۱۲ حقیقت ناگفته دربارهی استیو کارل؛ ستارهی فیلمهای کمدی
چه کسی فکرش را میکرد بازیگر جوانی که در فیلم «سو موفرفری» (Curly Sue) نقشی کوتاه و بدون دیالوگ داشت، روزی تبدیل به ستارهای مطرح و محبوب شود که گیشهها را فتح کند و با نقشآفرینیهای مثالزدنیاش نامزد اسکار شود؟ نقش حاشیهای استیو کارل در آن فیلم اتفاقی نبود که نوید ظهور یک ستارهی موفق را بدهد، اما او یک دهه بعد تبدیل به چهرهای فوقالعاده و بینظیر در سینما شد که هم در نقشهای کمدی غوغا به پا میکرد و هم در فیلمهای درام و جدی موجب شگفتی همه میشد.
- معرفی سریال آفیس؛ تجربهی زندگی با دوستداشتنیترین آدمهای دنیا
- ۱۲ بازیگر مشهور که از سریالهای کمدی وارد سینما شدند
استیو کارل طی این سالها در فیلمها و سریالهای موفق و متعددی بازی کرده، از سریالهای کمدی پرطرفداری مثل «اداره» (The Ofiice) گرفته تا سریال درامی مثل «برنامه صبحگاهی» (The morning Show). کارل بارها و بارها ثابت کرده که بازیگر ماهر و کاربلد و شگفتانگیزی است و از پس انواع و اقسام نقشها بر میآید و همیشه نقشآفرینیهای خیرهکننده و ماندگاری به نمایش میگذارد.
استیو کارل که سالهای اولیهی حضورش در سینما نقشهای فرعی بازی میکرد، مسیر ستاره شدن را با شتاب زیادی طی کرد و خیلی زود تبدیل به چهرهای مهم و تأثیرگذار در هالیوود شد که خیلیها برای فروش فیلمها یا پربیننده شدن سریالهایشان به حضور او تکیه میکردند.
۱. داستان آشنایی استیو کارل با همسرش
نانسی کارل همسر استیو کارل هم مثل خودش کمدینی بااستعداد است که از چهرههای ثابت «برنامه زنده شنبهشب» (Saturday Night Live) به حساب میآید. این دو همدیگر را در شیکاگو و کلاب کمدی «شهر دوم» (Second City) ملاقات کردند، جایی که استیو به نانسی یاد داد چطور در لحظه موقعیت کمدی خلق کند و شوخیهای بداهه بسازد. (کلاب کمدی به رستورانها، بارها و کافههایی گفته میشود که در آن بستری برای کمدینها فراهم میکنند تا برای مردم استندآپ کمدی اجرا کنند یا شوخیهای بداهه را به نمایش بگذارند). نانسی آن زمان در یک بار کار میکرد، و استیو هم غالبا به آن بار سر میزد و با خودش کلنجار میرفت که از او بخواهد با هم بیرون بروند، ولی مدتی طول کشید تا موفق شود.
استیو کارل در برنامهی الن دجنرس دربارهی این قضیه گفت: «هر وقت میخواستم با او سر حرف را باز کنم، چنین چیزهایی میگفتم «هی، میدونی، من اگه بخوام از یه زنی بخوام باهام بیرون بره، حتما یکی شبیه تو رو انتخاب میکنم. دقیقا شبیه تو.» بعد اون میگفت «اگه یکی مثل تو بخواد از یه زنی مثل من بخواد باهاش بیرون برم، من حتما باهاش بیرون میرم.» تا چند هفته همین شکلی با هم حرف میزدیم… و بالاخره واقعا رفتیم بیرون. عالی بود.» از آن زمان تا کنون، استیو کارل و همسرش نانسی در پروژههای مشترک زیادی حاضر شدند، از جمله قسمتهایی از سریال اداره.
۲. او مدتی در یک سریال کمدی انیمیشنی صداپیشگی میکرد
استیو کارل از بازیگرهای همیشگی برنامه زنده شنبهشب نبود، اما در پروژهی دیگری حضور تقریبا ثابتی داشت. او در سریال انیمیشنی «زوج بهطور مبهم همجنسگرا» (The Ambiguously Gay Duo) به همراه استیفن کولبرت صداپیشگی میکرد. این سریال انیمیشنی تا قبل از اینکه بخشی از برنامه زنده شنبهشب شود، مربوط به برنامهی دیگری بود و به همین دلیل کسی از بازیگرهای همیشگی برنامه زنده شنبهشب صداپیشگی گری را بر عهده نگرفت و این نقش به استیو کارل رسید.
