بررسی گرگی در میان ما؛ داستانهای ترسناک آمریکایی
در ادامهی بررسی آثار مهم استودیوی تلتیل، میخواهیم به بازی تأثیرگذار و جذاب «گرگی در میان ما» بپردازیم. از آنجا که احتمال میدهم بخشی از مخاطبان با مجموعهی کمیکهای «fables» آشنایی نداشته باشند، ابتدا مقداری دربارهی منبع اقتباس این بازی صحبت میکنیم و سپس وارد جزئیات اصلی میشویم.
اتمسفری بزرگسالانه و تاریک
گرگی در میان ما اقتباسی از سری کمیکهای «فیبلز» است. فیبلز یک مجموعهی کمیک آمریکایی است که توسط «بیل ویلینگهام» خلق و «دیسی کمیکز ورتیگو» آن را منتشر کرده است.
این مجموعهی محبوب پس از ۱۵۰ شماره که در طول ۱۳ سال منتشر شده بودند، به پایان راه رسید. برای افرادی که با این مجموعه آشنایی ندارند، فیبلز مبتنی بر شخصیتهای فانتزی و داستانهای خیالی نامآشنای دوران کودکیست. البته زمانی که صحبت از داستانهای خیالی به میان میآید، نباید به اشتباه بیفتید. این مجموعه برای مخاطبین بالغ تهیه و شاخهی انتشاراتی ورتیگو دقیقا به منظور ساخت چنین کمیکهایی تشکیل گردیده است. در حالی که برخی از کمیکهای بداقبال تنها پس از چند شماره به تدریج ناپدید میشوند؛ وضعیت انتشار فیبلز کاملا حکایت از موفقیت چشمگیر آن نزد مخاطبین دارد.
تقریبا تمامی شخصیتهای داستان برای ذهن شما آشنا هستند؛ اما نکتهی متمایزکننده، متفاوت بودن فضا، محیط و وقایعی است که در جریان داستان رخ میدهد. داستانهایی که در شهر نیویورک روایت میشود. این شخصیتها در نیویورک چه میکنند؟ سؤال بسیار خوبی است. تمامی داستانهای خیالی و افسانههای دوستداشتنی دوران کودکی، در جهانهای متفاوتی به وقوع پیوستهاند. موردی که با درک پدیدهی جهانهای موازی تا حدی قابل درک است. دنیاهایی که اصطلاحا «هوم لندز» نامیده میشدند. متأسفانه این وضعیت پایدار نماند و شخصیت منفی که از او با نام «the adversary» یا همان متخاصم یاد میشود، با ارتشی توقفناپذیر شروع به تسخیر جهانهای فانتزی یکی پس از دیگری نمود.
چه بر سر شخصیتهای محبوبمان آمد؟ این بخش غمانگیز داستان است. افرادی که به مقابله پرداختند، سرنوشتی جز مرگ نداشتند. هنگامی که مشخص شد هیچکس یارای مقابله با نیروی متخاصم را ندارد، اجتماع بازماندهی چندصدنفری فیبلها با یک ایدهی اجباری روبهرو شدند. پنهان شدن؛ پنهان شدن در دنیایی که افراد بیرحم هیچگاه به سراغش نیایند. دنیایی کسلکننده و اشباعشده از رویدادهای روزمره که جادو در آن حضوری ندارد. این توصیفات یادآور دنیای خودمان است؟ درست است. بر اساس وقایع کمیک، فیبلها حدودا ۴۰۰ سال پیش به جهان ما پا گذاشتند. آنها در نیویورک و جامعهای مخفیانه که «fable town» نام دارد، به زندگی خود ادامه دادند.
شخصیتهای قدیمی؛ داستانهای متفاوت
آیا تمام جزئیات اصلی داستان را فاش کردیم؟ خیر دوستان عزیزم. اینها تنها در حکم پیشزمینهی داستانی این مجموعهی کمیک بزرگسالانه است. حالا که با این اطلاعات آشنا شدیم، میتوانیم به سراغ روند اصلی داستان برویم. مجموعهی کمیک فیبلز دربارهی زندگی این شخصیتهای افسانهای در دنیای مدرن است. تلاش برای حفاظت از جامعهی کوچکشان و چالشهایی که با آنها روبهرو میگردند. همچنین مهمتر از هر چیزی، مخفی نگهداشتن هویتشان از انسانها؛ وضعیتی مشابه جهان مجموعهی هری پاتر.
