۱۲ حقیقت ناگفته از فیلم «خون به پا میشود»
وقتی فیلم خون به پا میشود ساختهی پل توماس اندرسون سال ۲۰۰۷ اکران شد، همه حس کردند که با تجربهای منحصربهفرد و تکرار نشدنی طرف هستند. منتقدها حسابی تحویلش گرفتند و دربارهی ویژگیهای مثبت پرشمارش نوشتند و از تأثیر انکارناپذیر آن گفتند. همه میگفتند این فیلم به حدی سنگین و تکاندهنده است که امکان ندارد بعد از تماشایش فراموشش کنید. با اینکه خون به پا میشود تنها برندهی دو اسکار شد (یکی اسکار بهترین بازیگر مرد برای دنیل دی لوئیس و یکی برای رابرت السویت فیلمبردار) نامزدیاش در رشتههای پرشمار از تدوین گرفته تا بهترین فیلم، نشان از اهمیت و جایگاه ویژهی آن داشت.
خون به پا میشود فیلمی است که تأثیری ماندگار و همیشگی روی مخاطبش میگذارد. نقشآفرینی مهیب و گیرای دنیل دی لوئیس، پایانبندی تکاندهنده و مناظر چشمنواز و بکر فیلم کاری با تماشاگرانش میکند که نتوانند از فکر آن رهایی یابند. فیلم پل توماس اندرسون داستانی چندلایه و عمیق دارد و شخصیتهایی پیچیده و پر از ابهام. با ما همراه باشید تا تعدادی از حقایق ناگفته و پشت پردهی خون به پا میشود را بخوانید.
۱. ماجرای رمان نفت
ساخته شدن خون به پا میشود را مدیون لندن هستیم. پل توماس اندرسون کارگردان این فیلم (که تلفیقی است از ژانر وسترن و مؤلفههایی مشابه همشهری کین) زمانی در لندن بود و دلش برای وطنش آمریکا تنگ شده بود و ایدهی جدیدی به سرش نمیزد و نمیتوانست فیلمنامهای بنویسد. تا اینکه به شکلی اتفاقی دستش به رمان نفت! نوشتهی آپتون سینکلر رسید. بعد از خواندن این رمان، فوری چشمهی خلاقیتش دوباره خروشان شد و ایدههای بسیاری در سرش به وجود آمد.
کسانی که رمان نفت! را خواندهاند، متوجه شباهتهای آن با فیلم خون به پا میشود نخواهند شد چرا که پل توماس اندرسون حین نوشتن داستان این فیلم، تنها رگههایی را از این رمان برداشته و قصهی خودش را روایت کرده. در این رمان، کاراکتر ضدقهرمان قصه مثل فیلم خون به پا میشود نقش محوری و مرکزی ندارد و اندرسون آن را بهعنوان منبعی برای شکلگیری ساختمان اصلی قصهاش به کار برده.
۲. دنیل پلینویوی واقعی؟
پل توماس اندرسون برای نگارش فیلمنامهی خون به پا میشود از رمان نفت! آپتون سینکلر الهام گرفت، اما طبق گفتههای خودش تنها صد صفحهی اول این کتاب را استفاده کرده. «منظورم این نیست که از کتاب خوشم نیامد، اتفاقا عاشقش شدم. اما به نظرم رسید که کلی سوژه و موقعیت و داستان در اطراف این ماجرا جریان دارد که حیف است سراغشان نروم. بعد متوجه شدم که سینکلر در رمانش به چه چهرههایی اشاره کرده؛ ادوارد دوهنی و هری سینکلر» برای همین اندرسون سراغ شخصیتهای واقعی و تاریخی رفت و موقعیتهای تازهتری برای فیلمش نوشت.
