سریال خاطرات خون‌آشام؛ ۱۵ قسمت غم‌انگیز که قلب بینندگان را شکست

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۱۰ دقیقه
خاطرات خون‌آشام

همه‌ی درام‌های نوجوانان، به ویژه درام‌های فراطبیعی، میزان لازمی از تراژدی دارند و «خاطرات خون‌آشام» هم از این قضیه مستثنی نیست. النا گیلبرت دوران سختی را در قسمت‌های اولیه سریال پشت سر گذاشت، زیرا او و برادر کوچکش مجبور بودند با غم مرگ والدین خود کنار بیایند و با خاله‌ی خود، جنا، زندگی کنند.

بعدتر معلوم می‌شود که النا بدشانس‌تر از این حرف‌ها است و او متوجه می‌شود که یکی از نوادگان خاندان پترووا است و در ادامه همه‌ی دوستانش به دنیایی کشیده می‌شوند که به نظر می‌رسد زنده بیرون آمدن از آن غیرممکن است. خاطرات خون‌آشام از کشتن شخصیت‌های محبوب طرفداران ابایی ندارد و به دلیل ماهیت خشن سریال، بسیاری از قسمت‌ها سنگین و دلخراش هستند.

در واقع آن‌قدر دل‌شکستگی و غم در این سریال وجود دارد که انتخاب غم‌انگیزترین قسمت‌های خاطرات خون آشام، دشوار است. در طول هشت فصل سریال‌، قسمت‌هایی وجود دارند که در آن‌ها، شخصیت‌ها از هم جدا می‌شوند، می‌میرند، آسیب می‌بینند و اتفاقات دیگری برای آن‌ها رخ می‌دهد که اشک بینندگان را درمی‌آورد. تماشاگران با آن‌ها همراه می‌شدند و به دلایل گوناگون در زمان پخش این قسمت‌ها گریه می‌کردند. حتی برخی از طرفداران هرچه بیشتر این قسمت‌ها را تماشا می‌کنند، ناراحت‌تر می‌شوند.

۱۵. فصل ۴، قسمت ۲۳ – فارغ‌التحصیلی

خاطرات خون‌آشام

مثلث عشقی مرکزی سریال گویا در قسمت فارغ‌التحصیلی مستحکم‌تر از همیشه به نظر می‌رسید. النا، در پایان فصل ۳ استفن را انتخاب کرد اما تبدیل شدن او به یک خون‌آشام، همه چیز را تغییر داد و با گذشت زمان، او به دیمن، نزدیک و نزدیک‌تر شد. در قسمت آخر، او سرانجام عشق خود را به دیمن اعتراف کرد.

آن لحظه برای بسیاری، لحظه‌ای شیرین بود اما دوربین به عقب رفت تا مشخص شود استفن در حال گوش دادن به صحبت‌های آن‌ها است و قلب شکسته و چهره درهم او، بسیار ناراحت‌کننده بود. این قسمت همچنین با یک پایان غم‌انگیز همراه بود و استفن توسط همزادش، سیلاس، در یک گاوصندوق به دام افتاد و ماه‌ها در آن‌جا ماند و در آتش عشق النا سوخت.

۱۴. فصل ۲، قسمت ۱۲ – فرود

خاطرات خون‌آشام

پس از پایان یافتن خط داستانی کاترین در قسمت نقاب فصل ۲، داستان بعدی شامل شخصیت‌های جدیدی مانند الایجا و رز بود. رز برای چند قسمت باقی ماند و توانست با شخصیت‌های اصلی، به ویژه دیمن سالواتوره، پیوند خاصی برقرار کند.

بنابراین وقتی او توسط گرگینه‌ای گاز گرفته شد و در قسمت فرود، در بستر مرگ قرار گرفت، تماشاگران غمگین شدند. دیمن با تلاش برای تسکین درد او، بر میزان احساسات این قسمت افزود و درست قبل از اینکه رز بمیرد، رویای کامل و بی‌نقصی برای او رقم زد. دیمن که از مرگ او بسیار ناراحت بود برای اینکه آرام شود، در پایان این قسمت، به زنی حمله کرد و نشان داد که همیشه غمگین بوده است، زیرا بیشتر از هر چیزی دلش برای انسان بودن تنگ شده بود.

