تکاندهندهترین مرگهای سریال مردگان متحرک
سریال درام پاد آرمان شهری شبکه AMC، مردگان متحرک که بر اساس مجموعه کمیکهای رابرت کرکمن ساخته شده است، وارد فصل پایانی خود خواهد شد. این سریال از زمان پخش اولیه خود در هالووین در سال ۲۰۱۰، طرفداران سرسخت و وفاداری به دست آورد که بارها و بارها عشق خود را ثابت کردهاند و دسته جمعی ساعتها در صف کمیک کانهای سراسر کشور ایستادهاند تا از جایگاهی نزدیک، شاهد ستارگان محبوب خود باشند.
این نمایش پسا آخرالزمانی چندین اسپینآف ایجاد کرده است که از بین آنها میتوان به نمونههایی مانند سریال از مردگان متحرک بترس (Fear the Walking Dead)، سریال مردگان متحرک: جهانی فراتر از آن (The Walking Dead: World Beyond)، مجموعهای (که بهتازگی اعلام شد) با بازی کارول پلتیر (ملیسا مک براید) و داریل دیکسون (نورمن ریدوس) و قصههای مردگان متحرک اشاره کرد. علاوه بر اینها، بازهای ویدیویی مختلف، بازیهای رومیزی و اکشن فیگورهای گوناگونی از این سریال تهیه شده است. مسلما مورد انتظارترین اسپینآف، مجموعهای از سه فیلم آینده درباره این سریال است که قرار است در سینماها اکران شوند و داستان گذشته و شرایط فعلی شخصیتهای محبوبی مانند ریک گریمز (اندرو لینکلن) را نمایش میدهند.
- نورمن ریدس: مذاکرات برای ساخت دنبالهی دث استرندینگ در جریان است
- جان برنتال به سریال مردگان متحرک بازمیگردد
- اشتباه نابخشودنی فصل نهم «مردگان متحرک» درباره ریک گرایمز
در طول ۱۱ سال پخش این سریال، دهها شخصیت که ما آنها را دوست داشتیم (یا از آنها متنفر بودیم) تسلیم ویروس ویرانگر زامبی شدهاند که محور مرکزی سریال است. قبل از بازگشت به دنیای سریال در فصل آخر و رویارویی با غم و اندوه فراوان، بد نیست نگاهی به شوکهکنندهترین مرگهای مردگان متحرک بیاندازیم.
در این متن، داستان قسمتهای اصلی سریال لو میرود
۱. لوری گریمز
لوری گریمز، همسر ریک و مادر کارول، در فصل ۴ و قسمت ۴ با عنوان قاتل درون، خداحافظی دردناکی با عزیزانش داشت. در ابتدای سریال، لوری یکی از اعضای قابل اعتماد جامعه بود. او از اقدامات شوهرش حمایت میکرد اما از اظهار نظر شخصی هم نمیترسید. برای هرکسی که او را میشناخت روشن بود که خانوادهاش، اولویت اول او هستند. لوری که محبوب طرفداران بود، هنگامی که ریک در کنار او نبود (و برای برخی مرده حساب میشد) با دوست ریک، شین، وارد رابطه شد و بدین ترتیب، به تدریج از چشم طرفداران افتاد. او خیلی زود از شین باردار شد و این موضوع نه تنها باعث ایجاد شکاف در رابطه بین او و ریک گردید، بلکه منجر به مرگ خودش شد.
قاتل درون از قسمتهای پر مخاطره در تمام طول سریال است، زیرا افراد باقیمانده، در پشت دیوارهای زندان ماندهاند و در حال تهیه یک نقشه فرار هستند. وقتی گروه در محاصره واکرها قرار میگیرد، اوضاع به سرعت تغییر میکند و آنها مجبور میشوند که پراکنده شوند و جداگانه به جستوجوی سرپناه بروند. در آن شرایط، شخصیت محبوب تیداگ (آیرون سینگلتون) در حال مرگ و لوری هم در آستانهی زایمان بود. مگی (لورن کوهن) در کنار لوری ماند اما لری شروع به خونریزی کرد. تنها راه نجات زندگی فرزندش (جودیت) این بود که لوری با سزارین اورژانسی، جان خود را به خطر بیاندازد (که شجاعانه همین کار را انجام میدهد). همانطور که میترسیدیم، از دست دادن خون ناشی از جراحی، بسیار بیشتر از آن بود که لوری بتواند تحمل کند. کارول وظیفهی خود میدانست که مادرش را از درد و زجر رها کند و قبل از اینکه واکرها او را بگیرند به سرش شلیک کرد. با دیدن عکسالعمل ریک به درگذشت همسرش، مطمئنا اشک در چشمان بسیاری از مخاطبان حلقه میزند.
