چرا ترسناکترین عنصر بازیهای رزیدنت اویل زامبیها نیستند؟
در نگاهی سطحی، موضوع داستانی مجموعه بازیهای Resident Evil بسیار ساده و بدون پیچ و خم به نظر میرسد. همه چیز از اتفاقات ژوئن سال ۱۹۹۸ در کوههای آرکلی شروع شد. وقتی یک عملیات تمرینی به مشکل میخورد، تیم آلفای استارز (STARS) که یک نیروی ضربت ویژه تحت نظر اداره پلیس راکون سیتی است، برای بررسی وضعیت تیم براوو (Bravo) به عمارت اسپنسر فرستاده میشود، فارغ از اینکه صاحب واقعی این عمارت شرکتی به نام آمبرلا (Umbrella) است.
اتفاقاتی که در آن عمارت رخ میدهد در نهایت سرآغازی بر دنبالههای رزیدنت ایول هستند و نفوذ واقعی شرکت بزرگ آمبرلا را در جهان به تصویر میکشند. اما المان وحشتناک واقعی این مجموعه که زیر اجساد کارکنان آمبرلا و شهروندان زامبی دفن شده است، موازات قابل تعمیم روایت با اتفاقات دنیای واقعی است. بله، شاید زامبیها ساخته و پرداخته خیال انسانها باشند، اما گروههای علمی که با حمایت دولتها به صورت غیرداوطلبانه و اجباری روی مردم و کارکنانشان آزمایش انجام میدهند، یک پدیده واقعی و یک مشکل جدی در تمدن مدرن انسانی به حساب میآید.
مجموعهی رزیدنت ایول با خلق مصداقهایی برای نظام سرمایهداری و جنبشهای یوژنیک (که به دنبال تغییر ژنتیک انسان و ساخت نسل بیولوژیکی بهتری هستند) به روایتی میپردازد که در هستهی خود بسیار واقعگرایانه و قابلتعمیم است. شاید به همین خاطر است که این سری به یکی از محبوبترین آثار ژانر وحشت در دنیای بازیهای ویدیویی تبدیل شده و هر چقدر هم از تاریخ خلقت آن میگذرد، این اشتیاق برای غرق شدن در دنیای تاریک اهریمنانش بیشتر و بیشتر میشود.
«یوژنیک» عبارتیست که اولین بار توسط سِر فرانسیس گالتون در سال ۱۸۸۳ استفاده شد. اگر بخواهیم از نظر ریشهای این واژه را بررسی کنیم، باید گفت که تفسیری بسیار نژادپرستانه دارد و فلسفه پشت آن بر این باور است که انسانهایی با ویژگیهای ژنتیکی برتر میتوانند جامعه انسانی بهتر و کاربردیتری تشکیل دهند. با کمی فکر درمییابیم که این دقیقا ایدئولوژی آلمان نازی و رایش سوم و در مرکز آن، پیشوایی که به شکل وسواسگونه به دنبال خلق جهانی بود که در آن «اوبرمنچ» یا ابرانسان فیلسوف آلمانی فردریش نیچه، بر تمدن بشری حکمفرمایی میکند. البته اگر فراتر از تاریخ فاشیسم قدم بگذاریم، چنین جنبشهایی را به صورت ظریف و بیسروصدا در دنیای مدرن هم میتوان مشاهده کرد؛ مثلا فعالیتهای سازمان علمی کارنژ در آمریکا (Carnegie Institution for Science) در اوایل قرن بیستم.
در هر حال، حامیان جنبش یوژنیک بر این باورند که با تغییر دادن ویژگیهای ژنتیکی انسان و حتی انتخاب گروهی از انسانها که از نظر ژنتیکی برتریهای ملموس دارند، میتوان در جهت خلق جامعهای باثباتتر و عادلانهتر قدم برداشت. البته فرق فعالیت حامیان یوژنیک با فاشیسم این است که سعی دارند استدلالهای خود را با تکیه بر علوم تجربی به دیگران اثبات کنند.
