قانون پیامدهای ناخواسته؛ اقدامات مفیدی که عواقب مخرب به بار میآورند
در فلسفهی اخلاق مفهومی وجود دارد تحت عنوان «شرارتِ بی گناه»، یعنی امر بدی که ناشی از انتخابهای کاملاً سالم و اخلاقی انسانها است.
فیلسوفان اخلاقی عموماً به دو گروه طبقهبندی میشوند، فیلسوفان نیتگرا و فیلسوفان نتیجهگرا. نیتگرایان استدلال میکنند که شما باید رفتار انسانها را بر اساس نیات آنها قضاوت کنید زیرا ما قادر به پیشبینی پیامدهای اعمال خود نیستیم. نتیجهگرایان هم بر این باورند که شما باید رفتار انسانها را بر اساس پیامد و نتیجهی اعمال آنها قضاوت کنید زیرا چیزی که اهمیت دارد نتیجهی هر عمل است.
میتوان گفت که شرارت بیگناه، سختترین مسئله در فلسفهی اخلاق است. در واقع گاهی اوقات افرادی که دارای نیاتی کاملاً اخلاقی هستند پیامدهایی غیراخلاقی به بار میآورند.
برخی از افراد معتقدند که شرارت بیگناه نام دیگری برای قانون پیامدهای ناخواسته (Unintended Consequences) است. در واقع به این معنی که شرارت بیگناه معمولاً نتیجه عدم توجه افراد به احتمال بروز عواقب ناخواسته است.
قانون پیامدهای ناخواسته که در موقعیتهای مختلفی مورد استناد قرار میگیرد، به این نکته اشاره دارد که اقدامات مردم و به ویژه دولتها همیشه با اثرات غیرقابل پیشبینی یا ناخواستهای همراه است. این پدیده از چندین قرن پیش مورد توجه اقتصاددانان و دانشمندان علوم اجتماعی بوده است، اما به همان نسبت سیاستمداران و عموم جامعه تا حد زیادی آن را نادیده گرفتهاند.
در ادامهی این مقاله از دیجیکالا مگ، ما به بررسی ابعاد مختلف «قانون پیامدهای ناخواسته» میپردازیم و کاربردهای مختلف آن را در حوزههایی مثل تصمیمگیری، آیندهپژوهی و ارزیابی عملکرد تشریح و بررسی میکنیم. با ما همراه باشید.
قانون پیامدهای ناخواسته چیست؟
مفهوم پیامدهای ناخواسته در واقع یکی از اجزای اساسی شکلدهندهی اقتصاد است. همان «دست نامرئیِ» آدام اسمیت، که یکی از معروفترین استعارهها در علوم اجتماعی است، یعنی پیامدهای ناخواستهی اقدامات مثبت.
اسمیت معتقد بود که هر فرد با اینکه تنها به دنبال منافع خود است، اما اعمال و رفتار او توسط یک دست نامرئی به گونهای هدایت میشود تا هدفی را که جزو مقاصد او نبوده است را هم به انجام برساند، این هدف همان منافع عمومی است.
اسمیت ابراز داشته که: «مایحتاج شام ما به واسطهی خیرخواهی قصاب یا انساندوستی نانوا تأمین نمیشود، بلکه با تأمین منافع شخصی آنها است که نیازهای ما مرتفع میشود. در واقع هر کسی به دنبال تأمین خواستهها و منافع خودش است، اما در مجموع منافع تمام جامعه برآورده میشود.»
علت بروز پیامدهای ناخواسته چیست؟
اولین و کاملترین تجزیه و تحلیل علمی بر روی مفهوم پیامدهای ناخواسته در سال ۱۹۳۶ توسط جامعهشناس آمریکایی رابرت کی مرتون انجام شد. مرتون در مقالهای تأثیرگذار با عنوان «پیامدهای پیشبینینشدهی فعالیت اجتماعی هدفمند»، پنج منشأ پیامدهای پیشبینینشده را کشف و طبقهبندی کرد. دو مورد اول و فراگیرترین آنها بیتوجهی و خطا بودند.
مرتون منشأ سوم را «علاقهی شدید و بیواسطه» خواند. در واقع مرتون به مواردی اشاره میکرد که در آن فرد به پیامد موردنظر یک عمل راغب است که عامدانه تصمیم میگیرد از هرگونه اثر ناخواسته در مورد آن عمل چشمپوشی کند (این نوع جهل عمدی با جهل واقعی بسیار متفاوت است).
برای مثال، یک کشور ممکن است سقط جنین را بنا به دلایل اخلاقی ممنوع کند، حتی اگر کودکانی که در نتیجه این سیاست متولد میشوند، کودکانی ناخواسته باشند و به احتمال زیاد به پرورشگاهها واگذار شوند. کودکان ناخواسته یک پیامد ناخواسته از ممنوعیت سقط جنین هستند، اما نمیتوان آن را یک اتفاق پیشبینینشده در نظر گرفت.
«ارزشهای اساسی» چهارمین منشأ معرفی شده توسط مرتون بود. او نوشت که اخلاق پروتستانی که مبتنی بر کار سخت و زهد است، بر خلاف تصور مقامات دینی منجر به انباشت ثروت و دارایی شده که خود این مسئله منجر به افول آموزههای دینی و معنوی میشود.
پنجمین و آخرین منشأ معرفی شده توسط مرتون عاملی بود تحت عنوان «پیشبینی خود مخرب» بود.
در واقع او به مواردی اشاره میکند که پیشبینیهای عمومی مربوط به اوضاع اجتماعی همیشه نادرست از آب در میآید، زیرا خود پیشبینی مسیر تاریخ را تغییر میدهد. به عنوان مثال، هشدارهایی که در اوایل قرن بیست و یکم داده میشد مبنی بر اینکه افزایش جمعیت منجر به گرسنگی همگانی میشود، به پیشرفتهای علمی در زمینه توسعهی بهرهوری در صنعت کشاورزی کمک کرد که به واسطهی همین امر بعید به نظر میرسد که آن پیشگوییهای غمانگیز محقق شود.
پیامدهای ناخواسته و ارزیابی رویدادهای اجتماعی
قانون پیامدهای ناخواسته، زمینهساز بسیاری از انتقادات به برنامههای دولتی است. منتقدان بر این باور بودند که پیامدهای ناخواسته میتواند آنقدر بر هزینهی برخی از برنامههای دولتی بیفزاید که حتی اگر این برنامهها به اهداف اعلام شده خودشان هم برسند، باز هم کاملاً توجیهناپذیر و غیرعقلانی تلقی میشوند.
به عنوان مثال، ایالات متحده تعرفههای گمرکی سنگینی را برای واردات فولاد وضع کرده است تا از صنایع تولید فولادسازی آمریکا در رقابت با قیمت پایین رقبای خارجی حمایت کند. این تعرفههای گمرکی سنگین به صنایع فولادسازی آمریکا واقعاً کمک میکند. اما این شرکتهای فولادسازی، فولاد را به قیمت ارزان بینالمللیاش در اختیار خودروسازان آمریکایی قرار نمیدهند.
در نتیجه خودروسازان باید هزینهی بیشتری برای خرید فولاد نسبت به رقبای خارجی خود بپردازند. بنابراین سیاستی که از یک صنعت در برابر رقبای خارجی حمایت میکند، توان رقابت صنعت دیگری را با محصولات وارداتی دشوار و ناممکن میکند.
ابعاد مختلف قانون پیامدهای ناخواسته
در این قسمت اشکال مختلف قانون پیامدهای ناخواسته که در موقعیتهای مختلف قابل اعمال است فهرستی شده است. این فهرست بر اساس ۲۰ سال تحقیق در حوزهی تاریخ، فلسفه، زیستشناسی و علوم اجتماعی شکل گرفته است و حجم عمدهای از آن توسط فیلسوف زیستشناس، عصبشناس و انسانشناس شناختهشده، ترنس دیکن انجام گرفته است.
علتها، دلایل و انگیزهها
- هیچ رویدادی فقط یک علت ندارد. در واقع علتها به طور نامحدود از گذشته تا به امروز، پشت سر یکدیگر وجود داشتهاند.
- شما هیچوقت نمیتوانید همه چیز را در مورد انگیزهی دیگران بدانید. پس هیچوقت با اطمینان به کسی نگویید: «من میدانم چرا این کار را انجام دادید.»
- شما حتی همهچیز را در مورد انگیزههای خودتان هم نمیدانید. پس باز هم با اطمینان نگویید: «من میدانم چرا این کار را انجام دادم.»
- اینکه شما بتوانید برای یک باور یا عمل توجیهی بیابید، تفاوت قابل ملاحظهای با موجه بودن آن عمل دارد. ما همیشه میتوانیم برای هر نوع باور یا عملی توجیهاتی را ارائه دهیم.
- علتها و دلایل هیچگاه عواملی واحد و منفرد نیستند. پس هیچگاه به دنبال یک علت، دلیل یا انگیزهی خاص نباشید. در واقع شما باید علل، دلایل و انگیزهها را جستجو و بررسی کنید.
- هنگامی که ما در مورد علل، دلایل و انگیزهها صحبت میکنیم، کلمات «فقط» و «تنها» نشانگر نادیده گرفتن احتمال پیامدهای ناخواسته است. وقتی میگوییم «من فقط میخواستم کمک کنم» یا «شما فقط سعی میکنید به من آسیب برسانید»، این اصطلاحات به معنی «نادیده گرفتن همهی احتمالات دیگر» است. ما نباید احتمالات دیگر را نادیده بگیریم.
عواقب و پیامدها
- هیچ رویدادی فقط یک پیامد واحد به همراه ندارد. پیامدهای یک رویداد در طول زمان در جهات مختلف ظاهر میشوند. زندگی مثل نواختن پیانو با دستکشهای (یک تکه) مخصوص اجاقگاز است. شما یک دکمه از پیانو را فشار میدهید و دکمههای اطراف آن هم در این فرآیند نواخته میشوند.
- آنچه که شما آن را بیاهمیت و بیمعنا تفسیر میکنید ممکن است عنصری مهم و معنادار باشد. تفاوتهای کوچک میتواند تغییرات بزرگی ایجاد کند.
- آنچه که شما به عنوان عاملی مهم تفسیرش میکنید ممکن است مسئلهای بیاهمیت باشد. تفاوتهای بزرگ میتواند تغییرات کوچک ایجاد کند.
قوانین مربوط به حدس و گمان
- همهی تصمیمات ما نوعی شرطبندی هستند که میتوانند منجر به شکست شوند. مهم نیست که چقدر در مورد شرطبندیهای خودتان اطمینان دارید، مسئلهی مهم این است که در هر حال هر تصمیم یک شرطبندی است.
- اینکه هر انتخاب نوعی شرطبندی است و میتواند به شکست منجر شود به این معنا نیست که همهی انتخابهای ما به یک اندازه با احتمال شکست مواجه هستند. از آنجا که هر نوع شرطبندیای میتواند شکست بخورد، مهم نیست که شما چگونه شرطبندی میکنید، چون در هر صورت احتمال شکست برای شما هم وجود دارد. اما در مقابل شما میتوانید شرطبندیهایی بر مبنای قوانین آزموده شده انجام دهید؛ شرطبندیهایی که احتمال شکست را به حداقل میرساند.
- هر انتخابی که انجام دهید جنبههای مثبت و منفی دارد، حالاتی که انتخاب شما میتواند درست پیش برود و حالاتی که ممکن است نتیجهی انتخاب شما اشتباه و نامطلوب باشد. وقتی حالتهایی را که ممکن است باعث عدم دستیابی شما به نتیجهی مطلوب شوند، را نادیده میگیرید، احتمال بروز عواقب ناخواسته به همان نسبت افزایش مییابد.
- دو حالت وجود دارد که در مورد هر انتخابی اشتباه کنید. وقتی که جواب صحیح نه است و شما بله بگویید و وقتی که جواب درست بله است و شما نه میگویید. برای به حداقل رساندن عواقب ناخواسته، قبل از انتخاب هر دو حالت را در نظر بگیرید.
- هیچکس کامل نیست و همه اشتباه میکنند، اما نه به این دلیل که ما به اندازه کافی باهوش نیستیم. جهان ذاتاً غیرقابل پیشبینی است، بیشتر به خاطر تفاوت بین پدیدههای علت و معلولی و تفاسیر موجود از وسیله و هدف.
- جهان ما مانند توپهای بیلیارد تابع یک رابطهی علت و معلولی قطعی نیست. تفسیر ما از پدیدهها هم در واقع رابطهی علت و معلولی را در مورد آنها مشخص نمیکند. تفسیر مانند خواندن است، که برای هر کس معنای متفاوتی خلق میکند. شما میتوانید نوشتههای روی دیوار یا حتی ذهن دیگران را بخوانید، اما آنچه که میخوانید همیشه قابل تفسیر است. برای همین تفسیر امری غیر قطعی است، بنابراین نباید تصور کنید که میتوانید به همان شیوهای که یک توپ را طبق یک قاعدهی علت و معلولی مشخص روی میز بیلیارد به حرکت در آوردهاید و نتیجه مطلوبتان را هم گرفتهاید، برای دستیابی به موفقیت در تمام ابعاد زندگی، اقدام کنید و نتیجه بگیرید.
سرزنش و پشیمانی
- همه خطاها را نمیتوان متوجه یک نفر کرد. بسیاری از خطاها محصول آن چیزی است که بین مردم در جریان است. همه چیز از مجراهایی انسانی میگذرد و در آن مجراها اثرات مخدوشکنندهی زیادی برای اطلاعات وجود دارد. بسیاری از خطاها ناشی از فرایند تعامل است، نه افراد.
- درک انگیزه درونی همهی انسانها برای برونافکنی نکات منفی و درونیسازی نکات مثبت. در واقع هر یک از ما به طور غریزی تمایل داریم مشکلات را به دوش دیگران و منافع و دستاوردها را خودمان به عهده بگیریم. همهی انسانها تمایل دارند که خود را مسئول تمام خوبیهای عالم بدانند و در عین حال دیگران را مسئول تمام بدیهایی موجود قلمداد کنند، اما برعکس این قضیه در مورد هیچکس صادق نیست.
- حتی گاهی اوقات ما از هم فراتر میرویم: ما از دیگران میخواهیم که تاوان اشتباهات ما را بپردازند و در عین حال ما از مزایای تلاش آنها بهرهمند شویم. با خود میگوییم «من باعث و بانی تمام موفقیتهای او هستم و او هم سرمنشأ تمام شکستها و بدبختیهای من است». تقریباً همه افراد چنین احساسی نسبت به هم دارند.
- شما آن فرد استثنایی که همیشه تصورش میکنید نیستید. وقتی فکر میکنید شخص دیگری کار اشتباهی انجام داده است، از خودتان بپرسید اگر خود شما آن عمل را انجام داده بودید چه میکردید؟ علاوه بر این در مورد دفعاتی که این کار را انجام دادهاید از خودتان بپرسید.
- میتوانید از انتخاب خود پشیمان شوید اما تصور نکنید که اگر انتخاب دیگری میکردید، پشیمان نمیشدید. سعی کنید بگویید: «ای کاش این کار را کرده بودم، اما این بدان معنا نیست که اگر این کار را میکردم، آرزو نمیکردم که کاش انجامش نداده بودم».
- هنگام برخورد با هر پدیدهی نامشخص، میتوانید روی درست بودن آن شرطبندی کنید و به هر حال نتیجه غلط باشد. اگر شرط ببندید که یک سکه سه بار متوالی به طرف شیر نمیآید، شرطبندی درستی است. حتی اگر سه بار پشت سر هم سکه شیر آمد، باز هم شرط درستی است.
- پشیمانی احساسی است که به شما انگیزه میدهد تا از یک ناامیدی درسهای مثبتی بگیرید. در مورد هر شرطی در ارتباط با اینکه آیا باید از انتخابی که انجام دادهاید پشیمان شوید، دو راه برای شکست وجود دارد. شما نمیتوانید در مواقعی که لازم است پشیمان شوید و زمانی که نباید پشیمان شوید، پشیمان میشوید. به عبارت دیگر، مواقعی وجود دارد که شما میگویید «اینجا چیزی برای یادگیری وجود ندارد»، در حالی که واقعاً موارد باارزشی وجود دارد و مواقعی وجود دارد که میگویید «اینجا چیزی برای آموختن وجود دارد»، در حالی که واقعاً چیزی برای یادگیری وجود ندارد. پشیمانی مانند زنگ هشدار مربوط به دود است که به شما میگوید توجه کنید. همیشه این احتمال وجود دارد که این سامانه هشدارهای غلطی به شما بدهد و یا اینکه هشدارهای آن در مواقع لازم خاموش نشوند.
پیشبینی
- هدف با برنامهریزی یکسان نیست. عبارت «برنامهی من رسیدن به موفقیت است» هم یک برنامه نیست.
- تقاضا با عرضه یکی نیست. این که شما واقعاً به چیزی نیاز دارید ممکن است به شما در پیدا کردن راهی برای دستیابی به آن، انگیزه بدهد، اما هیچ تضمینی وجود ندارد که شما راهی به را دست یافتن به خواستههایتان پیدا کنید. مثلاً هیچ وقت نگویید «من سهمم را از بازار سهام میگیرم چون واقعاً به آن نیاز دارم».
- این دو سؤال را همیشه از هم متمایز کنید: اگر شما مسئول جهان بودید چه میکردید؟ در مقابل این سؤال که با توجه به دنیایی که شما مسئول آن نیستید چه کاری میتوانید انجام دهید؟ و همیشه سؤال اول را نادیده بگیرید زیرا شما مسئول جهان نیستید.
منبع: Psychology Today, THE UNIVERSITY OF PENNSYLVANIA
اول صبحی این مطلب برای من مثل صبحانه مقوی بود.
متن بسیار عالی وبه روز به درد این زمانه میخوره