۱۳. فصل ۳، قسمت ۲۰ – آرام نرو

خاطرات خون‌آشام

به نظر نمی‌رسد مرگ الاریک سالتزمن چیزی باشد که طرفداران را بعد از این همه مدت ناراحت کند. به هر حال، این شخصیت تقریبا بیش از هر کسی در طول سریال‌ از دنیا رفت اما اغلب به دلیل یک حلقه‌ی خاص به زندگی باز می‌گشت. با این حال، فصل ۳ منجر به مرگ دائمی او شد، زیرا استر قصد داشت او را به یک خون‌آشام اصلی برای شکار فرزندانش تبدیل کند.

الاریک با وجودیت خودش راحت بود و نمی‌خواست تغییر کند اما بقیه شخصیت‌ها برای خداحافظی با او جمع شدند. همه آن‌ها در این لحظات احساسی حاضر بودند و دیمن هم در آخرین لحظه سر رسید تا هنگام مرگ در کنار او باشد. استر هم آمد و او را به همان چیزی که تمایل داشت تبدیل کرد اما این اتفاقات چیزی از غم‌انگیز بودن این قسمت نمی‌کاهد.

۱۲. فصل ۵، قسمت ۴ – کسانی که ناقوس به خاطر آن‌ها به صدا درمی‌آید

خاطرات خون‌آشام

بانی بنت برای نجات جان جرمی، فداکاری بزرگی کرد. در چند قسمت اول فصل ۵، او از طریق جرمی با دوستانش ارتباط برقرار کرد و نمی‌خواست حقیقت را بگوید و بعد از تمام این اتفاقات، آن‌ها را آزرده خاطر کند. همه در این مرحله به حضور بانی نیاز داشتند و بالاخره جرمی حقیقت را فاش کرد.

اگرچه آن‌ها با وضعیت بدی روبه‌رو بودند اما همه برای مراسم خاکسپاری دوست خود حاضر شدند. مراسم خاکسپاری اشک همه را در آورد، از جمله کسانی که در خانه سریال‌ را تماشا می‌کردند. بانی از طریق جرمی با دوستانش خداحافظی کرد و یک پیام شخصی برای همه آن‌ها به جای گذاشت. مرگ او یک پایان دائمی به نظر می‌رسید، اگرچه این‌گونه نبود.

۱۱. فصل ۴، قسمت ۱۵ – کنار من بایست

خاطرات خون‌آشام

بزرگ‌ترین نگرانی همه از خون‌آشام شدن النا، مربوط به احساسات او بود. همیشه گفته می‌شد که خون‌آشاما، همه چیز را بسیار قوی‌تر از انسان‌ها احساس می‌کنند و النا که در حالت عادی هم احساساتی قوی داشت، اگر خون‌آشام می‌شد در صورت بروز حادثه‌ای غم‌انگیز، از نظر روحی ویران می‌شد.

سرانجام این اتفاق افتاد. در قسمت کنار من بایست، او جسد جرمی را پس از اینکه سیلاس او را می‌کشد به خانه می‌آورد. او این مرگ را انکار می‌کرد و امیدوار بود که جرمی با حلقه گیلبرت برگردد. وقتی این اتفاق نیافتاد، او در غم از دست دادن برادرش اشک ریخت تا اینکه دیمن وی را مجبور کرد انسانیت خود را فراموش کند و در نهایت، النا خانه‌اش را به آتش کشید.

۱۰. فصل ۵، قسمت ۱۱ – ۵۰۰ سال تنهایی

خاطرات خون‌آشام

در صدمین قسمت این مجموعه، چندین شخصیت محبوب بازگشتند تا با کاترین پیرس خداحافظی کنند. با این حال، برخی از آن‌ها نیت‌های خالصانه‌تری نسبت به دیگران داشتند. بعد از اینکه النا کاترین را مجبور به درمان خود کرد، قرن‌ها برای او سریع‌تر گذشت؛ به گونه‌ای که او در نهایت، در سنین پیری در حال مرگ بود.

استفن در آخرین لحظات کاترین با او مهربان بود و وقتی کاترین مجبور شد خاطرات قتل خانواده‌اش را دوباره مرور کند، استفن وارد رویاهایش شد تا مطمئن شود که او در آرامش می‌میرد اما کاترین هرگز قصد نداشت جایی برود و لحظاتی قبل از مرگ خود به بدن النا پرید. در این قسمت همچنین شاهد بودیم که ویکی لحظاتی را با مت و الاریک همراه شد تا سه نفری با دیمن صحبت کنند.

