معرفی کتاب «اودیسه» هومر؛ دریچهای برای کشف دنیای باستان
کتاب «اودیسه» هومر یکی از شناختهشدهترین آثار ادبی در دنیاست. صاحبنظران میگویند که این شعر در قرن ۸ یا ۷ پیش از میلاد مسیح سروده شده. داستان شعر دربارهی اودیسیوس، پادشاه ایتاکا (Ithaca) و یکی از قهرمانان یونانی جنگ تروی است که در کمال درماندگی تلاش میکند تا به خانهی خود برگردد، چون در آنجا پسرش تِلِماکوس (Telemachus) و همسرش پنهلوپه در حال دستوپنجه نرمکردن با ۱۰۸ خواستگار هستند که با خیال اینکه اودیسیوس کشته شده، میخواهند از راه ازدواج با پنهلوپه، جایگاه اودیسیوس را تصاحب و به تاجوتخت پادشاهی ایتاکا دست پیدا کنند.
کتاب «اودیسه» یکی از دو اثر مشهور هومر، شاعر نابینای یونان باستان است. اثر دیگر، «ایلیاد» است که به ماجراهای پادشاهها و ژنرالهای جنگی دخیل در جنگ ۱۰ سالهی تروی همچون آگاممنون، آشیل و هکتور میپردازد.
در هر دو شعر حماسی، اودیسیوس نقش یک قهرمان را دارد. با این حال، برخلاف «ایلیاد» که در آن تمرکز اصلی داستان بین پادشاهها و ژنرالهای مختلف تقسیم شده است، در کتاب تاریخی «اودیسه» هومر، اودیسیوس شخصیت اصلی داستان است. همانگونه که جنگ تروی ۱۰ سال از زندگی اودیسیوس را به خود اختصاص داد، سفر پرخطر او در دریا برای بازگشت به خانه نیز ۱۰ سال دیگر از عمر او را به باد میدهد.
از لحاظ ساختاری، «اودیسه» از ۱۲،۱۰۹ خط تشکیل شده و قالب آن هگزامتر داکتیلیک (Dactylic Hexameter) است که با عنوان هگزامتر هومری یا متر حماسه نیز شناخته میشود.
در آن دوران که داستان کتاب «اودیسه» برای نخستین بار در سرزمینهای باستانی به اشتراک گذاشته شد، شاعرانی چون هومر این داستان را حفظ کردند و بهشکل آواز برای دیگران خواندند.
از این لحاظ، شعرهای حماسی باستانی با کوریدوهای (Corrido) امروزی قابلمقایسهاند. کوریدو یک ژانر موسیقی مکزیکی است که در دوران انقلاب مکزیک مورد استفاده قرار میگرفت تا بهوسیلهی آن، ترانهسرایان اخبار مهم را بین رعیتهای عمدتاً بیسواد پخش کنند و اقدامهای شجاعانهی قهرمانان انقلابی را به گوش آنها برسانند.
این شعر حماسی در میانهی داستان (In medias res) در ایتاکا آغاز میشود. تلماکوس ۲۰ ساله همراه با مادرش در خانهیشان در ایتاکا زندگی میکند و خواستگارهای مادرش عملاً خانه را محاصره کردهاند. در ادام اودیسیوس حوادث پیش از این اتفاق را در قالب فلشبک تعریف میکند.
کتاب «اودیسه» هومر به چند جلد تقسیم شده بود که هرکدام بر پایهی زاویهی دید تقسیمبندی شده بودند. مثلاً شیوهی تقسیمبندی جلدها به اینگونه بود:
- جلدهای ۱ تا ۴ با عنوان «تلماکی» (Telemachi) شناخته میشوند
- جلدهای ۹ تا ۲۱ با عنوان «آپولوگوی» (Apologi) شناخته میشوند
- جلد ۲۲ و آخر با عنوان «نستروفونیا» (Mnestrophonia) شناخته میشود. معنی این واژه «سلاخی خواستگارها» است.
چهار جلد نخست که از زاویهی دید تلماکوس تعریف میشوند، بهنوعی نقش اطلاعاتدهی و آشنا کردن مخاطب با زمینهی داستان را ایفا میکنند. در این چهار جلد پی میبریم که جنگ تروی به پایان رسیده است، ولی اودیسیوس هنوز به خانه برنگشته است، چون خشم پوسیدون (Poseidon)، خدای دریا در یونان باستان را برانگیخته است.
همانطور که اشاره شد، خواستگارها چون مور و ملخ در خانهی اودیسیوس ریختهاند و همچون لشکر کوچکی از مفتخورها، در حال اسراف کردن ثروت او هستند.