این سریال بهعنوان بخش کوتاهی از «برنامهی دانا کاروی» (The Dana Carvey Show) پخش میشد و ایدههای بامزه و واقعا خندهداری داشت. برنامهی دانا کاروی نسبت به زمان خودش جلوتر بود و ایدههای دیوانهواری را مطرح میکرد، برای همین نتوانست خیلی ادامه پیدا کند. بدون شک اگر این برنامه در دورهی ما و در شبکههایی مثل Adult Swim ساخته و پخش میشد، سرنوشت کاملا متفاوتی پیدا میکرد.
این سریال انیمیشن کمدی هجویهای بود بر آثار ابرقهرمانی و با تمام مؤلفههای آشنای آنها شوخی میکرد. از حضور دستیار در کنار قهرمان اصلی گرفته تا لباسهای تنگ و چسبانی که میپوشیدند. با اینکه سریال بعد از ۸ قسمت به کار خود پایان داد، استیو کارل همیشه از آن بهعنوان تجربهای دلچسب و دوستداشتنی یاد میکند و چندجایی گفته که تیم سازندهی این انیمیشن سکوی پرتابش شدند تا در آینده به موقعیتهای بزرگتری برسد.
۳. استیو کارل از بعضی مصاحبههای نمایش روزانه پشیمان است
هواداران جوانتر و کمسنوسالتر سریال اداره شاید این را ندانند، اما استیو کارل طی سالهای ۲۰۰۳ و ۲۰۰۴ بهعنوان کمدینی شناخته میشد که فقط نقش خبرنگارهای قلابی را بازی میکرد. در «نمایش روزانه» (Daily Show) آیتمی کمدی وجود داشت که در آن استیفن کولبرت مثلا نقش خبرنگاری را بازی میکرد که از موقعیتهای احمقانه گزارش میگرفت. کولبرت پیشنهاد داد که استیو کارل را بهعنوان دستیار این خبرنگار بیاورند تا موقعیتهای بامزهتری خلق شود.
حضور استیو کارل در این برنامه تبدیل به یکی از اولین موفقیتهای بزرگ او شد، اما خود کارل معتقد است که میتوانست در مقاطعی بهتر از اینها ظاهر شود. او طی مصاحبهای با هالیوود ریپورتر میگوید: «اینکه آدمهایی را که حقشان است مسخره کنیم اتفاق بامزهای به حساب میآید، اما این قضیه روی دیگری هم داشت که واقعا بیرحمانه بود.» با این حال، استیو کارل به رفاقتش با جان استوارت سازنده و مجری نمایش روزانه ادامه داد و بعدها هم در فیلم «وسوسهانگیز» (Irresistible) به کارگردانی او بازی کرد.
۴. در فیلم بروس قدرتمند سرش را به آتش کشیدند
استیو کارل در «بروس قدرتمند» (Bruce Almighty) یکی از اولین نقشهای مهم سینماییاش را بازی کرد و در کنار جیم کری قرار گرفت. این فیلم موفقیتهای زیادی کسب کرد و در گیشه عملکرد خیلی خوبی داشت، و برای استیو کارل هم موقعیتی مناسبی فراهم میکرد تا حسابی استعدادهایش را به نمایش بگذارد.
صحنهی معروفی را که در آن بروس (جیم کری، که حالا قدرتهای خدا را به دست آورده) کاری میکند تا شخصیت استیو کارل جلو دوربین و آنتن زندهی تلویزوین پرتوپلا بگوید و حرفهای عجیبوغریب بزند، همه دیدهایم. اما گویا قرار بوده این صحنه طولانیتر از این حرفها باشد و به جایی برسد که کلهی استیو کارل آتش میگیرد. حتما فکر میکنید شعلهها را با جلوههای ویژهی کامپیوتری در آورده بودند، ولی جریان چیز دیگری بود.
بعدها مشخص شد که این صحنهی حذف شده را با جلوههای ویژهی میدانی به اجرا در آورده بودند. کارل در برنامهی گراهام نورتون دربارهی این ماجرا گفت: «حتی جلوههای ویژه هم نبود…واقعی بود، جلوهی میدانی و واقعی جلوی دوربین. یک لولهی گاز از پشت کمر من رد کردند، بعد روی سرم سیمپیچ گذاشتند. ژل نسوز هم روی صورتم زدند که نسوزم. بعد یکدفعه این شعلهی عظیم یک متری را روشن کردند.» استیو کارل اولین بازیگری نیست که در شرایط پرخطر قرار میگیرد، ولی احتمالا از اینکه صحنهی مورد نظر را حذف کردند و هیچکس هم ندیدش حالش گرفته شده.