۲. هرشل گرین
در قسمت آخر فصل ۴، با عنوان بسیار بغرنج، اعضای باقیمانده مجبور شدند مرگ شرورانه و بیرحمانه هرشل گرین (پدر دوستداشتنی مگی و بث) را به دست فرماندار تماشا کنند. در واقع این گروه، ستون و صدای آرامشبخش تاریکترین دوران خود را از دست داد. اگرچه اعتقادات و روشهای هرشل، کمی غیرعادی بود (امتناع اولیه او از کشتن واکرها و نگه داشتنشان در انبار خود به امید درمان آنها) اما او خانهای برای گروه ریک در مزرعهاش تهیه کرد و همیشه با کلمات و جملات حکیمانه از تجربیات خود به آنها الهام میبخشید. او حتی از گزیدگی پا جان سالم به در ببرد اما بالاخره به دست فرماندار کشته شد.
مرگ هرشل واقعا تکاندهنده بود، زیرا او فردی منفعل و آرام بود. ریک در تلاشی ناامیدکننده برای راضی کردن فرماندار (که به فیلیپ هم معروف بود)، از او خواست که اسیران را آزاد کند و گفت که هر دو گروه میتوانند به صورت دوستانه در زندان مستقر شوند و هیچ کس صدمه نبیند. هرشل حتی سعی کرد فیلیپ را متقاعد کند تا در برنامههای مرگبار خود برای گروه ریک تجدید نظر کند اما مطمئنا پس از وقایع وودبری و مرگ آندرا، امیدی به تغییر نظر او نبود. زندگی میشون و هرشل در دستان فیلیپ بود و آنها بهعنوان زندانی در مقابل او بسته شده و زانو زده بودند. فرماندار از نظرات همه خسته شده بود و تصمیم گرفت به ریک نشان دهد که رییس واقعی کیست. او کاتانای معروف میشون را گرفت و آن را درست نزدیک گردن هرشل قرار داد. هرشل به دخترانش، بث و مگی، نگاه کرد که از ترس فریاد میکشیدند. فیلیپ پس از اینکه ریک را دروغگو نامید، گردن هرشل را قطع کرد و پس از آن درگیری مسلحانهای آغاز شد. گلن و مگی بهعنوان ادای احترام به پدرشان، در ادامه سریال، نام فرزندان خود را هرشل گذاشتند.
۳. سوفیا پلتیر
در فصل ۷ و قسمت ۷، با عنوان تقریبا از قبل مرده، هم بینندگان در خانه و هم شخصیتهای سریال، وقتی بدترین ترسهایشان به واقعیت تبدیل شد، از درون پاشیدند. سوفیا دختر کارول، از زمان پخش فصل دوم دیده نشده بود اما پس از ناپدید شدنش در کنار رود، شخصیتهای سریال هرگز جستوجوی او را متوقف نکردند.
این مسأله که آیا آنها باید جستوجوی خود را رها کنند یا نه، بخشی از گروه و بهویژه شین والش کلهشق را عاصی کرده بود. با این حال، در واقع این اقدامات شین بود که گروه را به سمت یافتن سوفیا سوق داد. در این بازه زمانی از سریال، گروه در مزرعه هرشل گرین اقامت داشت. هرشل، پیرمردی با ایمان و قوی بود که طاقت کشتن واکرهایی را که سر راهش قرار میگرفتند، نداشت. در عوض، آنها را در انبار خود محبوس میکرد. شین از شرایط گروه و واکرهای درون انبار، خسته شد و وظیفه خود دانست تا راه انبار را در پیش بگیرد تا آنها را بکشد. دستهای بزرگ از واکرها از انبار خارج شدند تا با مرگ نهایی خود روبهرو شوند که در بین آنها صدای ضعیف یک واکر به گوش میرسید. ناگهان افراد گروه، سوفیا را دیدند که از انبار بیرون آمد و علامت گاز گرفتگی واضحی روی شانهاش بود. کارول پس از دیدن این صحنه، فریاد وحشتناکی سر داد (و داریل جلوی او را گرفت تا جلوتر نرود) و کل گروه در سکوت فرو رفتند و شین مات و مبهوت باقی ماند. ریک کاری را که همه میدانستند درست است، انجام داد و با تپانچه خود به سر سوفیا شلیک کرد. مرگ سوفیا شرایط کارول را در سالهای آینده سخت کرد و او مجبور شد تا با دنیای جدید خود کنار بیاید. این سکانس، پایه و اساس دوستی قوی بین داریل و کارول در فصول آینده بود.
