ویترین بازی: The Longest Journey
شاید انتظار داشته باشید تا در مقدمهی معرفی یک بازی ماجراجویی قدیمی، از کنار گذاشته شدن این سبک بازیها در سالهای اخیر و دورهی طلایی آنها بگوییم، ولی تنها کافی است تا نگاهی کوتاه به جریان بازیسازی مستقل امروز بیاندازید تا متوجه شوید که چنین چیزی، به هیچ وجه صحت ندارد. بازیسازان مستقل در سالهای اخیر تجربههایی در سبک ماجراجویی ساختهاند که به جرات میگوییم، بهتر از بازیهای ماجراجویی کلاسیک هستند. بازیهای ماجراجویی مدرن میدانند که مخاطب مدرن در همه حال به دنبال عناصر آشنا میگردد؛ عناصری که بتواند با آنها ارتباط برقرار و تجربهی بازی را با آنچه خود در ذهن دارد، مقایسه کند. بدون شک جریان بازیسازی امروزی تاثیر گرفته از اتفاقات دور و اطراف ماست، موضوعی که شاید بازیهای ماجراجویی کلاسیک چندان در نظر نمیگرفتند. با این حال، پیش از آنکه بازیهای ماجراجویی برای سالها از صنعت بازی حذف شوند، در قالب تجربهای خاص و شگفتانگیز، یک بازی تلاش کرد تا دنیای واقعی را با عناصر فانتزی ادغام کند و نتیجهای متفاوت ارایه دهد. بازی «طولانیترین سفر» (The Longest Journey)، آخرین تجربهی شگفتانگیز دورهی طلایی بازیهای ماجراجویی است؛ یک بازی که بدون آگاهی خود، سالها جلوتر از زمان خود عمل کرده بود.
اواخر دههی نود میلادی با ظهور گستردهی کنسولهای بازی مثل پلیاستیشن، پلیاستیشن ۲ و ایکسباکس گره میخورد. شرکتهای بازیسازی هم که فروش شگفتانگیز این کنسولها را دیده بودند، بیخیال ساخت بازی برای کامپیوتر میشوند. بازیها یا استودیوهای مستقل، پدیدهای بسیار جدید هستند و تا همین یک دههی پیش، بدون وجود یک شرکت تهیهکنندهی بزرگ، هیچ پروژهای شکل نمیگرفت. در همین راستا هم بازیها برای پلتفرمهایی ساخته میشدند که ظرفیت فروش بیشتری داشتند. در نتیجهی ساخت بازی روی کنسولها، محبوبترین سبکهای بازی دههی نود که مشخصا برای کامپیوتر ساخته میشدند، به تدریج کنار گذاشته شدند. اکشنهای اول شخص و بازیهای ماجراجویی دیگر تمرکز شرکتهای بازیسازی نبودند. در این میان تعدادی شرکت اروپایی که هنوز با ورود کنسولها کنار نیامده بودند و با جدیت به ساخت بازی برای کامپیوتر پافشاری میکردند، تجربههای ماجراجویی متفاوت خودشان را ارایه دادند. بازیهایی مثل سایبریا، آینهی سیاه و صد البته سری بازیهای The Longest Journey تعدادی از باقیماندههای سبک ماجراجویی بودند که توانستند در دورهی حکمرانی کنسولها، دوام بیاورند.
در واقع The Longest Journey را باید به عنوان پایه و اساس بازیهای ماجراجویی مدرن نگاه کنیم. بازیهای ماجراجویی کلاسیک، برای مخاطب خاص خود ساخته میشدند. مخاطبان بازیهای ماجراجویی از سازندگان آنها معماهایی بسیار سخت میخواستند؛ معماهایی که در غیاب اینترنت، چند ماهی با آنها کلنجار بروند. با این حال، «رگنار تورنکوییست» (Ragnar Tornquist) با طولانیترین سفر، بازیهای ماجراجویی را برای وسیعترین مخاطب ممکن ساخت. تورنکوییست که پیش از طولانیترین سفر، یکی دو بازی اکشن ساخته بود، تصمیم گرفت تا به قول خودش دست به خلق سبک جدیدی از بازیهای ماجراجویی بزند. این طراح و نویسندهی نروژی معتقد بود که بازیهای ماجراجویی اشاره و کلیک کلاسیک دیگر جواب نمیدهند، ولی نباید آنها را کنار گذاشت، بلکه باید با استفاده از سیستمهای گیمپلی روز و گرافیک پیشرفته، مخاطب را به سمت آنها جذب کرد. رگنار تورنکوییست گفت که میخواهد اولین بازی ماجراجویی مدرن را بسازد و ساخت The Longest Journey را در شرکت نروژی فانکام شروع کرد.
