۱۷ رمان محبوب تاریخ آمریکا که باید بخوانید

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۲۷ دقیقه

نوشتن درباره‌ی محبوب‌ترین رمان‌های تاریخ آمریکا به دلیل تنوع و غنای ادبیات این کشور، چالش‌برانگیز و در عین حال هیجان‌انگیز است. ادبیات آمریکا که از آثار نویسندگان گوناگون در دوره‌های زمانی متنوع تشکیل شده بر فرهنگ و جامعه‌ی این کشور تاثیر گذاشته است.

سوالی که ذهن اهل کتاب و مطالعه را مشغول کرده این است که خواندن رمان‌ها و داستان‌های کوتاه نویسندگان آمریکایی را از کجا شروع کنیم؟

ادبیات ایالات متحده خصوصیات خاصی دارد که آن را از باقی ادبیات جهان جدا می‌کند. برخی از آن‌ها عبارتند از:

  • رنگارنگی فرهنگی

بعد از آن‌که سرزمین آمریکا توسط کریستف کلمب کشف شد، خیل عظیمی از مردم اروپا، برده‌های آفریقایی، اسپانیایی‌تبارها، یهودیان و خلاصه هر که توان تامین مخارج سفر داشت روانه‌ی آنجا شدند. به تدریج و در گذر زمان آن‌ها و نوادگان‌شان جامعه‌ی متکثر، گوناگون و رنگارنگ آمریکا را ساختند. ادبیات این کشور هم به طبع جامعه‌اش چندفرهنگی و رنگارنگ است.

  • رمانتیسم آمریکایی

بخش بزرگی از نویسندگان و قصه‌نویسان آمریکا با استفاده از این دیدگاه که احترام به طبیعت، بهره‌گیری از تجربیات نویسنده و احساسات انسانی اساس‌اش را شکل داده برای خلق آثار جذاب و خواندنی استفاده کردند.

دیدگاه رئالیستیدر دو قرن نوزده و بیست میلادی رئالیسم به گونه‌ی ادبی محبوب نویسندگان و مخاطبان‌شان تبدیل شد. نویسندگان با استفاده از این سبک برای نقد و بررسی جامعه و تحولاتی که زیر پوست‌اش اتفاق می‌افتاد استفاده کردند. مخاطبان هم بعد از آشنا شدن با اتفاقاتی که برای قهرمانان قصه‌ها می‌افتاد، زندگی دیگری را تجربه کردند.

  • بهره‌گیری از زبان روزمره

نویسندگان نثر مختص به خود را دارند که به اقتضا قصه تغییر می‌کند. برخی از قصه‌نویسان آمریکایی با استفاده از زبانی که مردم در کوچه و خیابان حرف می‌زنند توانستند مخاطبان را با آثارشان هم‌دل کنند.

در ادامه با محبوب‌ترین رمان‌های تاریخ آمریکا آشنا می‌شوید

۱- ماجراهای تام‌سایر«ماجراهای تام‌سایر» یکی از محبوب‌ترین رمان‌های تاریخ آمریکا

ساموئل لانگهورن کلمنس ملقب به مارک تواین، مدت کوتاهی بعد از نقل مکان کردن خانواده‌اش از شهر تنسی به شهر کوچک فلوریدا در ایالت میسوری، در ۳۰ نوامبر ۱۸۳۵ به دنیا آمد. گرچه پدر وکیل‌اش درآمد ناچیز داشت و با مادر زیبای جنوبی‌اش نمی‌ساخت اما کودکی‌اش خوب و شاد بود.

دوازده‌ساله بود که پدرش را از دست داد. ده سال بعد در دفتر مجله‌ای در شهر هانیبال نیویورک منتشر می‌شد، مشغول کار شد. نقشه‌ای برای ثروتمند شدن پیدا کرد. به امید پول‌دار شدن دوره‌ی اموزش دریانوری را گذراند و چهارسال در امتداد رودخانه‌ی می‌سی‌سی‌پی کشتیرانی کرد. در این دوران با شخصیت‌هایی آشنا شد که بعدها در آثارش از آن‌ها نام برد. او با نوشتن مقالات، پاورقی‌ها و رمان‌های جذاب نام‌اش را در ادبیات آمریکا و جهان ماندگار کرد. یکی از مهم‌ترین آثارش «ماجراهای تام‌سایر» است. او در این رمان سرگذشت تام سایر قهرمان داستان را روایت می‌کند. پسری شر و شور و شوخ و شنگ که سر پرشوری دارد، شجاع و شریف است. تام رهبر است. هم‌سالان‌لش را سازماندهی می‌کند، شور و شوق در دل‌شان می‌کارد و به سمت هدفی خاص می‌برد.

شخصیت اصلی این رمان، یکی از محبوب‌ترین رمان‌های تاریخ آمریکا، که از تحکم، تهدید، خیره‌سری، نگرانی و بکن‌نکن بزرگ‌ترها کلافه و عاصی شده، تلاش می‌کند زیر بار پوچی زندگی نرود. اینجاست که سر و کله‌ی «هاکلبری‌فین» بچه‌ی شر، بی‌نزاکت، یاغی و قانون‌شکن که مامان‌های روستا ازش متنفرند وارد قصه می‌شود و کم‌کم بعد از دیدن صحنه‌ی قتلی در گورستان به هم نزدیک می‌شوند.

در بخشی از رمان «ماجراهای تام‌سایر» که با ترجمه‌ی احمد کسایی‌پور توسط نشر کارنامه منتشر شده، می‌خوانیم:

«صبح دوشنبه تام سایر حال و روز بدی داشت. صبح‌های دوشنبه همیشه تام همین‌طور بود – چون دوشنبه‌ها شروع یک هفته زجرکش شدن در مدرسه بود. تام معمولاً آن روز را با این آرزو شروع می‌کرد که کاش اصلاً تعطیلات آخر هفته وجود نداشت، زیرا بعد از این تعطیلات، بازگشت به دورۀ اسارت و غل و زنجیر خیلی نفرت‌انگیزتر می‌شد.»   
کتاب ماجراهای تام سایر اثر مارک توین انتشارات کارنامه

۲- سرگذشت هکلبری‌فین«هکلبری‌فین» محبوب‌ترین رمان‌های تاریخ آمریکا

قصه از جایی شروع می‌شود که هاک (هکلبری) خودش را به معدود مخاطبانی که به‌جا نمی‌اورند معرفی می‌کند. او در کنار تام‌سایر و خواهرش پول خوبی به جیب زده اما بویی از آداب معاشرت و ادب اجتماعی نبرده. یکی از آشنایان که خانم واتسون نام دارد او را به خانه‌اش می‌برد تا ادب و تربیت یادش بدهد. هکلبری از دست اطرافیان خانم واتسون و محافظان‌اش فرار می‌کند تا پیش تام‌سایر برود تا تظاهر کنند دزد دریایی هستند.