۴. شین والش
در فصل ۲ و قسمت ۱۲ با عنوان فرشتگان بهتر، طرفداران با دست راست ریک، کلانتر شین والش خداحافظی کردند. ما ابتدا در ناوبر با شین آشنا شدیم، جایی که او با دوست خود، ریک، مشغول خوردن چیزبرگر و سیب زمینی سرخکرده بود و روحش هم از هرج و مرج و خشونت پیش رو اطلاع نداشت. شین خیلی زود به بزرگترین دشمن گروه در فصل ۲ تبدیل شد، زیرا برنامههایش برای گروه بسیار خطرناک بود، خشنتر شده بود و حتی نسبت به همسر ریک، لوری (که یک بچه از او به نام جودیت داشت) حساسیت نشان میداد. افرادی که زمانی، بهترین دوستان یکدیگر بودند، با طمع شین برای گرفتن قدرت ریک، تبدیل به دشمنانی خونی شدند. نوشته روی دیوار محل اقامت گروه، گویای همه چیز بود؛ شین باید برای زنده ماندن گروه، اینجا را ترک کند.
شین در آخرین قسمت خود، بهشدت با طرح پیشنهادی ریک برای مقابله با تهدید احتمالی رندال که پس از تلاش برای سرنگونی گروه، توسط آنها زندانی شده بود، موافق نبود. ریک میخواست او را آزاد کند که این موضوع باعث ناراحتی شین شده بود. شین با روش راهبری ریک مخالف بود و تصمیم گرفت که خودش امور را به دست بگیرد. شین به گروه دروغ گفت و عنوان کرد که رندال در هنگام دعوا با او، فرار کرده است و اعضای گروه باید به دنبال رندال بگردند. پس از آن، شین بلافاصله رندال را کشت و مأموریتی پیچیده برای کشتن ریک ترتیب داد. با این حال، ریک فریب نخورد و دلیل اصلی جستوجوی شین را متوجه شد. آن دو که به دشمنان اصلی یکدیگر تبدیل شده بودند، حرفهایی صادقانه اما خشن با هم رد و بدل کردند. شین با اسلحهای در دست، اعتماد به نفس خود را به ریک نشان داد و فریاد زد: «من پدر بهتری از تو هستم، ریک. من مرد بهتری برای لوری هستم.» ریک، شین را فریب داد و وانمود کرد که اسلحهاش را روی زمین میگذارد اما در آخرین لحظه با چاقو به سینه شین حمله کرد. در کمال تعجب، کارول پس از این حمله، بالای سر شین رفت و چند بار به سر او شلیک کرد تا از مرگش مطمئن شود.
۵. آندرا
مخاطبان در قسمت آخر فصل سوم مردگان متحرک با عنوان به مقبرهها خوش آمدید، در یکی از دلخراشترین مرگ های سریال، با آندرا خداحافظی میکنند. آندرا هرگز احساس نمیکرد که در خانه خود است یا در کنار گروه امنیت دارد و درکی از این موضوع نداشت که باقی مردم برای حفاظت از او این اقدامات را انجام میدهند. او اقدامات مراقبتی مردم را تهدیدی مستقیم برای امنیت خودش میدانست و اغلب احساس میکرد که دیگران دائما سعی میکنند او را کنترل کنند. او پس از مرگ خواهرش امی، هرگز به حالت قبل بازنگشت و دیگر به ریک اعتماد نداشت و مرتب به طرف او اسلحه میکشید. آندرا تمایلاتی به خودکشی نشان میداد و مرتبا نارضایتی خود را از رهبر گروه ابراز میکرد و ترجیح میداد توسط شین کلهشق هدایت شود. رفتار بد مداوم و غیرقابل پیشبینی آندریا، گروه را نگران کرد و او تبدیل به تهدیدی برای آنها و خودش شد.
