فیلم قدرت سگ؛ احساسات سرکوبشدهی مردان خشن
فیلم سینمایی «قدرت سگ» (Power of the Dog) چه از نگاه منتقدان و چه از زاویه دید نشریات معتبر و جشنوارههای جهانی بیتردید یکی از آثار بسیار محبوب سال ۲۰۲۱ بوده است.
جدیدترین فیلم جین کمپیون یک درام وسترن روانشناختی است و گرچه یک داستان ساده را روایت میکند در لایههای زیرین با مضامینی چون حسادت، مردانگی، عشق و جنسیت سروکار دارد. کمپیون بابت کارگردانی این اثر سینمایی از جشنواره بینالمللی فیلم ونیز جایزه شیر نقرهای را دریافت کرد، فیلم در هفتادونهمین دوره مراسم گلدن گلوب هم نامزد دریافت جایزه در هفت بخش مختلف شد و نهایتا جوایز اصلی مراسم از جمله جایزه بهترین فیلم درام و بهترین کارگردانی را تصاحب کرد.
بسیاری از منتقدان علاوه بر تحسین خود فیلم و کارگردانی آن، به بازی درخشان بندیکت کامبربچ هم اشاره کردهاند. او یکی از شانسهای اصلی دریافت جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اصلی مرد هم در نظر گرفته شده است گرچه در مراسم گلدن گلوب نتوانست این جایزه را به دست آورد.
فروپاشی نظم زندگی گاوچران سرسخت
قدرت سگ از رمان سال ۱۹۶۷ توماس سوج به همین نام اقتباس شده. داستان فیلم با دنبالکردن ماجرای دو گلهدار آغاز میشود؛ فیل (با بازی بندیکت کامبربچ) و برادرش جرج (با بازی جسی پلمونس) یک مزرعه بزرگ و حیواناتش را اداره میکنند. دو برادر روابط بسیار نزدیکی دارند به حدی که در یک تخت مشترک میخوابند.
از همان آغاز فیلم متوجه میشویم دست کم در حال حاضر رابطه دو برادر آنقدرها هم که در ظاهر به نظر میرسد نزدیک نیست. آنها دو نوع زندگی مختلف را ترجیح میدهند. فیل سعی میکند الگوی خشن زندگیاش را به جرج تحمیل کند اما جرج به دنبال شیوههای دیگر، نوع زندگی دیگر و البته یک شریک عاطفی است تا از تنهایی خشک زندگی گلهداری بیرون بیاید.
جرج با زنی به نام رز (با بازی کیرستن دانست) که یک رستوران محلی را اداره میکند آشنا میشود، با او ازدواج میکند و رز و پسرش پیتر (با بازی کدی اسمیت-مکفی) را با خود به خانه میآورد.
فیل از همان ابتدا با ازدواج برادرش مخالف است. این دو برادر و دینامیزم رابطهشان ما را به یاد دو برادر رمان «شرق بهشت» هم میاندازند؛ یعنی چارلز و آدام که یکی عاطفی و بیزار از خشونت است و دیگری سرسخت، خشن و عاشق زندگی سخت گلهداری و کشاورزی است. در رمان معروف جان استاینبک هم آدام تصمیم به ازدواج میگیرد و چارلز با این ازدواج مخالف است. اما داستان توماس سوج به کلی مسیر متفاوتی را طی میکند و مسائل دیگری را میشکافد.
انگیزههای عمیق و درونی فیل در مخالفتش با ازدواج جرج تا حدودی ناروشن است اما دست کم ادعا میکند که در نظرش رز زنی شیاد است که جرج را فقط بخاطر ثروتش میخواهد. او که نسبت به این زن نفرت زیادی احساس میکند بهسرعت شروع به آزاردادن او و تا حدودی پسرش میکند.
رز در واکنش به این موقعیت دشوار به الکل پناه میبرد و رابطهای پیچیده هم میان فیل و پیتر، پسر رز شکل میگیرد که مسائل اصلی داستان حول محور آن جریان پیدا میکند.
تقابل دو برادر و مسأله غرب وحشی
وسترن همیشه مضامینی مرکزی مرتبط با مردانگی دارد؛ حال میتوان این مردانگی را در تقابل میان خیر و شر جستوجو کرد یا در تسخیر زمین. اما گاوچران بهعنوان یک شخصیت مرکزی و یکی از مهمترین نمادهای مردانگی در وسترن، محصول یک دوره خاص تاریخی در آمریکا است و از یک تضاد بزرگ هم رنج میبرد.