هاک خبردار می‌شود پدر الکلی و خشن‌اش وارد شهر شده. پدرش او را روزی که از مدرسه برمی‌گشته می‌دزد، سوار قایق می‌کند و به ایلینوی می‌برد. هکلبری شایع می‌کند مرده و به می‌سی‌سی‌پی برمی‌گردد. با جیم برده‌ی خانم واتسون که از ترس فروخته شدن فرار کرده روبرو می‌شود. آن‌ها به پایین جزیره فرار می‌کنند و همراه جیم به ایالت آزاد اوهایو می‌رود.

در بخشی از رمان «سرگذشت هکلبری فین» یکی از محبوب‌ترین رمان‌های تاریخ آمریکا که با ترجمه‌ی نجف دریابندری توسط نشر خوارزمی منتشر شده، می‌خوانیم:

«چیزی نگذشت که بابام دوباره راه افتاد رفت دادگاه شکایت کرد که پول را از دست قاضی تچر در بیاورد و یقه مرا هم گرفت که چرا مدرسه می‌روی. یکی دو بار گیرم انداخت و کتکم زد، ولی من دست از مدرسه رفتن بر نداشتم و بیشتر وقت‌ها که به من حمله می‌کرد یا جاخالی می‌دادم یا در می‌رفتم و او هم به گرد من نمی‌رسید.»
کتاب سرگذشت هکلبری فین اثر مارک توین انتشارات خوارزمی

۳- گوربه‌گور«گوربه‌گور» محبوب‌ترین رمان‌های تاریخ آمریکا

برای آن که بدانیم مردم یک کشور چگونه فکر می‌کنند و زندگی‌شان چطور است، باید داستان‌های‌شان را بخوانیم.

نویسندگان آمریکایی مثل همکاران‌شان در سایر کشورها از گذشته تا کنون در قصه‌های‌شان به تاریخ، آداب و رسوم، جامعه و فرهنگ سرزمین‌شان پرداخته‌اند. داستان‌های مارک تواین و ارنست همینگوی در کنار رودخانه‌ی می‌سی‌سی‌پی و تنگه‌ی فلوریدا می‌گذرد.

ویلیام فاکنر نیز که در سال ۱۸۹۷ میلادی در جنوب ایالات متحده به دنیا آمد، رشد کرد و آشنایی با شرود اندرسون الهام‌بخش‌اش در نوشتن شد، اکثر قصه‌هایش در شهرهای آکسفورد، آلاباما، ممفیس و جفرسن روایت می‌شود.

او یک سال پس از انتشار «خشم و هیاهو»، شش هفته در کنار کوره‌ی آتش یک نیروگاه محلی اتراق کرد تا نوشتن این رمان، یکی از محبوب‌ترین رمان‌های تاریخ آمریکا، را تمام کند. این اثر بهترین کار فاکنر است. شخصیت‌های آن مثل سایر آثار نویسنده به سه گروه سیاهان، اشراف و روستایی‌ها تقسیم شده‌اند.

رمان، داستان زندگی خانواده‌ای روستایی است که جنازه‌ی مادر را به شهری دیگر منتقل می‌کنند. مادر وصیت کرده در شهر خود و در کنار خانواده‌اش به خاک سپرده شود. هر فصل از زبان شخصیتی متفاوت روایت می‌شود که درک داستان را دشوار می‌کند.

ماجرا پس از مرگ مادر و آغاز سفر اعضاء خانواده شروع می‌شود. آن‌ها در طول راه با مشکلات و دشواری‌های زیاد دست‌و‌پنجه نرم می‌کنند. اشتباهات و حماقت‌های‌شان را به حساب بدشانسی و قولی که به مادر داده‌اند می‌گذارند.

تاکید بیش از حد بر تعهد و به رخ کشیدن‌اش خواننده را کلافه می‌کند، اما پس از پی بردن به این نکته که اعضاء خانواده دارایی‌های ارزشمندشان را در این راه از دست داده‌اند، با آن‌ها همدلی می‌کند.

در بخشی از رمان «گوربه‌گور» که با ترجمه‌ی نجف دریابندری توسط نشر چشمه منتشر شده، می‌خوانیم:

«پاهاى بابا کج و کوله شده‌اند، پنجه‌هاش بى‌ریخت و کج و کوله‌اند، رو پنجه‌هاى کوچکش دیگه هیچ ناخنى نمونده از بس که وقتى بچه‌بوده با چارق‌هاى دست‌سازش تو گل و شُل کار کرده. جفت کفش‌هاى چرم خامش رو گذاشته کنار صندلى. انگار که این‌ها رو با یک تبر کُند از آهن خام تراشیده‌اند.»
کتاب گور به گور اثر ویلیام فاکنر نشر چشمه

۴- در راه«در راه» محبوب‌ترین رمان‌های تاریخ آمریکا

«در راه» یکی از محبوب‌ترین رمان‌های تاریخ آمریکا، ظرف سه هفته نوشته شده، اوایل آوریل سال ۱۹۵۱، روی کاغذ رُلی به طول شصت متر، چون سبک جدیدی که جک کرواک بیست و نه‌ساله برای نوشتن رمان جدیدش انتخاب کرده بود مجالی برای عوض کردن کاغذ ماشین‌تحریر نمی‌گذاشت. سبکی که نه از نویسندگان محبوبش، هنری دیوید ثورو و تامس ولف، بلکه از شیوه‌ی حرف زدن و نامه نوشتن دوستش نیل کسیدی یاد گرفته بود؛ سبکی که کرواک اسمش را گذاشته بود «نوشتن خودانگیخته»؛ اول‌شخص، سریع، دیوانه‌وار، اعترافی.