به گفتهی اندرسون، ادوارد دوهنی هم الهامبخش او بود و هم روی رمان نفت سینکلر تأثیر گذاشت. ادوارد دوهنی هم مثل پلینویو مرد سختکوشی بود که از هیچ به همه چیز رسید و به خاطر نفت ثروتمند شد. همچنین خانوادهی دوهنی با خشونتهایی مشابه چیزی که در خون به پا میشود دیدیدیم دست و پنجه نرم کردند. برای مثال ادوارد دوهنیِ پسر، در خانهی خودش به قتل رسید. تأثیر دوهنی روی خون به پا میشود فراتر از این مسائل است، چرا که کاخ او در جایی از فیلم دیده میشود و همان خانهای است که دنیل پلینویو در انتهای فیلم مالکش میشود. آن سالن بولینگ معروف هم درون همین خانه است.
۳. تأثیر گرفتن از تاریخ سینما
فیلمی که بیشترین تأثیر را روی خون به پا میشود گذاشته، «گنجهای سیرا مادره» (The Treasure of the Sierra Madre) ساختهی جان هیوستون است. این شاهکار سینمای کلاسیک سرشار است از استیصال، طمع، عطش دیوانهوار برای رسیدن به ثروت، دیوانگی و بیهودگی تلاش انسان. این فیلم داستان مردی به نام فرد سی. دابز (همفری بوگارت) را روایت میکند که به همراه همدستهایش به گنجی بزرگ دست مییابد.
گنجهای سیرا مادره تأثیری انکارنشدنی روی پل توماس اندرسون گذاشت. خود اندرسون طی مصاحبهای با گاردین تأیید کرد که از گنجهای سیرا مادره بهعنوان مدل و الگویی برای روایت قصهاش در خون به پا میشود استفاده کرد و در زمان نوشتن فیلمنامه، بارها و بارها به تماشای آن نشست. او به طور خاص از رویکرد جان هیوستون برای روایت قصهاش بدون لکنت و سکته بهره برد و بخشهایی از فیلمنامهاش را با بیرحمی تمام جدا کرد تا قصهاش با شتاب و ریتم بهتری جلو برود.
تأثیر فیلم هیوستون روی پل توماس اندرسون در ظرافتهای کاری خلاصه نمیشد و فراتر از این مسائل میرفت. به گفتهی خود اندرسون، گنجهای سیرا مادره تأثیری معنوی روی او گذاشت. «تمام پرسشها و پاسخهای اساسی زندگی در این فیلم وجود دارد. دربارهی طمع و جاهطلبی و بدگمانی است و باعث میشود بدترین جنبههای انسانیت را ببینید…هر شب قبل خواب گنجهای سیرا مادره را میدیدم تا با دیدن آن خوابم برود.»
۴. شروع یک همکاری
پل توماس اندرسون و دنیل دی لوییس تا پیش از خون به پا میشود همدیگر را ندیده بودند. اما این کارگردان در مصاحبه با گاردین گفت که از سال ۲۰۰۰ علاقه داشته که با دنیل دی لوییس کار کند. وقتی اندرسون مشغول نگارش خون به پا میشود بود، میدانست که دی لوییس را برای نقش اصلی میخواهد. خوشبختانه، دوستی مشترک به گوشش رساند که دی لوییس از فیلمهای اندرسون خوشش میآید. برای همین اندرسون اعتماد به نفس لازم را به دست آورد تا فیلمنامهی خون به پا میشود را برایش بفرستد که بخواند.
فیلمنامه بلافاصله دی لوییس را به خودش جذب کرد. «عمیقا رویم تأثیر گذاشت و تکانم داد. برای من این نشانهی خوبی است و مطمئنم میکند که کار خوبی میشود. اگر با خواندن یک متن تکان بخورید، معنایش این است است که دیگر قصه را از بیرون نگاه نمیکنید بلکه وارد دنیایش شدهاید…» دی لوییس دربارهی تجربهی همکاری با پل توماس اندرسون میگوید: «او مرد درجهیکی است که درست در مرز هرجومرج و آشوب کار میکند، و به نظرم غنیترین بخش برای کار هنری همین مرز هرجومرج است.»
احترام و علاقهی دوجانبهی این دو هم منجر به همکاری در خون به پا میشود شد، و هم بعدها فیلم «شبح خیال» (Phantom Thread) را کار کردند که در آن دی لوییس نقش طراح لباس وسواسی و منحصربهفردی را بازی میکرد.
