فصل دوم سریال «آنها» داشته که موجب شده کاراکتر ادموند گینز به یکی از ستونهای اصلی مجموعه تبدیل شود که بار بخش اعظمی از داستان را بر دوش میکشد.
۷. پم گریر در فصل دوم «آنها» حضور دارد
از لوک جیمز و تواناییهای بازیگری خیرهکنندهی او گفتیم، اما نمیتوانیم پم گریر، این بازیگر افسانهای را فراموش کنیم که کسی نیست که با فیلم «جکی براون» (Jackie Brown) او خاطره نداشته باشد. گریر یکی از بهترین بازیگران زن هالیوود است که حضورش در فصل دوم سریال «آنها» انگار تکهای از تاریخ سینما و نوستالژی را به مجموعه اضافه کرده است. گریر در این فصل نقش آتنا، مادر شخصیت اصلی داستان یعنی داون را بازی میکند و تمام آن کاریزمای خاص و حضور قدرتمندی را که از گریر توقع داریم به صحنه آورده است.
گریر یک شخصیت خردمند از کاراکتر آتنا ساخته که در عین حال، تاب تحمل هرچه به سمتش بیاید دارد؛ مشخص است که این پختگی تنها به نویسندگی سریال باز نمیگردد؛ بلکه بخش زیادی از آن به تواناییهای خود گریر به عنوان یک بازیگر کهنهکار وابسته است که همزمان، یکی از مهمترین نمادهای فرهنگی، به ویژه در میان امریکاییها به حساب میآید.
توانایی گریر در انتقال احساسات پیچیده از طریق عبارات ظریف و زبان بدن به رابطهی مادر و دختری بین آتنا و داون عمق میبخشد و لحظاتی از ارتباط عاطفی واقعی را در میان عناصر ناراحت کنندهتر سریال ایجاد میکند. در صحنههایی که بین این دو کاراکتر داریم میتوانید سفر قهرمان داستان را ببینید که با کمک مادرش سمتوسوی درست را مییابد و داون میتواند به آتنا تکیه کند. حضور گریر در سریال به سایر عوامل هم کمک کرده تا نقشهای خود را جدیتر بگیرند و از این رو، اهمیت پروژه برجستهتر میشود.
۶. فصل دوم سریال «آنها» از نظر بصری فوقالعاده است
سینماتوگرافی این فصل از مجموعهی آنتولوژی «آنها» بینظیر است که نقش مهمی هم در ارتقای کلی سریال هم ایفا میکند. استفادهی استادانه از رنگ، بهویژه تکرار رنگ قرمز، به عنوان یک عامل تهدیدکننده تنش داستان را هم بالا میبرد. در فصل اول هم قابهایی را داشتیم که با بازی با رنگها، به ویژه قرمز، حالوهوای متفاوتی به تدوین سریال داده بود که به نظر میرسد در این فصل حتی پختهتر شده است. استفادهی بهجا از رنگها میتواند یک نمودار عالی برای حالات عاطفی شخصیتها باشد که حس ترسی که کاراکترها حس میکنند به مخاطب هم انتقال میدهد. برای مثال، رنگهای سرخ و قرمز تیره گاه به نحوی به تصویر غلبه دارند که بیننده احساس میکند خطری قریبالوقوع در کمین است و معمولا هم باید انتظار رویدادهایی دلخراش داشته باشید که آشفتگیهای روانی خودشان را به بار میآورند.
علاوه بر استفادهی هوشمندانه از رنگ، فیلمبرداری سریال لایهای تازه به داستان افزوده که خود در قالب داستانسرایی بصری عمل میکند. فرایند تولید دقیق و فیلمبرداری دست در دست هم یک تصویر زیبا ساختهاند که دقیقا همان حس و حالی را منتقل میکند که داستان در جهت آن گام برمیدارد. توجه به جزئیات در ساخت این تصاویر خیرهکننده گواهی بر مهارت تیم خلاق پشت فیلمبرداری است که فصل دوم سریال «آنها» را از نظر هنری و زیباییشناختی از فصل اول آن متمایز کرده است.
۵. فصل دوم «آنها» بیشتر در ژانر تریلر و روانشناختی میگنجد
هر چه خط سیر فصل دوم سریال «آنها» جلوتر میرود، میتوانید ببینید که ژانر آن نیز تغییر میکند؛ یعنی سریالی که داستان خود را با فضایی کاملا ترسناک آغاز کرده بود، به مرور وارد فضای تریلر روانشناختی میشود. درحالی که داستان فضای ناآرام خود را در تمام طول مجموعه حفظ میکند و عناصر وحشت را میتوانید در جایجای آن پیدا کنید، اپیزودهای فصل دوم به طور فزایندهای به کارکرد پیچیدهی درونی و ذهن شخصیتها میپردازند. این تغییر در ژانر فرصتی فراهم کرده تا بیننده بتواند در انگیزهها، ترسها و دیگر عواطف کاراکترها کاوش کند و لایهای از وحشت روانشناختی نیز به داستان افزوده است.