پنهلوپه، همسر اودیسیوس، تمام تلاش خود را میکند تا انتخاب شوهر بعدیاش را به تاخیر بیندازد، چون بر این باور است که اودیسیوس روزی برخواهد گشت. برای اینکه پنهلوپه بتواند خواستگارها را از سر خود باز کند، به آنها میگوید که تا روزی که بافتن کفن برای لیارتیس (Leartes)، پدر اودیسیوس، به پایان نرسد، باید منتظر بمانند.
او بهمدت سه سال، هر شب مشغول کفن بافتن میشود، تا اینکه یکی از خدمتکاران او رازش را فاش میکند؛ این راز این است که پنهلوپه صبح روز بعد، هرچه را که دیشب بافته، پاره میکند و شب بعدی دوباره بافتن خود را تکرار میکند تا مجبور نباشد امیدش را برای بازگشت شوهر دلبندش در دل خاموش کند.
ولی به نظر میرسد که وقت او رو به پایان است و تلماکوس هم به یونان مرکزی برگشته (ایتاکا یک جزیره است) تا نیروهای کمکی پیدا کند. در آنجا او پی میبرد که یک نیمف یا پری به نام کالیپسو (Calypso) پدرش را گروگان گرفته.
در این میان، خواستگاران پی میبرند که تلماکوس دیگر در خانه نیست و تصمیم میگیرند هنگام بازگشت تلماکوس، به او شبیخون بزنند و او را به قتل برسانند. ناجی و قهرمان اصلی «اودیسه»، آتنا، الههی خرد و جنگاوری است که در طول حماسه، از زئوس عاجزانه درخواست میکند تا بازگشت اودیسیوس به ایتاکا را تضمین کند. همچنین او خود را به شکل افراد مختلف درمیآورد و از قدرتهای خداگونهاش استفاده میکند تا به شکلهای مختلف، به اودیسیوس و تلماکوس یاری برساند.
کالیپسو اودیسیوس را به مدت ۷ سال نزد خود نگه میدارد، چون عمیقاً عاشق او شده است. اودیسیوس میتوانست با ازدواج با او، به جاودانگی دست پیدا کند، ولی این پیشنهاد را رد میکند. بهلطف درخواست آتنا از زئوس، هرمس نزد کالیپسو فرستاده میشود و به او دستور میدهد تا اودیسیوس را رها کند.
طولی نمیکشد که پوسیدون پی میبرد اودیسیوس سوار بر یک کرجی، در حال فرار است و بار دیگر او را کشتیشکسته میکند. این بار اودیسیوس از جزیرهی مردم فایاکس (Phaeacia) سر در میآورد. فایاکسیها نخستین کسانی هستند که مهماننوازانه از اودیسیوس پذیرایی میکنند.
جی. بی. هینزورث (J.B. Hainsworth)، دربارهی اهمیت مهماننوازی و رابطهی ایدهآل بین مهمانها و میزبانهای باستانی صحبت کرده است. اگر یک مهمان وارد سرزمین کسی شود، میزبانها باید با آغوش باز او را بپذیزند و برایش حمام، لباسهای تمیز، غذا و نوشیدنی فراهم کنند. سپس در حالیکه میزبان برای مهمان سرگرمی فراهم میکند، ممکن است از مهمان سوالهایی پرسیده شود. سپس مکان خواب برای مهمان فراهم میشود و در آخر بین مهمان و میزبان هدایا رد و بدل میشود و میزبان راهی امن برای بازگشت پیش روی مهمان قرار میدهد.
وقتی فایاکسیها بهقدر کافی از اودیسیوس مهماننوازی میکنند، او داستان سفر پرفرازونشیب خود را برای آنها تعریف میکند. از اینجا، فلشبک از زاویهی دید او آغاز میشود. او در روایت خود، از آغاز سفرش میگوید: در ابتدا، او ۱۲ کشتی داشت و خدمهی این کشتیها تحت نظارت او بودند. پس از شبیخونی ناموفق و دستوپنجه نرم کردن با مصرفکنندگان لالهی مرداب (Lotus Eaters) – که با خوردن این گیاه، خیالپرست و منفعل شده بودند – او و مردانش از جزیرهی سایکلاپسها (غولهای تکچشم) سر در آوردند.
آنها وارد غاری شدند که منزلگاه پولیفموس (Polyphemus)، یکی از این سایکلاپسها بود. داخل غار، این غول بدطینت بسیاری از یاران اودیسیوس را میکشد، ولی او بهلطف هوش و ذکاوت و مکاری خود نقشهای میریزد و بدین ترتیب خودش و یاران باقیماندهاش را از شر او خلاص میکند.
نقشهی او از این قرار است که او به پولیفموس میگوید که نامش «هیچکس» (Nobody) است. سپس با خوراندن شراب پولیفموس را مست و بعد چشمش را کور میکند. وقتی یک سایکلاپس دیگر سراغ پولیفموس میآید تا از احوالش باخبر شود، او را در این وضع آشفته میبیند و از او میپرسد چهکسی به او حمله کرده. پولیفموس در جواب میگوید: «هیچکس».