۵. فیلم گوینده و حضور استیو کارل در دولت بوش
پیش از اینکه آدام مککی با فیلمهایی مثل «معاون» (Vice) و «بالا رو نگاه نکن» (Don’t Look Up) حسابی سیاستزده شود و فیلمهایی سرشار از طعنههای سیاسی بسازد، کمدیهای ساده و بامزهای میساخت مثل «گوینده: افسانهی ران برگندی» (Anchorman: The Legend of Ron Burgundy) با بازی ویل فرل و جمعی از کمدینهای هالیوود.
در این فیلم که سال ۲۰۰۴ اکران شد، استیو کارل نقش شخصیتی ابله و دیوانه را بازی میکرد به نام بریک تاملند. در پایان فیلم و طی نریشنهای انتهایی آن متوجه میشویم که بریک تاملند سمتی در دولت بوش به دست آورده و مشاور ارشد شده. نکتهی جالب ماجرا اینجاست که وقتی چند سال بعد، آدام مککی فیلم معاون را ساخت تا داستان زندگی دیک چینی معاون جرج بوش پسر را با زبان خاص خودش روایت کند، استیو کارل را برای نقش دونالد رامسفلد، وزیر سازمان وزارت دفاع ایالات متحده آمریکا انتخاب کرد.
البته که همه میدانیم رامسفلد به معنای واقعی کلمه شبیه بریک تاملند نبود و آدام مککی هم سعی نکرده جهان سینمایی مرتبط به هم بسازد و بگوید این همان بریک تاملند است. داستان فیلم گوینده در دههی ۷۰ میلادی میگذرد، و رامسفلد آن زمان در واشنگتن بود. قبل از اینکه رامسفلد رئیس دفتر جرالد فورد شود، سفیر ریچارد نیکسون در ناتو بود، چیزی که او در فیلم معاون از آن بهعنوان کاری به درد نخور یاد میکند.
آیا ممکن است که رامسفلد به حدی از این سمت و شغلش بیزار بوده که به نیکسون به دروغ میگفته که در اروپاست، در حالی که واقعا در سن دیهگو بوده و گزارش هواشناسی میداده؟ گفتنش با ما نیست، ولی ممکن است آدام مککی چنین چیزی را در ذهنش داشته باشد.
۶. اگر فیلم باکرهی ۴۰ ساله ساخته نمیشد، ممکن بود سریال اداره کنسل شود
وقتی پخش نسخهی بازسازیشده و آمریکایی سریال اداره سال ۲۰۰۵ شروع شد، استیو کارل هنوز ستارهی بزرگ و پرطرفداری نبود و سریال هم نتوانست در همان فصل اولش موفقیتهای زیادی کسب کند. همه چیز طوری به نظر میرسید که قرار است با یکی دیگر از بازسازیهای شکستخورده طرف باشیم که بعد از یک فصل کنسل میشوند و تقریبا هیچکس فکرش را هم نمیکرد که سریال اداره روزی تبدیل به پربینندهترین سریال کمدی شود و در نتفلیکس و پلتفرمهای آنلاین دیگر رکوردها را جابهجا کند.
خوشبختانه سریال برای فصل دوم تمدید شد و از آن مقطع به بعد همه چیز تغییر کرد. همه شیفتهی آن شدند و موفقیتهایش یکی پس از دیگری پیش آمد. اما شاید برایتان جالب باشد که بدانید نزدیک بود چنین اتفاقی نیفتد و سریال اداره خیلی زود به کار خودش پایان دهد. در واقع اگر موفقیتهای چشمگیر فیلم «باکرهی چهلساله» (The 40-Year-Old Virgin) نبود و استیو کارل را به چنین جایگاه و محبوبیتی نمیرساند، ممکن بود فصل دومی برای اداره در کار نباشد.
۷. استیو کارل دوست داشت در سریال اداره بماند
سال ۲۰۱۱، استیو کارل دیگر تبدیل به ستارهی سینما شده بود و شاید خیلیها گمان کنند که جدایی او از سریال اداره به خواست خودش بوده و میخواسته بیشتر روی فیلمهای سینماییاش تمرکز کند. اما در کتاب «اداره: داستان ناگفتهی بهترین سیتکام دههی ۲۰۰۰» (The Office: The Untold Story of the Greatest Sitcom of the 2000s) حقایق جالبی را میخوانیم که نشان میدهد واقعیت چیز دیگری بوده. با اینکه کارل برنامه داشت که در آینده سراغ پروژههای سینمایی بیشتری برود، ولی علاقهای شخصی به سریال اداره و نقش مایکل اسکات داشت و دلش میخواست مدتی بیشتر در این نقش بماند.