از زمان عرضه اولین بازی رزیدنت ایول در سال ۱۹۹۶ تاکنون دنبالهها و آثار فرعی زیادی برای این مجموعه ساخته شده است. این پروژهها نه تنها در فضای بازیها بلکه به دیگر ابعاد رسانه دیجیتال راه یافتند و در قالب رمان، انیمیشن و حتی فیلمهای سینمایی به ریشههای شرکت آمبرلا و ارتباط آن با دولت پرداختند. در واقع این سری با ساخت یک شالوده استعاری بر پایه و اساس یک داستان ترسناک ساده، به چینش روایتی پرداخته که طی ۱۰ اثر اصلی آن برای شما ترسی ورای زامبیها و موجودات عجیب و غریب میسازد. این ترس هم نشأت گرفته از آزمایشهای غیراخلاقی شرکتی بیرحم است که به واسطهی نظام افسارگسیختهی سرمایهداری به جلو حرکت میکند و در میانپردههای ناگفته و پنهانی به شخصیت منفی اصلی مجموعه تبدیل میشود.
در بازی رزیدنت ایول ۳ فهمیدیم که جنبش یوژنیک دلیل اصلی بهوجود آمدن شرکت آمبرلا به حساب میآید. در ادامه، آثاری مثل رزیدنت ایول زیرو به ما نشان دادند که انگیزه واقعی این سازمان برای ساخت ویروس T چه بوده است، ویروسی که در ادامه به یک پاندمی جهانی تبدیل شد. این جزئیات اضافه در واقع به عوامل شکلگیری خود شرکت پرداختند و اینکه چرا این محققان به سراغ پروژههایی مثل ویروس «پیشرو» (Progenitor) یا طرح وسکر (Wesker Plan) رفتند. در واقع به نظر میرسد که آمبرلا تنها برای تامین بودجه این طرح تأسیس شده است. تا آن نقطه، روایت اصلی حول محور دخالت دولت و تئوریهای توطئهای بود که حکومت را به این پروژه وصل میکرد. آلبرت وسکر، یکی از شخصیتهای منفی اصلی سری رزیدنت ایول، از همین جا متولد شد. حتی طراحی ظاهری او با پوست سفید و موی بور همان ظاهرسازی ایدهآل نازیها را در رابطه با «اوبرمنچ» تداعی میکند. در ادامه روایت هم وسکر تجلی نیروی اهریمنی مجموعه است که توسط طراح آن یعنی آسول اسپنسر (Oswell E. Spencer) حمایت میشود.
در تاریخ مجموعه رزیدنت ایول، درجههای مختلفی از چنین تفسیرها و مصداقهایی را در قالب اسناد موجود در خود بازیها و حتی محتوای بیرونی مثل کتاب راهنمای ژاپنی Perfect Guides دیدهایم. حتی در رزیدنت ایول ۵ بازیکن از مقصود اسپنسر برای خلق آمبرلا و خلق کردن ویروس در آیندهای نزدیک خبر دارد. وجوه بارز این در یکی از کاتسینهایی بازی نمایان میشود، جایی که اسپنسر و آلبرت وسکر دربارهی پروژه با هم صحبت میکنند و اسپنسر میگوید وجود این شخصیت شرور بخشی از یک آزمایش برای پیدا کردن یک «جانشین مناسب» برای انسان بود تا دوره جدیدی از تمدن با حضور این ابرانسانها شکل بگیرد. در پایان بازی هم گیمرها باید در یک نبرد طاقتفرسا با وسکر مواجه شوند و هر چقدر این نبرد بیشتر طول بکشد، او بخشهای بیشتری از نقشه خود را برای ما نمایان میکند.
حتی مونولوگ وسکر در این بخش از رزیدنت ایول ۵ با الهام از فلسفههای داروینیسم اجتماعی (که میگوید تنها بهترین و مناسبترین آدمها در جامعه بقا پیدا میکنند) نوشته شده است و دری هم به فرضیه ابرانسان نیچه باز میکند. با اینکه ایدههای نیچه به خودی خود توسط او برای رایش سوم تبلیغ نشدند، چرا که چندی قبلتر از بوجود آمدن این جنبش جان سپرد، خواهر او این فلسفه را به حزب نازی برد که در نهایت ایدئولوژی برترپنداری سفیدپوستان آنها را تغذیه کرد.
اگر این مونولوگ وسکر را کنار دیگر المانهای روایی و مفهومی و ظریف بازیهای مجموعه قرار دهیم، به ترسی عمیق میرسیم که منبع آن به مباحث فکری، اجتماعی و سیاسی انسان در تاریخ تمدن گره میخورد.