با سوق پیدا کردن روایت فصل دوم به سمت یک تریلر هیجانانگیزتر، سریال «آنها» توانسته حس تعلیق و تنش شدیدی ایجاد کند که تا آخر مخاطب را پای خود نگه میدارد. با این تغییر اندک در ژانر، فرصت پردازش شخصیتها نیز فراهم شده؛ زیرا جنبههای روانی داستان در ارجحیت قرار میگیرند. ترکیب عناصر ترسناک و هیجانانگیز در نیمهی آخر فصل دوم یکی از مهمترین علل نقدهای مثبت منتقدان نسبت به «آنها» بوده که توانایی این سریال در جذب و نگهداشتن مخاطب را برجسته میکند.
۴. فصل دوم «آنها» عناصر کلاسیک ترسناک را نیز فراموش نکرده است
مشخص است که فصل دوم از اشتباهات قسمتهای گذشته درس گرفته، اما فراموش نکرده که چه عناصری در «آنها» بودند که در وهلهی اول مخاطبان را پای این سریال آنتولوژی کشاندند. عناصر ترسناک سنتیتر که شاید برای برخی حکم کلیشه را پیدا کرده باشند، همچنان در فصل دوم نیز وجود دارند. اما همین عناصر کلاسیک چندی از جذابترین کلیشههای ژانر را میسازند و از این روست که همیشه از استفاده از آنها در فیلمها و سریالهای ترسناک استقبال میکنیم. استفاده از جامپ اسکر یا پرش ترسناک (Jump scare)، طراحی صدای صحنهی عالی و موسیقی پسزمینهی تنشزا فضای کلی سریال را ناآرامتر جلوه میدهد و توانسته به خوبی از عناصری که میکارد برداشت کند.
در مقابل، فصل اول مشخصا تلاش کرده بود از این روشهایی که امتحان خود را پس دادهاند فاصله بگیرد و یک مسیر کاملا جدید پیشه کند. همین ایده یکی از مهمترین دلایلی بود که طرفداران همیشگی ژانر ترسناک نتوانستند آنطور که باید و شاید با «آنها» ارتباط بگیرند. فصل دوم اما با پذیرش این عناصر ترسناک سنتی توانسته تعادل خوبی بین وحشت روانشناختی و ترسهای آبکی ایجاد کند که طیف وسیعتری از مخاطبان را به سمت خود میکشاند. این تغییر رویکرد در فصل دوم نشان میدهد که سازندگان سریال «آنها» مخاطبان خود را به درستی شناختهاند و این احتمالا نوید پیشرفت در فصلهای بعدی را میدهد.
۳. داستان فصل دوم انسجام بیشتری دارد
فصل اول پس از عنوان اصلی خود، «آنها»، نام پیمان (The Covenant) را به دوش میکشد و روایت داستان خود را بر خانوادهی اموری (Emory) متمرکز کرده است؛ یک خانوادهی سیاهپوست که در دههی پنجاه میلادی سروکلهاشان در محلهای کاملا سفیدپوستنشین در حوالی لس آنجلس پیدا میشود.
آنها که تازه از کارولینای شمالی به این محله نقل مکان کردهاند به مرور با مسائلی مثل تبعیض نژادی و آزار و اذیت از سوی همسایگان خود مواجه میشوند؛ اما این همهی ماجرا نیست و عناصر ماورای طبیعی هم خانوادهی اموری را راحت نمیگذارند و وحشت زندگی روزمرهی آنها را دوچندان میکنند. ترکیب نیروهای ماورایی با واقعیت خشن و خامی که سریال از نژادپرستی به نمایش میگذارد یکی از نقاط قوت این فصل است.
با وجود این پیشفرض جذاب، روایت فصل اول گاه به بیراهه میرود و مدتهای طولانی از جریان اصلی داستان فاصله میگیرد که باعث میشود بیننده از خط اصلی دور افتاده و احساس سرگیجه کند. در مقابل، فصل دوم «آنها» یک روایت خطیتر و متمرکزتر ارائه میدهد و با اینکه همچنان در پایان این سریال برخی از پرسشها بیپاسخ باقی میمانند، اما همچنان دنبال کردن جریان آن از فصل پیشین راحتتر است که همین «آنها» را برای مخاطبان گستردهتری قابل درک میکند.
همچنین روایت این فصل تازه، بیش از پیش به عناصر روانشناختی میپردازد و ماهیت شر، چه انسانی و چه فراطبیعی را در محوریت ایدهی سریال قرار داده است. میتوانید پیچیدگیهای ظریفتر هویت، نژادپرستی درونیشده و چالشهای ایجاد یک جامعهی خودپایدار را در فصل دوم «آنها» ببینید که به مبارزات درونی شخصیتها و پتانسیل نیروی تاریکی که درون هر کسی وجود دارد میپردازد.