گاوچران در مفهوم تاریخیاش فردی است که گلههای زمینداران و دامداران را به مناطق طبیعی بکر غرب وحشی میبرده، در تنهایی خود با طبیعت سخت میزیسته و زندگی را هم در رابطه با همین محیط تحلیل میکرده است. از سوی دیگر مدرن و متمدنشدن آمریکا مستلزم تغییراتی زیرساختی چه در طبیعت و چه در این مدل از زندگی بوده است.
مهاجرتهای گسترده از شرق به غرب آن فضای بکر پیشین را از میان میبرد، تمدن با ریلهای قطار و استخراج معادن راهش را باز میکند و تنهایی، انزوا و دیدگاه کموبیش رمانتیک گاوچران به طبیعت را نابود میکند. شهرهای صنعتی و زندگی جدید دیگر جایی برای گاوچران باقی نمیگذارد.
گرچه در فیلم کمپیون این مسأله، از مسائل اصلی و مرکزی فیلم نیست اما تضاد میان دو برادر تا حدودی دستمایههایی از همین تضاد مهم را درون خود دارد. جرج یک زندگی بسیار شهری و مدرن را طالب است. او یک پیانوی بزرگ به داخل خانه میآورد، به دنبال شریک عاطفی است تا از تنهایی طبیعت وحشی زندگی رها شود و کت و شلوار میپوشد تا زندگی مدرن را در آغوش بکشد. در همان آغاز فیلم او را در حال استفاده از حمام خانه میبینیم.
برعکس جرج، فیل دقیقا یک گاوچران واقعی است. مردی که تمام احساسات مردانه را تا مرزهای افراطی و نهاییاش گسترش داده، به جز شنا در دریاچه به شیوه دیگری از نظافت شخصی معتقد نیست، لباسهای گاوچرانی را از تن در نمیآورد، اعتماد نمیکند، پرخاشگر است و علاوه بر سرکوب احساسات خودش، احساسات دیگران را هم سرکوب میکند.
هزینه رهاسازی امیال
تحسین منتقدان و تماشاگران نسبت به فیلم سینمایی قدرت سگ از زمان اولین اکران آن در جشنواره بینالمللی فیلم ونیز تا اکران در سینماها و پخش از نتفلیکس بسیار شفاف و پررنگ بود. اما پایانبندی فیلم کمپیون چنین شرایطی نداشت؛ پایانبندی این اثر سینمایی تا حدود زیادی به ابهام آمیخته است.
بخش پایانی فیلم که ظریف و زیرکانه تنظیم شده بخش مهمی از آنچه اتفاقافتاده را آشکار میکند و به همین دلیل کلید تحلیل کل فیلم است. اما برای بسیاری از مخاطبان درک این نکات به زمان نیاز دارد و در عین حال ممکن است برخلاف انتظارات اولیه تا حدودی هم گیجکننده به نظر برسد.
همانطور که در بررسی داستان فیلم اشاره شد رز در واکنش به فشارهایی که فیل به او و پسرش وارد میکند به الکل پناه برده است. اما نقش پیتر در این شرایط برجسته است. در اولین لحظات فیلم، یک راوی که بعدا در مییابیم پیتر است توضیح میدهد که برای او پس از مرگ پدرش مهمترین مسأله حفاظت از مادرش بوده است. گرچه پیتر پسر بیدستوپایی است اما به شدت مراقب مادرش است و بیآنکه مخاطبان فیلم کمپیون پی ببرند از مدتها قبل به حذف فیل میاندیشیده است. حتی میتوانید صحنه هولاهوپزدن پیتر در بخشهای ابتدایی فیلم را برای ریشهیابی این نفرت به یاد بیاورید؛ تلاشی برای تخلیه خشم و هدایت آن در مجاری زیرکانهتر پس از درگیری در رستوران و آتشزدن گلهای کاغذی.