این اثر تا شش سال ناشری پیدا نکرد، ولی وقتی سپتامبر ۱۹۵۷ منتشر شد برای همیشه امریکا را تغییر داد. رمان را کتاب مقدس نسل ادبی بیت می‌دانند؛ در کنار شعر بلند زوزه‌ی الن گینزبرگ که به تعبیری مانیفست این گروه از نویسندگان امریکایی بعد از جنگ جهانی دوم است. نسلی که چیزی نبود جز حلقه‌ی رفقایی که خوره‌ی زندگی بودند و برخلاف نویسندگان عصاقورت‌داده‌ی معاصرشان که از آکادمی‌های ملانقطی بیرون می‌آمدند، خودآموخته‌هایی لاقید بودند و تعدادی‌شان سارق‌های حرفه‌ای محسوب می‌شدند و اتفاقا موضوع نوشته‌هاشان هم چیزی نبود جز همین ماجراهای خود و دوستان‌شان.

در بخشی از رمان «در راه» که با ترجمه‌ی احسان نوروزی توسط نشر چشمه منتشر شده، می‌خوانیم:

«ژوئیه‌ی ۱۹۴۷، از حقوق سربازی ام پنجاه دلار جمع کرده و آماده بودم برای رفتن به ساحل غربی. دوستم رمی بنکور از سن فرانسیسکو برایم نامه داده و نوشته بود که باید بروم پیشش و با کشتی دور دنیا را بگردیم. قول داده بود که من را ببرد به موتورخانه ی کشتی. من هم برایش نامه دادم و گفتم که تا وقتی مطمئن باشم با پول چند سفر تو اقیانوس می توانم موقع برگشتن پیش عمه آن قدر پول داشته باشم که از پس خرجم بربیایم و رمانم را تمام کنم، فرقی ندارد که کشتی اش چه باشد.»
کتاب در راه اثر جک کرواک نشر چشمه

۵- تبصره‌ی ۲۲«تبصره‌ی 22» محبوب‌ترین رمان‌های تاریخ آمریکا

در اواخر دهه‌ی چهل میلادی و پس از آن، برخی از نویسندگان آمریکایی، دیده‌ها و شنیده‌های‌شان از جنگ جهانی دوم و پیامدهایش را در آثارشان گنجاندند. نورمن میلر، کورت ونه‌گات و جوزف هلر نویسندگانی هستند که در جنگ جهانی دوم حضور داشتند و از نزدیک آن را تجربه کرده‌اند.

جوزف هلر که فرزند خانواده‌ای مهاجر از یهودیان روس‌تبار بود، سال ۱۹۴۲ در ۱۹ سالگی به ارتش آمریکا پیوست و سال‌های پایانی جنگ به عنوان بمب‌انداز هواپیماهای بی ۲۵ در شصت ماموریت جنگی شرکت کرد.

او در یکی از ماموریت‌هایش با مرگ روبرو شد، دیدگاه‌اش نسبت به جنگ را شکل داد. برداشتی که در کانون رمان تبصره‌ی ۲۲ قرار داد. از او نقل است: «بعد از ماموریت بر فراز آوینیون، به راستی فهمیدم که جنگ چیزی انتزاعی نیست؛ آن‌ها واقعا می‌خواهند من را بکشند.»

هلر در حین تحصیل در رشته‌ی ادبیات انگلیسی و کار در شرکت تبلیغاتی نوشتن این رمان را شروع و پس از هشت سال به پایان رساند. اولین واکنش منتقدان به این اثر که پانزده سال پس از اتمام جنگ جهانی دوم منتشر شده بود، منفی و مثبت بود. «تبصره‌ی ۲۲» یکی از محبوب‌ترین رمان‌های تاریخ آمریکا، پس از آغاز جنگ ویتنام، افزایش احساسات ضد جنگ و برآمدن نسلی بی‌اعتماد به کلیه‌ی مراجع و مظاهر قدرت، طی دهه‌ی شصت به اثری مشهور بدل شد.

شاهکار هلر هر چند مبتنی بر تجربیات‌اش در جنگ جهانی دوم نوشته شده بود، اما چنان با روح زمانه در دهه‌ی پرماجرای شصت هماهنگ بود که شخصیت‌های کتاب به خیابان‌ها سرریز کردند. «دیو ساریان زنده است.» یکی از شعارهایی بود که با اشاره به نام قهرمان رمان هلر، در تظاهرات ضد جنگ روی پلاکاردها به چشم می‌خورد. منتقدان فارغ از بحث‌های اخلاقی، انتقادی و فلسفی این اثر را استعاره‌ای از جهان مدرن و روابط حاکم بر آن خوانده‌اند.

در بخشی از رمان «تبصره‌ی ۲۲» که با ترجمه‌ی احسان نوروزی توسط نشر چشمه منتشر شده، می‌خوانیم:

«سرتاسر دنیا، پسران تمام طرف های درگیر بر سر چیزی جان می دادند که به آن ها گفته شده بود، وطن شان است و به نظر نمی رسید برای کسی هم مهم باشد، دست کم برای خود این پسرانی که جان جوان شان را از کف می دادند.»
کتاب تبصره ی 22 اثر جوزف هلر نشر چشمه

۶- گتسبی بزرگ«گتسبی بزرگ» محبوب‌ترین رمان‌های تاریخ آمریکا

اسکات فیتز جرالد در این کتاب که یکی از محبوب‌ترین رمان‌های تاریخ آمریکا است، جامعه‌ی این کشور در دهه‌ی ۲۰ میلادی را به تصویر کشیده است. مردی از میان ژنده‌پوشان به ثروت می‌رسد و متوجه می‌شود پول‌اش نمی‌تواند امتیازاتی که متولدین طبقات بالا برخوردارند را به او بدهد. جی گتسبی، ثروتمند اهل نیویورک، شغل‌اش مشخص نیست. او به خاطر مهمانی‌های مجلل و پر زرق و برقی که آخر هفته‌ها در عمارت گوتیک‌اش می‌گیرد مشهور است. همه گتسبی را به دست داشتن در سرقت و فعالیت‌های غیرقانونی متهم می‌کنند.

نیک کاراوی، راوی داستان، همسایه‌ی گتسبی در وست‌اگ جوانی از خانواده‌ای سرشناس اهل غرب میانه است. او که تحصیلکرده‌ی دانشگاه ییل است، به نیویورک آمده تا وارد تجارت اوراق قرضه شود. می‌توان گفت این رمان خاطرات نیک و دیدگاه منحصربه‌فرد او از رویدادهای تابستان ۱۹۲۲ است.