کیم فری، طراح گریم سریال در این باره میگوید: «استیو کارل برنامه داشت تا در سریال بماند. به مدیر برنامههایش گفت و مدیر برنامههایش هم با تهیهکنندههای سریال تماس گرفت و به آنها گفت که کارل تمایل دارد قراردادی دیگر برای یکی دو سال آینده بنویسد… ولی زمان گذشت و آنها هیچ پیشنهادی به استیو کارل ندادند تا قراردادش را تمدید کند.» در نهایت، کارل هم که فکر میکرد تهیهکنندهها و مدیران شبکه تمایلی به ادامهی حضور او ندارند، از سریال جدا شد. سریال اداره بعد از رفتن استیو کارل هیچوقت نتوانست مثل قدیم باشد و خیلی زود دچار افت و تحلیل شد. البته یکی دو فصل آخر دوباره سرپا شد و توانست با تکیه بر شخصیتهای دوستداشتنی دیگرش ادامه پیدا کند و در نهایت هم یکی از بهترین قسمتهای پایانی تاریخ سریالها را تحویل بینندهها داد.
۸. قرار بود بیل موری به جای او در فیلم میس سانشاین کوچولو بازی کند
با اینکه بازیگرهای کمدی نقش درام و جدی بازی کنند اتفاق تازهای نیست، اما این ماجرا همیشه باعث شگفتی میشود. حتی کارگردانهای فیلم میس سانشاین کوچولو هم که برای نقشی جدی سراغ استیو کارل رفته بودند، در ابتدا انتظار نداشتند که او بتواند از پس آن بر بیاید. «وقتی ما با استیو کارل ملاقات کردیم، با توجه به سابقهای ذهنی که از او داشتیم نمیدانستیم که میتواند این نقش را بازی کند یا نه. ولی وقتی با هم صحبت کردیم و دربارهی شخصیت فیلم حرف زدیم و دربارهی حسوحال داستان به او گفتیم و اینکه چطور میخواهیم سراغ سوژه برویم، دقیقا با ما همنظر بود و متوجه شد که دنبال چه هستیم.»
البته که بازی در نقش مردی که به تازگی قصد خودکشی داشته کار سختی است، و آنها قبل از اینکه استیو کارل انتخاب شود میخواستند سراغ بیل موری بروند. اما بیل موری سرش شلوغ بود و نمیتوانست در فیلم بازی کند. در نهایت نقش به استیو کارل رسید و او به همه نشان داد که کاراکترهای درام و جدی را هم میتواند با مهارت و هنرمندی تمام به تصویر بکشد.
۹. استیو کارل آهنگی برای سالی سالنبرگر ساخت
«شبی با ستارههای بیش از حد»(Night of Too Many Stars) ویژهبرنامهای کمدی است که معمولا جان استوارت مجریاش است و برای آگاهی از اوتیسم و حمایت از سازمانهای مربوط به آن پول جمع میکند. سال ۲۰۱۰ استیفن کلبرت و استیو کارل آهنگ «همه راجع به سالی حرف میزنند» (Everybody’s Talking Bout Sully) را در این برنامه اجرا کردند، که در تجلیل قهرمان هادسون و خلبان معروفی بود که سال ۲۰۰۹ هواپیمایش را با فرودی اضطراری روی رودخانهی هادسون نشاند.
سال ۲۰۱۶ کلینت ایستوود فیلمی بر اساس این ماجرا ساخت که در آن تام هنکس نقش سالی را بازی میکرد. تازگیها هم که اعضای کنگره با رأیی متحد اعلام کردند که او سفید جو بایدن در سازمان بینالمللی هوانوردی کشور شود.
۱۰. استیو کارل که خودش هم پدر است با شخصیتش در منِ نفرتانگیز بیشتر ارتباط میگیرد
شخصیتهای منفی کارتونی معمولا جوری نیستند که آدمهای زیادی با آنها ارتباط برقرار کنند و خودشان را درونشان ببینند، ولی در «من نفرتانگیز» (Despicable Me) داستانی انسانی و گرم روایت میشود که شخصیت اصلیاش را برای خیلیها دوستداشتنی میکند. استیو کارل هم به خاطر همین قلب احساسی فیلم، موفق شده شخصیتی همدلیبرانگیز خلق کند که برای خودش هم جذاب است. گرو با وجود ویژگیهای ظاهری عجیب و لحن و صدای خندهدار، شخصیتی عمیق دارد.
استیو کارل در مصاحبهای گفت: «گرو شخصیتی است که تمام عمرش فکر میکرده زندگیاش باید همین شکلی باشد که هست. بعد با سه دختر کوچک آشنا میشود که زندگیاش را زیر و رو میکنند. این اتفاق او را کاملا تغییر نمیدهد، اما روی بخشی از درونیاتش دست میگذارد که همیشه وجود داشته ولی او به آن بیتوجه بوده و در اعماق فکرش پنهان بوده، به شکلی که خودش هم از وجودش خبر نداشته. این شبیه اتفاقی است که وقتی بچهدار میشویم برای خودمان میافتد.»
خیلی از بازیگرها در فیلمهای انیمیشنی حاضر میشوند تا دل بچههایشان را شاد کنند، اما کارل یک گام فراتر رفت و شخصیت پدرانهی خودش را به دل این انیمیشن آورد.
۱۱. از نظر او شخصیتش در فاکسکچر هیولا نیست
فیلم «فاکسکچر» (Foxcatcher) با کارگردانی بنت میلر بر پایهی اتفاقی واقعی ساخته شده، ماجرای جان دو پان و اتفاقهایی که بعد از آوردن کشتیگیرهای المپیکی (با بازی چنینگ تتوم و مارک روفالو) به تیمش افتاد و فاجعه آفرید. کارل نقش دو پان را بازی میکند، مردی که به خاطر شخصیت و انگیزههای پیچیدهاش دست به اقدامی وحشتناک میزند. ساختن تصویری پلید و شرور از چنین شخصیتی راحت بود، اما استیو کارل مسیر دیگری را طی کرد.
استیو کارل سراغ بخشهای عمیقتر این شخصیت رفت و با نگاهی دلسوزانه به او نگریست، و به جای اینکه دو پان را به شکل هیولایی شیطانصفت نشان دهد، او را مردی با گذشتهای غمانگیز تصویر کرد که از جایگاهش راضی نیست و مدام میخواهد چیزی را ثابت کند. کارل در مصاحبه با گاردین میگوید: «هیچوقت او را بهعنوان یک شخصیت منفی و شرور ندیدم و نمیخواستم به این شکل تصویرش کنم. او مردی بود که ابزار لازم را برای رسیدن به اهدافش نداشت، نمیدانست چطور به چیزهایی دست پیدا کند که میخواهد. وقتی از این منظر به او نگاه کنید، عمیقا تکاندهنده و غمانگیز است.»
این داستان تلخ و تاریک به موفقیت زیادی در گیشه نرسید، اما منتقدها حسابی تحویلش گرفتند و نظرهای مثبت بسیاری دریافت کرد و همه دربارهی نقشآفرینی حیرتانگیز استیو کارل اتفاق نظر داشتند. کارل به خاطر این نقش نامزد اسکار شد و بار دیگر ثابت کرد که در نقشهای درام و جدی هم به اندازهی نقشهای کمدی خوش میدرخشد.
۱۲. استیو کارل و ماجرای رکود اقتصادی
آدام مککی پیش از فیلم «رکود بزرگ» (Big Short) هم به ماجرای بانکها و وامهایشان اشاره کرده بود، ولی سر این فیلم بود که مستقیم سراغ معضل و بحران اقتصادی سال ۲۰۰۸ رفت. در این فیلم، استیو کارل نقش مارک بام را بازی میکرد.
استیو کارل بعد از اینکه درگیر پروژه شد و ابعاد این رکود بزرگ را درک کرد، در شوک و حیرت فرو رفت. همه اخبار مربوط به آن را جسته گریخته شنیده بودیم ولی کمتر کسی وارد جزئیات این ماجرا شده بود چون اساسا اطلاعات زیادی از آن در دسترس عموم قرار نمیگرفت. کارل در مصاحبهای گفت: «از اینکه فهمیدم دقیقا چه اتفاقهایی افتاده بهتزده شدم…آدمهایی را در فامیل و آشنا میشناختم که این اتفاق روی زندگیشان تأثیر گذاشت، ولی نمیدانستم دقیقا چه چیزهایی در بانکها جریان دارد. واقعا ترسناک بود.»
منبع: Looper
بسیار ههههههههه