۱۰ واقعیت ناخوشایند درباره اقتباس از بازیهای ویدیویی
بازیهای ویدیویی در اشکال، اندازهها و ژانرهای مختلف هر ساله به بازار عرضه میشوند اما واقعیت این است که تنها تعداد کمی از آنها داستانپردازی خوب و شخصیتهای متقاعدکنندهای دارند و این دسته از آثار خوراک خوبی برای اقتباسهای سینمایی و تلویزیونی هستند. با توجه به این که پیداکردن ایدههای تازه و در عین حال جذاب در صنعت سینما به شدت دشوار شده است، بازار اقتباس از بازیهای ویدیویی این روزها حسابی داغ است و «آخرین بازمانده از ما» (The Last of Us) یکی از جدیدترین نمونهها به حساب میآید که از قضا با واکنشهای انتقادی مثبتی هم مواجه شده است.
راههای مختلفی برای اقتباس از یک بازی ویدیویی وجود دارد اما در وهلهی اول اگر با بازی پرطرفداری سروکار داشته باشیم، همیشه پای انتظارهایی در میان است که برای سازندگان اقتباسهای سینمایی یا تلویزیونی حسابی دردسرساز میشوند؛ بنابراین اگر یک مخاطب سختگیر هستید هنگام تماشای این دسته از اقتباسها انتظارات برآورده نشدهای دارید که باعث میشوند نتوانید به طور تمام و کمال از تماشای آنها لذت ببرید.
۱۰- مخاطبانی که با بازی آشنایی ندارند احساس میکنند بخش مهمی از لذت تماشای فیلم را از دست دادند
اقتباسهای بازیهای ویدیویی معمولا تمام تلاششان را میکنند تا به منبع اصلی کاملا وفادار باشند و در عین حال بتوانند با مخاطبان تازهواردی که هیچ شناختی از بازی ندارند ارتباط برقرار کنند. به این منظور اصطلاحات، شخصیتها و موقعیتهای کلیدی در ابتدای فیلم یا سریال معرفی میشوند. البته گیمرها معمولا از تماشای این سکانسها خوشحال نمیشوند و معتقدند خودشان همهی آنها را میدانند و بهتر است زودتر سر اصل مطلب بروند اما در هر صورت وجود آنها برای تازهواردها حیاتی است.
با این همه تازهواردها حتی اگر هیچ پیشزمینهای از داستان بازی نداشته باشند و هیچ بخشی از آن برایشان لو نرفته باشد، باز هم احساس میکنند بخشهای مهمی از داستان را از دست دادند و در هر صورت نمیتوانند با این دسته از اقتباسها مثل آثار اوریجینال برخورد کنند. متاسفانه این واقعیت تلخی است که هیچ ربطی به خوشساخت بودن فیلم ندارد و گریزی از آن نیست حتی دربارهی سریال پرطرفداری مثل «آخرین بازمانده از ما».
۹- این اقتباسها روند بازیهای ویدیویی را لو میدهند
تمام هدف اقتباس از بازیهای ویدیویی این است که دنیای بازی را همانطور که واقعا هست و بیکموکاست به تصویر بکشند. در این روند بخش مهمی از ماجراجوییهای شخصیتهای اصلی و صد البته پیچشهای داستانی مهم به تصویر کشیده میشوند.
اگر پیش از تماشای فیلم یا سریال، موفق شوید بازی را انجام دهید که چیزی را از دست نمیدهید و میتوانید به آن به چشم تجدید خاطره نگاه کنید اما اگر بنا به هر دلیلی اول اقتباس را تماشا کردید و بعدا تصمیم گرفتید به سراغ بازی بروید باید بگوییم متاسفانه بخش مهمی از لذت آن را از دست دادید؛ زیرا حالا از داستان کاملا آگاهی دارید و هیچ چیزی نمیتواند هیجانزدهتان کند.
۸- گیمرها از فراز و فرود داستان خبر دارند
یکی از اصلیترین مشکلات اقتباسهای بازیهای ویدیویی به ویژه آنهایی که به منبع اصلی کاملا وفادار هستند این است که گیمرها فراز و فرود خط داستانی را میدانند و کمتر اتفاقی میتواند آنها را هیجانزده کند. در واقع هدف اصلی آنها این است که ببینند آیا سازندگان توانستند از پس به تصویر کشیدن لحظات مهم بازی به خوبی بر بیایند یا نه.