نیک پس از رسیدن به نیویورک، به دیدار دخترعمویش می‌رود. بوکانی‌ها در منطقه‌ی لانگ‌ آیلند ‌ایست اگ زندگی می‌کنند. او مثل گتسبی نزدیک وست‌اگ زندگی می‌کند، منطقه‌ای زندگی می‌کند که بالاشهری‌ها مسخره‌اش می‌کنند. این محله خانه‌ی تازه‌کارهاست. کسانی که ارتباطات اجتماعی وسیع ندارند و تازه‌به‌دوران رسیده‌اند.

نیک در عمارت گتسبی جردن بیکر را می‌بیند. اکثر مهمان‌ها گتسبی را نمی‌شناسند. قبل از مهمانی، نیک گتسبی را ندیده بود: او جوانی خوش‌تیپ و تا حدی شیک‌پوش است. گتسبی با جردن بیکر صحبت می‌کند و به نیک می‌گوید اخبار مهمی دارد که نمی‌تواند با او درمیان بگذارد.

بعد از مدتی، گتسبی به خانه‌ی نیک می‌رود. ادعا می‌کند خانواده‌ی ثروتمندش در سانفرانسیسکو زندگی می‌کنند، در جنگ شرکت کرده مدال گرفته و از دانشگاه آکسفورد فارغ‌التحصیل شده. در حین ناهار خوردن نیک را به مایر ولفشیم شریک تجاری بدنام‌اش معرفی می‌کند.

در بخشی از رمان «گتسبی بزرگ» که با ترجمه‌ی رضا رضایی توسط نشر ماهی منتشر شده، می‌خوانیم:

«گتسبی از گوشه‌ی چشم‌اش می‌دید که بلوک‌های دیوار پیاده‌رو مثل نردبان هستند. از آن‌ها بالا رفت و جایی مخفی را در بالای درخت‌ها دید، اگر تنها بود می‌توانست بالاتر برود و اگر بالا می‌رفت، می‌توانست بر بام جهان بایستد و طعم شیرین پیروزی را بچشد.»
کتاب گتسبی بزرگ اثر اسکات فیتزجرالد نشر ماهی

۷- جود گمنام«جود گمنام» محبوب‌ترین رمان‌های تاریخ آمریکا

جود فاولی رویای تحصیل در دانشگاه کریست‌مینستر را در سر می‌پروراند، اما پیشینه‌ی او به عنوان یک یتیم که توسط عمه‌ی کارگرش بزرگ شده، او را در عوض به سمت سنگ‌تراشی هدایت می‌کند. او از جاه‌طلبی‌های ریچارد فیلوتسون مدیر مدرسه الهام گرفته که به کریستمینستر رفت. با این حال، جود عاشق آرابلا زن جوانی می‌شود، فریب‌ می‌خورد و با او ازدواج می‌کند و نمی‌تواند روستایش را ترک کند. وقتی ازدواج‌شان به هم می‌خورد و آرابلا به استرالیا می‌رود، جود تصمیم می‌گیرد به کریست‌مینستر برود اما موفق نمی‌شود ثبت‌نام کند.

جود با دختر عمویش سو بریدهد ملاقات می‌کند. سعی می‌کند عاشق‌اش نشود. سو ترتیبی می‌دهد که جود با فیلوتسون کار کند تا در کریست‌مینستر بماند. اما وقتی متوجه می‌شود که آن‌ها نامزد کرده‌اند، ناامید می‌شود. جود از نارضایتی سو از ازدواج‌اش تعجب نمی‌کند. او شوهرش را ترک می‌کند تا با جود زندگی کند.

جود و سو طلاق می‌گیرند، اما سو نمی‌خواهد دوباره ازدواج کند. آرابلا به جود می‌گوید پسری در استرالیا دارد. سو و جود علاوه بر این پسر صاحب دو فرزند دیگر می‌شوند. جود بعد از شکست دادن بیماری مهلکی تصمیم می‌گیرد با خانواده‌اش به کریست‌مینستر برگردد. آن‌ها اقامتگاه مناسب پیدا نمی‌کنند.

سو که احساس می‌کند به خاطر رابطه‌اش با جود توسط خدا مجازات شده به زندگی با فیلوتسون برمی‌گردد. جود خیلی زود می‌میرد.

در بخشی از رمان «جود گمنام» یکی از محبوب‌ترین رمان‌های تاریخ آمریکا که با ترجمه‌ی ابراهیم یونسی توسط نشر نو منتشر شده، می‌خوانیم:

«جود فاولی با اینکه به بنیه ضعیف بود دو سطل لبالب از آب را بی‌وقفه به کلبه برد. بر لوحه کوچک چارگوش و آبی زنگی بالای در کلبه با رنگ زرد این کلمات نقش شده بود: دروزیلا فاولی، نانوا

در پشت جامهای دوره فلزی کلبه، که یکی از چند خانه قدیمی باز مانده بود، چند بسته شیرینی و سه نان کماج بر سینی نقش و نگار داری به چشم می‌خورد.»

کتاب جود گمنام اثر تامس هاردی نشر نو

۸- پیرمرد و دریا«پیرمرد و دریا» محبوب‌ترین رمان‌های تاریخ آمریکا

«پیرمرد و دریا» یکی از محبوب‌ترین رمان‌های تاریخ آمریکا، داستان مبارزه‌ی حماسی بین ماهیگیری قدیمی و بزرگترین صید زندگی‌اش است. سانتیاگو ماهیگیر سالمند کوبایی در ۸۴ روز گذشته دست خالی از دریا برگشته. آن‌قدر بدشانس است که والدین مانولین شاگرد و دوست جوان و فداکارش، پسر را مجبور کرده‌اند استادش را ترک کند تا در قایقی بهتر ماهی بگیرد. با این وجود، پسر هر شب از پیرمرد مراقبت می‌کند. به پیرمرد کمک می‌کند تا وسایلش را به کلبه‌ی محقر‌اش ببرد. برایش غذا می‌برد و درباره‌ی مسابقه‌های بیسبال حرف می‌زند. سانتیاگو مطمئن است که بدشانسی او تمام می‌شود. پس روز بعد دورتر از همیشه می‌رود.

سانتیاگو در هشتاد و پنجمین روز بدشانسی‌ قایق‌اش را به گلف‌استریم می‌برد. طعمه‌ها را سر قلاب‌ها می‌‌زند و به دریا می‌اندازد. ظهر، ماهی بزرگی که می‌داند مارلین است طعمه‌ را می‌گیرد. پیرمرد ماهرانه ماهی را تا دم قایق می‌کشد اما نمی‌تواند داخل قایق بندازد. ماهی نخ و قایق را دو شبانه‌روز به سمت شمال غربی می‌کشد. شانه‌ها، دست‌ها و پشت ماهی‌گیر درد می‌گیرد.

در روز سوم، ماهی خسته می‌شود. سانتیاگو کم‌خواب، خسته و هذیان‌گو ماهی را به قایق می‌بندد. خون مارلین کوسه‌ها را به طرف‌اش می‌برد. کوسه‌ی بزرگ ماکو حمله می‌کند ولی سانتیاگو با پارو او را می‌کشد. اما تعداد زیاد کوسه‌ها خسته‌اش می‌کند. آن‌ها گوشت با ارزش ماهی را می‌خورند و فقط اسکلت و سر و دم باقی می‌ماند. ماهی‌گیر پیش از سپیده‌دم به خانه می‌رسد، تلوتلوخوران به کلبه‌اش می‌رود و می‌خوابد.

صبح روز بعد، انبوهی از ماهی‌گیران متعجب دور لاشه‌ی اسکلت ماهی جمع می‌شوند که هنوز به قایق ماهی‌گیر بسته شده. گردشگران در کافه‌ای نزدیک که از مبارزه‌ی پیرمرد چیزی نمی‌دانند، بقایای مارلین غول‌پیکر را می‌بینند و آن را با کوسه اشتباه می‌گیرند. مانولین وقتی سانتیاگو را در رختخواب می‌بیند، اشک می‌ریزد. پسر برای پیرمرد قهوه و روزنامه می‌برد.

در بخشی از رمان «پیرمرد و دریا» که با ترجمه‌ی نجف دریابندری توسط نشر خوارزمی منتشر شده، می‌خوانیم:

«بمبک با شتاب جلو آمد و همین‌که دهانش را بست، پیرمرد او را کوبید. تخماق را تا آنجا که توانست بالا برد و بمبک را محکم کوبید. این بار استخوان پشت مخ بمبک را زیر تخماق حس کرد و باز همان‌جا را کوبید و بمبک همچنان که گوشت را می‌درید و می‌ربود، آهسته از ماهی جدا شد و در آب فرورفت.»
کتاب پیرمرد و دریا اثر ارنست همینگ وی

۹- ناطور دشت«ناطور دشت» محبوب‌ترین رمان‌های تاریخ آمریکا

داستان هولدن روز شنبه‌ی پس از پایان کلاس‌ها در مدرسه‌ی پنسی پنسیلوانیا شروع می‌شود. پنسی چهارمین مدرسه هولدن است. او از پنسی هم اخراج شده اما قرار نیست تا چهارشنبه به خانه‌ی منهتن برگردد. پیش اسپنسر معلم تاریخ پیرش می‌رود. او هولدن را به خاطر درس نخواندن شماتت می‌کند.

هولدن که در خوابگاه زندگی می‌کند از دست آکلی و استرادلیتر هم‌اتاق‌های کثیف و شلخته‌اش عصبانی است. استرادلیتر شب را با جین گالاگر می‌گذراند، دختری که هولدن تحسین‌‌اش می‌کند. آن‌ها دعوا می‌کنند. از دماغ هولدن خون سرازیر می‌شود. وقتی به نیویورک برمی‌‌گردد، نمی‌‌تواند به خانه برگردد، چون خانواده از اخراج‌اش از مدرسه خبر ندارند. به جای بازگشت به خانه به هتل ادمونت می‌رود و آن‌‌جا شاهد صحنه‌‌های مستهجن از پنجره‌‌های اتاق‌‌های دیگر است. هولدن تنها، پس از این ماجرا به کلوپ شبانه‌‌ی هتل می‌‌رود اما پس از دیدن دوست دختر سابق برادر بزرگ‌‌ترش بیرون می‌آید.

اتفاقاتی می‌افتد که نتیجه‌‌اش بازگشت هولدن به خانه است. فیبی خواهر کوچک‌اش او را متهم می‌‌کند که چیزی را دوست ندارد. هولدن داستانی به نام ناطور دشت را برایش تعریف می‌‌کند. فراز و نشیب داستانی میان هولدن و فیبی به جایی می‌‌رسد که هولدن می‌‌خواهد فرار کند اما خواهر مانع‌اش می‌‌شود و در نهایت روایت به زمان حال بازمی‌‌گردد، جایی که هولدن منتظر است که در پاییز به مدرسه‌‌ی جدیدی برود.

در بخشی از رمان «ناطور دشت» یکی از محبوب‌ترین رمان‌های تاریخ آمریکا، که با ترجمه‌ی محمدرضا ترک‌تتاری توسط نشر چشمه منتشر شده، می‌خوانیم:

«پسر وقتی به خانه‌ی اسپنسر پیر رسیدم بی‌معطلی زنگ در را زدم. بدجوری یخ کرده بودم. گوش‌هام می‌سوختند و انگشت‌هام را نمی‌توانستم تکان بدهم. صدام را انداختم توی سرم و داد زدم زودباشید دیگه، چرا در رو باز نمی‌کنید؟»

۱۰- وداع با اسلحه«وداع با اسلحه» یکی از محبوب‌ترین رمان‌های تاریخ آمریکا

ستوان فردریک هنری، پزشک آمریکایی، در ارتش ایتالیا خدمت می‌کند و به زبان ایتالیایی مسلط است. ارنست همینگوی «وداع با اسلحه» یکی از محبوب‌ترین رمان‌های تاریخ آمریکا، را از دوران جنگ جهانی اول شروع می‌کند. زمستان است و همه‌گیری وبا هزاران سرباز را کشته. فردریک به گوریزیا می‌رود. با سربازان و کشیش ملاقات می‌کند و پی می‌برد دو خانه‌ی فساد برای سربازان و افسران وجود دارد. بعد از بازگشت دیده‌ها و شنیده‌هایش را با دوست‌اش رینالدی، جراح معروف درمیان می‌گذارد که تقریبا هم‌سن‌اش است. رینالدی به زنان زیبا علاقه دارد. او عاشق پرستاری انگلیسی است که کاترین بارکلی نام دارد. رینالدی، فردریک را به بیمارستان بریتانیایی می‌برد، جایی که فردریک به کاترین معرفی می شود. فردریک جذبش می‌شود. او از نامزدش که کشته شده می‌گوید. فردریک همراه با همکاران راننده‌اش (پاسینی، مانرا، گوردینی و گاووززی) آمبولانس‌های ارتش را هدایت می‌کنند. پاسینی در حمله‌ی خمپاره‌ای کشته می‌شود. فردریک در جبهه‌ی ایتالیا از ناحیه‌ی زانو به شدت مجروح و به بیمارستان منتقل می‌شود.

در بخشی از رمان «وداع با اسلحه» که با ترجمه‌ی نازی عظیما توسط نشر افق منتشر شده، می‌خوانیم:

«آخرهای تابستان آن سال، ما در خانه‌ای در یک دهکده زندگی می‌کردیم که در برابرش رودخانه، ریگ‌ها و پاره‌سنگ‌ها، زیر آفتاب، خشک و سفید بود. آب زلال بود و نرم حرکت می‌کرد و در جاهایی که مجرا عمیق بود، رنگ آبی داشت. نظامی‌ها از کنار رودخانه در جاده می‌گذشتند و گردوخاکی که بلند می‌کردند روی برگ‌های درختان می‌نشست. تنه درخت‌ها هم گردوخاکی بود.»
کتاب وداع با اسلحه اثر ارنست همینگوی

۱۱- خوشه‌های خشم

داستان درست پس از آزادی مشروط توم جاد از زندان مک آلستر شروع می‌شود، جایی که او پس از محکوم شدن به قتل در دفاع از خود زندانی شده بود. در حالی که توم به خانه‌اش در نزدیکی سالیساو می‌رود، جیم کیسی واعظ سابق که او را از کودکی می‌شناسد همراهی‌اش می‌کند. توم به خانه – مزرعه می‌رسد و می‌بیند که متروکه شده. توم و کیسی نگران و مستاصل با مولای گریوز همسایه‌ی قدیمی‌شان حرف می‌زنند. او می‌گوید خانواده در خانه‌ی عموی جان جاد زندگی می‌کنند. گریوز می گوید که بانک‌ها کشاورزان را بیرون کرده‌اند. اما مولایی حاضر به ترک منطقه نیست.

صبح روز بعد، توم و کیسی پیش عمو جان می‌روند. خانواده‌ی توم در حال بار زدن اموال‌شان پشت خودرویی که به کامیون تبدیل شده هستند. خانواده بعد از خشکسالی و نابود شدن محصول، توانایی پرداخت وام را از دست داده، مجبور شده‌اند مزرعه را واگذار کنند. اعضای خانواده چاره‌ای جز جست‌وجوی کار در کالیفرنیا ندارند.

آن‌ها بعد از رسیدن به کالیفرنیا پی ‌می‌برند این ایالت نیروی کار مازاد دارد. به این خاطر دستمزدها پایین است و کارگران تا سرحد مرگ استثمار می‌شوند. کیسی در اردوگاه مهاجران هوورویل به خاطر درگیری با معاون کلانتر که می‌خواست به کارگری فراری شلیک کند دستگیر می‌شود، چون به دیگران هشدار ‌داده استخدام‌کننده نیروی کار که با افسر سفر می‌کند، دستمزدی که وعده داده را پرداخت نخواهد کرد.

در بخشی از رمان «خوشه‌های خشم» یکی از محبوب‌ترین رمان‌های تاریخ آمریکا، که با ترجمه‌ی شاهرخ مسکوب و عبدالرحیم احمدی توسط نشر امیرکبیر منتشر شده، می‌خوانیم:

«و بترسید از زمانی که اعتصاب ها متوقف شوند در حالی که مالکان بزرگ زنده هستند زیرا هر اعتصاب کوچک که درهم بشکند نشانه ی آن است که قدمی در شرف برداشتن است. و این را هم شما می توانید بدانید. بترسید از زمانی که بشریت از رنج بردن، از مردن برای اندیشه ای سرباز زند.»
کتاب خوشه های خشم اثر جان اشتاین بک نشر امیر کبیر

۱۲- کشتن مرغ مینا

داستان این رمان در طول سه سال رکود بزرگ آمریکا در شهر خیالی می‌کامب در ایالت آلاباما اتفاق می‌افتد. قهرمان داستان ژان لوئیز فینچ است. دختری باهوش اما غیر متعارف که بین شش تا نه سال سن دارد. او با برادرش، جرمی آتیکوس (جم)، توسط پدر بیوه‌شان، آتیکوس فینچ که وکیلی برجسته است بزرگ شده. پدرش فرزندانش را به همدلی و عدالت تشویق می‌کند و با اشاره به این‌که پرندگان بی‌گناه و بی‌ضررند به آن‌ها می‌گوید «کشتن مرغ مقلد» گناه است.

وقتی تام رابینسون، یکی از ساکنان سیاه‌پوست شهر، به دروغ متهم به تجاوز به مایلا ایول، زنی سفیدپوست شد، آتیکوس با وجود تهدیدهای بسیار وکالت او را بر عهده می‌گیرد. در مکانی با گروهی روبرو می‌شود که قصد دارند موکلش را بکشند اما حاضر نمی‌شود او را ترک کند. گرچه آتیکوس عملکرد خوبی در دادگاه دارد و از موکلش به خوبی دفاع می‌کند اما تام محکوم می‌شود. بعدها در طول دوران بازداشت اقدام به فرار می‌کند اما کشته می‌شود.

بچه‌ها به آرتور (بو) رادلی، همسایه گوشه‌نشینی که افسانه‌ای محلی است علاقه‌مند می‌شوند اما نمی‌توانند در برابر جذابیت تجاوز به ملک رادلی مقاومت کنند. احساسات غیرانسانی‌شان تشدید می‌شود اما پدرشان آن‌ها را سرزنش می‌کند. بو حضورش را به صورت غیر مستقیم و از طریق یک سری اقدامات خیرخواهانه احساس می‌کند. در نهایت وقتی باب ایول به جم و پیشاهنگ حمله می‌کند و ایول را می‌کشد. اما هک تیت، کلانتر شهر، معتقد است باید بگوییم ایول به خاطر سقوط بر روی چاقو کشته شده است.