به مقبرهها خوش آمدید، یکی از پر تنشترین قسمتهای این مجموعه است. در طول فصل، آندرا در وودبری زندگی میکرد و با فرماندار که یکی از بیرحمترین دشمنان ریک و گروهش بود، رابطه داشت. او از گروهی که در ابتدا از او استقبال میکردند فاصله گرفت اما هنگامی که میلتون ممت، همکار فیلیپ، او را از برنامههای فیلیپ برای شکنجه دوست و ناجی آندرا، میشون هاثورن (دانای گوریرا) مطلع کرد، آندرا نظرش را تغییر داد. او آنقدر متأثر شد که تصمیم گرفت به فیلیپ پشت کند و به گروه ریک بپیوندد. متأسفانه فیلیپ او را گرفت، به صندلی دندانپزشکی بست و در اتاقی که در آن، میلتون را تا سر حد مرگ کتک زده بود، رها کرد. آندریا تقریبا توانست با یک انبردست آزاد شود اما ناگهان میلتون جان تازهای پیدا کرد و گردن آندرا را گاز گرفت. مرگ او شوک بزرگی برای همه و بهویژه میشون بود که جنازه خونین دوستش را در دستان خود گرفته بود. اگرچه ما این صحنه را نمیبینیم اما صدای تیراندازی آندرا را میشنویم که برای جلوگیری از تبدیل شدنش به یک واکر به خودش شلیک کرد. او وفادارترین فرد نسبت به ریک نبود اما به یک قهرمان تبدیل شد و زنی را که او را در پایان فصل ۲ کمک کرده بود، نجات داد.
۶. ساشا ویلیامز
در قسمت پایانی فصل ۷ سریال مردگان متحرک، طرفداران از یکی از سرسختترین و قویترین شخصیتهای سریال جدا شدند. مخاطبان ابتدا در فصل ۳ با ساشا ویلیامز آشنا میشوند، جایی که او و گروهش، از جمله برادرش تایریس، توسط کارول از دست انبوهی از واکرها نجات مییابند. از آن لحظه به بعد، او ثابت کرد که نه تنها یک عضو مؤثر برای تیم، بلکه یک رهبر قابل اعتماد هم هست. او یکی از با ارادهترین اعضای گروه بود اما از اندوه و غم در امان نبود و مرتبا با از دست دادن عزیزان خود مانند تایریس، باب و آبراهام شکنجه میشد. او هرگز در بیان نظر خود تردید نمیکرد، خواه انتقاد از الکساندریا باشد یا اظهار نظر درباره ترمینوس. در پایان، ساشا به همان شکل که به داستان سریال اضافه شده بود آن را ترک کرد: مانند یک جنگجو.
طرفداران بعدتر مجبور شدند با صحنههای فلشبک ساشا، یاد و خاطره او و رفتارش با بقیه شخصیتها را زنده کنند. پیش از مرگ او، نیگان و ارتشش خود را برای حمله به الکساندریا آماده کردند. با پیشروی داستان، میفهمیم که ساشا به طور مخفیانه با یوجین پورتر (که زیر نظر نیگان کار میکرد) همکاری کرد تا حملهای از درون ترتیب دهد. یوجین به درخواست ساشا، یک قرص سیانور به او داد که در موقع لزوم از آن استفاده کند. نیگان فکر میکرد که ساشا در داخل تابوتی که در آن گیر افتاده، به یک واکر تبدیل شده است اما هنگامی که با اعتماد به نفس و غرور تابوت را باز کرد تا ساشا را به ریک نشان دهد، همه از دیدن جنازه ساشا متعجب شدند که با سیانور کار خودش را تمام کرده بود.