۹. فصل ۱، قسمت ۱۴ – مرا یک بار گول بزن

خاطرات خون‌آشام

دیمن همیشه یک سری اخلاق شرورانه داشت اما همان‌طور که النا خودش می‌گفت، او واقعا معتقد بود که هر حرکتی که انجام می‌دهد به خاطر عشق است. او بانی و مادربزرگش را مجبور کرد تا قبر را باز کنند تا کاترین را نجات دهد اما وقتی فهمید که او هرگز آنجا نبوده است، دلش شکست.

تماشای خرد شدن او دشوار بود، زیرا او بیش از یک قرن تمام سعی خود را برای ابراز عشق به کسی انجام داد که به وضوح به او اهمیت نمی‌داد اما تراژدی واقعی، اواخر آن شب اتفاق افتاد. مادربزرگ بانی پس از استفاده بیش از حد از قدرتش برای باز نگه داشتن قبر، در اتاقش درگذشت.

۸. فصل ۲، قسمت ۲۱ – خورشید هم طلوع می‌کند

خاطرات خون‌آشام

خورشید هم طلوع می‌کند یکی از پر مرگ و میر‌ترین قسمت‌های سریال و در واقع رتبه‌ی یک از این نظر است. النا و خاله جرمی، جنا، تنها شخصیت‌های مجموعه بودند که هنوز از خون‌آشامان اطراف خود در امان مانده بودند.

جنا زندگی خود را وقف مراقبت از فرزندان خواهرش پس از مرگ او کرد اما در آخرین لحظات خود متوجه شد که در واقع، آنها بودند که از او محافظت می‌کردند. کلاوس برای از بین بردن نفرین خود باید خون‌آشامی را قربانی می‌کرد و به همین خاطر، بی‌رحمانه از جنا سواستفاده کرد. او جنا را کشت و دوباره به زندگی برگرداند و سپس باز هم وی را برای منافع خودخواهانه خود کشت. جنا یکی از بی‌گناه‌ترین شخصیت‌های سریال بود.

۷. فصل ۲، قسمت ۲۲ – وقتی در حال مرگ هستم

خاطرات خون‌آشام

پس از اینکه دیمن مورد گزش مرگبار یک گرگینه قرار گرفت، تصمیم گرفت سرنوشت خود را بپذیرد و بی سر و صدا برود. استفن برنامه‌های دیگری داشت و مجبور شد برادرش را در زیرزمین حبس کند تا مانع از این شود که او حلقه نور را زیر آفتاب بگیرد. دیمن در طول این قسمت، بدترین اشتباهات خود را مرتکب شد و در یک صحنه احساسی، روی تخت مرگ، به خاطر این اشتباهات، عذرخواهی کرد.

استفن موفق شد او را درمان کند و دیمن در همان زمان، شفا یافت. استفن بعد از درمان دیمن، مجبور شد برادرش و النا را ترک کند و با کلاوس به جای دیگری سفر کند و افراد دورگه‌ای بسازد.

۶. فصل ۶، قسمت ۱۴ – بمان

خاطرات خون‌آشام

کارولین همیشه در دنیای تاریک سریال، مانند چراغ درخشانی بود و حتی در مواقعی که هیچ دلیلی برای امیدواری وجود نداشت، او همیشه خوش‌بین باقی می‌ماند. کارولین در طول سریال‌، سختی‌های زیادی را تحمل کرد اما هیچ چیز مانند از دست دادن مادرش، او را نشکست.

از بین همه روش‌های مرگ در یک دنیای پر از خون‌آشام، سرطان، راهی بسیار ظالمانه به نظر می‌رسید. تماشای غم و اندوه کارولین و تلاش او برای به جای گذاشتن خاطره‌ای خوب برای مادرش قبل از رفتن، بسیار ناراحت‌کننده بود. مرگ لیز پس از کارولین، بیشترین تأثیر را بر روی دیمن گذاشت، زیرا لیز، دیمن را بهترین دوست خود می‌دانست.

۵. فصل ۸، قسمت ۱۱ – تو تصمیم گرفتی که خوب باشی

خاطرات خون‌آشام

بانی بنت هیچ وقت در خاطرات خون‌آشام، رنگ شادی به خود ندید. افراد دائما مانند یک شی با او رفتار می‌کردند و تا زمانی که به او نیاز داشتند با او خوب بودند و از او می‌خواستند تا طلسمی بخواند و مشکلاتشان را برطرف کند و به محض برطرف شدن مسائل، او را نادیده می‌گرفتند. برای اولین بار در تاریخ سریال، بالاخره بانی فردی به نام انزو سنت جان را پیدا کرد که به او بیش از هر چیز دیگری اهمیت می‌داد.