رزیدنت ایول ۶ این استعاره را با به تصویر کشیدن دخالت دولت آمریکا در بازمتولدکردن بعضی از شخصیتهای آمبرلا در طول مجموعه بسط میدهد. همانطور که میدانید، یکی از اصلیترین کاراکترهای شرور این سری شخصی به نام درک سیمونز است. او مشاور امنیت ملی رییس جمهور وقت در روایت بازی و مهره اصلی در اتخاذ تصمیم نابود کردن راکون سیتی با بمب حرارتی بود. سیمونز بخش زیادی از مدارک موجود در مورد رابطه دولت آمریکا با شرکت آمبرلا را از بین میبرد و در رزیدنت ایول ۶ میبینیم که او نقش بسزایی در بوجود آمدن یک پاندمی جدید برای جلوگیری از نشر این اطلاعات دارد.
مسألهای که در هسته رزیدنت ایول این مجموعه را به اثری ترسناک از حیث وجودی تبدیل میکند این است که ما کماکان مشابه این اتفاقات را در دنیای واقعی هم میبینیم. مثلا چند دهه قبل، دولت آمریکا با «عملیات گیره کاغذ» (Operation Paperclip) بیش از ۱۶۰۰ دانشمند آلمانی را پس از سقوط رایش سوم و پایان جنگ جهانی دوم از کشورشان ربایید و آنها را برای مبارزه با تهدید شوروی در اوج جنگ سرد در اروپا به کار گرفت. اطلاعات این عملیات و وقایع مربوطه تا ۵۰ سال محرمانه ماند تا اینکه سازمان سیا پروندههای آن را منتشر کرد.
همچنین در دوره حکمفرمایی مستعمراتی ژاپن بر آسیا، واحد ۷۳۱ (Unit 731) با انگیزه ساخت سلاحهای بیولوژیکی برای دولت ژاپن شکل گرفت. عنوان رسمی این نیرو «واحد جلوگیری از پاندمی و تصفیه آب ارتش کوانتونگ» بود که هدف اصلی آن را از انظار عمومی پنهان میکرد. یکی از پروژههای بالقوه واحد ۷۳۱ ساخت «بمب طاعون» بود که روی جمعیت چین استفاده شد تا قدرت آن ارزیابی شود. این گروه آزمایشهای انسانی وحشتناک و متعددی انجام داد که منجر به مرگ صدها هزار نفر شد. با اینکه در سال ۱۹۹۵ بسیاری از پروژهها و خلقهای موفق یا ناموفق این گروه در یک مصاحبه در مجلهی نیویورک تایمز فاش شدند، دولت آمریکا به دلیل ارتباط خود با این سازمان به اعضای آن در قبال اطلاعات بدست آمده در آزمایشها مصونیت داد و اکثر این جنایتکاران بیرحم بدون مجازات به سراغ زندگیهای خود رفتند.
شاید رزیدنت ایول به طور مستقیم از این پدیدهها الهام نگرفته باشد، اما اقتباس بازی از چنین عناصری که با تاریخ موازات ملموس دارند، کمی تأملبرانگیز و البته وحشتناک است. آمبرلا در بازیهای شرکت کپکام در قبال آزمایشهای خود حتی ذرهای اخلاقمداری ندارد و ناخواسته و با زور شمشیر روی کارکنان خود و جمعیت دنیا آزمایش انجام میدهد. این رویکرد را میتوان در مصاحبهای قدیمی با یکی از اعضای واحد ۷۳۱ به روشنی مشاهده کرد. در این مصاحبه، یکی از دانشمندان گروه میگوید که آنها حتی روی کودکان هم بدون هیچ شرم یا عذاب وجدانی آزمایش انجام میدادند.
خط روایی مشابهی در آزمایشهای غیراخلاقی که بعضا به جنایتهای جنگی شبیه هستند، در مجموعهی رزیدنت ایول دیده میشود. آمبرلا در ادامه مجموعه تحت عنوان شرکت ترایسل (Tricell) دوباره متولد میشود و از قاره آفریقا بهعنوان مکانی برای آزمایش پروژههای جدید خود استفاده میکند. حتی همین موضوع هم نمونه واقعی دارد، چرا که شرکتهای داروسازی متعددی در چند دههی اخیر از این متد برای ارزیابی تولیدات خود استفاده کردهاند.