۷. گلن ری
گلن ری شخصیت محبوب طرفداران و یکی از بادوامترین شخصیتهای این سریال است که همین موضوع، مرگ او را بیشتر دلخراش میکند. ما ابتدا در قسمت ۲ با او آشنا میشویم، جایی که او ریک (که به شوخی او را کلینت ایستوود مینامد) را از هر طرف از دست واکرها نجات میدهد. از همان ابتدا گلن خود را نه تنها بهعنوان یک عضو قوی برای گروه ثابت میکند، بلکه بارها و بارها زندگی خود را برای به دست آوردن غذا به خطر میاندازد تا وفاداری خود را بیش از پیش نشان دهد. مهربانی و دل بزرگ او چشم مگی را گرفت و بعدتر با او ازدواج کرد و صاحب فرزند شد. با این حال، گلن در فصل ۷ به دست نابخشودنی.ترین شرور این مجموعه، نیگان کشته میشود.
در قسمت اول فصل ۷ با عنوان روز موعود وقتی که شما نمیخواهید فرا میرسد، طرفداران بالاخره فهمیدند که کدام یک از شخصیتها مورد غضب نیگان (با بازی جفری دین مورگان) قرار میگیرد. نیگان در جمع زندانیان وحشتزده جولان میداد و تنش ایجاد میکرد. او اولین قربانی خود، آبراهام فورد را انتخاب کرد و با گلوله به او شلیک کرد اما این تازه آغاز کار بود و نیگان بارها و بارها خفاش خود را بر روی جمجمه گلن جابهجا کرد تا گوشت صورت او را بخورد. مگی با زجر میدید که مرد محبوبش در مقابل او تکه پاره میشود. گلن قبل از اینکه نیگان او را به یک خمیر خونین تبدیل کند، آخرین کلمات خود را ادا کرد و به مگی گفت: «مگی، من تو را پیدا خواهم کرد.» حق با نیگان بود که گفت تأثیرات اولیه مهم هستند، زیرا بلافاصله پس از این حادثه، مشخص شد که ریک دیگر مسؤول گروه نخواهد بود.
۸. لیزی ساموئلز
از همان لحظهی اول مشخص بود که لیزی ساموئلز (برایتون شاربینو) با بقیه متفاوت است. او برخلاف بقیهی اعضای گروه، با واکرها مشکلی ندارد و تا آنجا پیش میرود که با آنها دوست میشود. او خیلی سریع نزد کارول میرود تا نام واکرهایی را که با آنها برخورد داشته است بیان کند تا افراد گروه با آنها بهعنوان موجوداتی که شایسته نجات هستند، رفتار کنند. تعامل لیزی با واکرها و دیدگاهش نسبت به مرگ (او اغلب معتقد بود که آنها با او صحبت میکنند و به همین خاطر به واکرها غذا میداد) برای گروه، نگرانکننده بود، بهویژه کارول که مانند مادر او و خواهر کوچکش، میکا ساموئلز بود. کارول از رفتار نوسانی لیزی (او بدون شرمندگی یک حیوان را شکنجه کرد) و علاقهاش به گلها برای رسیدن به آرامش آگاه بود. گلها آخرین ابزار آرامش روحی لیزی بودند.
در فصل ۴ و قسمت ۱۴ با عنوان بیشه، تماشاگران شاهد یکی از دلخراشترین و حیرتانگیزترین مرگهای سریال بودند. در این مرحله از سریال، رفتار لیزی بسیار بدتر شده بود. او خواهرش را به خاطر قتل یک واکر سرزنش کرد و همچعنین به خاطر این که کارول دوست واکرش را کشته بود، بر سر او فریاد زد. او عصبانی بود که کارول، تایرس و میکا رویکردهای کاملا متفاوتی نسبت به مردگان دارند و مصمم بود آنها را متقاعد کند که مانند خودش فکر کنند. وقتی کارول و تایریس از سفرهای خود برگشتند، از منظرهای که پیش رویشان بود وحشتزده شدند؛ لیزی با چاقوی خونینی در دست، درست کنار جنازه خواهرش ایستاده بود. او به بقیه افراد گفت که منتظر بازگشت میکا (بهعنوان یک واکر) بمانند تا بالاخره متوجه منظور او شوند. جودیت نفر بعدی در لیست لیزی بود. این قسمت برای کارول بسیار سخت بود، زیرا میدانست که باید دختر کوچکی را که از او مراقبت میکرد بکشد. کارول بعد از بردن لیزی به جنگل، با چشمانی اشکبار به او میگوید: «فقط به گلها نگاه کن.» سپس اسلحه خود را بیرون میآورد و به سرش شلیک میکند و منتظر میماند تا امی سر برسد.
