آزمایش زندان استنفورد یکی از ترسناکترین آزمایشهای روانشناختی
صبح روز ۱۷ اوت ۱۹۷۱ در حالی که همسایههای کنجکاو از پشت پنجرهها به نظاره نشسته بودند، ۹ جوان در منطقهی پالو آلتو به جرم سرقت مسلحانه و زورگیری توسط افسران پلیس محلی دستگیر شدند. این مردها دستبند به دست در عقب ماشین پلیس منتظر انتقال به ایستگاه پلیس پالو آلتو بودند، که پلیس با چشمبندهایی از راه رسید و آنها را با چشمانی بسته به زندانی مصنوعی یا گروه روانشناسی دانشگاه استنفورد برد!
آزمایش زندان استنفورد و گمانهزنیها بر سر نتایج آن!
این ۹ جوان شرکتکنندگان آزمایش روانشناسیای به نام آزمایش زندان استنفورد «Stanford Prison Experiment» بودند که یکی از بحث برانگیزترین مطالعات در تاریخ روانشناسی اجتماعی (یک فیلم درام هم با همین نام ساخته شده است!) به شمار میرود.
در آزمایش زندان استنفورد از آزمودنیهایی با خصوصیاتی مشخص همچون افراد دانشجو، سفیدپوست، از طبقهٔ متوسط، بالغ (از لحاظ عقلی)، با ثبات (از لحاظ هیجانی)، نرمال، و باهوش و با تابعیتی از سراسر آمریکا و کانادا استفاده شده بود. قبل از آزمایش این ۲۴ نفر فرد برگزیده، پرسشنامهای در مورد سوابق خانوادگی خود، تاریخچهی سلامت جسمی، روحی و رفتارهای اجتماعی را پر کرده بودند، که حاکی از عادی تلقی شدن این افراد بود. پس از انتخاب افراد واجد شرایط تیم تحقیقاتی این افراد را به شکل کاملا تصادفی به دو گروه زندانبانان و زندانیان تقسیم کردند. طی همین رویه زندانبانان در حدود بیست و چهار ساعت از آغاز مطالعه، تحقیر و روانی سوء استفاده از زندانیان را طبق دستورالعمل تیم تحقیقاتی آغاز کردند.
به علت رفتارهای شدیدا سادیسمی زندانبانان و ترسِ از کنترل خارج شدن وضعیت، این آزمایش بعد از ۶ روز از شروع فعالیت در حالی که قرار بود دو هفته به طول بیانجامد، متوقف شد!
در همین راستا زندانیان هم خیلی زود مطیع سوء استفادههای زندانبانان شدند، از طرفی در طی آزمایش اعتراضات کمی هم از طرف زندانیها شکل میگرفت. جالب است بدانید که به علت شرایط روانی و رفتارهای شدیدا سادیسمی زندانبانان و همچنین به خاطر ترسِ از کنترل خارج شدن وضعیت، این آزمایش بعد از ۶ روز از شروع فعالیت در حالی که قرار بود ۲ هفته به طول بیانجامد، متوقف شد!
کمتر از یک دهه قبل بود که مطالعات میلگرام اوبیدینس نشان داد که مردم عادی، اگر توسط فردی در موقعیت بالاتر نسبت به خود، تشویق شوند میتوانند دیگر افراد را با آنچه دردناک و کشنده تلقی میشود، مورد حمله و شکنجه قرار دهند. در همین راستا برای بسیاری از افراد، نتایج آزمایش استنفورد بر این این اصل تأکید دارد که افراد عادی در صورت بهرهمندی از قدرتی بیش از حد، میتوانند به افرادی ظالم و بیرحم تبدیل شوند. امروزه بیش از چهل و پنج سال از آن آزمایش میگذرد و بسیاری از محققان سعی دارند که درسهای حاصل از زندان استنفورد را با رفتارهای ظالمانهای همچون رفتار نگهبانان در زندان ابوغریب «Abu Ghraib» مقایسه کنند! آزمایش زندان استنفورد را میتوان نمایشی از قدرت خارقالعادهی موقعیت در نظر گرفت که قدرت هنجارهای سازمانی در درون محیطهایی مثل زندان را نشان میدهد. به عبارتی هر کدام از ما میتوانیم با توجه به موقعیتی که در آن قرار داریم به فردی ظالم و خشن تبدیل شویم!