داستان فصل دوم در اوایل دههی نود میلادی و در همان لس آنجلس اتفاق میافتد. این بار اما داستان حول محور کاراکتری به نام داون میگردد که یک کارآگاه زن سیاهپوست است که پروندهی قتلهای وحشتناکی زیر دستش افتاده که ارتباط عجیبی با تعصبات نژادی دارند. داون به مرور متوجه میشود که این قتلهای زنجیرهای به دادگاه رادنی کینگ نیز مرتبط هستند.
یکی از دلایل ملموس بودن داستان فصل دوم در همین سبک روایی نهفته است. در فصل اول «آنها» تهدیدهای خارجی، یعنی همسایهها بودند که خانوادهی اموری را راحت نمیگذاشتند؛ اما در فصل دوم، شر دیگر به یک جامعهی نژادپرست خلاصه نمیشود؛ بلکه تهدیدات جنبهی روانی و درونی پیدا میکنند و درگیریهای داخلی و پیچیدگیهای مربوط به هویت و نژاد یک ترس روانی را نشان میدهد که میتواند هر مخاطبی را تحت تأثیر قرار دهد.
۲. فصل دوم پایانبندی بهتری دارد
پایان فصل دوم «آنها» در مقایسه با فصل اول این سریال نشان میدهد که سازندگان مجموعه چقدر نسبت به قسمتهای قبلی پیشرفت کردهاند. در حالی که فصل اول مجموعه با مشکلاتی در زمینهی جریان داستان و سرعت آن دست و پنجه نرم میکرد و نتوانست پیشفرض خود را به طور کامل به سرانجام برساند، فصل دوم موفق شده خطوط داستانی خود را در یک پایانبندی تروتمیز و به شکلی منسجمتر در کنار هم قرار دهد.
به طور ویژه میتوان به تحولاتی که کاراکترهای داون و ادموند از سر میگذرانند اشاره کرد که با یک سرعت مناسب به مخاطب نشان داده میشوند. این مسئله کمک میکند تا بیننده هم بتواند حالات روانی شخصیتها و عناصر ماورای طبیعی که زندگی آنها را تحت تأثیر قرار داده مشاهده کنند.
در حالی که فصل اول «آنها» بسیاری از سؤالات را بدون پاسخ و نکات داستانی را حلنشده باقی گذاشت، پایانبندی فصل دوم بسیار منسجم و خوشساخت است. ایدهها و موتیفهای بصری که در اپیزودهای پایانی میبینید کمک میکند تا روایت در نقطهی اوج خود پایان یابد که همزمان که آزاردهنده است، تأملبرانگیز نیز هست و تأثیر ماندگاری بر ذهن بیننده میگذارد. پایانبندی فصل دوم سریال «آنها» دستتنها نشان میدهد که مضامین پیچیدهتر و قوسهای شخصیتی مجموعه حاصل نویسندگی بهتری بودهاند.
۱. نقدهای اجتماعی «آنها» هدفمندتر شدهاند
تفاسیر و نقدهای اجتماعی فصل دوم «آنها» در مقایسه با فصل اول هدفمندتر به نظر میرسند و به خوبی هم در روایت سریال گنجانده شدهاند. در پسزمینهی تحولاتی که کاراکتر داون در فصل دوم از سر میگذارند، میتوانید خطوط داستانی مهمی را ببینید که پیوند عمیقی با لس آنجلس پسا ۱۹۹۱ میلادی و پس از ماجراهای رادنی کینگ دارد.
فصل دوم همچنین موضوعاتی مثل نژادپرستی، تبعیض و فساد پلیس را در هم میآمیزد و آن را در قالب کاراکتر کارآگاه به نمایش میگذارد. قهرمان داستان یعنی داون یک افسر پلیس سیاهپوست است که به تنهایی کافی است تا کار کردن برای او در چنین شهری را پیچیده کند که به خاطر بحثهای نژادی فضای متشنجی دارد. علاوه بر رنگ پوست او، جنسیت داون نیز پیچیدگیهای زیادی به شغل او اضافه کرده که دست و پایش را میبندد، در حالی که باید همزمان به فکر یک قاتل زنجیرهای باشد که برای خودش در شهر جولان میدهد.
به موازات کاراکتر داون، شخصیت ادموند گینز را هم داریم که به عنوان کاراکتر یک بازیگر بداقبال، ناامیدی بر زندگیاش سایه انداخته و این سایهها خودشان را در قالب موجودی ترسناک نشان میدهند. برخورد روایت این دو شخصیت را میتوان به مثابهی نقد اجتماعی قدرتمند و تأملبرانگیزی در نظر گرفت که مضامین مهم در جامعهی مدرن را با عناصر وحشت ناب درهممیآمیزد و در نهایت، یک روایت منسجم و ماندگار خلق میکند.
منبع: Screenrant