به راحتی میتوانیم The Longest Journey را آخرین بازی ماجراجویی نسل خود بنامیم. زمانی که این بازی در سال ۱۹۹۹ وارد بازار شد، بازی ماجراجویی بزرگ دیگری وجود نداشت. پلیاستیشن چند سالی بود که حسابی گل کرده و جریان حرکت بازیها به سمت اکشن شدن هم شروع شده بود. یک سال قبل از عرضهی The Longest Journey شاهد عرضهی «گریم فاندانگو» بودیم. منتقدان چپ و راست از گریم فاندانگو تعریف کردند، ولی بازی حتی پس از یک دهه نتوانست فروش خود را به نصف فروش «تختهگاز» (Full Throttle)، بازی قبلی تیم شیفر، برساند. مخاطبان بازیهای ویدیویی دیگر بازیهای سبک ماجراجویی را تحویل نمیگرفتند. با این حال، نهتنها منتقدان و بازیکنندهها حسابی از The Longest Journey راضی بودند، بلکه بازی فروش بسیار خوبی کرد؛ موضوعی که هرگز برای یک بازی ماجراجویی محض، قابل پیشبینی نبود. اغراق نکردهایم اگر موفقیت The Longest Journey را به داستان و دنیاسازی شگفتانگیز آن نسبت دهیم.
طولانیترین سفر پیش از این که بخواهد یک بازی ماجراجویی بزرگ باشد و حول معماهایش طراحی شود، داستانی شگفتانگیز داشت. داستان طولانیترین سفر را به خوبی میتوانیم با فیلمهایی مثل «داستان بیپایان» (The Neverending Story) مقایسه کنیم؛ یعنی داستانی حماسی، طولانی و بسیار بزرگ که مخاطب به سادگی میتواند با آن ارتباط برقرار کند و خودش را در بخشهای مختلف آن قرار دهد. با این حال برخلاف داستان بیپایان، طولانیترین سفر قصهای برای مخاطب بزرگسال تعریف میکند.
«آپریل رایان»، شخصیت اصلی طولانیترین سفر، دخترک دانشجویی است که به دور از خانواده و برای تحصیل هنر، به شهری بزرگ سفر کرد. بازی هم در ابتدای کار شما را در نقش آپریل، وارد دنیایی بسیار عادی میکند و از شما میخواهد که ضمن حل تعدادی معما، با شخصیتهای مختلف بازی و دنیای آن آشنا شوید. داستان بازی، آیندهای نزدیک را به تصویر میکشد. شهر اصلی بازی عناصری علمی-تخیلی دارد، مثل کامپیوترهای فوق پیشرفته، ماشینهای پرنده، منشیهای هوشمند و دستگاههایی که شاید امروزه وجودشان برای ما عادی باشد، ولی در زمان عرضهی بازی، کاملا غریبه به نظر میرسیدند. علم و تکنولوژی و دستاوردهای حاصل از آنها، به بخشی از زندگی انسان تبدیل شدهاند. در عین حال، دنیای بازی کاملا برای مخاطب آشنا به نظر میرسد. محیطها کاملا واقعی و باورپذیر هستند. شخصیتهای مختلفی که با آنها برخورد میکنید، شما را به یاد افراد دور و اطرافتان میاندازند و اهدافی هم که بازی در ابتدا برایتان مشخص میکند، بسیار شبیه به زندگی روزمره یک دانشجو میمانند. تمام اینها باعث میشود تا به خوبی با دنیای بازی رابطه برقرار کنید و آن را آشنا بدانید. با این حال، به هیچ وجه نمیتوان از مخاطب عام انتظار داشت تا چنین قصهای را دنبال کند؛ قصهای که تفاوتی با زندگی او ندارد. اگر با یک فیلم مستقل فرانسوی سر و کار داشتیم، میتوانستیم چنین قصهای را درک کنیم، ولی طولانیترین سفر قرار است یک قصهی فانتزی حماسی باشد. به همین دلیل هم طولی نمیکشد تا داستان بازی عناصر عجیب و غریب خود را رو میکند.