۹. بث گرین
بث گرین دختر محبوب هرشل و خواهر کوچکتر مگی، در رتبهی اول این لیست قرار دارد. بث را اولین بار هنگامی میبینیم که از ریک که وحشتزده است، استقبال میکند و او را به انبار پدرش راه میدهد و از پسر او که به طور تصادفی مورد اصابت گلوله قرار گرفته است و لنگ میزند مراقبت میکند. از همان لحظه و دقیقا در فصل ۲، رفتار گرم و مادرانه او خیلی سریع به یک عنصر ضروری برای ریک و گروهش تبدیل میشود. ما میبینیم که بث در طول چندین فصل، از یک دختر جوان، سادهلوح و خجالتی به یک مبارز شایسته، فداکار و مستقل تبدیل میشود و روح آزاد خود را حفظ میکند. با تمام این اوصاف، مرگ تصادفی او در قسمت آخر فصل ۵، تکاندهنده بود و قلب طرفداران را شکست.
بث در آخرین قسمت خود به نام کودا، دچار یک تراژدی شدید شد و پدر و مادرش، دوستش و دیگر عزیزان خود را از دست داد. او به داریل دیکسون احساس نزدیکی میکرد، زیرا این دو با هم از زندان، زنده بیرون آمده بودند. در این قسمت، او سرانجام در برابر داون، رهبر بیمارستان گرادی مموریال ایستاد که او و نوح (تایلر جیمز ویلیامز) را اسیر نگه داشته بود. در این قسمت، بث یک قیچی کوچک در گچ بازوی خود پنهان کرد. داون با ریک معامله مینماید و موافقت میکند که بث و کارول (که در ابتدا بهعنوان بیمار در آنجا بودند) را در ازای آزاد شدن افسران خود آزاد کند. نوح که بث با او دوست شده بود، مجبور شد نزد داون بماند. آنچه در ادامه رخ میدهد یکی از دلخراشترین لحظات این سریال است. بث چند ثانیه پس از آزادی، با داون رودررو میشود و قیچی خود را بیرون میکشد و در شانه داون فرو میکند و آخرین کلمات خود را به داون میگوید. داون با ترس به سر او شلیک میکند و بث را از پا درمیآورد (اگرچه قسم میخورد که قصد کشتن او را نداشته است). در مقابل، داریل هم همین کار را با داون تکرار میکند و در نهایت، پیکر بیجان بث را در آغوش خود حمل میکند تا نزد خواهرش ببرد.
منبع: collider
کارل هم باید میذاشتی😭😭😭
ریک رو هم باید مینوشتی خیلی غمگین بود
البته نمرده زنده است بقیه اینطور فکر میکنن
در شماره ۶ کاملا اشتباه نوشتید، نیگان از کشته شدن ساشا اطلاعی نداشت و وقتی در تابوت رو باز میکنن که ساشا رو که باید اظهار ندامت میکرد رو به ریک نشون بدن، میبینن خودش رو با قرصی که از یوجین گرفته بود کشته و به یه واکر تبدیل شده.
ماشالا ماشالا فقط بگو کیا نمردن ولی ب پای ومپایر نمیرسه لامصب هر قسمت یکی میمرد دوباره زنده میشد😐😐😐😐
فک کنم مرگه کارولو ندیدی ک تو این لیست نیاوردیش،
کارل و آبراهام تارا انید ژسوس تایریس آدریان اینا هم بودن
مرگ هرشل واقعا گریه دار بود 😭😔 ولی مرگ مرل هم باید میزاشتی مرل من عاشق مرل بودم 😭 تی داگ، تایریس آبراهام 😭
کارل از همش غمگین تر بود
هر چند ک فکر کنم مقاله ادامه داره شایدم نه
اما خب اونجا ک گفتی نیگان
از نظر من نصف جذابیت پارکینگ دپ به همین نیگان هست و من خیلی طرفدارشم
ریک مرده؟؟
کارل چی اونم میزاشتی خو، آبراهام هم خیلی ناجور کشته شد. وجایه این دونفر تواین لیست خالیه
کارول این وسط بوق بود؟
و اون دختره رفیقش
بابا خیلی ناقص گفتی
فکر کنم منظورت کارل باشه
مرگ بیشتر شخصیتا تراژدی بود و اگه اینجوری باشه باید همشون تو این مقاله میبودن