در بخش پایانی فیلم در شرایطی که انتظارش را نداریم فیل بسیار غیرمنتظره بدحال شده و به سرعت میمیرد. اما دقیقا چه بر سر او آمده است؟ هنگام برگزاری مراسم در گفتوگو میان جرج و دکتر متوجه میشویم احتمال دارد فیل از سیاهزخم مرده باشد. جرج پاسخ میدهد که فیل همیشه مواظب بوده تا با دامهای مرده و آلوده تماسی نداشته باشد و در واقع مخاطبان هم در فیلم صحنهای را به یاد دارند که فیل در آن به زیردستانش میگوید به دامهای مرده بر اثر سیاهزخم نزدیک نشوند.
در عین حال میدانیم که پیتر دانشجوی پزشکی است. برای باورپذیرترکردن رفتار پیتر چند موقعیت خاص در نظر گرفته شده تا بتوانیم به درک بهتری از درونیات و عملگرایی خاص او برسیم.
پتیر در صحنهای خرگوشی را که به تله انداخته به خانه میآورد و با آن مادرش را سرگرم میکند. کمی بعد وقتی خدمتکار برای خرگوش هویج میآورد در صحنهای غافلگیرکننده متوجه میشود پیتر خرگوش را برای تشریح و کار علمی کشته و شکافته است. او بسیار خونسرد مشغول بررسی اجزای بدن خرگوش و ثبت اطلاعات و طرحهای اندام داخلی حیوان است.
در یک صحنه دیگر کمی مانده به بخش پایانی وقتی پیتر و فیل سعی دارند خرگوشی که زیر چوبها پناه گرفته را فراری دهند، پیتر با رفتاری به ظاهر نرم خرگوش را بیرون میکشد و وقتی فیل میگوید که خرگوش آسیب دیده، پیتر با یک حرکت ساده اما بسیار بیرحمانه حیوان را خلاص میکند.
مجموعه این دو صحنه برای عمیقترکردن شخصیتپردازی پیتر به کار رفتهاند و نشان میدهند که گرچه او پسرکی ظریف با احساسات ظاهرا شکننده است اما همزمان نفرت، پرخاشگری و خشم درونی سیاهی دارد که ممکن است ترسناک به نظر برسد.
نهایتا باید به یاد بیاوریم که پیتر در یک صحنه دیگر هنگام اسبسواری یک حیوان مرده پیدا میکند و پوستش را میشکافد. پوستی که میتواند سرمنشا آلودگی باشد. وقتی فیل به مزرعه برمیگردد و متوجه میشود رز پوستها را فروخته است به شدت خشمگین میشود اما در این لحظه پیتر به او پیشنهاد میدهد از پوستی استفاده کند که او نگه داشته است. این پیشنهاد بهشدت فیل را تحت تأثیر قرار میدهد چرا که با یک جمله کلیدی از طرف پیتر همراه است: «میخواستم شبیه تو شوم.»
فیل جملهای که دوست داشته و گویا در تمام مدت زندگیاش نیاز داشته بشنود را شنیده. جملهای که میتواند او را تبدیل کند به مراد همیشگیاش، مردی به نام برانکو هنری که میدانیم بت دوران نوجوانی و جوانیاش بوده؛ یک بت عاطفی و در عین حال چیزی فراتر از آن. حالا فیل در مقام برانکو هنریشدن قرارگرفته و در عین حال میتواند به امیال سرکوفتهاش هم مجال بروز بدهد.
پیش از این در صحنهای دیگر متوجه زخم دست فیل شدهایم. دیگر کافی است قطعات پازل را کنار هم قرار دهیم تا متوجه شویم دقیقا چطور پیتر با زیرکی و خونسردی از طریق پوست آلوده یک حیوان مرده از سیاهزخم، فیل را کشته است.
با این وجود فیلم هرگز به صراحت این فرضیه را تأیید یا رد نمیکند. هرگز به روشنی ثابت نمیشود که فیل قطعا بر اثر سیاهزخم مرده است؛ گرچه این ایده با سرنخهای فیلمساز واضح به نظر میرسد اما هیچوقت به شکل رسمی تایید نهایی نمیشود.
نکتهی جالب در بخش پایانی فیلم همین ابهام است. در کتابی که فیلم بر اساس آن اقتباس شده، قسمتی وجود دارد که کاملا قاطعانه موضوع درگذشت فیل بر اثر سیاهزخم مطرح میشود. برخلاف کتاب که فرایند انتقامگیری پیتر از فیل را واضح نشان میدهد در فیلم کمپیون آزادیم تا تخلیه تدریجی تنشها، اندوه و عذابی که ایجاد شده را مشاهده کنیم. در این جا مسأله اصلی زاویه دید است.