در بخشی از رمان «کشتن مرغ مینا» که با ترجمه‌ی فخرالدین میرزمضانی توسط نشر علمی فرهنگی منتشر شده، می‌خوانیم:

«برای مردان خانواده رسم بر این بود که همچنان در اقامتگاه سایمون فینچ بمانند و زندگی‌شان را از راه تجارت پنبه بگذرانند. این مکان خودکفا بود و اگرچه در مقایسه با امپراتوری‌های اطراف آن حقیر می‌نمود، ولی روی‌هم‌رفته می‌توانست تمام ارزاقی را که برای گذران زندگی لازم بود تامین کند.»
کتاب کشتن مرغ مینا اثر هارپر لی نشر سبو

۱۳- در کمال خونسردی

روزنامه‌نویسی با ادبیات پیوندی محکم و جدانشدنی دارد. بعضی از خبرنگاران گاهی اوقات با فاصله گرفتن از روایت رویدادهای روز، پس از تحقیق و پژوهش قصه‌ای واقعی را تعریف می‌کنند.

در روزنامه‌نگاری روایی، ناداستان واقعی بر اساس اطلاعات صحیح و تحقیق شده نوشته می‌شود. در این شیوه، روزنامه‌نویس سوژه‌ی مورد نظرش را دنبال کرده، اطلاعات و جزئیات فراوان و مستند به دست آورده و پس از ترکیب با تجربیات شخصی روی کاغذ می‌آورد.

ترومن کاپوتی، نویسنده‌ی نامدار، در ادبیات انگلیسی زبان، به عنوان مبدع روزنامه‌نویسی روایی شناخته می‌شود. او که در سال ۱۹۵۸، پس از انتشار رمان صد و بیست صفحه‌ای صبحانه در تیفانی، به شهرت رسید، شش سال برای تحقیق و پژوهش درباره‌ی قتل‌عام خانواده‌ای در کانزاس وقت صرف کرد، با شاهدان و دو قاتل گفت‌و‌گو کرد تا اثری متفاوت و ناداستانی جذاب به نام «در کمال خونسردی»، یکی از محبوب‌ترین رمان‌های تاریخ آمریکا، بنویسد.

در پانزدهم نوامبر سال ۱۹۵۹ در شهر کوچک هالکم در ایالت کانزاس، چهار عضو خانواده‌ی کلاتر با شلیک گلوله‌ی تفنگی که در فاصله‌ی چند اینچی صورت‌شان قرار گرفته بود به طرز دلخراشی به قتل رسیدند.

هیچ انگیزه‌ی مشخصی برای این جنایت وجود نداشت و سرنخی هم به دست نیامد. پنج سال و چهار ماه و بیست و نه روز پس از قتل در روز چهاردهم آوریل ۱۹۶۵، ریچارد اوژن هیکاک و پری ادوارد اسمیت در رابطه با این جنایت به دار آویخته شدند.

کتاب، قصه‌ی زندگی و مرگ شش جانی که در بروز این فاجعه نقش داشتند را روایت می‌کند.

در بخشی از کتاب «در کمال خونسردی» که با ترجمه‌ی لیلا نصیری‌ها توسط نشر چشمه منتشر شده، می‌خوانیم:

«تا زمانی که زنده ای، همیشه چیزی در انتظار است؛ و حتی اگر بد باشد، چه کاری از دست تو برمی آید؟ تو که نمی توانی از زندگی کردن دست برداری.»
کتاب در کمال خونسردی اثر ترومن کاپوتی نشر چشمه

۱۴- موش‌ها و آدم‌ها

این داستان بلند استاین‌بک هم بخشی از سال‌های سیاه رکود اقتصادی ایالات متحده را به تصویر کشیده است.

جرج میلتون و لنی اسمال دو رفیق که سال‌ها کنار یکدیگر زندگی می‌کنند برای پیدا کردن شغل و به دست آوردن چندرغاز از مزرعه‌ای به مزرعه‌ی دیگر می‌روند تا بلکه بتوانند مهتری چند اسب را به عهده بگیرند و از گرسنگی نمیرند.

آن‌ها با این که به هم نزدیک‌اند، از جیک‌و‌پوک هم خبر دارند و رویای داشتن مزرعه‌ی پرورش خرگوش در سر می‌پرورانند ولی متفاوت هستند. لنی از بچگی دوست دارد چیزهای نرم را نوازش کند. وقتی دختر ارباب و صاحب مزرعه می‌خواهد موهایش را نوازش کند او را می‌کشد و فلنگ را می‌بندد. رفیق‌اش بر خلاف قولی که داده تا از لنی حمایت کند عضو گروه جست‌و‌جو می‌شود تا قاتل را پیدا کنند.

در بخشی از کتاب «موش‌ها و آدم‌ها» که با ترجمه‌ی سروش حبیبی توسط نشر ماهی منتشر شده، می‌خوانیم:

«اولی چون به فضای باز رسید ناگهان ایستاد، طوری که چیزی نمانده بود دومی از پشت سر رویش افتد. کلاه از سر برداشت و نوار عرق‌گیر آن را با انگشت چلاند و انگشت خود را تکاند تا عرق از ان فرو ریزد. مرد کوتاه‌قد با قدم‌هایی عصبی به او نزدیک شد و به تندی گفت: لنی، تو چته؟ تو رو خدا این‌جور آب نخور.»
کتاب موش ها و آدم ها اثر جان استاین بک

۱۵- مروارید

کشاورزان و ماهی‌گیران هر کجای جهان که باشند زندگی‌شان با سختی، فقر و فلاکت عجین است. جان استاین‌بک در این رمان زندگی کینو شخصیت اصلی رمان و خانواده‌اش را روایت می‌کند.

خانواده صمیمی هستند اما فقر کمرشان را شکسته. پسر کوچک از بیماری رنج می‌برد ولی پزشک درمان‌اش نمی‌کند. اینجاست که کینو مثل باقی پدرها به آب و آتش می‌زند تا مخارج درمان پسرش را فراهم کند. او که غواضی مفلوک، بی‌پول و بدشانس است برای پیدا کردن مرواریدی کوچک شیرجه می‌زند و به اعماق اقیانوس می‌رود.