یک اقتباس خوب تمام تلاشش را میکند تا علاوه بر این که به خط اصلی داستان وفادار باشد، همیشه لحظات غیرمنتظرهای را در خود جای دهد که برای گیمرها هم جذاب باشند اما متاسفانه با اوج و فرودهای داستان نمیشود کار خاصی انجام داد و از قبل برای طرفداران پروپاقرص بازی لو رفتند.
۷- تماشای لایو اکشن ممکن است گرافیک بازیها را زیر سوال ببرد و بر آینده فرانچایز تاثیر بگذارد
در حالی که هنوز هم که هنوز است بسیاری از اقتباسهای بازیهای ویدیویی به صورت انیمیشن ساخته میشوند اما برای یک گیمر هیچ تجربهای به اندازهی تماشای شخصیتهای موردعلاقهاش در قالب لایو اکشن لذتبخش نیست و سریال «آخرین بازمانده از ما» HBO این موضوع را کاملا ثابت میکند.
زمانی که گیمرها ببینند بازی موردعلاقهشان در دنیای واقعی جان دوبارهای گرفته و همه چیز هم از نظر سینمایی درست است، بازگشت به دنیای گرافیکی بازی برایشان دشوار میشود. مثلا هر چند بازی ویدیویی «آخرین بازمانده از ما» خط داستانی بسیار جذابی دارد که حتی در قسمتهای آینده هم میتواند مخاطبان را با خودش همراه کند اما فراموش نکنید حالا که در قالب سریال از نظر بصری بسیار واقعگرایانهتر شده است، توقع مخاطبان از گرافیک قسمتهای آینده بازی حسابی بالا رفته که بر آیندهی این فرانچایز پرطرفدار تاثیر غیرقابلانکاری خواهد گذاشت.
۶- از مقایسه اقتباس با منبع اصلی گریزی نیست
این مورد معمولا برای افرادی به وجود میآید که همراه یکدیگر اقتباسها را تماشا میکنند و به بحث و تبادل نظر حول محور داستان و حوادث آن علاقه دارند. قاعدتا دستهای از مخاطبان گیمر هستند و دستهای هم هیچ آشنایی با منبع اقتباس ندارند. گیمرها همیشه روند فیلم یا سریال را با بازی مقایسه میکنند و ممکن است ایراداتی را به اثر وارد کنند، در صورتی که این موارد احتمالا برای تازهواردها هیچ اهمیتی ندارد اما اگر شکاف میان نظرات این دو دسته خیلی عمیق شود، آن زمان است که سازندگان باید فکر اساسی به حال اثرشان بکنند.
در هر صورت همیشه سطحی از این مقایسهها در هر اقتباسی از بازی ویدیویی گرفته تا کتاب وجود دارد؛ زیرا دستهای از مخاطبان مواد اولیهای را در دست دارند که امیدوارند در فیلم از آنها استفاده شود اما اگر این مقایسهها بیش از اندازه شوند یعنی فیلم و سریال نتوانستند به انتظارات پاسخ دهند و به علاوه بیان بیش از اندازهی این مقایسهها میتواند تجربهی تماشای اقتباس برای کسانی که با بازی هیچ آشنایی ندارند را هم خراب کند.
۵- بازیگران اقتباسها ممکن است هرگز نتوانند انتظارات طرفداران بازی را برآورده کنند
انتظارات بالای گیمرها از اقتباسهای بازیهای ویدیویی به بازیگران هم منتقل میشود. با بهبود گرافیک بازیهای ویدیویی در چند سال اخیر و استفاده از تکنولوژیهای فوق پیشرفته در ساخت آنها، شخصیتهای اصلی به طور فزایندهای واقعگرایانه به نظر میرسند؛ در نتیجه وقتی قرار است که چهرهی کاملا تازه به جای آنها نقشآفرینی کند با گارد محکم طرفدارانی مواجه میشود که معتقدند هیچ شباهتی به شخصیت محبوبشان ندارد.
متاسفانه این مورد خیلی ربطی به توانایی بازیگر ندارد و در خوشبینانهترین حالت در ابتدای فیلم یا سریال به خاطر عدم شباهت فیزیکیاش با شخصیت اصلی بازی با نقدهای کوبندهای مواجه میشود. نمونهی اخیر این ماجرا برای بلا رمزی اتفاق افتاد که علیرغم تواناییهای بازیگریاش به دلیل عدم شباهت فیزیکیاش با الی بازی «آخرین بازمانده از ما» در قسمتهای ابتدایی واکنشهای منفی از سوی بعضی گیمرها دریافت کرد.