اودیسیوس و یارانش با پنهان شدن زیر شکم گوسفندهای سایکلاپس، موفق به فرار میشوند. اما پس از این فرار، اودیسیوس که حالا اعتماد به نفس بیشازحد پیدا کرده، نام واقعی خود را برملا میکند. پس از آن، پولیفموس به درگاه پوسیدون، پدرش، دعا میکند تا اودیسیوس را بهمدت ۱۰ سال نفرین کند.
در سال ۱۹۱۴، باستانشناسی به نام اوتِنیو ایبل (Othenio Abel) ادعا کرد که یونانیها با دیدن جمجهی یک فیل و اشتباه گرفتن حفرهی خرطوم او – که نسبت به جانداران دیگر بسیار بزرگتر است – با جای چشم، اسطورهی سایکلاپس را به وجود آوردند.
با این حال، پژوهشگرایان ادبیات و جهان کلاسیک اشاره کردند که اسطورهی سایکلاپس مستقل از «اودیسه» وجود داشت. در آن دوران، مردم بر این باور بودند که سایکلاپسها موجوداتی معادل با غولها و دیوها بودند.
وقتی اودیسیوس و یارانش به نزدیکی ایتاکا رسیدند – در حدیکه جزیره برایشان قابلرویت بود – اودیسیوس تصمیم میگیرد چُرت بزند. وقتی او در خواب است، یارانش خورجینی چرمی را باز کردند که آیولوس (Aeolus) – پادشاه جزیرهی شناور آیولیا و خدای زمینی بادها – به او داده بود. آیولوس از دادن این خورجین به اودیسیوس نیتی خیر داشت و میخواست مسیر بازگشتی امن و امان به ایتاکا برای او فراهم کند؛ این خورجین شامل همهی بادها به جز باد آرام غربی میشد، ولی وقتی مردان اودیسیوس در خورجین را باز کردند، با فشار قوی بادها، به همان مسیری که از آن آمده بودند برگردانده شدند؛ این یعنی صدها کیلومتر از مسیر اصلی خود دور شدند.
پس از این اتفاق، اودیسیوس درگیر ماجراهای بسیاری میشود. مثلاً در یکی از این ماجراجوییها، اودیسیوس گیر آدمخوارانی میافتد که همهی کشتیهایش را – بهجز یکی – نابود میکنند. پس از آن، او یک سال از زندگیاش – و تعداد زیادی از مردانش – را به کیرکه یا سرسی (Circe)، الههی جادو از دست میدهد. هرمس یک گیاه دارویی به نام مولی (Moly) را به اودیسیوس میدهد تا او را در برابر جادوی سرسی مقاوم کند.
پس از اینکه اودیسیوس و مردانش موفق میشوند منزلگاه سرسی را ترک کنند، به غربیترین قسمت دنیا مسافرت میکنند. در آنجا اودیسیوس قربانیای به مردگان ارزانی میدارد و هشداری الهی دریافت میکند: اینکه گاوهای مقدس هلیوس (Helios) را نخورد.
پس از پشتسر گذاشتن جهان زیرین، اودیسیوس و مردانش دوباره به نزد سرسی برمیگردند و این بار او به آنها راهنمایی میکند تا در ادامهی مسیر چه کنند. پس از این، آنها از قلمروی سایرنها سر در میآورند، موجودات اساطیری مونثی که با آواز اغواگرایانه و جادویی خود، مردان دریانورد را دیوانه میکنند و به کام مرگ میکشانند. برای مقابله با آنها، اودیسیوس به مردانش دستور میدهد تا گوشهای خود را با موم بپوشانند و پارو بزنند. اما میگوید خودش را به دکل کشتی ببندند تا بتواند بدون خطر غرق شدن، به آواز سایرنها گوش دهد.
پس از این، آنها باید از هیولای ششسری به نام سیلا (Scylla) و گردابی بزرگ به نام کاریبدیس (Charybdis) جان سالم به در ببرند.
سپس آنها وارد جزیرهی ترنیشیا (Thrinacia) میشوند و بهخاطر طوفانی سنگین مجبور میشوند همانجا بمانند. در آنجا آنها تمام جیرهی غذایی خود را مصرف میکنند و گرسنه میشوند. از قضا در این جزیره همان گاوهای مقدس هلیوس در حال چرا کردن هستند که در جهان زیرین به آنها هشدار داده شده بود که آنها را نخورند. آنها به این هشدار توجه نشان نمیدهند و گاوها را میخورند. این کارشان هلیوس، خدای خورشید را خشمگین میکند و زئوس با غرق کردن کشتیشان آنها را مجازات میکند. بدین ترتیب بقیهی مردان اودیسیوس نیز کشته میشوند. اودیسیوس که باز هم کشتیشکسته شده، از جزیرهی کالیپسو سر در میآورد.