انزو و بانی بدون شک بهترین زوج این مجموعه بودند و به نظر می‌رسید که بانی شاید پایان خوشی را که شایسته آن بود به دست آورد اما لحظاتی قبل از اینکه بانی و انزو در غروب آفتاب قدم بزنند، استفن که وجودش عاری از انسانیت شده بود، انزو را درست در مقابل چشمان بانی کشت. این صحنه، تکان‌دهنده و غم‌انگیز بود.

۴. فصل ۳، قسمت ۲۳ – از دست رفته

خاطرات خون‌آشام

مرگ النا یکی از بهترین پیچش‌‌های داستانی این سریال بود، اگرچه برخی از طرفداران حدس می‌زدند که در نهایت، این اتفاق قطعی نمی‌شود. ربکا هنگام رانندگی، النا و مت را به بیرون جاده فرستاد و آن‌ها درست مانند تصادف والدین النا، داخل آب افتادند. النا سعی می‌کرد فرار کند و در عین حال، تصاویر فلش‌بکی از صحنه تصادف خانواده النا پخش می‌شد که موجب اشک ریختن بینندگان می‌گردید.

استفن سعی کرد که النا را مانند گذشته نجات دهد اما النا به او التماس کرد که در عوض، مت را نجات دهد. استفن به خواسته او احترام گذاشت اما هنگامی که برای نجات النا بازگشت، او غرق شده بود. هیچ کس نمی‌دانست که مردیت در همان روز وقتی النا در بیمارستان حضور داشت، به او خون خون‌آشام داده بود. بنابراین النا به‌عنوان یک خون‌آشام به زندگی بازگشت.

۳. فصل ۵، قسمت ۲۲ – خانه

خاطرات خون‌آشام

برای طرفداران سخت بود که کاملا باور کنند که دیمن سالواتوره و بانی بنت در سریال خاطرات خون‌آشام خواهند مرد و تماشای این قسمت غم‌انگیز، واقعا دشوار بود.

بانی طبق معمول خود را برای کمک به دیگران فدا کرد و دیمن در طرف دیگر این ماجرا گیر کرد و نتوانست نزد النا برگردد. النا نمی‌خواست او را ببیند اما طاقت نیاورد و به دیمن التماس کرد که او را ترک نکند. دیمن به حرف‌های او گوش داد و سپس با او صحبت کرد و حرف‌های خودش هم به همان اندازه غم‌انگیز بودند. در آخرین تصویر این فصل، بانی و دیمن دست یک‌دیگر را گرفته بودند و خود را برای اتفاقات ناگوار آینده، آماده می‌کردند.

۲. فصل ۶، قسمت ۲۲ – من مدام به تو فکر می‌کنم

خاطرات خون‌آشام

هنگامی که نینا دوبروف پس از ۶ فصل، تصمیم به ترک سریال گرفت، نویسندگان خاطرات خون‌آشام مجبور شدند راهی برای حذف شخصیت او پیدا کنند. منطقی نبود که النا دوستانش را ترک کند و بدین ترتیب، مرگ او در قسمت آخر سریال، مانع از آن شد که النا و دیمن برای همیشه با خوشبختی در کنار هم زندگی کنند.

النا در پایان، در خوابی مانند خواب زیبای خفته فرو رفت و فقط پس از مرگ بانی می‌توانست از خواب بیدار شود. تمام شخصیت‌ها در صحنه‌ای غم‌انگیز و احساسی، قبل از قرار دادن النا در تابوت فرصت داشتند تا با او خداحافظی کنند.

۱. فصل ۸، قسمت ۱۶ – من احساس قهرمانانه‌ای داشتم

خاطرات خون‌آشام

حتی بینندگانی که در طول سال‌های آخر، دیگر سریال‌ را تماشا نمی‌کردند، تحت تأثیر پایان‌بندی آن قرار گرفتند. استفن، دارو را به دیمن تزریق کرد و خود را برای نجات اطرافیانش فدا کرد. او در حالی که به سوی زندگی پس از مرگ حرکت می‌کرد، با النا روبه‌رو شد و این دو خداحافظی غم‌انگیزی با یک‌دیگر داشتند.