نتایج آزمایش زندان استنفورد چندان واضح نیست، چراکه از ابتدای کار این مطالعه با ابهام دنبال شده است!
و با این حال باید بدانید که نتایج آزمایش زندان استنفورد چندان هم واضح نیست، چراکه از ابتدای کار این مطالعه با ابهام دنبال شده است. همانطور که این آزمایش نشان میدهد، افراد عادی میتوانند از پتانسیلهای زشت رفتاری برخوردار باشند، همچنین نحوهی شکلگیری شرایط میتواند بر رفتار ما تاثیرگذار باشد. اما آیا این مطالعه در تلاش برای گوشزد کردن خطر فردی است یا سازمانی؟ آیا یافتههای این آزمایش، به طور خاص مربوط به زندانها میشود یا کل زندگی را در بر میگیرد؟ اصلا آزمایش زندان استنفورد واقعاً چه چیزی را نشان داده است؟
شرح آزمایش زندان استنفورد
جذابیت این آزمایش ارتباط زیادی با برنامهریزی ظاهراً ساده آن دارد! به این ترتیب که آزمایش تنها شامل زندانیان، زندانبانان، زندان جعلی و برخی از قوانین اساسی حاکم بر محیط میشد؛ اما از طرفی واقعیت زندان جعلی به شدت دستکاری شده بود و زندانبانان و زندانیان به روشهایی عمل میکردند که تا حد زیادی از قبل با توجه به نحوهی ارائه نقشها، تعیین شده بود. بنابراین به منظور درک معنای آن باید بدانید که هدف این آزمایش از همان ابتدا، برانگیختن تجربه کار و زندگی در یک زندان وحشیانه و ظالمانه بود.
از همان ابتدای کار اولویتهای زندانبانان توسط فردی به نام زیمباردو «Zimbardo» (سرپرست تیم تحقیقاتی) تنظیم شده بود؛ در عین حال اندکی پس از نتیجهگیری و توقف این مطالعه، وی در جلسهی ارائه به همکاران خود در استنفورد، شرایط هر زندانی در آزمایش را شرح داد. دکتر زیمباردو اذعان داشت که هر مرد به دقت مورد انگشتنگاری و بازرسی بدنی قرار میگرفت و پس از شستوشو با مایع ضد شپش، به او یک یونیفرم مخصوص زندان داده میشد! به جای اسم به آنها شماره داده میشد و یک زنجیره سنگین در نزدیکی مچ پا به آنها میبستند تا فراموش نکنند که زندانیاند! همچنین صندلهای لاستیکی و یک کلاه تنگِ ساخته شده از نایلون از دیگر اقلام داده شده به زندانیان بود.
در کنار این موارد زیمباردو توضیح داده است که اگرچه زندانیان واقعی مرد، لباس نمیپوشند، اما در این آزمایش ما کاری کردیم که احساس حقارت و ناراحتی در آزمودنیها با استفاده از یک لباس یکپارچه و بدون هیچگونه لباس زیری ایجاد شود. همچنین به جای تراشیدن موی سر افراد از کلاههایی تنگ و نایلونی استفاده شد! در عین حال زندانبانان هم با لباسهای خاکی رنگ، سوت، اسلحه و عینک آفتابی آینهای (به منظور جلوگیری از ارتباط چشمی) با الهام از از زندانبانان فیلم «Cool Hand Luke» پا به آزمایش گذاشتند.