در این میان، شخصیت اصلی داستان کدام یک از فیبلهاست؟ حقیقتش را بخواهید تعداد شخصیتهای اصلی و فرعی زیادند اما اگر بخواهیم مهمترین شخصیت در داستان گرگی در میان ما را مشخص کنیم، بدون شک با یک اسم سروکار داریم؛ بیگبی ولف. آیا این همان گرگ بد داستانها نیست؟ دقیقا. بیگبی که در طول این سالها دچار اصلاحات اساسی شده، بهعنوان کلانتر این جامعهی فانتزی فعالیت میکند. موضوعی که از نگاه برخی میتواند یک پارادوکس عجیب باشد. البته در اکثر مواقع او با ظاهری انسانی در میان بقیه ظاهر میشود. هرچند او به یک عضو شریف و مهربان بدل گشته، بسیاری از همنوعانش برخورد چندان مناسبی با او ندارند. آنها همچنان از بیگبی بهعنوان یک فیبل وحشی و خطرناک یاد میکنند.
در این میان، افرادی که برخورد خوبی با او دارند سفید برفی، سیندرلا و یکی از سه خوک کوچک هستند که آخری انگار علاقهی زیادی به حضور در خانهی بیگبی دارد! یکی از نکات مثبت راجب این کمیکها، جزئیات زیاد شخصیتها و پیچیدگیهای آنهاست. نمیتوان شخصیتی را در این میان یافت که تکبعدی و سطحی باشد. همین موضوع کمک میکند بازی برای مخاطب به تکرار قصههای سادهی کودکانه تبدیل نشده و جذابیت خود را تا انتها حفظ کند. در طرف مقابل، جبههی منفی بازی هم برای بازیکن قابل باور جلوه میکند. در واقع آنها خود را عنصری منفی و پلید نمیبینند؛ بلکه تصور میکنند در نقش قهرمانی هستند که سعی دارد فیبلها را از هرج و مرجی که در دنیایشان وجود دارد، برهانند.
موضوع دیگر پویا بودن شخصیتپردازیهاست. موضوعی کلیدی در ساختههای تلتیل که اجازه نمیدهد روند داستان برای بازیکن مشخص و از پیش تعیینشده باشد. مثل روال همیشگی ساختههای این استودیو، نوع رفتار و اعمال بازیکنان، جهتدهندهی شیوهی برخورد سایر شخصیتهاست. همچنین بازیکن خود شخصا شخصیتهای تحت کنترلش را دستخوش تغییر قرار داده و میتواند خصوصیات تازهای را برای آنها تعریف کند. در نتیجه هیچ تضمینی وجود ندارد شخصیتی که در ابتدای مجموعه مهربان است، تا انتهای داستان به همین شکل باقی بماند.
نکتهی جالب دیگر این است که در این قلمروی فانتزی، هر چقدر یک فیبل از محبوبیت و شهرت بیشتری برخوردار باشد، قدرت بیشتری را هم خواهد داشت. چیزی که به نوعی تضمینکنندهی امنیت آنهاست.
داستان با یک قتل مرموز آغاز میشود. بیگبی در حال انجام تحقیقات است و از نظر او همه میتوانند مضنون تلقی شوند. گرگی در میان ما از همان شروع مسیر و اپیزود اول که «ایمان» نام دارد به بازیکنان میگوید که باید همیشه انتظار اتفاقات عجیب را داشته باشند. درست همانند مجموعهی کمیکهای فیبلز که هرآنچه تاکنون از داستانهای فانتزی میدانستیم، قرض گرفته و پس از تغییرات بسیار، تحویلمان میدهد. در محلهی فیبلها تقریبا هیچ کسی قابل اعتماد نیست، چون همه موضوعی برای پنهان کردن دارند. این حس بیاعتمادی را کاملا در دقایق ابتدایی بازی دریافت خواهید کرد. یکی از چالشهای بازیکن، قانع کردن سایرین در کمک به شخصیت بیگبی است. در هر صورت، عدهای همچنان او را بهعنوان گرگی میشناسند که روزگاری یکی از تهدیدات اصلی برای جانشان محسوب میشد. در مسیر اعتمادسازی، بازیکن اختیار دارد تا با خشونت یا ملایمت کار خود را پیش ببرد. یکی از پیشرفتهای صورت گرفته نسبت به بازی مردگان متحرک، افزایش اهمیت انتخابها از همان شروع بازیست. در گرگی میان ما، گاها انتخابهای موجود و دیالوگهای تعیینشده از اهمیت بسیار بالاتری برخوردار هستند و به سرعت تأثیر خود را در بازی نمایان میکنند.