در ادامه دیدیم که دوستان و خانواده‌ی استفن در سوگ او گریه کردند اما دیمن بیشتر از همه تحت تأثیر قرار گرفت. یک صحنه فلاش فوروارد در این قسمت نشان می‌دهد که دیمن و النا به زندگی پس از مرگ می‌روند و دیمن و استفن در آخرین تصویر سریال و در صحنه‌ای اشک‌آور، دوباره با یکدیگر دیدار می‌کنند.

منبع: Screenrant

راهنمای تماشای سریال


برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

۱۸ دیدگاه
  1. Hamid. A

    از سریال های مورد علاقمه دم
    سازندش گرم. بازیگرا *♡دیمن خیلی دوست داشتم به خصوص حرف زدنش وحرکتایی که موقع حرف زدن انجام میداد استمن خوب بود ولی دیمن بهتر بود. الینا وبانی عالی بودن کارولاین تو عشق تجار بود زیادی عشق رد بدل میکرد… خلاصه فیلم عالی بود.

  2. M

    یعنی دیمن میمیره؟

  3. هلیا

    سریال قشنگی بود ولی اون دو فصل آخرش خیلی رفت روی مخم چون من از شخصیت کرولاین متنفر بودم. توی کل سریال شخصیت هایی که عالی بودن استفن، الینا و بانی بودن به خاطر تمام فدا کاری هایی که برای خانوادشون و بقیه کردن، و دیمن و کاترین شخصیت های جذابی داشتن چون هر دو شرور بودن اما داستان زندگیشون قابل درک بود. ولی کرولاین با رفتار لوس و بی جهتش و مثلث عشقی های تمام نشدنیش با مت و تایلر و استفن و کلاوس و انزو آلاریک خیلی آزارم داد. حس میکنم چون شخصیت زیاد طرفدار داشت و بازیگر خوبی داشت نویسنده ها از یه جایی به بعد زیاد بزرگش کردن، ولی من فصل آخر رو کلا گذاشتم کنار از بس این شخصیت حسود و غیر منطقی رفت تو مخم.

  4. Fateme

    سریال خاطرات یک خوناشام بهترین بود من از اول تاپایان این سریال ودیدم وواقعا لذت بردم خصوصا وقتی حرکات چهره دیمن ونسبت به بقیه میدیدم …سریال بی نهایت زیبایی بود دوستش داشتم ازشخصیتاش دیمن وکارولاین دوست داشتم

    1. Hamid. A

      عا خیلی باحال بود

  5. یه نفر

    عاقا میگم اگه استفن مرد چطور تو یه قسمت سریال اصیل ها بازی کرد؟؟؟؟

    1. Airin

      اون قسمت اصیل ها به قسمت ۱۴ فصل ۷ برمیگرده

  6. Yasin

    سریال باحالی بود من از اولین فصل تا آخر طرفدار استیفن بودم و همینطور طرفدار دیمن و الینا ولی وقتی دیمن عاشق الینا شد متنفر شدم و وقتی الینا هم زیاد به دیمن توجه میکرد و که در آخر اونم عشقش رو اعتراف کرد از الینا هم متنفر شدم و تنها کسی که خیلی دوسش دارم استیفن دمش گرم I love Stephen

    1. محمد

      دقیقا همین حس

    2. .....

      دقیقا منم…

  7. Yasin

    سریال باحالی بود من از اولین فصل تا آخر طرفدار استیفن بودم و همینطور طرفدار دیمن و الینا ولی وقتی دیمن عاشق الینا شد متنفر شدم و وقتی الینا هم زیاد به دیمن توجه میکرد و که در آخر اونم عشقش رو اعتراف کرد از الینا هم متنفر شدم و تنها کسی که خیلی دوسش دارم استیفن دمش گرم I love Stephen

  8. N:B

    تو قسمت آخر یعنی دیمین و الینا مردن؟

    1. ناشناس

      اره هم استفن هم الینا و هم دیمن میمیرن:)

      1. Armita

        چرا میمیرن

  9. ناشناس

    همین الان هم که اینو خوندم اشکم در اومد😢ای کاترین خدا لعنتت کنه

  10. Aynaz

    جزو بهترین سریال هاست😪

  11. سجاد

    جز بهترین سریال ها

  12. Zahra

    عالی بود این سریال

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما