کتاب «زندگی در پیش رو»؛ وقتی رومن گاری با اسم مستعار جایزه گرفت

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۸ دقیقه
کتاب زندگی در پیش رو

جایزه گنکور تنها یک‌بار هر نویسنده داده می‌شود اما «رومن گاری» یک استثنا بود. او کتاب «زندگی در پیش‌ رو» را با نام مستعار «امیل اراژ» روانه بازار نشر کرد و توانست هیات نمایندگان گنکور را قانع کند تا صاحب این جایزه بشود. البته این موضوع تا زمان مرگ «رومن گاری» به صورت یک راز باقی ماند و کسی از آن مطلع نشد. این نویسنده پیش‌ از آن بابت نوشتن کتاب ریشه‌های آسمان در سال ۱۹۵۶ برنده جایزه گنکور شده بود. کتاب «زندگی در پیش‌ رو» اثری خاص و منحصر بفرد است. در این کتاب درباره انسان‌هایی صحبت می‌شود که جایی در داستان‌ها و آمار‌های رسمی ندارند و همیشه در حاشیه زندگی می‌کنند.« رومن گاری» به شیوه‌ای هنرمندانه و جذاب یکی از این شخصیت‌ها را از حاشیه اجتماع به متن داستان می‌آورد و از زبان او، زندگی پر درد و رنجی را روایت می‌کند که موجب بهت و شگفتی خوانندگان کتاب می‌شود.

کتاب «زندگی در پیش‌ رو» در سال ۱۹۷۵ منتشر شد و در همان سال جایزه گنکور را از آن خود کرد. در این یادداشت قصد داریم که با کتاب «زندگی در پیش‌ رو» آشنا شویم. اما پیش از آن به صورت مختصر درباره زندگی‌نامه «رومن گاری» و تاریخچه جایزه گنکور سخن خواهیم گفت‌.

پیشینه جایزه گنکور

جایزه گنکور، جایزه‌ای ادبی است که بنابر وصیت ادمون دو گنکور در سال ۱۸۹۶ پایه‌گذاری شد. او نویسنده، منتقد و ناشر ادبی برجسته فرانسوی بود. مجمع ادبی گنکور به طور رسمی در سال ۱۹۰۲ میلادی تاسیس شد و نخستین جایزه آن در سال ۱۹۰۳ به ژان آنتوان نو رسید. جایزه گنکور هر سال نصیب بهترین کتاب‌ داستانی می‌شود که در همان سال منتشر شده است. معمولا این جایزه به رمان‌ها می‌رسد تا به داستان‌های کوتاه‌. جایزه نقدی گنکور مبلغی معادل ده یورو است و ماهیتی نمادین دارد؛ اما این جایزه می‌تواند به بهتر دیده شدن آثار نویسنده کمک کند. در حقیقت هدف اصلی جایزه گنکور، پیدا کردن استعدادهای برتر نویسندگی و حمایت از آن‌هاست.

آکادمی گنکور بیش از صد سال است که به فعالیت خود ادامه می‌دهد و به عنوان معتبر‌ترین و مهم‌ترین جایزه ادبی فرانسه شناخته شده است. بیشتر برندگان این جایزه ادبی، فرانسوی‌زبان هستند ولی آکادمی گنکور در سال‌های اخیر تلاش کرده است که به آثار دیگر ملت‌ها نیز توجه داشته باشد.

درباره «رومن گاری» نویسنده کتاب «زندگی در پیش‌ رو»

«رومن گاری» با نام اصلی «رومن کاتسف» در شهر ویلنا‌ واقع در لیتوانی امروزی، به تاریخ ۸ می سال ۱۹۱۴ دیده به جهان گشود. او به خانواده‌ای یهودی تعلق داشت. لیب کاسو پدر او در سال ۱۹۲۵ خانواده‌اش را ترک کرد. به همین خاطر رومن با مادرش به ورشوی لهستان مهاجرت کرد. اما لهستان مقصد نهایی آن‌ها نبود؛ یهودیان وضعیت مناسبی در اروپای شرقی نداشتند. مادر رومن دوست داشت تا فرزندش پیشرفت کند و وضعیت مساعدی داشته باشد؛ برای همین آن‌ها در سال ۱۹۲۸ (هنگامی‌که رومن ۱۴ ساله بود) به شهر نیس، واقع در فرانسه مهاجرت کردند و در همان‌جا ساکن شدند.

«رومن گاری» به رشته حقوق علاقه‌مند بود برای همین در این رشته به تحصیل پرداخت. جوانی او با شروع جنگ جهانی دوم همراه بود. «رومن گاری» به نیروی هوایی فرانسه پیوست و خلبانی را آموزش دید. او در هنگام جنگ جهانی دوم و پس از اشغال فرانسه به نیروهای فرانسه آزاد به رهبری ژنرال شارل دوگل پیوست‌ و در عملیات هوایی نیروهای متفقین بر روی نورماندی مشارکت داشت. او نخستین رمانش با نام تربیت اروپایی را در سال ۱۹۴۵ و هنگامی‌که در ارتش بود؛ نوشت. این رمان جایزه منتقدین فرانسه را برنده شد.