در فیلم قدرت سگ ما بخش پایانی را از زاویه دید فیل تجربه میکنیم، به همین دلیل هم با او همذاتپنداری داریم و از مرگ ناگهانیاش بهشدت غافلگیر و حتی اندوهگین میشویم. درست شبیه فیل ما هم نمیدانیم دقیقا دارد چه بلایی سرش میآید. در واقع ابهام بخش پایانی به نوعی همان ابهام احساسات عمیق درونی فیلم است که باز نمیشوند، سرکوب شدهاند و در پردههای ابهام پوشیدهاند.
کمپیون با این کار به فیلم یک وجه رازآمیز میدهد. پیش از آنکه دقیقا متوجه شویم چه بلایی سر فیل آمده دقایقی از منظر او به ماجرا نگاه میکنیم و تصور میکنیم چیزی که او را از پای درآورده احتمالا احساسات او است، چون تنها فرقی که در شرایط فیل ایجاد شده فاصلهگرفتن از آن سرسختی، بیاحساسی و مردانگی شدیدی است که پیشتر نشان میداد.
به شکلی جالب توجه، فیل در آخرین لحظات عمرش کت و شلوار میپوشد. او چکمه و لباس گاوچرانی زمختش را کنار میگذارد و طنابی که برای او یک معنای عاطفی عمیق دارد و محصول رهاسازی عواطف سرکوبشدهاش است را حمل میکند تا به پیتر برساند.
جین کمپیون عموما داستانهای فیلمهایش را حول محور امیال شخصیتها شکل میدهد و در قدرت سگ به نوعی نشان میدهد که ما میتوانیم حتی برای خودمان هم موجودی پیچیده و اسرارآمیز باشیم. در معروفترین فیلم کمپیون یعنی «پیانو» (The Piano) که این کارگردان نیوزیلندی را به شهرت و نخل طلای جشنواره بینالمللی فیلم کن رساند، هالی هانتر در نقش آدا مکگراث از یک وضعیت اسارتبار بیرون میآید و خود را به سوی رهاسازی امیالش سوق میدهد حتی اگر لازم باشد برای آن بهایی سنگین پرداخت کند.
فیلم In the Cut، اثر دیگر کمپیون نشان میدهد شخصیت فرنی با بازی مگ رایان به سوی یک کارآگاه پلیس جذب میشود در حالی که مشکوک است احتمالا قتلها را خود او انجام داده باشد. گویی شخصیتهای کمپیون باید به سمت رهاسازی امیال سرکوبشده خود حرکت کنند و بعضا برای آن امیال تاوان بپردازند. از زاویه دید فیل و از زاویه دید مخاطب کنارگذاشتن فرایند سرکوب عاطفی، فیل را کاملا از پا در میآورد.
به یک معنای دیگر و حتی فقط با نگاهکردن به خط داستان فیلم بهعنوان اثری که میتواند یک قتل را تشریح کند هم میتوان دید عقبنشینی فیل از موقعیت پرخاشگری به موقعیتی پیچیدهتر که در آن ترکیبی از احساس مسؤولیت و البته عاطفه حس میشود، او را در شرایطی بسیار آسیبپذیرتر قرار داد و نهایتا بابت اعتمادش به این عواطف، شرایط قتلش فراهم شد. او در آسیبپذیرترین لحظه و دقیقا هنگام مرگش، بیشتر از هر زمان دیگری از اصول مردانگی سفت و سختش دست کشیده بود.
نهایتا صحنه پایانی فیلم پیتر را نشان میدهد که از پنجره مادرش و جرج را تماشا میکند. این دو شبهنگام، خشنود از وضعیت جدیدشان به عمارت باز میگردند. پیتر از شرایط جدید پس از حذف فیل راضی است و دیدن طناب ما را مجددا به فیل و احساسات این مرد به قتل رسیده وصل میکند. طناب همزمان وسیله قتل فیل هم بوده است. در اینجا فیلم میان تأکید بر وسیله جنایت و خلاصهشدن در یک اثر جنایی و فراتر رفتن از آن و رسیدن به یک درام روانشناختی عمیق درباب امیال انسانی نوسانی ماهرانه میکند.