در اغلب موارد زندانبانها بدون دستورالعملهای صریح و به شکل لحظه به لحظه عمل میکردند، اما باید بدانید که این مساله به این معنی نبود که آنها کاملاً خودمختار بودند! زندانبانها اجازه نداشتند زندانیان را بزنند. هدف از این کار این بود که تیم تحقیقاتی به زندانبانان نشان دهند که در چه مقامی هستند! همچنین زندانبانها باید فردیت افراد را به شیوههای مختلف از آنها بگیرند تا زندانیها حس ضعف ناتوانی و فلاکت کنند. جالب است بدانید که خود دکتر زیمباردو هم در این آزمایش شرکت کرده بود و نقش سرپرست زندان را بازی میکرد.
در اغلب موارد زندانبانها بدون دستورالعملهای صریح و به شکل لحظه به لحظه عمل میکردند، میتوانستند افراد را تحقیر کنند اما اجازه نداشتند زندانیان را بزنند!
در همین راستا زمانی که اختلافاتی بین یک زندانی و زندانبانان ایجاد و اوضاع بین این افراد از کنترل خارج میشد، آزمودنیها منتظر پیامی از طرف ناظرین تحقیق بودند. اما نظر ناظرین کاملا واضح بود، همینطور خوب است، به کارتان ادامه دهید! درواقع عدم بازخورد از طرف ناظران میتوانست این حس را به آزمودنیها القا کند که کار آنها درست است! همچنین وجود افرادی که به تماشای ماجرا نشسته بودند میتوانست به نوعی تشویق برای ادامهی رفتارهای خشن تلقی شود.
دیو ایشلمن «Dave Eshelman» یکی از زندانبانهای این آزمایش یادآوری میکند که او آگاهانه شخصیت زندان را در خود ایجاد کرده است. او اشاره میکند که در دبیرستان استاد ساخت درام و نقش بازی کردن، بوده و انجام چنین کارهایی برای او چندان جدید نیست؛ او همچنین اذعان داشت، علاقهمند بوده که در نقش خود حسابی فرو رود و ببیند تا چه حد میتواند ادامه دهد!
به طور کلی فاکتورهای ظریف دیگری هم در این آزمایش حائز اهمیت است، از جمله اینکه اغلب گفته میشود که شرکت کنندگان در این مطالعه افرادی معمولی بودند (که همینطور هم بود و آنها افرادی سالم و معمولی به شمار میرفتند)، اما لازم به ذکر است که این گروه، افرادی خود انتخاب شده بودند که برای آگهیای روزنامهای در مورد یک مطالعهی روانشناختی بر زندگی در زندان اعلام آمادگی کرده بودند.
در سال ۲۰۰۷ دو روانشناس به نامهای توماس کارناهان «Thomas Carnahan» و سم مک فارلند «Sam McFarland» آگهی آزمایش استنفورد را بازآفرینی کردند با این تفاوت که در یکی از آگهیها عبارت زندگی در زندان را حذف کردند. این دو روانشناس دریافتند افرادی که هر یک از این آگهیها جواب مثبت دادهاند در مجموعه رویکردی روانشناختی متفاوتی نسبت به هم داشتند. به این معنی که کسانی که فکر میکردند در یک مطالعهی روانشناسی حول زندگی در زندان شرکت میکنند، به طور قابل توجهی سطح پرخاشگری، اقتدارگرایی، خودشیفتگی و تسلط اجتماعی بالاتری داشتند و در اقدامات نوعدوستانه و همدلانه نمره کمتری نسبت به گروه دیگر دریافت کردند.
علاوه بر این، حتی در آن نمونهی خود انتخاب شده هم، الگوهای رفتاری حالتی همگن و یکنواخت نداشتند. درواقع بخش اعظمی از این مطالعه به این ایده بستگی داشت که آزمودنیها به طور گستردهای هویت فردی خود را رها کنند تا نقش زندانیان مطیع و زندانبانهای مستبد را به خوبی اجرا کنند. اما، در طول آزمایش آزمودنیها آنگونه که فکر میشد رفتار نکردند! در حالی که برخی از آزمودنیها، زندانبانهایی بیرحم بودند، برخی دیگر در مورد اعمال راهکارهای خشن، مردد بودند. برخی حاضر نمیشدند در بازیهای دگر آزارانه شرکت کنند و حتی عدهای از زندانبانان با زندانیان مهربان بودند و همین موضوع هم زیمباردو و تیمش را کلافه میکرد. از طرفی یکی از زندانیان به نام ریچارد یاکو «Richard Yacco» به یاد دارد که در روز دوم در زندان استنفورد شورشی به وجود آمد و زندانیها تختخوابهای خود درب سلول را مسدود کردند و از بیرون آمدن امتناع میکردند و هیچیک از کارهایی را که زندانبانها به آنها میگفتند را انجام نمیدادند.
در حالی که برخی از آزمودنیها، زندانبانهایی بیرحم بودند، برخی دیگر در مورد اعمال راهکارهای خشن، مردد بودند. برخی حاضر نمیشدند در بازیهای دگر آزارانه شرکت کنند و حتی عدهای از زندانبانان با زندانیان مهربان بودند!
بنابراین آنچه از جزئیات این آزمایش ناشی میشود، مسلما یک عکس کاملاً واضح نیست بلکه یک نقاشی آبرنگ مبهم است. در حالت کلی، درست است که برخی از زندانبانان و زندانیان به روشهایی بیرحمانه و هشداردهنده رفتار میکردند، اما این نکته هم حائز اهمیت است که شرایط محیطی و تلقی افراد از تشویق به چنین رفتارهایی در آن نقش، باعث این دسته از کنشها شده باشد. جالب است بدانید که خود دکتر زیمباردو در مورد جزئیات و ماهیت آزمایش زندان استنفورد توضیح میدهد که تنها حدود یک سوم از زندانبانان رفتاری مستبدانه و خودمختار داشتند که در جامعهی آماری آزمایش، در کل حدود چهار نفر میشد؛ بنابراین چنین نکاتی ممکن است نتیجهگیری در مورد تغییر در رفتارهای افراد عادی در موقعیتهای مختلف مانند زندان را زیر سوال ببرد.
شک در نتایج آزمایش و تکرارپذیری آن
البته در خصوص انتشار چنین نتیجهای تا حدی دکتر زیمباردو و اظهارتش از آزمایش مقصر حساب میشود، چراکه در اکتبر سال ۱۹۷۱، خیلی زود پس از اتمام مطالعه و قبل از انتشار یک نتیجهی دقیق از نظر شناختی و تحلیلی، از زیمباردو خواسته شد تا در مورد آزمایش زندان گواهی دهد. در چنین حالتی اظهارات دراماتیک او حتی پس از شرح کاملِ آزمایش زندان استنفورد، به شنوندگان اجازه داد تا اجبار محیطی را با اغراق بیشتری در نظر بگیرند.
دکتر زیمباردو این مطالعه را به عنوان تلاشی برای درک روانشناختی زندانی و زندانبان بودن، توصیف کرد. اما در کنار آن تأکید کرد که به زندانبانان دستورالعمل خاصی داده نشده است و آنها میتوانستند برای حفظ قانون و نظم هر کاری بکنند. همچنین وی در توضیح نتایج اذعان داشت که اکثریت شرکتکنندگان دیگر قادر به تفکیک خود از نقش نبودند، که جای شک و بررسی بیشتر دارد. بنابراین این آزمایش هم همچون هر آزمایش علمی دیگری نیاز به پاسخهایی دقیق به سوالات جامعهی علمی، تکرارپذیری، بررسی شرایط آزمایش و تحلیلهای روانشناختی دارد تا اثبات شود که نتایج حاصل قابل استناد است.
منبع: NEW YORKER
مجبورتون نکردن که در مورد یه مطلب تخصصی که اطلاع ندارید یا رشته تحصیلیتون نیست نظر بدید یا چیزی بنویسید