آثار جدیدتر رزیدنت ایول هم به صورت ظریف به این مفاهیم پرداختهاند. مثلا در رزیدنت ایول ۷ با اینکه خبری از ویروسهای فراگیر نیست، اما شاهد ساخت سلاح شیمیایی «اولین» (Evelyn) هستیم که ارتباط مبهمی با شرکت آمبرلا دارد. با اینکه این نسخه از پرداختن مستقیم به این استعاره فراگیر که در سراسر مجموعه دیده میشود، خودداری میکند، بازی جدید آن یعنی Resident Evil Village باری دیگر رشتههای این روایت را از سر میگیرد و به جلو میبرد.
در پایان «ویلج» بازیکنان با گروهی به اسم جوخه گرگ شکاری (Hound Wolf Squad) مواجه میشوند که از انشعابات سرکش سازمان BSAA محسوب میشود. شخصیت اصلی داستان کریس ردفیلد یکی از اعضای این جوخه است که در طی اتفاقات این دنباله متوجه میشود بخش اصلی BSAA به دنبال فرستادن سلاحهای بیوارگانیک برای از بین بردن باقی ویروسها هستند. در رزیدنت ایول ۵ کریس و جیل ولنتاین فهمیدند که BSAA از ریشه فاسد است و شرکت ترایسل از سرمایهگذاران اصلی این گروه ضدتروریستی به حساب میآید. در دیگر بازیهای رزیدنت پس از نسخه پنجم، ما کم و بیش با این نقطه روایی مواجه شدیم اما در «ویلج» بود که بالاخره آثار واقعی فساد این سازمان امنیتی را دیدیم.
میتوان اظهار کرد که رزیدنت ایول قابلیت این را دارد که به ریشههای مفهومی و فرامتنی خود بازگردد که به ترس بسیاری از ما انسانها در این عصر مدرن دامن میزند. با اینکه آلبرت وسکر مرده و به همراه آن رویای یوژنیک اسپنسر هم مبنی بر عصر جدیدی از انسانها دفن شده، رزیدنت ایول: ویلج باری دیگر به سراغ این المان مهم روایی در مجموعه میرود و به انگیزههای پنهانی سازمان BSAA میپردازد. اینکه این سازمان امنیتی با استفاده از سلاحهای شیمیایی بلوآمبرلا میخواهد در جهان تغییر بوجود بیاورد دقیقا همان نقطهایست که از آن، روایت اولین بازی رزیدنت ایول آغاز شد. و اگر این اتفاق بیفتد، رزیدنت ایول باری دیگر به یکی از مهمترین دغدغههای عصر ما میپردازد؛ اینکه بسیاری از این سازمانهای تحقیقاتی نظامی در دنیای واقعی به طور اجتنابناپذیر تحت تسلط حزب یا گروهی هستند که بیشترین قدرت سیاسی یا ثروت مالی را دارد.
این مسأله در دنیایی که با پاندمی و همهگیری ویروسی مثل کرونا دست و پنجه نرم میکند و تقریبا دو سال است که از روند عادی خود خارج شده، حتی بیش از قبل حائز اهمیت است. هنوز هم که هنوز است، نمیدانیم که ویروس کرونا از کجا نشأت گرفته. یک اشتباه ساده و یک جهش ژنتیکی ناگوار، یا سلاحی شیمیایی که در یک آزمایشگاه توسط سازمانهای نظامی تولید شده است؟ شاید سالها بگذرد تا بالاخره از واقعیت ماجرا مطلع شویم، اما این واقعیت هرچه که باشد، میدانیم در نهایت به ضرر بشریت تمام میشود. حال هم که تهدید وجودی واقعی این ابعاد جامعه بشری را دیدهایم، ترسی که رزیدنت ایول در قالب یوژنیک و این سلاحهای بیولوژیکی به ما القا میکند از همیشه تأثیرگذارتر و تأملبرانگیزتر است.
در نهایت ترس واقعی مجموعهای مثل رزیدنت ایول در زامبیها و شکارچیان اهریمنی این سری نیست، بلکه در واقعیت تلخیست که گریبان نظام سرمایهداری و بخشهای تشکیلدهنده آن را گرفته، نظامی که در یک چارچوب رقابتی یا همان سلسله مراتب مثلثی به نیاز مبرم ما به بحث «یوژنیک» اصرار میورزد و اگر واقعگرایانه به مسأله نگاه کنیم، به نظر نمیرسد که بتوانیم در آینده نزدیک پاسخ یا راهحلی برای رستاخیز این ایدههای برترپنداری خطرناک پیدا کنیم.
منبع: Polygon