تفسیر عنوان فیلم؛ قدرت کدام سگ؟
در لحظات پایانی فیلم پیتر را در حال خواندن بخشی از انجیل میبینیم. او این تکه را میخواند: «روح مرا از شمشیر و عزیزم را از قدرت سگ رهایی بخش.»
احتمالا سادهترین و سرراستترین تفسیر ممکن این است که خشونت فیل همان قدرت سگ است و حال با مرگ او عزیزان پیتر یا بهتر است بگوییم مادر عزیزش از شر این قدرت خلاص شدهاند. اما با توجه به سایر مضامین فیلم و بافتی که این متن از آن استخراج شده میشود این نکته را بیشتر شکافت.
اگر قدرت سگ، قدرت شخصیت فیل در نظر گرفته شود این پرسش پیش میآید که دقیقا چه چیزی تحت عنوان قدرت در نظر گرفته شده؟ به هر حال نوعی از اعمال قدرت در روابط میان فیل با همه افراد مهم فیلم جاری است. جرج در تقابل با فیل به شکل مداوم در حال خودسانسوری است و هرگز نمیتواند احساسات واقعیاش را بروز بدهد چون از تحقیر و تمسخر هراس دارد. رز از همان ابتدا دشمنی عریان فیل را حس میکند و از شدت اضطراب به الکل پناه میبرد. پیتر هم سوای آن توهین اولیهای که تحمل میکند در نهایت مجبور به ارتکاب قتل شده؛ با این اوصاف تقریبا همه اسیر قدرت سگ بودهاند. اسیر پرخاشگری بیحساب و خشونت شدید فیل که بیشتر از آنکه فیزیکی باشد نوعی اقتدار روانی است.
اینجا بازگشت به آیات قبل از قسمتی که به قدرت سگ اشاره دارد تا حدی راهگشا است. چنین میخوانیم: «اما من یک کرمام نه انسان، مایه ننگ انسانم و مورد نفرت مردم. هر آنکس مرا میبیند به تمسخر بر من خنده میکند، با تکان دادن سر و حرکت لبها تحقیرم میکنند…»
با این اوصاف گویا قدرت واقعی فیل، حمله به ناامنیها و نارساییهای دیگران است؛ حملهای که باعث میشود آنها را تحریک کند تا ارزششان را زیر سوال ببرند؛ که خیال کنند کرم بیارزشی بیش نیستند. در عین حال میدانیم که این پرخاشگری فیل هم ناشی از جدالهای درونی خود او است. قدرت سگ در این تفسیر از چنین بحرانی سرچشمه میگیرد.
از طرف دیگر همانطور که اشاره شد «عزیز» میتواند اشارهای به رز باشد. مادر پیتر برای او مهمترین بخش زندگیاش است. فیلم با جمله پیتر درباره مادرش آغاز میشود و با تماشای زندگی جدید و رضایتبخشتر او از قاب پنجره هم پایان میگیرد.
در یک تفسیر تا حدودی متفاوت میتوان مسأله را به همان نکته پیشگفته درباره آثار جین کمپیون هم بازگرداند. همانطور که اشاره شد کمپیون شخصیتهایی را میآفریند که در برابر امیالشان شرایطی سخت و طاقتفرسا را سپری میکنند و بعضا جایی از فرایند، در برابر این امیال تسلیم میشوند و خود را به آن میسپارند. اما برآوردهکردن این امیال هزینههایی دارد. به این ترتیب در یک تفسیر کمتر سرراست دیگر میشود ادعا کرد قدرت سگ به امیال درونی اشاره دارد که نهایتا شرایط نابودی انسانها را ایجاد میکنند.
تفاسیر به همین نکات محدود نمیشود. در برخی تفاسیر قدیمیتر یهودی آورده شده که این بخش به مسیح و رنجی که هنگام بهصلیبکشیدهشدن متحمل شده مرتبط است. منظور از شمشیر همان دستگاه دولت روم است و منظور از عزیز من، «جان عزیز من» است. در واقع اشاره به اینکه مسیح جان خود را به دلیل گناهان بشر در راه خدا قربانی کرد. در این تفسیر قدرت سگ هم به دشمنان مسیح اشاره دارد که همچون گلهای از سگان به او حمله کردند.