اهالی فایاکس با شنیدن این داستان بسیار هیجانزده میشوند، در حدیکه به او گنج و ثروتی هدیه میدهند که از غنایمی که در تروی به دست آورد بیشتر است. شبهنگام، وقتیکه اودیسیوس خواب است، او به بندری مخفی در ایتاکا تحویل داده میشود و آتنا نیز ثروت تازهی او را در غاری در آن نزدیکی مخفی نگه میدارد. در آنجا، آتنا او را به شکل گدایی پیر درمیآورد.
در این میان، تلماکوس نیز موفق میشود به خانه برگردد و از شبیخون مرگبار جان سالم به در ببرد. در نهایت، پدر و پسر با هم دیدار میکنند و به این نتیجه میرسند که باید خواستگارها را بکشند.
تلماکوس به خانه برمیگردد و اودیسیوس نیز با ظاهر مبدل همان گدای پیر پشتسر او میآید. خواستگارها او را مسخره میکنند، ولی او موفق میشود پنهلوپه را پیدا کند، ولی پنهلوپه نمیتواند او را شناسایی کند.
گدای پیر دربارهی نیت واقعی پنهلوپه از او پرسوجو میکند. وقتی او هویت واقعیاش را فاش میکند، پنهلوپه در صدد آزمودن او برمیآید و به او میگوید که برای او، تختشان را به اتاق دیگر منتقل خواهد کرد. این یک سوال گمراهکننده است، چون تخت آنها از یک درخت زیتون زنده ساخته شده و برای تکان دادنش، باید درخت را قطع میکردند.
بازگشت اودیسیوس به خانه، در مقایسه با بازگشت یک پادشاه یونانی دیگر به خانه – یعنی آگاممنون – بسیار متفاوت است. وقتی آگاممنون به خانه بازمیگردد، همسرش کلایتمنیسترا (Clytemnestra) و معشوقهی جدیدش ایجیستِس (Aegisthus) او را به قتل میرسانند. انگیزهی همسر آگاممنون برای این خیانت احتمالاً کاری است که آگاممنون با دخترشان کرد، ولی پرداختن به این مسئله از حوصلهی این مطلب خارج است.
روز بعد، بنا به درخواست آتنا، پنهلوپه اعلام میکند خواستگاری که بتواند تیر و کمان اودیسیوس را خم کند و از بین سر کوچک ۱۲ تبر، تیری به آن سوی دیگرشان پرتاب کند، میتواند با او ازدواج کند.
وقتی نوبت خود اودیسیوس میشود، او در لباس همان گدای پیر تنها کسی است که موفق میشود این درخواست سخت را برآورده کند. سپس او لباس گدایی را از تن میاندازد و خود واقعیاش را به همه نشان میدهد. او و تلماکوس همهی خواستگارها را با کمک هم میکشند.
با اینکه کتاب «اودیسه» هومر مانند حماسهی گیلگمش یکی از قدیمیترین آثار ادبی بهجامانده در تاریخ است، نخستین اثر یا تنها اثر در سبک خودش نیست. طبق گفتهی مارتین وست (Martin West)، «حماسهی گیلگمش» که از لحاظ زمانی بسیار قدیمیتر از این حماسهی یونانی است، روی آن تاثیر گذاشته است.
بهعنوان مثال، قهرمانهای هردو اثر، به انتهای دنیا سفر میکنند و گذرشان به جهان زیرین هم میافتد. همانگونه که اودیسیوس از سرسی راهنمایی دریافت کرد، گیلگمش هم از یاریرسانی الهی برخوردار بود: الههای به نام سودری (Siduri). همچنین در هر دو اثر شخصیتی که در کنار دریا زندگی میکند، به خورشید نسبت داده میشود.
در این آثار الگوها و درونمایههای جهانشمول بسیاری وجود دارند که برخی از ویژگیهای مشترک تمدنهای باستان در جوار دریای مدیترانه را زیر ذرهبین قرار میدهند. هم «ایلیاد» و هم «اودیسه» الهامبخش مقلدهای ادبی بسیاری شدند و در سرزمینهایی که در آنها مردم یونانی حرف میزدند، نقش کتاب درسی را داشتند و تقریباً از زمانی که نوشتن به زبان یونانی متداول شد، میتوان نظرات و تحلیلهایی دربارهی این دو اثر پیدا کرد.
از زمان زندگی ارسطو و اسکندر تا قرون وسطی و امپراتوری بیزانس، از زمان سنت ادبیات شفاهی تا عصر اینترنت و فراتر از آن، کتاب «اودیسه» هومر یکی از مهمترین آثار ادبیات غربی باقی مانده است و از دیرباز تاکنون، دریچهای برای آشنایی با دوران باستان بوده است.
منبع: Lit Tips