۴- بسیاری از اقتباسهای بازیهای ویدیویی آوازه بدی دارند
بیشتر اقتباسها از بازیهای ویدیویی معمولا با واکنشهای انتقادی تندی مواجه میشوند و به همین دلیل هم هر زمان خبری از ساخت یک اقتباس تازه منتشر میشود معمولا پیش فرض نگرانکنندهای از بد بودن آنها وجود دارد که باعث میشود مخاطبان با احتیاط به این دسته از آثار نزدیک شوند.
«آرکین» (Arcane)، «کسلوانیا» (Castlevania) و حالا هم «آخرین بازمانده از ما» همگی نمونههایی هستند که علیرغم وفادار بودن به منبع، کلیشهی بد بودن اقتباس از بازیهای ویدیویی را تا اندازهای شکستهاند. با این حال هنوز هم برای تغییر این ذهنیت راه طولانی در پیش است و متاسفانه تعداد اقتباسهای بد خیلی بیشتر از اقتباسهای خوشساخت است.
۳- ترس همیشگی مخاطبان از عدم انطباق اقتباس با منبع اصلی
ساختن فیلم یا سریالی که صد در صد به منبع اقتباس وفادار باشد و بتواند به سطح انتظارهای عمدتا بالای طرفداران دو آتشهی بازی نزدیک شود به اندازهی کافی دشوار است. با این حال در موارد بسیاری دیدیم که شخصیتهای اصلی و داستانهایی که حول محور آنها میگذرد بیکموکاست به فیلم یا سریال منتقل شدند اما به محض این که سازندگان تصمیم گرفتند فقط اندکی حوادث دراماتیکتری را پیش روی این شخصیتها قرار دهند با واکنشهای به شدت تند طرفداران مواجه شدند.
«آخرین بازمانده از ما» آخرین نمونهای است که نشان میدهد چطور میتواند این انتقال را به درستی انجام داد؛ زیرا نیل دراکمن نویسنده و کارگردان بازی همراه کریگ مازن سازندهی «چرنوبیل» (Chernobyl) در راس گروه سازندهی سریال قرار دارند و این اطمینان در طرفداران به وجود میآید که حتی اگر داستان از منبع اقتباس اندکی منحرف شود حتما دلیلی وجود دارد. متاسفانه بسیاری از اقتباسها نمیتوانند به این سطح از ثبات و کنترل برسند.
۲- یک اقتباس ضعیف از بازی ویدیویی میتواند تمام فرانچایز را تحت تاثیر قرار دهد
بسیاری از مردم تجربهی دلانگیزی از انجام یک بازی ویدیویی دارند اما واقعیت این است که پس از تماشای یک اقتباس سینمایی ضعیف، علاقهشان برای پیگیری بازی را از دست میدهند و بسیاری از باگهای اقتباس را به منبع آن نسبت میدهند.
مهم نیست که یک بازی ویدیویی چقدر نقدهای مثبت دریافت کرده باشد اگر اقتباسی با همان نام شهرت بدی میان عموم مردم پیدا کند، نام فرانچایز را به دلیل نقدها و بازخوردهای منفی خدشهدار میکند. این دسته از فرانچایزها شاید بتوانند بالاخره از بمباران اقتباسها جان سالم به در ببرند اما واقعیت این است که بدنامی و نظرات مخالف را تا ابد با خودشان حمل میکنند که بر آیندهشان تاثیر غیرقابلانکاری میگذارد.
۱- نقطه پایانی بیشتر اقتباسها از بازیهای ویدیویی مشخص است
بیشتر اقتباسها معمولا وقتی اتفاق میافتند که داستان منبع اصلی کم و بیش کامل شده و به پایان رسیده پس دلیل منطقی برای بازگویی آن در قالبی متفاوت وجود دارد. این ایده روی کاغذ بسیار هیجانانگیز است اما واقعیت این است که وقتی به مرحلهی اجرا میرسد با نتیجهی از پیش تعیینشدهای مواجه میشویم که سقف محدودیتهایش میتواند برای سازندگان و صد البته مخاطبان حسابی دردسرساز شود.
صرف نظر از این که مخاطبان از روند کلی داستان اطلاع دارند یا نه میدانند که یک نقطهی پایانی از قبل تعیینشدهای وجود دارد که فیلم یا سریال ناگزیر است به آن برسد و اگر این پایان اتفاق نیفتد، وفاداری اثر به منع اصلی زیر سوال میرود پس سازندگان باید آن را بپذیرند. در صورتی که یکی از ویژگیهای داستانهای اوریجینال این است که نویسنده هر جایی که دوست داشته باشد میتواند تغییرات مورد نظر را به وجود آورد و پایان آن را با توجه به بازخوردها تغییر دهد.
منبع: cbr