نقد فیلم «تومان»؛ وقتی کارگردان رشتههای خودش را پنبه میکند
سینمای ایران همواره از ضعف در فیلمنامه ضربه خورده و چه فیلمهای خوبی که قابلیت دیده شدن بسیار و ماندگاری در بین مردم را داشتهاند اما به خاطر ضعف در فیلمنامه حیف و فراموش شدهاند. «تومان» به کارگردانی مرتضی فرشباف، تازهترین نمونه از آثاری است که با وجود قابلیتهای فنیاش، از ضعفهای مفرطش در فیلمنامه ضربه میخورد و به فیلمی مهجور و کمتر دیده شده در سینمای کشور تبدیل میشود.
کارگردانان جوان ایرانی شناخت خوبی از فرم دارند و میدانند چطور قابهای زیبا و چشمنواز ببندند و سکانسهای خیره کننده خلق کنند ولی در طرح داستان و قصه، کمیت فیلمهایشان لنگ میزند و از فرم عقب میماند. فیلمنامه و داستان پِی و اساس یک فیلم است و تا اثری قدرت روایی نداشته باشد توانایی ارتباطگیری با مخاطبش را از دست خواهد داد.
یک تلاش ناموفق
فیلم تومان تلاش زیادی کرده تا فیلم متفاوتی باشد و تا حدودی هم این تلاشش جواب داده اما از یک جایی به بعد، فیلم به اثری خستهکننده و حال خراب کن تبدیل میشود تا هر چه ریسیده را پنبه کند. فرشباف برای ساخت تومان بندر ترکمن را انتخاب کرده تا با سوژهی فیلمش که دربارهی قمار و شرطبندی است هماهنگی بیشتری برقرار کند.
تاکنون چند فیلم با موضوع شرطبندی در سینمای ایران ساخته شدهاند که «هتتریک» رامتین لوافی و «ناهید» آیدا پناهنده معروفترینشان هستند. در هتتریک سوژهی اصلی فیلم به شرطبندی در فوتبال میپردازد و ما شاهد تقلای امیر جدیدی در طول فیلم بر سر برد و باخت تیمش هستیم. ناهید در کنار پرداختن به سوژهی شرطبندی به مسائل اجتماعی و تعصبات جنسیتی در شهرهای شمالی میپردازد و خیلی خوب هم هر دو سوژه را جلو میبرد.
فرشباف برای تومان ایدههای نویی را به کار برده تا بینندهاش را جذب کند. شرطبندی در فوتبال سوژهی بهروز و جذابی برای مردم است و جوانان بهخوبی با چنین موضوعاتی ارتباط برقرار میکنند. فرشباف فضای قمار بازی کاراکترهای داخل فیلمش را با فضای جام جهاتی ۲۰۱۸ گره زده تا حساسیت موضوع برای مخاطب ملموستر شود.
او برای این کار از حک کردن نام تیمها، نوع شرط، میزان رقم شرطبندیها و مجموع سرمایهی شخصیت اصلی بهره برده تا اطلاعات بهخوبی در ذهن بیننده ثبت شود. فیلم با ریتمی تند خیلی خوب شروع میشود. عطش شخصیتها برای شرطبندی و پولدار شدن و رابطهی عاشقانه داود با آیلین در نیمهی اول فیلم دیدنی است. داستان همزمان با پرداختن به شور و شوق داود برای شرطبندی، دغدغههای او را در زندگیاش نشان میدهد و بیننده را با خودش همراه میکند.
موقعیتهای تکراری
تومان همانقدر که در نیمهی اول فیلم جذاب و تماشایی است، در نیمهی دوم به فیلمی خستهکننده و حوصلهسربر تبدیل میشود تا دیگر قابلیتهای فیلم را تحتالشعاع قرار دهد. فیلم از نیمه به بعد از نفس میافتد و با تکرار همان موقعیتهای اول فیلم، چیز تازهای برای رو کردن ندارد.
فرشباف هرچه در چنته دارد را در همان نیم ساعت ابتدایی فیلم خرج میکند و در ادامه دستش در داستان خالی میماند. داود به خاطر شم بالایش در پیشبینی، شرطها را پشت سر هم میبرد و حتی پایش به مسابقات اسبسواری هم باز میشود. بردنهای پی در پی داود طبقهی اجتماعی او را تغییر میدهد. داود از جایی به بعد دیگر آن جوان فقیر اول فیلم نیست و حالا به مردی پولدار تبدیل شده است.