با پایان جنگ جهانی دوم، «رومن گاری» به عنوان دیپلمات در شهرهای مختلف مشغول به کار شد‌. او از دانشگاه پاریس مدرک حقوق داشت و به زبان‌های اسلاوی‌ هم مسلط بود. رومن مدتی سخنگوی هیات نمایندگان فرانسوی سازمان ملل در نیویورک بود. او پس مدتی کار دیپلماتیک را رها کرد و به نوشتن روی آورد. کتاب ریشه‌های آسمان این نویسنده که در سال ۱۹۵۶ برنده جایزه گنکور شد در همین زمان نوشته شده است.

«رومن گاری» در طول حیات خود دو بار ازدواج کرد. ازدواج اول او با لزلی بلانش بود که در سال ۱۹۶۳ از وی جدا شد. ازدواج دومش با جین سیبرگ ۷ سال دوم پیدا کرد. او از این ازدواج پسری به نام دیه‌گو داشت. رومن در طول حیات خود بیش از ده رمان نوشت. برخی از آثار او با نام‌های مستعاری نظیر امیل آراژ منتشر شده‌اند‌. از دیگر آثار پرطرفدار این نویسنده می‌توان به خداحافظ گاری کوپر و بادبادک‌ها اشاره کرد. درست است که «رومن گاری» از همسر دومش جین سیبرگ جدا شده بود اما با او ارتباط خوبی داشت. فوت جین در سال ۱۹۷۹، بحرانی جدی برایش به شمار می‌آمد. «رومن گاری» در ۲ دسامبر سال ۱۹۸۰ در سن ۶۶ سالگی به زندگی خود پایان داد. او در پاریس به خاک سپرده شد.

در ادامه یادداشت به معرفی کتاب‌ «زندگی در پیش‌ رو» می‌پردازیم.

درباره کتاب‌ «زندگی در پیش‌ رو»

کتاب زندگی در پیش رو

کتاب «زندگی در پیش‌ رو» در سال ۱۹۷۵ به چاپ رسید و هیات نمایندگان گنکور را قانع ساخت تا برنده این جایزه باشد. این کتاب دو شخصیت اصلی دارد؛ یکی محمد است که به او مومو می‌گویند و دیگری مادام رزاست‌. کتاب از زبان موموی‌ کودک روایت می‌شود و او بیشتر از دنیای خود و زندگی در منطقه گورت دور و مشکلات آن حرف می‌زند‌. «رومن گاری» به شکلی هنرمندانه از لحن کودکانه مومو استفاده می‌کند تا واقعیات ناراحت‌کننده گورت دور را به ما نشان دهد. مومو نه شناسنامه دارد و نه والدینش را می‌شناسد. او از سه سالگی فقط مادام رزا را دیده است. وقتی مقداری بزرگ‌تر می‌شود درمی‌یابد که مادرش با پرداخت پول، او را به مادام رزا سپرده است و این مسئله ناراحتش می‌کند. مادام رزا زنی یهودی و از بازماندگان اردوگاه آشویتس است. او مدتی را در الجزایر زندگی کرده است. اما انتخاب شریک عاطفی اشتباهی باعث شده است تا از کودکان روسپی‌ها نگه‌داری کند‌. مومو هم یکی از همین کودک‌هاست.

مادام رزا در این داستان دارد پیر می‌شود و زندگی سختی را در پیش رو دارد. اما با همه این مشکلات، به کودکان علاقه‌مند است و به آن‌ها محبت می‌کند.

مومو در کتاب «زندگی در پیش‌ رو» گاهی اوقات حرف‌هایی “گنده‌تر از دهانش” می‌زند. به نظر می‌رسد که خود او نیز معنای این جملات را نمی‌داند و فقط حرف‌های بزرگ‌تر‌هایی را که شنیده است؛ تکرار می‌کند. نکته غمناک ماجرا این‌جاست که مومو هیچ‌گاه مادرش را ندیده است و یکی از قدیمی‌ترین بچه‌های مقیم در منزل مادام رزاست.

نقد کتاب «زندگی در پیش‌ رو»

کتاب «زندگی در پیش‌ رو» در وهله اول، روایتی از رنج و درد یک کودک محروم است. اما هنگامی‌که در آن دقیق‌ شویم؛ به این نکته پی می‌بریم که داستان درباره افرادی سخن می‌گوید که در آمارهای رسمی و برنامه‌های دولت نادیده گرفته شده‌اند و محرومیت آن‌ها برای کسی اهمیت ندارد. آن‌ها به حال خود رها شده‌اند و مشکلاتشان عامدانه نادیده گرفته می‌شود. کتاب فوق در زمان خود بسیار رادیکال است زیرا بر روی مسئله مهاجرت و نسل دوم مهاجران دست می‌گذارد. عموم افرادی‌که در گورت دور زندگی می‌کنند. مهاجرانی عرب و مسلمان هستند که مجبور شده‌اند به شغل‌های پست روی بیاورند و رنج بکشند؛ بدون این‌که امیدی به بهبود زندگی‌شان داشته باشند.