۵. دوقلوهای ساندی
در فیلم خون به پا میشود دو برادر دوقلو به نام پل و ایلای ساندی را میبینیم که حسابی روی اعصاب دنیل پلینویو میروند و زندگیاش را جهنم میکنند. این برادرها بخش کوچک اما مهم از فیلم هستند و دوقلو بودنشان تئوریها و نظریههای آنلاینی را مطرح کرد و خیلیها معتقد بودند که هر دو یک نفر هستند و نقش دو برادر دوقلو را بازی میکنند.
اما شاید جالب باشد که بدانید این ماجرا بر حسب اتفاق رخ داد و از ابتدا در فیلمنامه نبود. گویا میانههای فیلمبرداری خون به پا میشود بودند که تصمیم دوقلو بودن این برادرها گرفته شد. در ابتدا، پل دینو تنها نقش پل ساندی را بازی میکرد و حضور کوتاهی هم داشت. بازیگر نقش برادر مسلطتر او ایلای، که حضور بیشتری در فیلم داشت، کل اونیل بود. اونیل در میانهی فیلمبرداری از پروژه جدا شد و پل دینو نقش دو نفر را بازی کرد، آن هم در حالی که تنها چهار روز برای آماده شدن فرصت داشت.
شایعههای زیادی دربارهی علت جدایی اونیل از پروژه مطرح شده بود، و بعضیها میگفتند که اونیل از شخصیت دی لوییس وحشت کرده و نتوانسته ادامه دهد. اما واقعیت سادهتر از این حرفهاست. اونیل در مصاحبهها گفت که دی لوییس همیشه رفتاری انسانی و مهربانانه داشته، و علت جدایی او از پروژه این بود که پل توماس اندرسون از نقشآفرینیاش راضی نبوده و نتوانسته با او ارتباط بگیرد.
۶. اضطراب پشت موسیقی متن
خون به پا میشود تلاش زیادی میکند تا مخاطبش را همیشه نگران و مضطرب نگه دارد و تعلیقی آزاردهنده به او منتقل کند، و موسیقی متن حیرتانگیزش بخشهای زیادی از این جریان را به سرانجام میرساند و کاری میکند تا تمام صحنهها و دقایقش را با اضطراب دنبال کنیم.
جانی گرینوود از اعضای گروه ریدیوهد آهنگساز خون به پا میشود بود و در مصاحبهای گفت که در این فیلم سعی داشت تا از سازهای قدیمی به نحوی استفاده کند که حس و حال مدرن داشته باشند. «شما میتوانید با سازهای کلاسیک کاری کنید که حس اضطراب و نگرانی منتقل کنند. این حس که یک کاسهای زیر نیمکاسه است و انگار منتظر اتفاق ناجوری هستید.» حتی اگر متوجه اشتباه بودن موقعیت نشوید، ناخودآگاه حسی از نگرانی سراغتان میآید و ذهنتان را درگیر میکند.
در موسیقی خون به پا میشود، سازهای زهی را طوری دستکاری کردهاند که صدایشان شبیه آژیر اخطار شده، و ریتم موسیقی به شکلی است که یاد تجهیزات و دستگاههای حفاری نفت میافتیم. انگار سر و صدایی است که با نظم و دقتی عجیب کنار هم قرار گرفته، صدای ذهنی که سوی دیوانگی و جنون در حرکت است.
۷. دیلون فریزر
یکی از نقشآفرینیهای درخشان خون به پا میشود متعلق به نابازیگری به نام دیلون فریزر است که نقش پسر ناتنی دنیل پلینویو را بازی میکند. فریزر آنقدر خوب و درست و به جا بازی میکند که با دیدنش حس میکنید یک ستارهی کم سن و سال به سینمای جهان اضافه شده. اما خون به پا میشود تنها حضور او در سینماست.
پل توماس اندرسون دربارهی فریزر گفت که او بچهای بهشدت باهوش بود که خیلی سریع معنا و مفهوم صحنهها را درک میکرد و خیلی وقتها بهتر از بزرگسالها میفهمید. «استعدادی ذاتی داشت. نه به عنوان یک بازیگر، بلکه به عنوان یک انسان. او یک مرد جوان است. پیرمردی که انگار در بدن یک پسربچه زندانی شده.» فریزر همچنین ترسی هم از ابراز نظرهایش نداشت و خیلی راحت پیشنهادهایی دربارهی نقشش به اندرسون میداد، پیشنهادهایی که معمولا اندرسون از آنها استقبال میکرد.
