سوالات بیپاسخ فصل اول سریال «سندمن»
پس از بیش از ۳۰ سال کش و قوس، اقتباسی که مدتها از داستان سندمن منتظرش بودیم به کارگردانی نیل گیمن و در قالب یک سریال تلویزیونی در نتفلیکس پخش شد.
این سریال دنیایی را ایجاد میکند که گاهی اوقات مانند صفحات خود کمیک سندمن احساس میشود. این مجموعه داستان رویا/مورفئوس (تام استوریج)، ارباب رویاها را دنبال میکند که رودریک برگس (چارلز دنس) به عنوان فردی معتقد به سحر و جادو از او کمک میگیرد تا پسرش را زنده کند. قلمرو رویا در یک بازه زمانی شروع به فروپاشی میکند و بشریت از التهاب مغز و بیحالی یا به اصطلاح بیماری خواب رنج میبرد.
- ۱۱ کمیک برتر که سریالهای تلویزیونی از روی آنها اقتباس شدند
- هر آنچه در مورد سریال «سندمن» میدانیم؛ فانتزی جدید نتفلیکس
- هر آنچه باید قبل از تماشای سریال «سندمن» دربارهی او و خاندانش بدانید
هشدار: در این متن، داستان سریال «سندمن» لو میرود
فصل اول دو جلد اول این رمان گرافیکی تحسینشده را شرح میدهد: جلد ۱، پیش درآمدها و شبها و جلد ۲، خانه عروسک. روایت این فصل نسبتا مشخص است اما باز هم چند مسئله نامعلوم وجود دارد که پیامدهای مهمی برای فصل ۲ و بعد از آن دارند.
آیا کورینتیان واقعا رفته است؟
کورینتیان که بوید هالبروک نقش او را بازی میکند، توسط رویا ناپدید میشود تا کاری را که از قبل شروع کرده بود، به پایان برساند. او به جمجمهای کوچک تبدیل میشود که از قضا توسط رویا و لوسین (ویوین آچمپانگ) درست شده است. کورینتیان فعلا رفته اما او منطقا میتواند باز هم بازگردد. اصلا شاید او برای مبارزه در جنگ آتی علیه لوسیفر برگردد.
آچمپانگ در مصاحبهای با کولایدر در پاسخ به این سوال که دوست دارد باز هم در آینده در سریال حضور داشته باشد یا خیر، به شخصیت خود ابراز علاقه کرد و گفت: «بله قطعا دوست دارم ولی فعلا این مسئله را به دست سرنوشت میسپارم.» با این حال، در حال حاضر، جمجمهای که کورینتیان چشمدندانی در آن حضور دارد احتمالا برای مدتی در کاخ رویا خواهد بود.
آینده یوهانا کنستانتین چیست؟
یوهانا کنستانتین (جنا کولمن) در قسمت ۳، «کمی از رویای من را در خواب ببین» معرفی میشود. یک سکانس فلشبک، افسانههای سنتی جان کنستانتین و یوهانا و ماجرای واقعه نیوکاسل و فرستاده شدن آسترا لوگ (نینا گالانو) به جهنم را دوباره به تصویر میکشد. یوهانا پس از تهیه کیسه شن برای رویا، به ماجراجویی خود ادامه میدهد. یوهانا با توجه به تجربیات شخصی خود در قلمرو شیاطین، میتواند یک عنصر کلیدی در جنگ آتی در برابر ارتش لوسیفر در فصل آینده باشد.
وی مانند شخصیتهای دیگر در دنیای کمیکهای دیسی و دنیای کمانداران، تقریبا با هر گفتگو و تعاملی در داستان، نکاتی از گذشته دشوار و جذاب خود را نمایان میکند. نویسندگان در قسمتی که او در آن حضور دارد عمدا مسائل را حلنشده رها میکنند تا خط داستانی او بعدا ادامه پیدا کند. قسمت سوم سندمن از این نظر، مانند یک قسمت آزمایشی عمل میکند تا همه چیز را برای یک اسپینآف بالقوه از یوهانا کنستانتین (که خود نیل گیمن هم آن را تایید کرده) تنظیم کند.
نقشه نهایی آرزو چیست؟
در قسمت آخر فصل ۱، مشخص میشود که مغز متفکر و معمار پشت رز واکر (وانسو سامونیای)، آرزو (پارک میسون الکساندر) است. آنها برای یونیتی کینکید (ساندرا جیمز یونگ) که از بیماری خواب رنج میبرد مشکلاتی ایجاد کردند تا رویا را مجبور کنند که یکی از خودشان را بکشد و با عواقب آن دست و پنجه نرم کند. با این حال، ریشه رقابت خواهر و برادری رویا و آرزو چیست؟
عنصر رایج سراسر جهان سندمن، ماهیت ناکارآمد خانواده «بیپایان» است. رویا و مرگ (کربی هاول-باپتیست) به خوبی با هم کنار میآیند اما آرزو و لوسیفر (گوندولین کریستی) مانند گرگهای تنها به نظر میرسند. نیمه اول فصل اول حبس رویا توسط بشریت را به نمایش میگذارد و نیمه دوم درام خانوادگی «بیپایان» را به تصویر میکشد. انگیزه و نقشه آرزو مشخص نمیگردد و در بین طیفی از اختلافات خانوادگی کوچک گم میشود.
با این حال، انتظار نداشته باشید که خط داستانی این کاراکتر از این سادهتر شود. میسون الکساندر پارک توضیح داد: «آرزو همیشه به چیزی وابسته است و باید هر دو طرف را در نظر بگیرید. او عناصری خوب و شگفتانگیز و در عین حال تلخ و تاریک را در شخصیت خود جای داده است.»