با وجود اینکه کنترل بازی مشابه سیستم پیادهسازی شده در مردگان متحرک است، اما اینجا مبارزات و موقعیتهای اکشن دچار بهبود مناسبی شده و مجموعا کیفیت مناسبتری دارند. در این لحظات سرعت بازی بسیار افزایش پیدا کرده و فرصت تأمل چندانی نخواهید داشت. گفتوگو کردن با شخصیتهای مختلف میتواند دروغهای افراد را برای شما آشکار و در حل پرونده به شما کمک کند. البته انتظار نداشته باشید مانند «LA. Noire» با چالشی واقعی و دشواری خاصی در مسیر اکتشافات مواجه شوید. مانند مردگان متحرک داستان روی ریلی مستقیم و تقریبا خطی حرکت میکند؛ بنابراین در عبور از بخشهای مختلف، مسیر بازیکن را هموار میسازد. با وجود آنکه بازیکن آزادی مناسبی در جستجوی لوکیشنها و صحبت با اطرافیان دارد، بازی همیشه او را در مسیر اصلی قرار میدهد.
در زمینهی جنبههای بصری، گرچه شاهد پیشرفتی انقلابی در آثار تلتیل نیستیم، اما یقینا گرگی در میان ما یکی از زیباترین بازیهای تلتیل تا به امروز است. حداقل بازی در مقایسه با مردگان متحرک و جهان خاکستریش، بسیار رنگارنگ و سرزنده به نظر میرسد.
خلاقیت تلتیل
مشابه رویهای که تلتیل در ساخت اقتباس مردگان متحرک پیش گرفته بود، با یک اقتباس مو به مو از منبع اصلی روبهرو نیستیم. هنر تیم سازنده در استودیو هم درست در همین بخش مشخص میشود. بنابراین چه از خوانندگان مجموعهی کمیک فیبلز باشید و چه آن را دنبال نکرده باشید، گرگی در میان ما سورپرایزهایی را برایتان تدارک دیده است. اپیزودهای ابتدایی بیشتر بر پیداکردن شواهد و یافتهها متمرکز بوده ولی اطلاعات حیاتی داستان را افشا نمیکنند.
گرگی در میان ما به علت انشعابات داستانی فراوان و مسیرهای فراوانی که میتوانند نمایان شوند، پتانسیل داستانی بسیار بالایی دارد. تلتیل در انتخابی درست، گزینهی تجربهی مجدد را در بازی قرار داده. بنابراین در موقعیتی که به هر دلیلی از یک تصمیم پشیمان شدهاید، میتوانید به عقب بازگردید و بازی را دوباره ذخیره کنید. این قابلیت بسیار ساده، ضمن افزایش تکرارپذیری بازی، سؤالات ذهنی بازیکنان را هم تا حد زیادی پاسخ خواهد داد.
شخصا در میان ساختههای تلتیل، گرگی در میان ما را بیشتر از همه ستایش میکنم. یکی از دلایل اصلی این موضوع، رویکرد متفاوت بازی در زمینهی دیالوگها و سیستم انتخابها است. مردگان متحرک هم جهان خاکستری و تلخی داشت؛ اما این تم، شدت بسیار بیشتری در گرگی در میان ما دارد. حداقل در مردگان متحرک این امکان را داشتیم تا برخی از انتخابهای منفی و مثبت را پیش از انتخاب گزینهها حدس بزنیم. گرگی در میان ما به بازیکن اجازهی پیشگویی وقایع و تشخیص دادن عواقب کارها را نمیدهد. در لحظهی انتخاب گزینهها، معمولا نتیجهی نهایی را نمیدانید. بهعنوان مثال هنگامی که دو مظنون تقریبا همسطح با ویژگیهای مشابه دارید؛ انتخاب یکی از آنها میتواند به معنای حذف گزینهی درست باشد. یا زمانی که میان دو محل وقوع جرم، تنها باید یکی را انتخاب کنید؛ طبیعتا فرصت یافتن شواهد در مکان دوم را از دست خواهید داد.
اپیزود پایانی فصل اول یا «کرای ولف» پاداش خوبی برای افرادی است که صبر کردند. خوشبختانه تلتیل باز هم در تلاشی موفق، توانسته برآیند تمام رویدادهای داستانی را به شکلی منظم و درست در این اپیزود ترسیم کند. یکی دیگر از نقاط قوت گرگی در میان ما در مقایسه با مردگان متحرک، پایانبندی بازی است. حتی با اتمام فصل اول هم به پاسخ تمامی سؤالات خود نمیرسیم و باید منتظر فصل دیگری باشیم. بازی سؤالات اولیه و فضای مرموزش را با رسیدن به انتهای فصل نه تنها کمرنگ نکرده، بلکه سؤالات تازهای هم در ذهن ما خلق میکند.