فیلم تا زمانی که داود بر سر بازی ایران-مراکش در جام جهانی شرطبندی میکند خوب پیش میرود. اما از اینجا به بعد مدام در حال تکرار شدن همان موقعیتهای ابتدای فیلم هستیم و قرار نیست این موقعیتها تغییر کند. فرشباف همانقدر که برای شروع فیلمش ایده داشته و سعی کرده فیلم را جذاب و کوبنده شروع کند، برای نیمهی دوم فیلمش ایدهای نداشته است.
ما در نیمهی دوم فیلم علاوه بر دست دادن آن خرده روایتهای ابتدایی فیلم، دوباره با داودی روبهرو هستیم که این بار پولدار شده است منتهی تغییر طبقهی اجتماعیاش از او انسانی افسرده و خموده ساخته است. هرچند فرشباف سعی کرده خلا داستانی فیلمش را به خاطر نبود رابطهی داود و آیلین با ماجرای دوستی و ازدواج عزیز پر کند، ولی رابطهی عزیز بار دراماتیک خاصی ندارد.
از سوی دیگر در نیمهی دوم فیلم با کم شدن شخصیت یونس، باز هم داستان با خلا و کمبود در شخصیت و داستانپردازی روبهرو میشود. کارگردان در نیمهی دوم فیلمش تلاش نکرده تا ضعف داستان و شخصیتپردازیاش را با اضافه کردن داستانهای دیگر پر کند و تنها به همان سرنوشت داود که در نیمهی نخست فیلم با دنیایش آشنا شدیم بسنده کرده است.
ضعف در گرهافکنی
پس ما در نیمهی دوم فیلم تا اتنها با شخصیتی عصبی و مغموم مواجهیم که فقط شرطبندی میکند و پول میبرد و میبازد و قرار نیست اتفاق دیگری بیفتد. ضعف دیگر تومان در ریتم تند داستان است. سریع بودن اتفاقات عاملی شده تا فیلمنامه از پرداخت به جزئیات جا بماند و نتواند بهخوبی زمینهی تغییر اخلاقی شخصیتها را نشان دهد.
این تکراری بودن موقعیتها و خستهکننده بودن داستان و شخصیتها، سبب میشود تا تومان از نیمه به بعد از ریتم بیفتد و دیگر هیچگاه توان رفتن به اوج و پیدا کردن یک خط داستانی جذاب را پیدا نکند. گره و نقطه عطفهای فیلم معمولی و سطحی روایت میشود و ما از جایی به بعد با نبود نقطهی عطف خاصی در فیلم مواجه هستیم. پیگیری شخصیت داود که حالا دیگر از شرطبندی زده شده، آنقدر جذابیت ندارد که بتواند مخاطب را تا انتها با خود همراه کند.
تومان تلاش قابل تقدیری در کارگردانی انجام داده است. با انتخاب یک لوکیشن بکر، نماهای زیبایی را به مخاطب نشان میدهد و کارگردانی در سکانسهای زیادی خیلی خوب عمل کرده است. بازیگران هم بازیهای قابل قبولی دارند و جهان داستان را برای مخاطب باورپذیر میکنند ولی با تمام این نقاط مثبت، ضعف در خط داستانی سبب میشود تا در انتها تمام نقاط مثبت تومان از بین برود.
فیلمنامهی تومان بسیار عقبتر از فرم فیلم حرکت میکند و ما همانطور که در چندین صحنه از قدرت کارگردانی فرشباف به وجد میآییم از ضعفهای مفرط در فیلمنامه ناامید میشویم. همچنین در آخر نباید از موسیقی بد فیلم هم غافل شویم که سنخیتی با فضای فیلم و شخصیتها ندارد. یکی از عوامل خستگی فیلم در انتها به همین موسیقی نامتوازن فیلم برمیگردد.
شناسنامهی فیلم تومان
کارگردان: مرتضی فرشباف
نویسنده: مرتضی فرشباف
بازیگران: میرسعید مولویان، مجتبی پیرزاده، ایمان صیاد برهانی و پردیس احمدیه
فیلمبردار: مرتضی نجفی
موسیقی: محمدرضا حیدری
خلاصه داستان: داستان این فیلم دربارهی فردی است که از راه قمار اسب و فوتبال تلاش میکند یک شبه طبقهی اجتماعی خود را تغییر دهد.
امتیاز نویسنده: ۲ از ۵
یکی از بهترین فیلمهای ایرانی بود که دیدم. اتفاقاً فیلمنامه خوب نقطه قوت کار بود که با کارگردانی و انتخاب درست بازیگران فیلم خوش ساختی در اومد. اینکه فیلم در سینمای ما مهجور مانده دلیلش ضعف فیلم نیست ، بلکه مجموعه عواملی است که فسیل را به پربینندهترین فیلم و طعم گیلاس را یکی از بدترین فیلمهای از نظر مخاطبین تبدیل کرده.