چرا گرین فیدلر سرزمین رویا را ترک کرد؟
در قسمت ۱۰، «قلبهای گمشده» مشخص میشود که گیلبرت (استیون فرای) همان گرین فیدلر، سومین رویای سرکشی است که سرزمین رویا به دنبال آن است. گرین فیدلر مقصدی رویایی است که به واسطه گیلبرت به شکل انسانی تبدیل شده است. بازی عجیب و غریب استیون فرای در نقش گیلبرت (تجسم گرین فیدلر) چمنزارهای سبز، با طراوت و آرامشبخش و منظرهای زیبا را تداعی میکند. به نظر میرسد که اهمیت گرین فیدلر با کورینتیان برابر باشد، زیرا رویا جایگاه او را به عنوان یک «مقام انتصابی» توصیف میکند.
کورینتیان برای انسانها ساخته شد تا از طریق کابوس با جنبههای تاریک و تلخ انسانیت خود روبهرو شوند و گرین فیدلر نیز به گونهای ساخته شده تا انسانها زیباییهای جهان و طبیعت را در رویاهای خود تجربه کنند. پیشینه و گذشته او از طریق دیالوگهایی مختصر مشخص میشود اما چندین نکته کلیدی هنوز معلوم نیست. چرا او تصمیم گرفت که سرزمین رویا را ترک و به عنوان یک انسان زندگی کند؟
آیا او صرفا برای یک زندگی راحتتر این کار را کرد یا نقشه بزرگتری در سر داشت؟ او دقیقا در کجای سلسله مراتب سرزمین رویا قرار دارد؟ امیدواریم در فصلهای آینده این سوالات مورد بررسی قرار بگیرند. در حال حاضر، بازگشت گرین فیدلر به سرزمین رویا احتمالا سکانسی باشکوه خواهد بود که سعادت یک گردش بیدغدغه در چمنزارها را تداعی میکند.
داستان پسزمینه گرگوری چیست؟
یکی از دلخراشترین صحنههای فصل اول، جایی بود که رویا، از گرگوری، حیوان قابیل (سانجیو باسکار) و هابیل (اسیم چادوری) استفاده کرد تا سرزمین رویا را بازسازی کند. رویا باید چیزی بیعیب و پاک را جذب میکرد که هنوز بقایای قدرت او را در خود داشته باشد. بعدا مشخص میشود که قابیل و هابیل از ابتدا در سرزمین رویا زندگی میکنند و رویا مدتها پیش گرگوری را به آنها هدیه داده است و در ابتدا او را به عنوان یک کابوس خلق کرده بود. با این حال، چندین موضوع همچنان مبهم است. چرا قابیل و هابیل در رویا زندگی میکنند؟
چه چیزی باعث شد که رویا چنین هدیهای به آنها بدهد و چرا رویا گرگوری را از یک کابوس به یک رویا تبدیل کرد؟ رویا یک تخم مرغ جدید به قابیل و هابیل هدیه داد که از ناودانی به نام گلدی (یا ایروینگ، نام او بستگی به دیدگاه شما به داستان دارد) بیرون آمد اما احتمال دارد که باز هم در قالب فلشبک و در فصلهای آینده شاهد بازگشت گرگوری باشیم. اهمیت قابیل و هابیل برای روایت کلی سندمن احتمالا منجر به کاوش کاملتر تاریخچه و گذشته آنها در ادامه این اقتباس تلویزیونی میشود.
آیا بچه لیتا در امان است؟
یونیتی کینکید خود را قربانی کرد تا رز بتواند به زندگی ادامه دهد و پس از آن گرداب بسته شد و تعادل به سرزمین رویا بازگشت. با این حال، هنوز یک تهدید خاص وجود دارد و رویا اعتقاد دارد که رویای لیتا (رازانه جمال) درباره روح همسرش، هکتور، تاثیرات مخربی بر جهان خواهد داشت. رویا در پایان فصل ۱ به شدت مشغول بازسازی سرزمین رویاست.
سریال به شادی و خوشی لیتا به خاطر تولد پسرش میپردازد و حداقل به طور موقت بر تلاشهای رویا برای دور کردن او از پسرش تمرکز نمیکند. این امکان وجود دارد که پسر لیتا یک پارادوکس گردابمانند باشد و این موضوع میتواند در مقطعی از زمان و در آینده عدم تعادل دیگری را در سرزمین رویا ایجاد کند. پسر لایلا و رز که هر دو در سرزمین رویا به دنیا آمدهاند اطلاعات بالایی از این قلمرو دارند که در آینده بیشتر مشخص خواهد شد.
آیا در ادامه سرزمین بدون آفتاب را میبینیم؟
رویا در قسمت ۶ در یک روز کاری معمولی، روحهایی را به سمت «سرزمین بدون آفتاب» میبرد. رویا با ابراز شرمندگی از مقاومت انسانها در برابر مرگ، اظهار میدارد که «مرگ به همان اندازه تولد طبیعی است». مقاومت در برابر مرگ تا حدی همان چیزی است که هکتور را به ماندن در سرزمین رویا در کنار لیتا ترغیب میکند. سرزمین بدون آفتاب مکانی جدا از سرزمین رویا است که کمیکها آن را به صراحت بررسی نکردهاند.
روایت سریال، تعریف دقیق سرزمین بدون آفتاب را به تفسیر مخاطبان واگذار میکند. با این حال، این اقتباس تلویزیونی در نهایت میتواند تصویری اجمالی از این مفهوم مبهم پس از مرگ را به بینندگان ارائه دهد. «صدای بال هایش» معماها و نقاط مبهم جالبی را درباره ماهیت مرگ ایجاد میکند و مخاطبان را نسبت به ظاهر و شکل سرزمین بدون آفتاب کنجکاو نگه میدارد.
منبع: collider