در همین حین که ظاهرا در نقش آپریل رایان مشغول زندگی در دنیای عادی و اتمام پروژههای دانشگاه خود هستید، اتفاقات عجیب و غریبی میبینید. از کابوسهای مبهم گرفته تا شخصیتهایی که دیالوگهای عجیب مقابلتان میگذارند. درست مثل آپریل، شما هم به عنوان مخاطب سردرگم میشوید و میخواهید ریشهی این اتفاقات عجیب را پیدا کنید. نمیخواهیم از قصهی بازی چیز زیادی بگوییم، چون ترجیح میدهیم همه چیز را خودتان تجربه کنید، ولی نمیتوانیم به اولین مکاشفهی بازی هم اشاره نکنیم.
طی اتفاقاتی ناشناخته، آپریل رایان سر از دنیایی دیگر در میآورد و این جاست که بازی، دنیای بسیار جالبی که خلق کرده است را رو میکند. آپریل متوجه میشود که در واقع، دنیا شامل دو بعد مختلف است؛ دو بعد که مدتها پیش در راستای حفظ تعادل دنیا از یکدیگر جدا شدهاند. یک دنیا بر اساس علم و منطق کار میکند و دنیای دیگر، بر اساس جادو و موجودات جادویی.
زمانی که برای اولین بار به دنیای جادویی (که آرکیدیا نام دارد) پای میگذارید، با سبک و سیاق ظاهری کاملا متفاوتی نسبت به شهری که در آن قرار داشتهاید، روبرو میشوید. چند ساعتی را مشغول گشت و گذار در دنیایی مدرن و شهری بودهاید و ناگهان وارد یک بازار جادویی شدهاید؛ بازاری که پر است از موجودات عجیب و غریب و پدیدههایی که امکان وجودشان را متصور نمیشدید. پا به پای آپریل و به عنوان یک غریبه با دنیای جادویی و جدیدی که مقابلتان گذاشته شده است، آشنا میشوید.
از این نقطه به بعد، برای حل معماهای بازی و پیشبرد داستان، نیاز به سفر بین دو دنیای مختلف دارید. کشف ناشناختههای بازی ناگهان آنقدر برایتان جذاب میشود که دیگر نمیتوانید از پای آن بلند شوید. مطمئنا میتوانید پیشبینی کنید که آپریل رایان قرار است به قهرمان بزرگی تبدیل شود و شما هم او را در سفر بلند و بالایی که پیش میگیرد، دنبال کنید.
آپریل رایان، به عنوان دختری عادی که انتظار هیچ نوع اتفاق بزرگ، هیجانانگیز و غیرعادی را در زندگیاش ندارد، به شخصیتی شگفتانگیز برای دنبال کردن یک قصهی فانتزی تبدیل میشود. بازی هم قصهی خود را به بهترین شکل ممکن و به دور از پیچیدگیهای معمول قصههای فانتزی برایتان تعریف میکند. دیالوگها به شدت ساده و روان و شبیه به صحبتهای روزمرهی افراد هستند؛ حتی در دنیای جادویی آرکیدیا. همین موضوع باعث میشود تا دنیای بازی برایتان بسیار واقعی به نظر برسد. قصهی طولانیترین سفر به زیبایی تمام میشود؛ طوری که انتظار ندارید دنبالهای برای آن ببینید. با این حال موفقیت و محبوبیت بازی منجر به ساخت دنبالههایی برای آن میشود؛ طوری که در واقع قصهی این بازی نهایتا ۱۶ سال بعد به پایان میرسد. دنیا و قصهی شگفتانگیز طولانیترین داستان و دنبالههای آن یعنی «دریمفال»، از بهترین تجربههای صنعت بازی هستند. البته که هیچ چیز بینقص نیست و متاسفانه گیمپلی طولانیترین سفر هرگز همسطح قصهی آن حرکت نمیکند.