علاوه بر اینها، فریزر حضوری جذاب و تأثیرگذار در صحنه داشت و تمام عوامل او را دوست داشتند و از صراحت لهجهاش استقبال میکردند. خود دنیل دی لوییس عاشقش شده بود. پل توماس اندرسون میگفت که روزهایی که فریزر سر صحنه نمیآمد، همه حس میکردند انگار چیزی کم است.
۸. خوردن میلکشیک
یکی از معروفترین و شاخصترین صحنههای خون به پا میشود، جایی است که دنیل پلینویو به ایلای ساندی (که حالا مستأصل و درمانده حقیر شده) میتوپد و حرفهای تندی علیهش میزند. دنیل زمانی چشمش به زمینهای ایلای بوده و میخواسته هرطور شده آن را تصاحب کند و در آنجا مناطق حفاری احداث کند. اما حالا زمین ایلای بیارزش شده و چاههای نفت اطرافش کاری کرده که تمام ذخایر نفتی آن خالی شود. پدیدهای که دنیل از آن با مثال میلکشیک یاد میکند. «اگه تو یه میلکشیک داشته باشی، و منم یه میلکشیک داشته باشم، من با نی خودم میام سمت تو و از میلکشیک تو میخورم. میلکشیک تو رو میخورم انقدر میخورم که تموم شه!»
زمانی که خون به پا میشود اکران شد، نقل قول «من میلکشیک تو رو میخورم» بین همه رایج بود و مردم مدام دربارهاش حرف میزدند. اما ریشهی این نقل قول به قدیمترها برمیگردد. گویا سال ۱۹۲۴ در جلسهای بین نمایندگان مجلس که دربارهی استخراج نفت بود، این مثال زده شد.
۹. جایی برای پیرمردها نیست
رقابت بین خون به پا میشود و «جایی برای پیرمردها نیست» (There Will Be Blood) در اسکار یکی از هیجانانگیزترین اتفاقهای سینمایی آن سال بود. هر دو وسترنهای درجهیک و تاریک و محبوبی بودند که ویژگیهای منحصربهفرد و هواداران خودشان را داشتند.
اما این رقابت به صحنهی اسکار محدود نبود. گویا لوکیشن و محل فیلمبرداری دو فیلم نزدیک به هم بوده و همین ماجرای جالبی را رقم زده. یک روز سر صحنهی خون به پا میشود، میخواستند نمایی را بگیرند که در آن آتشسوزی بزرگی رخ میدهد و چاه نفت به آتش کشیده میشود. اما اشکالی فنی پیش آمد و بیشتر از اینکه شعلهی آتش دیده شود، دود به پا خاست و آسمان را فرا گرفت. این دود بزرگ باعث شد تا تیم فیلمبرداری جایی برای پیرمردها نیست نتوانند آن روز چیزی ضبط کنند و نمایی خارجی بگیرند.
۱۰. طراحی لباس
مارک بریجز، طراح لباس، تقریبا پابهپای پل توماس اندرسون معروف شد و به جایگاهی رفیق رسید. بریجز در تمامی فیلمهای اندرسون سمت طراحی لباس را برعهده داشت، از «برد دشوار» (Hard Eight) تا «لیکریش پیتزا» (Hard Eight). هردو سلیقه و دیدگاه مشابهی دارند و سبک کاریشان هم با هم جور است. برای همین همکاری طولانیمدتشان تا این حد خوب جواب داده و به نتیجه رسیده.