نهایتا در یک تفسیر مسیحی دیگر میخوانیم که شمشیر استعاره از ویرانی کامل است. در این بافتار «عزیز من» یا «جان عزیز من» بهعنوان «روح انسان» معنی شده و قدرت سگ به معنای «قدرت شیطان» به کار رفته است. اگر این تفسیر را بپذیریم قدرت سگ میتواند پرخاشگری جاری میان تمام شخصیتها و اجزای داستان باشد. از رفتار آشکار و خشن فیل با دیگران گرفته تا شیوههای مخفیانه اما جنایتکارانهای که پیتر برای حفاظت از خود و مادرش در پیش گرفته است؛ دو نوع مواجهه مردانه و دو شیوه متفاوت برای اعمال قدرت که هر دو میتوانند جنبههایی سیاه از مناسبات انسانی را نمایش دهند.
کنار هم قراردادن این تفاسیر دینی و تعابیر دیگر مختص به فیلم میتواند دایرهای با شعاع مشخص ایجاد کند که طیفی از تحلیل و تفسیرها درباره نام فیلم را ممکن میسازند.
آخه چرا باید بهترین و معرکه ترین فیلمی که تو این سال دیدم یه همچین پایانی داشته باشه من فکر میکنم تا یک ماه دیگه دچار افسردگی بعد از دیدن این فیلم باشم مگه میشه این فیلم رو دید و نقش. دیالوگ. صدا. احساسات و همه چیزی ک لازم بود تا بندریکت با هنر و ظرافتی ک فقط متعلق ب خودشه روح و روانت ب بازی گرفته بشه رو از یاد برد
اصلا نقشش ی کاری با آدم میکنه ک بغضت توی گلو خفه بشه و همونجا بمونه و هرکاری میکنی انگار نمیتونی رها بشی
این همون هنری هست ک لیاقت بردن اسکار رو داره
من وسطای فیلم مشکوک شدم به رابطه این دوتا و حسی که پیتر داشت به فیل… اونم به خاطر نوع نگاه های پیتر و رفتار عجیبش و از همه مهم تر آهنگ های پس زمینه ای که سر سکانس های دونفره شون پخش میشد، گویای همه چیز بود….اون صحنه ای که اونجوری با خونسری خروگوش رو کشت یا اون صحنه ای که داستان پدرش رو برای فیل تعریف کرد تا دلش به رحم بیاد براش… چقدر آخرش دلم سوخت برای فیل… یکم خشن بود ولی واقعا سزاوار این بلایی که سرش اومد نبود…
خیلی بد بود که یه بار تو زندگیش به یکی اعتماد کرد و یکم دیواری که دور احساساتش کشیده بود رو خراب کرد و آخرش به بدترین نحو ممکن بهش خیانت شد…
آره منم داشتم به همین فکر میکردم؛ آدم وقتی میخواد کار بد کسی رو تلافی کنه، جوری تلافی میکنه که طرف بفهمه برای چی بوده. فیل نه فهمید از کجا خورده نه فهمید برای چی خورده.
کلا فیلم حول همین مفهوم بود که اونیکه ظاهرا سگه و پاچهی همه رو میگیره یه خرگوش درون هم داره که آخر شکار میشه و اونیکه ظاهرا خرگوش و ضعیفه یه یه سگ درون داره که دست به همچین کاری میزنه. به گاوچران خشن به راحتی دربرابر ستایش شدن نرم میشه از اون طرف یه بچه سوسول دشمنش رو طوری از سر راه بر میداره که دُن کُرلیُنه انگشت به دهن میمونه. البته به نظرم غافلگیرکننده نبود و در طول فیلم اشاره به این ویژگی پیتر کرد، مثلا همونطور که برای خرگوش تله گذاشت برای فیلم هم، با پیدا کردن نقطه ضعفش، تله گذاشت؛ یا اونجایی که خرگوشش رو برای تشریح کشت و دل و رودهش رو ریخت بیرون، خرگوشی که خودش به مامانش گفت دوسش داره ولی حاضره برای پیشرفت بکشدش، ینی هدف براش وسیله رو توجیح میکنه.
برای فیل*
امروز ۲۶ دی ۱۴۰۰ ساعت ۱۵ یک روز برفی داشتم این نقد رو میخوندم خیلی حال کردم و واقعا فکر نمی کردم اینقدر کمپیون فوق العاده باشه و این همه روابط پیچیده به فیلم حاکم باشه.ممنونم دمتون گرم