در ابتدا گفتیم که رگنار تورنکوییست، طراح طولانیترین داستان، قصد داشت تا سبک ماجراجویی را برای مخاطبی گسترده تغییر دهد، ولی این بازی هم شبیه به دیگر ساختههای همسبک زمان خود، معمای بیمنطق کم ندارد. برای حل تعدادی از معماهای بازی، باید چند آیتم کاملا بیربط را از گوشه و کنار بازی پیدا کنید، آنها را با هم ادغام کنید، عجیبترین چیزی که حتی در ذهنتان تصور نمیکردید را بسازید و از آن برای پیشرفت استفاده کنید. تمام معماهای بازی هم بد نیستند، ولی برخی از آنها شما را مجبور میکنند تا ساعتها وقت خود را به کلیک کردن روی پیکسل به پیکسل هر صفحه هدر دهید. برخی از آیتمها را فقط در صورتی به دست میآورید که برای مثال فلان آیتم را پیش یک کاراکتر ببرید، از او چیز دیگری بگیرید، آن را به دستگاهی بدهید تا یک آیتم دیگر به شما دهد و نهایتا آن را با یک آیتم دیگر ادغام کنید تا آن چه میخواستید را به دست آورید. چنین روندی به خودی خود بد نیست، به شرطی که بازی نکات لازم را به صورت بصری یا از طریق قصه و دیالوگها به شما ارایه دهد. البته که معماهای بسیار خوب هم در طولانیترین سفر پیدا میشوند، ولی اگر بخواهیم نگاهی کلی به معماهای این بازی، به عنوان یک بازی در سبک ماجراجویی بیاندازیم، به راحتی میتوانیم بگوییم بازی در این زمینه حرفی برای گفتن ندارد. در واقع معماهای بازی بخش لذتبخش آن نیستند و جریان داستان و شخصیتهای آن هستند که در خاطرتان میمانند؛ نه لذتی که از حل معماهای بازی و چالشهای آن داشتهاید.
دنیای فانتزی طولانیترین سفر بیشباهت به قصههای فانتزی معروف نیست و کاملا واضح است که سازندگان بازی، از آثار بزرگی مثل ارباب حلقهها یا جنگ ستارگان الهام گرفتهاند؛ طوری که حتی نام یکی از فصلهای بازی از روی کتاب هابیت انتخاب شده است. تورنکوییست به عنوان نویسندهی اصلی بازی و تیم او، تلاش کردهاند دنیایی فانتزی با الهام از بزرگترینهای این سبک بسازند و از پس این هدف خود به خوبی برآمدهاند.
حس ماجراجویی که طولانیترین سفر به مخاطب خود میدهد، در بازیهای زیادی پیدا نمیشود. به هنگام توصیف قصهی کلی بازی از «داستان بیپایان» یاد کردیم و بازی طولانیترین سفر هم با این که محتوایی مناسب افرادی با سن و سال نسبتا بالاتر دارد، ولی بدون شک بیشتر به مذاق مخاطب نوجوان خوش خواهد آمد. مطمئنا همزاد پنداری و ارتباط برقرار کردن با آپریل رایان به عنوان یک دخترک دانشجو، برای مخاطب نوجوان بسیار راحتتر است و ماه هم هنگامی که طولانیترین سفر را تجربه میکردیم، مشخصا سن و سال زیادی نداشتیم. دنبالههای طولانیترین سفر، یعنی دو بازی Dream: The Longest Journey و Dreamfall Chapters بسیار تیره و تاریکتر از بازی اول هستند؛ انگار که بالاتر رفتن سن سازندگان بازی روی قصه و دنیای آن هم تاثیر گذاشته است.
مخاطب نوجوان امروز مطمئنا سلیقهی متفاوتی نسبت به نوجوانان دورهی داستان بیپایان و جنگ ستارگان دارد، ولی نکتهی بسیار جالب طولانیترین سفر این است که این بازی میتواند هر دو گروه را راضی و شگفتزده کند.
با این که عرضهی طولانیترین سفر به بیست سال پیش بازمیگردد، ولی هنوز هم از نظر گرافیکی و مکانیکی قدیمی نشده است و به راحتی میتوان از آن لذت برد. اگر ذرهای از قصههای فانتزی لذت میبرید، پیشنهاد میکنیم ده پانزده ساعتی وقت بگذارید و The Longest Journey را تجربه کنید. ما قول میدهیم که پشیمان نخواهید شد.