این کتاب از زبان یک قربانی معصوم روایت می‌شود؛ کودکی که کمترین نقشی در وضعیت اسف‌باز خود ندارد و با همان لحن و نگرش کودکانه خود، واقعیاتی هولناک را روایت می‌کند.
نکته دیگری که در این داستان برجسته می‌شود شخصیت مادام رزا است؛ او هم قربانی است و هم مجرم. کاری که انجام می‌دهد غیرقانونی است اما چاره‌ای غیر از انجام دادن آن ندارد. مادام رزا همواره از گذشته‌اش می‌ترسد. هم موقع که درب خانه او را می‌زنند این نگرانی را دارد که نیروهای گشتاپو بیایند و او را دستگیر کنند و به اردوگاه کار اجباری ببرند. گاهی اوقات بچه‌ها از این ترس او سوء‌استفاده می‌کنند. مادام رزا از اردوگاه نجات پیدا کرده است اما در زندگی خود هیچ راحتی‌ای ندارد و هنوز باید رنج بکشد.

کتاب «زندگی در پیش‌ رو»، در فضای فرانسه دهه شصت و هفتاد میلادی اتفاق می‌افتد و جامعه آن‌زمان را به نقد می‌کشد. دهه شصت فرانسه فضای ملت‌های دارد اما کمتر به مشکلات مهاجران توجه می‌شود. «رومن گاری» در اثر فوق دریچه جدیدی به روی جامعه فرانسه باز می‌کند. بیش از چهار دهه از داستان «زندگی در پیش‌ رو» می‌گذرد ولی این داستان به مسائلی اشاره می‌کند که هنوز جوامع غربی با آن دست به گریبان هستند.

کتاب زندگی در پیش رو اثر رومن گاری نشر ثالث

خواندن کتاب «زندگی در پیش‌ رو» را به چه کسانی پیشنهاد می‌دهیم؟

کتاب «زندگی در پیش‌ رو» برای همه افرادی‌که به آثار «رومن گاری» و ادبیات فرانسه علاقه دارند مناسب است. اگر داستان‌هایی را که به موضوع مهاجرت می‌پردازند؛ دوست دارید‌. این کتاب برایتان خواندنی و جذاب خواهد بود.

درباره ترجمه کتاب

کتاب «زندگی در پیش‌ رو» توسط «لیلی گلستان» به فارسی ترجمه شده و نشر ثالث آن را به چاپ رسانده است. برای خواندن این کتاب به چهار ساعت زمان نیاز داریم.

بعد از خواندن کتاب «زندگی در پیش‌ رو» سراغ چه آثاری برویم؟

توصیبه می‌کنیم که اگر کتاب «زندگی در پیش رو» برایتان جذاب بود کتاب‌های زیر را مطالعه کنید.

۱. کتاب «دانوب خاکستری» اثر «غاده السمان»

کتاب دانوب خاکستری اثر غاده السمان

۲. کتاب «خداحافظ گاری کوپر» از «رومن گاری»

کتاب خداحافظ گاری کوپر اثر رومن گاری

۳. کتاب «بادبادک‌ها» تالیف «رومن گاری»

کتاب بادبادک ها اثر رومن گاری

در بخشی از «کتاب زندگی در پیش‌ رو» می‌خوانیم:

همین که رسیدم فهمیدم در نبودنم حالش خراب‌تر شده و مخصوصا مخش بیش‌تر از جای دیگرش عیب کردا. همیشه به شوخی می‌گفت زندگی از بودن با او خیلی شاد و شنگول نیست، و حالا می‌شد حرفش را فهمید. هر عضوث که در تنش داشت، درد می‌کرد. یک ماهی می‌شد که به خاطر پله‌ها نمی‌رفت خرید. به من می‌گفت که اگر وجود من نبود تا برایم دلواپس شود، هیچ علاقه‌ای به ادامه زندگی نداشت. برایش از اتاقی که همه چیزهای در آن عقب‌عقیلی می‌رفتند، تعریف کردم. اما او فقط آهی کشید. شام حاضری خوردیم‌. می‌دانست که زوارش دارد به سرعت در می‌رود، اما هنوز خوب آشپزی می‌کرد. تنها چیزی که اصلا در دنیا دوست نداشت، سرطان بود، و از این بابت شانس آورده بود؛ چون تنها چیزی که نداشت همین سرطان بود.


برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما
X