شاید کار و زحمت بریجز بیشتر در رشتهی خیال به چشم بیاید (فیلمی که پر است از لباسها و جامههای زیبا و پرجزئیات) اما او برای طراحی لباس خون به پا میشود هم تلاش زیادی کرده تا حس و حال داستان و شخصیتها به بهترین شکل ممکن منتقل شود. یکی از جنبههای مهم طراحی لباس این فیلم، به کلاه شخصیت دنیل دی لوییس برمیگشت. بریجز کلاه او را در هر مقطع از داستان به شکلی طراحی میکرد تا نشاندهندهی رشد شخصیتی او باشد و در هر نقطه از قصه، به ما بگوید که او دچار چه تغییر و تحولی شده.
در ابتدا او کلاه بدون شکل و ویژگی معدنچیها را به سر میکرد، و هر چه قدرتش بیشتر میشد و جایگاه بالاتری پیدا میکرد، لبهی کلاهش هم گشادتر و بزرگتر میشد و جنس پارچهاش مرغوبتر. دنیل دی لوییس برای هر کدام از این کلاهها زمان مخصوصی صرف میکرد تا به آنها خو بگیرد. به گفتهی بریجز، وقتی دنیل دی لوییس این کلاهها را روی سرش میگذاشت، تبدیل به دنیل پلینویو میشد.
۱۱. بهترین نقشآفرینی عمر
نقشآفرینی بینظیر دنیل دی لوییس در نقش دنیل پلینویو سالها پیش از اینکه فیلمی به نام خون به پا میشود وجود داشته باشد رقم خورد. او همیشه سمت شخصیتهای سرسخت و خشن کشیده میشد، شخصیتهایی که با پیشنهادهایی که به او میشد فرسنگها فاصله داشت. دی لوییس همیشه آرزوی بازی در نقشهای اینچنینی را در سرش میپروراند.
به سختی میتوان شخصیتی سرسختتر و چالشیتر از دنیل پلینویو پیدا کرد، و احتمالا این خشکی و خشونت ذاتی او و قدرتطلبی دیوانهوارش چیزی بوده که دنیل دی لوییس را سمت این نقش کشانده. «بلافاصله حس کردم سمت دنیایی کشیده میشوم که چیزی از آن نمیدانم. رازآلود و کنجاویبرانگیز بود. با خودم فکر کردم «خدایا به دادم برس، مجبورم این کار را انجام دهم.»
دنیل دی لوییس حسابی خودش را برای این نقش آماده کرد و از منابع بسیاری الهام گرفت. رمان نفت! آپتون سینلکر را خواند تا دربارهی ماجرای نفت و استخراج آن زمان بداند، دربارهی زندگی ادوارد دوهنی تحقیق کرد، و در جزئیات زندگی روزمرهی آن دوران غرق شد تا کاملا درک کند که زندگی کردن در کالیفورنیای آن زمان چگونه بوده، و اینکه سر و کله زدن آدمها با نفت خام چه تغییراتی در آنها ایجاد میکرده. ذره ذره و بهتدریج تمام این اجزا را کنار هم قرار داد تا شخصیتی ماندگار خلق کند و بهترین نقشآفرینی عمرش را به نمایش بگذارد.
۱۲. میراثی غنی
سال ۲۰۱۹ گاردین مصاحبهای با پل توماس اندرسون ترتیب داد و از او پرسید که آیا فکر میکند خون به پا میشود بهترین فیلم قرن است یا نه. اندرسون هم به شوخی گفت بدش نمیآید این عنوان دهانپرکن را بپذیرد، ولی مطمئن است که بسیاری فیلم بهتر از فیلم او در این قرن ساخته شده. اما همه میدانیم که اگر لیستی از بهترین فیلمهای قرن اخیر تهیه شود، خون به پا میشود در نزدیکیهای صدر فهرست قرار خواهد گرفت.
در واقع وقتی از منتقدان سینمایی خواستند تا بهترین فیلمهای دههی ۲۰۰۰ را معرفی کنند، خون به پا میشود بارها و بارها در صدر فهرست منتقدهای متفاوت قرار گرفت. وقتی سال ۲۰۱۶ BBC از منتقدان نظرسنجی کرد که ۱۰۰ فیلم برتر قرن اخیر تا امروز را معرفی کنند، خون به پا میشود رتبهی سوم را از آن خود کرد.
منبع: Looper
فیلم چرت و خسته کننده ای بود