توهم انتخاب یا انتخابهای واقعی؟
یکی از چیزهایی که همواره در انتقادات به تلتیل پرتکرار بوده، بحث دروغ سازنده به مخاطب در تأثیرگذاری انتخابات بازیکنان است. منتقدان استودیو معتقدند بازیها در هر صورت روند خود را طی میکنند و اهمیتی به تصمیمات بازیکن نخواهند داد. در واقع هدف اصلی بازی، نمایش تغییرات رخداده در شخصیتها و همچنین تحتتأثیر قرار دادن بازیکن است. اگر این دو در بازی اتفاق نیفتاده باشد، میتوانیم ادعا کنیم که تلتیل موضوعی خلاف حقیقت گفته است. بازی از ابتدا تأکید میکند این داستانیست که شما خلق میکنید. ادعایی که به معنای شکلگیری شخصیت کاراکترها توسط بازیکنان است. آیا این در عمل هم رخ میدهد؟ بله. گرگی در میان ما داستان بیگبی و تغییرات شخصیتی او در طول این اپیزودها است. اینکه بیگبی به فرد بهتری تبدیل شده یا خیر، در دستان بازیکنان است.
اگر بخواهیم بدبینانه به ماجرا نگاه کنیم، همچنان عدهای میتوانند بگویند که تلتیل تنها با ایجاد یک زیرساخت مناسب، امکان شکلگیری خطوط داستانی متفاوت را ایجاد کرده؛ ولی در نهایت با زیرکی تنها خط اصلی داستان را انتخاب و بازیکن را مجبور به پیروی از این انتخاب میکند. طرفدار هر کدام از این تفکرات که باشید، نمیتوانید جذابیت بالای گرگی در میان ما را انکار کنید.
نقطهی درخشش گرگی در میان ما، تقابل نظم و هرج و مرج است. ایجاد یک اتمسفر خاکستری و مطرح کردن ارزشهای اخلاقی در کنار تقویت حس عذاب وجدان، فرمول موفق همیشگی تلتیل هستند. در شرایطی که آثار متوسط با معرفی شخصیتهای فرعی و فراموش شدنی، امکان اتصال بازیکن با جهان خود را ایجاد نمیکنند؛ گرگی در میان ما با اهمیت دادن به تمامی شخصیتها نمیگذارد حتی برای چند دقیقه از دنیایش فاصله بگیرید.
گرگی در میان ما کار بسیاری سختی در برآورده کردن انتظارات بازیکنان و منتقدین داشته است. بازی درست پس از موفقیت چشمگیر مردگان متحرک عرضه شد؛ اثری که جایزهی بهترین بازی سال را دریافت کرده بود. طبیعتا همهی مخاطبین بعد از تماشای دستاورد سازنده، سختگیری بیشتری در قبال بازیهای جدیدش دارند. میتوان با اطمینان کامل گفت که گرگی در میان ما، علاوه بر برآوردن انتظارات ابتدایی، فراتر هم عمل کرده و تبدیل به اثری متفاوت و خاص شده است.
با وجود اینکه پروندهی قتل اسرارآمیز بازی آنقدر هم که به نظر میرسد بازیکن را به دردسر نمیاندازد و گیمپلی نسبت به روایت سطحیتر است؛ در صورتی که علاقهمندید چند ساعتی را در دنیایی فانتزی، پر از شخصیتهای جذاب با جنبههای دیداری زیبا بگذرانید، تجربهی گرگی در میان ما قطعا به شما توصیه میشود.
فصل دوم گرگی در میان ما، روند پر فراز و نشیبی را سپری کرده است. دنبالهی بازی در مقطعی بخاطر شرایط استودیو تا مرز کنسل شدن هم پیش رفت؛ اما گویا خبرهای خوبی از پروسهی ساخت آن به گوش میرسد و اگر اینبار اتفاق ناگواری رخ ندهد؛ میتوانیم بعد از انتظاری طولانی باز هم با بیگبی و دوستانش در یک ماجراجویی دیگر همراه شویم.
مطلب بسیار جالبی بود و بخوبی بازی رو نقد و توصیف کردین. بنظرم این بازی یکی از شاهکار های صنعت گیمه. داستانی جذاب که مخاطبش رو میخکوبدمیکنه. خودم که تو لحظات بازی غرق داستان شده بودم. بسیار ممنون از نقد زیباتون
متشکرم. ممنون که مطالعه کردید.