روزی که به نظر می‌رسد از بهترین روزهاست شانس در خانه‌اش را می‌زند و بزرگ‌ترین مروارید جهان را صید می‌کند. فکر و خیال به دست آوردن ثروت هنگفت شخصیت و رفتار کینو را عوض می‌کند. اما چیزی جز رنج و تلخکامی نصیب‌اش نمی‌شود.

در بخشی از رمان «مروارید» که با ترجمه‌ی سروش حبیبی توسط نشر فرهنگ معاصر منتشر شده، می‌خوانیم:

«کینو اوای ملایم پاشیدن موج‌های صبح‌گاهی را بر ساحل شنید. چه آوای دلنوازی. دوباره چشم بست تا به آهنگ درون خود گوش بسپارد. چه بسا فقط او بود که به آهنگ درون خود گوش می‌داد. شاید فقط او نبود، و دیگر هم‌قومانش نیز مثل او بودند. قوم او زمانی ترانه‌سرایان توانایی بودند.»
کتاب مروارید اثر جان اشتاین بک نشر افق

۱۶- نصف‌النهار خون

کارمک مک‌کارتی از نویسندگانی است که دیر به شهرت جهانی رسیدند و مخاطبان بسیار دیر به خواندن رمان‌هایشان عادت کردند. او که از قواعد معمول روایی گریزان است در آثارش، که صحنه‌ی نزاع خونین واقع در افسانه‌های متأخر غرب آمریکاست، حیات وحشیان و آوارگان و بی‌خانمانان را به تصویر می‌کشد.

مک‌کارتی بازیگران داستانش را یک‌به‌یک و به‌ آهستگی و در هر پرده از نمایش وارد بازی می‌کند؛ بازیگرانی که نماینده‌ی بخشی از اجتماعی وحشی‌اند و اسیر حرص و آز شخصی؛ آدمکشان مرموز که بخت را به مبارزه می‌طلبند و خواننده را مدام گرفتار فریبی تازه می‌کنند؛ افرادی معمولی که گرفتار طمع می‌شوند و خوش‌باورانه پا در قلمرو گرگان می‌گذارند؛ کلانتران و قاضیان و کشیشان، که عمری تجربه از سرزمین مرگ دارند و سرگذشت غریبش را می‌دانند و راوی اصلی قصه که به دور از خونبازی افراد ایستاده و خاطرش از آن‌همه هیچ مکدر نیست.

اینجا «نصف‌النهار خون» است؛ دنیای بهتری ممکن نیست؛ و انبوهی آدمکش و قاچاقچی، که در شهر و بیابان یکدیگر را از پا درمی‌آورند. هیچ رازی در میان نیست. این رمان، اگرچه داستان جنایتکاران و آدمکشان و قاضیان و کشیشان است، تن به کلیشه‌های مرسوم ژانر جنایی یا رمان تاریخی نمی‌دهد و روایتی ناب و ادبی از دنیای جنایت و خون عرضه می‌کند. حدیث افرادی است آواره و سر در پی یکدیگر و گریزان از هم، و فقط کشتار است که شرط سلامت است.

در بخشی از رمان «نصف‌النهار خون» که با ترجمه‌ی مجید یزدانی توسط نشر چشمه منتشر شده، می‌خوانیم:

«تازه آن‌ وقت است که سرانجام از هر آن‌چه تاکنون بوده بریده می‌شود. به همان اندازه که از اصل و نسبش دور می‌شود از تقدیرش نیز فاصبه می‌گیرد و تا زمین می‌گردد در هیچ سرزمین این‌چنین وحشی و بیگانه‌ای پای نخواهد گذاشت تا بفهمد خمیره‌ی خلقت تحت تاثیر بضر است.»
کتاب نصف النهار خون یا سری غروب در غرب اثر کارمک مک‌کارتی نشر چشمه

۱۷- اتحادیه‌ی ابلهان

«اتحادیه‌ی ابلهان» یکی از محبوب‌ترین رمان‌های تاریخ آمریکا، از جمله بامزه‌ترین رمان‌های ادبیات این کشور است که داستان انتشارش غم‌انگیز است. ایگنیشس شخصیت اصلی رمان، متخصص قرون وسطا، جوانی تپل، تنبل و اهل مطالعه است که درایت و زبان گزنده‌اش در انتقاد از تبعیض‌نژادی، مصرف‌گرایی، دموکراسی، هالیوود و… نمی‌گذارد شغل مناسبی برای خودش دست‌و‌پا کند و فرد مفیدی باشد.

تول استاد کالج هانتر نیویورک که در هفده سالگی نخستین رمان‌اش را با الهام گرفتن از نویسنده‌ی مورد علاقه‌اش، فلنری اوکانر، نوشت و بورسیه‌ی کامل دانشگاه تولن را دریافت کرد، در دوران سربازی در پورتوریکو این رمان را نوشت و پس از بازگشت به آمریکا برای ناشران فرستاد اما هیچ کدام نپذیرفتند. افسردگی زمین‌گیرش کرد و جان‌اش را گرفت. به قول منتقد نیویورک‌تایمز، با این کار او همچون شخصیت اصلی رمان با «اتحادیه‌ی ابلهان» – ناشرانی که دست‌نوشته‌اش را نپذیرفتند – مبارزه کرد.

تول با این کار به مادرش انرژی داد تا پس از ۹ سال تلاش توانست واکر پرسی استاد دانشگاه لوییزیانا و از مهم‌ترین نویسندگان جنوب آمریکا را قانع کند تا کتاب پسرش را منتشر کند. اثری که برخی آن را بزرگ‌ترین رمان کمدی قرن می‌دانند و معتقدند این کتاب را نمی‌توان راحت در مکان‌های عمومی مثل مترو یا پارک خواند. چون محال است که یک نفر به سمت آدم نیاید و نگوید که عجب کتاب محشری می‌خوانی یا این که به فلان جایش رسیده‌ای یا نه.

در بخشی از رمان «اتحادیه‌ی ابلهان» که با ترجمه‌ی پیمان خاکسار توسط نشر چشمه منتشر شده، می‌خوانیم:

«من یا با دوستان و رفیقانم می جوشم یا با هیچکس، و چون هیچ رفیقی ندارم، با هیچکس نمی جوشم.»    
کتاب اتحادیه ی ابلهان اثر جان کندی تول نشر چشمه

منبع: دیجی‌کالا مگ

راهنمای خرید کتاب


برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما