میراث خشم و جنون؛ تحلیل داستانی لست آو آس پارت ۲ (قسمت اول) (ده سال با لست آو آس)

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۴۸ دقیقه
تحلیل بازی The Last of Us Part II
10 سال پیش، در روز ۱۴ ژوئن ۲۰۱۳ (۲۴ خرداد ۱۳۹۲) بازی لست آو آس یا آخرین بازمانده از ما برای کنسول پلی‌استیشن ۳ عرضه شد. اثری که در طول این سال‌ها به یکی از بازی‌های نمادین پلی‌استیشن تبدیل شده و روایت داستانی تحسین‌برانگیز و الهام‌بخشش چه بسا آن را به یکی از بهترین و تأثیرگذارترین بازی‌های چند دهه‌ی اخیر تبدیل کرده است. به مناسبت سالگرد ده سالگی بازی لست آو آس، این هفته مجموعه مقالات ویژه‌ و مختلفی را تدارک دیده‌ایم که به جنبه‌های مختلف این بازی و اثرگذاری آن می‌پردازند. در این یک هفته‌ی آینده هر روز ما را با مجموعه مقالات «ده سال با لست آو آس» همراهی کنید.

در ۱۰ سال گذشته، استودیوی ناتی داگ (Naughty Dog) خودش را به‌عنوان یکی از بهترین و پرکارترین استودیوهای صنعت بازی‌های ویدئویی ثابت کرده است. آن‌ها بارها و بارها بازی‌های فوق‌العاده‌ای را خلق کرده‌اند که هیچ‌گاه در روایت یک داستان تعاملی فوق‌العاده‌ و جذاب و ارائه‌ی گیم‌پلی خلاقانه و درگیرکننده‌ شکست نخورده‌اند و همیشه کار خود را بهتر از قبل انجام می‌دهند. جهشی که از بازی آنچارتد ۱ به آنچارتد ۲ دیدیم، به‌تنهایی یک جهش عظیم بود و توانسته بود بازی پیشین خود را از هر نظر بهبود دهد: گیم‌پلی تیراندازی و اکشن، معماها، روایت‌ داستان و به‌خصوص صحنه‌های سینمایی اکشن (ست‌پیس‌های) معروف و مهم آن. فقط در طول ۲ بازی، ناتی داگ توانست سری بازی اکشن ماجراجویی شاداب و پرطرفدار خود را به اوج و بهترین نقطه‌اش برساند. پس، ناتی‌ داگ بعد از آن باید چه می‌کرد؟

مشخص است، پاسخ آن یک بازی ترسناک، خشن و جدی با حضور زامبی‌ها است که با محوریت یک داستان احساسی و انسانی درباره‌ی رابطه‌ی پدر و دختری توسعه داده شده است. بازی «آخرین بازمانده از ما» یا همان «لست آو آس» (The Last of Us) یک تغییر دیوانه‌وار و جسورانه‌ نسبت به بازی‌های قدیمی ناتی داگ به حساب می‌آمد، اما به موفقیتی استثنایی و فوری تبدیل شد که بیش از همه به واسطه‌ی داستانش مورد تحسین قرار گرفت. تیم توسعه‌دهنده‌ی بازی مهارت‌های خود در داستان‌سرایی و جهان‌سازی را تقویت کردند و به دنبال پرسیدن سؤالات مهم و ارائه‌ی تجربه‌ای بسیار تاثیرگذارتر نسبت به هرکدام از بازی‌های قبلی آنچارتد بودند.

آخرین بازمانده از ما قسمت 2 -0

برخلاف قسمت اول که یک بازی کاملاً جدید بود، پس از موفقیت بسیار زیادی که لست آو آس کسب کرد، وقتی شرکت ناتی داگ «آخرین بازمانده از ما: قسمت ۲» (The Last of Us Part II) را معرفی کرد، انتظارات از این بازی به شکلی باورنکردنی بالا بود. گرچه، دیگر همه می‌دانیم که روند توسعه‌ی این بازی با حواشی بسیاری همراه بود. از زمان معرفی، تاریخ عرضه‌ی آن دو بار به تعویق افتاد، گزارش‌هایی مبنی بر کرانچ (اضافه‌کاری اجباری) در استودیوی ناتی داگ منتشر شد، بخش‌های مهمی از بازی‌ چند ماه قبل از عرضه‌ لو رفت و در زمان انتشار هم مورد خشم افرادی قرار گرفت که آماده‌ی تغییرات و اتفاقات داستانی این بازی نبودند.

شرایط به‌گونه‌ای بود که انگار همه‌ چیز علیه موفقیت لست آو آس پارت ۲ قرار داشت. با این وجود، من بدون اینکه اسپویل شده باشم، وارد دنیای بازی لست آو آس پارت ۲ شدم و با توجه به سابقه‌ای که از ناتی داگ می‌دانستم، دلیلی نداشت که از ابتدا به آن‌ها شک داشته باشم. ناتی داگ به عنوان یک استودیوی توسعه‌دهنده‌ی بازی اعتماد من را به دست آورده بود و به همین خاطر من با ذهن باز به سراغ این بازی رفتم و «آخرین بازمانده از ما قسمت ۲» به یکی از موردعلاقه‌ترین بازی‌های ویدئویی من در تمام تاریخ تبدیل شد. با یک بازی بی‌نقص مواجه نیستیم و شاید به آن نزدیک هم نباشیم اما برای چیزی که ارزش آن را دارد، من واقعا تحت‌تأثیر داستان آن قرار گرفتم، به‌گونه‌ای که قبلا هرگز در یک بازی ویدئویی به این شکل تحت‌تأثیر قرار نگرفته بودم. بنابراین بدون هیچ مقدمه‌ی دیگری، تحلیل خود را از بازی آخرین بازمانده از ما: قسمت ۲ به شما ارائه می‌کنم.

***

مرور کوتاهی بر گذشته

با این حال، قبل از آنکه وارد بازی دوم شویم، بیایید وقایع بازی اول را مرور کنیم که همه با ذهنی آماده و با پیش‌زمینه‌ای مشابه به سراغ ادامه‌ی ماجرا برویم. در واقع، داستان هر دو بازی به قدری به هم پیوسته و وابسته است که چنین کاری را ضروری می‌کند.

در حالی که یک عفونت قارچی در پاییز سال ۲۰۱۳ شیوع پیدا می‌کند، ما قصه‌ی پدری به نام «جوئل میلر» (Joel Miller) را دنبال می‌کنیم که در بدو شیوع این عفونت قارچی، با دختر نوجوان خود به نام «سارا» (Sarah) زندگی می‌کند. هنگامی که جوئل و سارا در روز شیوع می‌خواهند از شهر آستین (Austin) فرار کنند، سارا در مقابل دیدگان جوئل کشته می‌شود. این واقعه هولناک در سراسر بازی بر شخصیت جوئل سایه می‌افکند. سپس، با یک پرش زمانی ۲۰ ساله مواجه می‌شویم و به زمانی می‌رویم که جوئل در شهر قرنطینه‌ی بوستون به‌عنوان یک قاچاقچی قاتل و یک بازمانده‌ی سرسخت زندگانی خود را سپری می‌کند.

جهان کاملاً در معرض این عفونت قارچی قرار گرفته است، اما انسان‌ها هنوز هم به‌نوعی از زندگی در قالب گروه‌های شبه نظامی مانند «فایرفلای» چنگ زده‌اند. «مارلین»، رئیس گروه فایرفلای‌، وظیفه‌ی مهمی را به جوئل می‌دهد که دختر کوچکی به نام «اِلی» (Ellie) را به خارج از شهر و به یکی از پاسگاه‌های فایرفلای در آن‌سوی کشور قاچاق کند. الی از این عفونت قارچی مرگبار که همه‌گیر شده، مصون است. هدف گروه فایرفلای این است که هر آنچه در مغز الی باعث چنین چیزی شده، استخراج کرده تا بتوانند درمان یا همان واکسنی برای این عفونت پیدا کنند. بعد از کش‌وقوس‌هایی که به وجود می‌آید، جوئل این مأموریت را قبول می‌کند. او در ابتدا او از الی متنفر است اما در جریان بازی و در هنگام سفر یک‌ساله‌ی آن‌ها در دنیای پساآخرالزمانی آمریکا، رابطه‌ی میان آن‌ها رفته‌رفته رشد پیدا می‌کند و پیوند پدر و دختری میان آن‌ها برقرار می‌شود.

آخرین بازمانده از ما قسمت 2 -1

بازی لست آو آس عناصر زیادی دارد که تأثیر ماندگاری بر شما خواهند گذشت، اما قلب داستان این اثر درباره‌ی رابطه‌ی میان جوئل و الی است. پس از اینکه آن‌ها در کنار هم چندین واقعه‌ی مهیب را تجربه می‌کنند و ضربه‌های روحی متعددی را متحمل می‌شوند، الی به طور موثر جانشین سارا می‌شود و به جوئل اجازه می‌دهد که انسانیت از دست رفته‌ی خود را بازیابد و معنای تازه‌ای برای زندگی خود بیابد. با کمی شانس آن‌ها واقعاً‌ به بیمارستان فایرفلای می‌رسند اما در آنجا و در حالی که الی بیهوش شده است، جوئل متوجه می‌شود که ساخت واکسن به قیمت مرگ الی تمام می‌شود. جوئل که اکنون الی را به‌عنوان دختر خود می‌بیند و قبل از آن هم غم عظیم از دست دادن دخترش را تجربه کرده است، نمی‌تواند قبول کند که الی هم کشته شود. او با کشتن افراد فایرفلای در بیمارستان (از جمله کشتن پزشکی که قصد ساخت واکسن را داشت) مانع ساخت واکسن می‌شود و الی را نجات می‌دهد و به‌نوعی به یک شخصیت ضد قهرمان تبدیل می‌گردد. تصمیم جوئل نشان می‌دهد که او یک قهرمان نیست بلکه یک انسان و مهم‌تر از آن یک پدر است.

سپس آن‌ها به جکسون در ویومینگ می‌روند، جایی که برادر جوئل یعنی تامی (Tommy) زیستگاهی ایمن و صلح‌آمیز را برای شکل‌گیری جامعه‌ای کوچک‌ تشکیل داده است. وقتی در راه بازگشت به جکسون الی به هوش می‌آید و از جوئل درباره‌ی اتفاقاتی که به وقوع افتاده می‌پرسد، جوئل به دروغ به الی می‌‌گوید فایرفلای از تلاش خود را برای پیدا کردن درمانی برای این عفونت قارچی دست کشیده است. بازی با این چالش دشوار و مبهم اخلاقی به پایان می رسد و جوئل برای دروغ خود قسم می‌خورد و الی هم ظاهراً آن را باور می‌کند.

آخرین بازمانده از ما قسمت 2 -2

«آخرین بازمانده از ما» بازیکنان را با شخصیت‌های جوئل و الی پیوند داد و باعث شد که آن لحظات داستانی دراماتیک را احساس و به ما اجازه داد تا با جوئل همدردی کنیم، حتی اگر او کار وحشتناکی انجام داده باشد. در واقع، ارتباط و نزدیکی بازیکن و درک و همدردی انسانی با این شخصیت که ناشی از شخصیت‌پردازی فوق‌العاده‌ی جوئل است، باعث چنین کاری می‌شود.

وقایع «آخرین بازمانده از ما قسمت ۲» (The Last of Us Part II) پنج سال پس از بازی اول اتفاق می‌افتد، جایی که جکسون به جامعه‌ای کاملاً رشد یافته برای سکونت تبدیل شده است و بازیکن این‌بار در نقش الی مسن‌تر بازی را تجربه می‌کند. آشکار است که رابطه‌ی جوئل و الی که در بازی اول به‌خوبی پرداخته شد، در بازی دوم هم بسیار مهم است و از آن استفاده‌ی زیادی می‌شود. در واقع، اساس داستان بر پایه‌ی آن بنا شده است. بنابراین، اگر بازی اول را تجربه نکرده‌اید، فقط باید درک کنید که حتی اگر اقدامات خشونت‌آمیز جوئل در پایان بازی قبل غیر قابل‌ قبول باشد، ما هنوز هم می‌توانیم با او به‌عنوان یک انسان و یک پدر همدردی کنیم و اکثر بازیکنان این کار را انجام می‌دهند.

***

فصل اول: اِلی

آخرین بازمانده از ما قسمت 2 -3

بازی آخرین بازمانده از ما قسمت ۲ شروع بسیار آرام، باوقار و غم‌باری دارد که به بازیکن اجازه می‌دهد به‌آرامی دوباره وارد دنیای بازی آخرین بازمانده از ما شود. شروع بازی دقیقاً بعد از همان لحظه‌های پایانی قسمت قبل آغاز می‌شود. در همان لحظه‌های اولیه بازی، زمانی که جوئل وقایع پایان بازی قبلی را برای تامی بازگو می‌کند، لحن پیشگویانه و تقریباً مضطرب‌کننده‌ای برقرار می‌شود. شاید در ابتدا گمان کنید، یک سکانس که به‌نوعی «آنچه گذشت» بازی قبلی را روایت می‌کند، زیاد از حد و اضافی باشد اما این سکانس کاملاً در راستای داستان بازی جفت‌وجور شده و علاوه بر آن همه‌ی بازیکنان را دوباره به یک نقطه می‌آورد.

از اینجا، لحن شوم و بدشگون بازی هنگامی که این دو شخصیت اتاق را ترک می‌کنند و سوار به اسب می‌شوند و بازیکن برای آخرین بار کنترل شخصیت جوئل را بر عهده می‌گیرد، حفظ می‌شود. در حالی که شما سوار بر اسب به‌ سوی جکسون می‌روید و دورنمای زیبایی از این شهر را می‌بینید، این فضاسازی توسط موسیقی‌ متن و جلوه‌های بصری بازی هم پشتیبانی می‌شود.

به محض ورود، حس آرامش‌بخشی از حضور در یک اجتماع را احساس می‌کنیم و پس از آنکه جوئل با تامی خداحافظی می‌کند، شاهد اولین گفتگوی او با الی هستیم که این لحن را با سکوت و دیالوگ‌های ناشیانه حفظ می‌کند. واضح است که این دو از یکدیگر دور شده‌اند، زیرا کلمات تلاش می‌کنند از دهان هر یک از آن‌ها بیرون بیاید، اما در حالی که جوئل نمی‌تواند این شکاف را با کلمات پر کند، سعی می‌کند با موسیقی این شکاف را پر کند. واضح است که بعد از وقایع پایانی بازی قبلی فاصله‌ای میان این دو شخصیت ایجاد شده است زیرا هر کدام می‌خواهند با کلمات این فاصله را کم کنند ولی در این کار ناکام می‌مانند. با این حال، در حالی که جوئل نمی‌تواند این شکاف را با کلمات پر کند، به موسیقی متوسل می‌شود.

آخرین بازمانده از ما قسمت 2 -4

گیتار نقطه کانونی اصلی رابطه‌ی جوئل و الی در طول داستان است و رفته‌رفته گیتار و حتی نشان پروانه‌ای که روی آن است به یک نماد درونی از رابطه‌ی آن‌ها تبدیل می‌شود. اجرای احساسی جوئل از آهنگ «روزهای آینده» (Future Days) گروه پِرل جَم (Pearl Jam) در طول بازی هم با بازیکنان و هم با الی همراه خواهد شد و تأثیر احساسی عمیقی را بر آن‌ها می‌گذارد. هنگامی که اجرای او به پایان می‌رسد، جوئل گیتار را به الی هدیه می‌دهد و او را رها می‌کند تا یک نت را بزند، نتی که به آرامی به یک سمفونی کامل تبدیل می‌شود. آن وقت است که عنوان بازی نمایان می‌شود و افتتاحیه‌ی آن به پایان می‌رسد. این افتتاحیه‌ای است که به بازیکن اجازه می‌دهد قبل از ورود به جریان پرتلاطم و پرماجرای این قسمت، به‌آرامی وارد جهان بازی شود.

اکنون با یک پرش زمانی چهار ساله مواجه می‌شویم. جایی که الی در مکان فوق‌العاده‌ای همچون جکسون زندگی تازه‌ای را آغاز کرده است. جکسون به‌گونه‌ای است که احساس می‌کنید واقعاً زندگی در آن جریان دارد. خیابان‌های پرازدحام و پر جنب‌وجوشی که گفتگوی مردم در هر گوشه‌ی آن شنیده می‌شود، بچه‌ها برف بازی می‌کنند، آهنگران، چرم‌کاران و قصاب‌ها به‌سختی کار می‌کنند، کافه‌ها و رستوران پر از خنده و گفتگو است و گروه‌هایی در خارج از شهر مشغول به گشت‌زنی هستند تا خطری از سوی مبتلاشدگان شهر جکسون را تهدید نکند.

شهر جکسون پر از جزئیات و جذابیت‌هایی است که در همان مدت‌زمان کوتاهی که در آن هستید، می‌توانید به آن پی ببرید اما این زمان کوتاه علاوه بر معرفی جکسون، شما را با الی کمی مسن‌تر و دو شخصیت فرعی دیگر با نام‌های دینا (Dina) و جِسی (Jesse) آشنا می‌سازد. این شخصیت‌ها دارای پتانسیل خوبی هستند اما متأسفانه با فقدان شخصیت‌پردازی گسترده مواجه هستند. کل شخصیت دینا در این خلاصه شده که معشوقه‌ی الی است و جسی هم مرد خونسردی است که هر کاری را برای دوستانش انجام می‌دهد. شخصیت‌پردازی آن‌ها چندان از این وضعیت فراتر نمی‌رود و آن‌ها به هیچ هدف واقعی دیگری غیر از همراهی الی در سفر خود و رسیدن به هدف او نزدیک نمی‌شوند. البته آن‌ها در چارچوب همین هدف گفته‌ شده، نقش خود را پیدا می‌کنند و عملکرد خوبی دارند اما همان‌طور که گفته شد، در همین حد باقی می‌مانند.

از سوی مقابل، الی شخصیتی بسیار جالب‌تر و جذاب‌تر از همیشه است. اضطراب و ناهنجاری ویژگی‌هایی است که شخصیت الی را تعریف می‌کنند، به خصوص در اوایل که او سعی می‌کند بفهمد کیست و هدفش در جهان چه چیزی است. این ناهنجاری را می‌توان به‌وضوح در نحوه صحبت و رفتار او مشاهده کرد، اما کار فوق‌‌العاده‌‌ و استثنایی بازی در صحبت‌ها و اشاره‌های مداوم از شب گذشته است که در این زمینه چیزهای بیشتری را برای ما آشکار می‌کند. شب قبل یا بهتر بگویم اتفاقات آن شب به‌عنوان یک آشفتگی مطلق در ذهن الی تثبیت شده است: دینا، که اخیراً از جسی جدا شده است، او را بوسید و باعث شد یک پیرمرد مست در پی مشاهده‌ی این اتفاق، آن‌ها را با یک کلمه توهین‌آمیز خطاب کند که باعث شد جوئل وارد عمل شود و او را نجات دهد.

آخرین بازمانده از ما قسمت 2 -5

با این حال، الی نمی‌خواست نجات پیدا کند و در واقع بدون هیچ دلیل موجهی به جوئل حمله کرد. او بدیهی است که کنترل خوبی بر احساسات خود ندارد و به نظر نمی‌رسد هیچ یک از روابط خود را بفهمد. او از کاری که با دینا در مقابل چشم جسی انجام داد، احساس خجالت‌آوری دارد، از عمق رابطه‌اش با دینا آگاه نیست و به خاطر مواردی که بعداً متوجه می‌شویم، از جوئل بسیار عصبانی بوده است. این تضاد درونی فوراً مضمونی را ایجاد می‌کند که بارها در طول بازی از آن استفاده می‌شود و گاه در کانون توجه قرار می‌گیرد؛ شخصیت‌هایی که سعی می‌کنند خود را کشف کنند. تقریباً هر شخصیتی در داستان به‌نوعی با این تضاد دست‌و‌پنجه نرم می‌کند و این موضوع به شخصیت‌هایی با شخصیت‌پردازی ضعیف‌تر نسبت به الی مانند دینا و جسی هم کمی عمق می‌بخشد اما این داستان الی است که به کمال خود می‌رسد و این تازه شروع آن است.

پس از این پرش زمانی چهار ساله، ما با برخی از شخصیت‌های جدید آشنا می‌شویم، از کشمکش درونی اِلی آگاه می‌شویم، جامعه‌ی شهر جکسون را می‌بینیم و با رفتن اِلی و دینا برای گشت‌زنی در خارج از شهر به گیم‌پلی آشنای بازی «آخرین بازمانده از ما» برمی‌گردیم. همان‌طور که این دو از دیوارهای جکسون خارج می‌شوند، زاویه‌ی روایت بازی به‌شکل ناگهانی تغییر می‌کند و ما اکنون در نقش شخصیت اَبی (Abby) به تجربه‌ی بازی می‌پردازیم.

ابی دختری از گروه شبه‌نظامی WLF یا همان جبهه‌ی آزادی‌خواه واشنگتن (Washington Liberation Front) است. ابی و دوستانش از ایالت‌های بی‌شماری برای رسیدن به جکسون گذر کرده‌اند اما انگیزه‌های آن‌ها ناشناخته مانده است و باعث می‌شود بازیکن درباره‌ی انگیزه‌های آن‌ها حدس بزند و همین موضوع موجب می‌شود که وقتی انگیزه‌ی آن‌ها افشا می‌شود، برای بازیکنان بسیار تکان‌دهنده‌تر و تاثیرگذارتر باشد. بخش زیادی از گیم‌پلی بخش آغازین به نمایش و شخصیت‌پردازی ابی و دوستانش، اوون و مل، اختصاص داده شده است اما از آنجایی که هنوز ابتدای بازی هستیم و آن‌ها برایمان شخصیت‌های ناآشنایی هستند، متأسفانه هیچ‌کدام از این شخصیت‌پردازی‌ها واقعاً در این ابتدای کار در نمی‌آیند. با این حال، مشکل بزرگی نیست، زیرا همه این‌ها بعداً دوباره درست می‌شود اما مهم‌ترین چیزی که می‌آموزیم این است که ابی ترس از ارتفاع دارد که از این موضوع در طول داستان به‌خوبی استفاده می‌شود.

آخرین بازمانده از ما قسمت 2 -6

در حالی که ابی به‌سوی شهر می‌رود، انبوهی از مبتلاشدگان از چپ و راست به دنبال او می‌آیند و سکانس تعقیب‌وگریز نفس‌گیری را رقم می‌زنند. در حالی که ابی در این سکانس در حال غرق‌شدن در انبوه مبتلاشدگان است، جوئل و تامی او را از مرگ نجات می‌دهند. اینجا جایی است که یکی از نکات بحث‌برانگیز داستان را رقم می‌زند زیرا جوئل و تامی نام‌ ‌خود را برای ابی فاش می‌کنند. برای بسیاری از بازیکنان، این حرکتی بود که از شخصیتی مثل جوئل بعید به نظر می‌رسید چرا که او هیچ‌وقت به یک فرد ناشناس که تصادفی با او روبه‌رو شده، اعتماد نمی‌کند. رایج‌ترین شاهد این ادعا، بازی اول است که در بخشی از آن مردی در خیابان از جوئل طلب کمک می‌کند، اما جوئل باتجربه‌تر از آن است که فریب بخورد و می‌داند که او یک شکارچی است و به همین خاطر کاملاً او را نادیده گرفته و حتی می‌خواهد با ماشین، او را زیر بگیرد.

این نقد از یک سمت درست است، اما نکات مهمی وجود دارد که بازیکنان در این استدلال فراموش می‌کنند. اول از همه اینکه این تامی است که بار اول نام هر دوی آن‌ها را در جریان تعقیب‌وگریز از مبتلاشدگان به ابی می‌گوید. اما دلیل مهم‌تر این است که شخصیت جوئل در این چند سال از گذشته‌ی خود به عنوان یک قاتل بی‌رحم عبور و تغییر کرده است. بله، شخصیت او در ابتدا تا اواسط بازی اول آن‌گونه بود اما رابطه‌ی او با اِلی و رشد شخصیتی او در جریان بازی قبلی اساساً شخصیت او را تغییر داد و به او اجازه داد تا انسانیت و معنای زندگی خود را بازیابد. او نه‌تنها دیگر آن مرد کاملاً سرسخت و بی‌رحم نیست، بلکه پنج سال است که زندگی معمولی و ساده‌ای را در جکسون تجربه کرده است. زندگی آرام او نه‌تنها او را نرم کرده، بلکه او را کمی بی‌توجه و بی‌دقت کرده است زیرا او اکنون هیچ دلیلی برای نگرانی درباره‌ی زنده ماندن ندارد. جوئل در زندگی جدیدش نسبت به گذشته خیلی آسوده‌خاطر است و همین باعث شده خطرات واقعی این دنیا را فراموش کند که در نهایت همین غفلت به نابودی و مرگ او می‌انجامد.

پس از فاش شدن نام آن‌ها، به یکی از دیگر نقاط بسیار بحث‌برانگیز بازی می‌رسیم که خشم بعضی از طرفداران را برانگیخت. پس از اینکه آن‌ها راهی برای بازگشت به جکسون ندارند، ابی پیشنهاد می‌دهد که هر سه به‌سوی پناهگاه ابی و دوستانش بروند. وقتی آن‌ها به پناهگاه می‌رسند و جوئل نامش را دوباره در مقابل کل گروه فاش می‌کند، ناگهان جو اتاق به‌‌طور چشمگیری تغییر می‌کند. همه خشن و جدی می‌شوند، سکوتی محیط را فرا می‌گیرد و ابی با یک تفنگ ساچمه‌ای به زانوی جوئل شلیک می‌کند. تامی به سرعت توسط دوستان ابی بی‌هوش می‌شود، در حالی که جوئل از شدت درد به دیوار میخکوب می‌شود و برای ما کاملا بدیهی است که چه اتفاقی در حال رخ دادن است، اما به هر حال شوک بسیاری به بازیکن وارد می‌شود و شرایط هر لحظه بدتر می‌شود.

ابی یک چوب گلف را برمی‌دارد و همان‌طور که چوب را بالا می‌آورد تا ضربه‌ای به جوئل بزند، صحنه کات می‌خورد و به الی و دینا برمی‌گردیم و آن‌ها در آنجا از غیبت این دو برادر مطلع می‌شوند. این کات تنش بسیار قدرتمندی را ایجاد می‌کند. به‌خصوص در شرایطی که ما می‌بینیم الی دیوانه‌وار در برف به دنبال پیدا کردن جوئل می‌گردد. او وقتی جوئل را پیدا می‌کند که در آستانه‌ی مرگ قرار دارد و فقط یک ضربه تا مرگ فاصله دارد. الی حتی فرصتی برای مقابله و واکنش پیدا نمی‌کند زیرا بلافاصله توسط بقیه‌ی دوستان ابی دستگیر شده و مجبور می‌شود تا آخرین ضربه‌ی ابی به جوئل و کشته‌شدن او را تماشا کند. در تمام مدت الی با التماس فریاد می‌زند و گریه می‌کند تا اینکه بالاخره همه چیز تمام می‌شود. الی روی زمین در کنار جسد جوئل رها می‌شود و تمام زندگی او برای همیشه تغییر می‌کند.

آخرین بازمانده از ما قسمت 2 -7

مرگ جوئل یک مرگ ناگهانی، تکان دهنده و وحشتناک بود که بلافاصله پس از آن شروع آرام و خوشایند ما را به دنیای نابخشودنی و بی‌رحم بازی «آخرین بازمانده از ما» بازگرداند. نه، این نشانگر بی‌احترامی ناتی داگ به یکی از محبوب‌ترین شخصیت‌هایش یا طرفداران بازی نیست بلکه ناتی داگ در حال ایجاد لحنی بسیار تاریک برای ادامه‌ی بازی است. ناتی‌ داگ به ما یادآوری می‌کند مرگ زمانی که ما انتظارش را داریم، به وقوع نمی‌پیوندد و دوباره‌ این ناتی داگ است که می‌خواهد هویت واقعی جوئل را به مخاطب یادآوری کند. به نظر می‌رسد که بازیکنان در این سال‌های گذشته فقط جوئل را به چشم یک قهرمان دیده‌اند و آن دورانی را که او یک قاچاقچی و قاتل بی‌رحم بود، فراموش کرده‌اند. او مردی است که حدود ۲۰ سال انسانیت خود را از دست داده بود. او مردی است که فقط چند معیار اخلاقی برایش باقی‌مانده است. او مردی است که کل افراد یک بیمارستان فایرفلای را کشت تا یک دختر را نجات دهد. جوئل حتی زمانی که توسط ابی مورد ضرب و شتم قرار می‌گیرد، می‌گوید: «هر سخنرانی خاصی را که تمرین کرده‌‌ای، بگو و کار را تمام کن» حتی خود جوئل هم می‌داند که در این سال‌ها با افراد زیادی به مشکل خورده است و در حالی که دقیقا نمی‌داند ابی و دوستانش چه افرادی هستند، اما ‌می‌داند که چقدر منطقی است که کسی به این شکل دنبالش بیاید و از او چنین کینه‌ای داشته باشد.

وقتی چنین چیزی به میان می‌آید، مهم نیست که جوئل پدر مهربانی بوده، زیرا همین عشق باعث شد که او بسیاری از افراد دیگر را آزار دهد یا بکشد. اما برای ما به عنوان بازیکن، این موضوع قطعاً مهم است. ما در همان ابتدای بازی اول از نزدیک غم از دست دادن فرزند کوچکش را دیدیم و از همان نقطه با او همدردی کردیم و با او ارتباط گرفتیم و با رشد او رشد کردیم. پدر بودن او برای ما اهمیت دارد و به همین دلیل است که این صحنه بسیار قدرتمند و برای ما تأثیرگذار است. این صحنه یک شکاف احساسی قوی ایجاد می‌کند زیرا با وجود همه‌ی کارهایی که جوئل مرتکب شده بود اما او را واقعاً دوست داشتیم. شاید جوئل لیاقت چیز بهتری را هم نداشت اما قطعاً به دلیل ارتباط خاصی که ما با او برقرار کردیم، چنین حسی به ما القا می‌شد.

به همین خاطر، در اینجا ارتباط حسی خاصی میان بازیکن و الی ایجاد می‌شود. بازیکن همچون الی و به همان شدت می‌خواهد انتقام این مرگ دهشتناک را بگیرد و از این رو هدف بازیکن با هدف الی در مأموریت انتقامش همگام می‌شود. بنابراین، بازیکنی که اکنون بسیار ناراحت و پریشان شده است، می‌تواند به‌‌خوبی الی را در پریشان‌ترین حالتش درک کرده و کنترل او را بر عهده بگیرد که این موضوع کاملاً زمینه‌ساز اولین فصل بازی و شکاف احساسی بعدی آن می‌شود.

آخرین بازمانده از ما قسمت 2 -8

با این وجود، ما نمی‌توانیم به‌صورت مستقیم به سراغ ادامه‌ی بازی و مأموریت انتقام خود برویم زیرا بازیکنان باید فرصتی را برای برای تخلیه‌ی حسی و عزاداری برای جوئل پیدا کنند و بازی این کار را به بهترین شکل انجام می‌دهد. ما ابتدا الی را می‌بینیم که از نظر روحی نابود شده است. او غذا نمی‌خورد، نمی‌خوابد، و دائماً در هوس انتقام گرفتار شده است. با این حال، تامی، مردی بسیار مسن‌تر و عاقل‌تر است و چیزهای بیشتری برای از دست دادن دارد. باوجودی که او جوئل را خیلی دوست داشت ولی اکنون یک همسر دارد، تمام شهر را اداره می‌کند و نمی‌تواند برای انتقام همه چیز را پشت سر بگذارد. الی کاملاً تصمیم خود را درباره‌ی مأموریت خود گرفته است و در حالی که تامی آن شب مطمئن نیست، الی بذری را در ذهن او کاشته است که تا روز بعد رشد خواهد کرد.

و با شروع روز بعد، ناتی داگ یک مراسم عزاداری را به بهترین شکل ممکن طراحی کرده که با بازدید الی از قبر جوئل شروع می‌شود. سپس او و دینا به سمت خانه جوئل می‌روند و شما می‌توانید تمام دارایی‌ها، سرگرمی‌ها و خاطرات او را در این خانه‌ی زیبا ببینید. شما می‌توانید در این خانه ژاکت قدیمی، هفت‌تیر، ساعت شکسته‌ی جوئل، گیتار و حتی عکس او و سارا و بسیاری از چیزهای دیگر را پیدا کنید. در خانه‌ی او کنده‌کاری‌هایی با چوب، تصاویرهای از کوه‌ها و علفزارها و حتی گیتارهای مختلفی را که جوئل ساخته است، دیده می‌شود. این بخش بسیار احساسی و دلخراش است و به شما اجازه می‌دهد خاطرات جوئل را مرور کنید. بالاخره این یادآوری خاطرات با ورود ماریا (Maria)، همسر تامی، خاتمه می‌یابد. ماریا به الی می‌گوید که تامی بی‌خبر جکسون را ترک کرده و به‌ دنبال افرادی که جوئل را به قتل رساندند، به سیاتل رفته است. ماریا به الی و دینا هم اجازه می‌دهد که آن‌ها هم به این سفر بروند، به این خاطر که می‌خواهد شوهرش زنده به خانه برگردد. پس در اینجا مأموریت انتقام ما شروع می‌شود.

روز اول سیاتل

آخرین بازمانده از ما قسمت 2 -9

روز اول سیاتل اگرچه از باب گیم‌پلی اهمیت فراوانی دارد اما از نظر داستانی ریتم داستان را کند و آهسته می‌کند و آن را گاهی نگه می‌دارد. در این بخش، منطقه‌ی بزرگی از سیاتل متروکه در مقابل شما گذاشته شده است تا در‌ آن کاوش کنید. این ایده در تئوری بسیار جالب و سرگرم‌کننده به نظر می‌رسد زیرا به شما امکان و فرصت می‌دهد تا مرگ جوئل را بهتر هضم کنید و به‌آرامی راه خود را در سیاتل پیدا کنید اما این بخش خیلی طولانی می‌شود. در روز اول سیاتل به یک بانک، یک ساختمان مرکزی، یک گاراژ پارکینگ و یک کنیسه می‌روید و در حالی که کاوش و گشت‌وگذار در همه‌ی این‌ها از نظر بصری خیره‌کننده، منحصر‌به‌فرد و جالب است اما در نهایت تمرکز را در تجربه‌ی مأموریت شما از بین می‌برد زیرا حداقل چند ساعت طول می‌کشد تا تمام شود.

در طول این ساعاتی که در روز اول سیاتل سپری می‌کنید، شاهد جسدهایی از افراد گروه WLF خواهید بود که در اطراف پراکنده‌ شده‌اند و این نشانگر کشتاری است که تامی بر جای گذاشته است یا گاهی اوقات برخی را برای گرفتن اطلاعات به‌شدت شکنجه داده است. دیدن این صحنه‌ها ناراحت‌کننده است اما باعث می‌شود لحن شوم بازی حفظ شود.

در پایان این روز، پس از لحظات نفس‌گیری که الی و دینا در فرار از مبتلاشدگان تجربه می‌کنند، آن‌ها در ایستگاه مترو زیرزمینی که پر از هاگ شده است، گرفتار می‌شوند و ماسک الی میشکند. دینا به طرف الی می‌دود تا ماسک خودش را بدهد اما الی به سرعت او را به دیوار می‌چسباند تا جلوی دینا را بگیرد و او را متقاعد کند که مصون است. پس از اینکه از هر دو طرف صدای مبتلاشدگانی که به‌سوی آن‌ها هجوم می‌آورند، شنیده می‌شود، الی و دینا متوجه می‌شوند که فعلاً فقط باید فرار کنند و همین قضیه یک ست‌پیس هیجان‌انگیز را در مقابل ما قرار می‌دهد.

در حالی که آن‌ها موفق به فرار می‌شوند، وضعیت دینا بدتر می‌شود تا جایی که نمی‌تواند به‌تنهایی حرکت کند و الی به او کمک می‌کند این دو در نهایت زنده می‌مانند و خود را در خیابان‌های تاریک و بارانی سیاتل در نزدیکی تئاتر متروکه‌ای می‌بینند که برای مخفی‌گاه مناسب است. در حالی که آن‌ها اکنون در مکانی تقریباً امن قرار دارند، الی از فرصت استفاده می‌کند و به دینا توضیح می‌دهد که نسبت به این بیماری مصون است و به او می‌گوید که چه اتفاقی برایش افتاده است اما به نظر می‌رسد که دینا آنقدرها هم به این افشاگری توجه ندارد و چیزی باعث درد او شده است که البته دلیل آن را متوجه می‌شویم زیرا او به الی می‌گوید که باردار است و جسی پدر بچه است. این به شدت به الی ضربه می‌زند و او با تندی واکنش نشان می‌دهد و تقریباً دینا را مزاحم و یک بار برای این ماجراجویی می‌خواند. با این حال، الی که متوجه لحن تند و بدش شده، تصمیم می‌گیرد تا مطمئن شود که آن مکان امن است و به دینا اجازه ‌می‌دهد تا کمی استراحت کند و خودش هم به جایی می‌رود که خلوتی برای خود پیدا کند.

آخرین بازمانده از ما قسمت 2 -10

این قضیه به ما هم این فرصت را می‌دهد که اتفاقات را کمی در ذهن خود مرور و درباره‌ی آن‌ها تفکر کنیم. من کمی درباره‌ی این پیچش داستانی ابهام دارم. در حالی که حامله بودن دینا در ادامه به شکل فوق‌العاده‌ای در داستان استفاده می‌شود اما در این لحظه توجه را از واقعیت مهم مصون بودن الی منحرف می‌کند. واکنش اولیه‌ی دینا به مصونیت الی عالی انجام می‌شود اما فقط دو دقیقه بعد مستقیم به‌سوی صحبت‌های دینا می‌رویم و تمرکز از آن برداشته می‌شود. من می‌توانم از بازی به خاطر این انتخاب انتقاد کنم اما به‌نوعی این کار شاید درست نباشد زیرا در واقع می‌توانم معنایی را برای آن ببینم. الی با کنار زدن ویژگی مصونیت خود، احساس بی‌اهمیتی و معمولی بودن می‌کند و دیگر خود را درمانی برای بشریت نمی‌داند که این خیلی به کشکمش درونی فعلی شخصیت او اضافه می‌کند.

یکی از دلایل این حس جوئل است. او در مونولوگ خود در ابتدای بازی خطاب به تامی می‌گوید: «او (الی) نیاز داشت که مصونیتش در برابر این بیماری معنایی داشته باشد اما من به او گفتم که مصونیتش هیچ معنایی ندارد.» این سخنانی که جوئل ۵ سال پیش به الی گفته، به‌شدت روی الی تأثیر داشته است و او عملاً معنای قدیمی زندگی‌اش را گم کرده است. این ایده در ادامه‌ی مسیر الی در بازی و در بسیاری از فلش‌بک‌ها آشکار است. الی همان‌طور که راهش را در سالن تئاتر ادامه می‌دهد، گیتاری قدیمی پیدا می‌کند و می‌نشیند تا آهنگ «روزهای آینده» را که جوئل در ابتدای بازی برای او نواخته و بعدها به او آموخته بود، اجرا کند. اجرای آرام‌تر و غم‌انگیز‌تر الی از «روزهای آینده» به‌خوبی اولین روز او در سیاتل را در بر می‌گیرد. این آرامش و سکوت اولین باری است که او واقعاً فرصتی پیدا می‌کند که بنشیند و فکر کند و این دقیقاً همان کاری است که او با به خاطر آوردن خاطره‌ای از سه سال پیش انجام می‌دهد و در اینجا ما به سراغ فلش‌بکی می‌رویم که یکی از بهترین مراحل کل بازی را رقم می‌زند.

سکانس بعدی یک ماجراجویی دلچسب است که یادآور سفر جوئل و الی در بازی اول است. پس از خشونت وحشتناکی که در چند ساعت گذشته‌ی بازی تجربه کردیم، یک ماجراجویی آرام به همراه جوئل و الی در موزه‌ی متروک ویومینگ مانند بوییدن هوای تازه می‌ماند و یکی از به‌یادماندنی‌ترین تجربه‌هایتان را رقم می‌زند. نویسندگان و توسعه‌دهندگان بازی با به‌ تصویر کشیدن تخیلات کودکانه‌ی الی و رابطه‌ی شکوفا‌شده‌ی آن‌ها توانسته‌اند دوباره روح بازی اصلی را مجسم و حس آن را به بازیکنان منتقل کنند. ۳۰ دقیقه‌ی بعدی بازی پر از حس ماجراجویی و اکتشاف معصومانه‌ای است که قلبمان را آسوده و گرم می‌کند زیرا این همان چیزی است که ما در بازی اول عاشقش بودیم.

جوئل و الی برای هم جوک می‌گویند، چیزهای جالبی پیدا می‌کنند، قصه‌هایی را برای هم تعریف می‌کنند و پیوند فوق‌العاده‌ی خود را رشد می‌دهند. لحظات شیرین بسیار زیادی در سراسر این بخش وجود دارد، مانند شوخی جوئل و الی با پرت کردن همدیگر در آب یا قرار دادن کلاه روی تمام اسکلت دایناسورها و بسیاری از خرده‌چیزهای دیگر. با این حال، به‌صورت ویژه وقتی جوئل و الی بخشی از موزه را که به فضا اختصاص داده شده، کشف می‌کنند، لبخندی بر چهره‌ی بازیکنان می‌نشیند، زیرا ما از بازی اول می‌دانیم که الی فضا را دوست دارد اما صحنه‌ای که نه‌تنها در این بخش بلکه احتمالاً در کل بازی به عنوان بهترین و تاثیرگذارترین لحظه قرار می‌گیرد، زمانی است که آن‌ها وارد مدل یک شاتل فضایی می‌شوند.

آخرین بازمانده از ما قسمت 2 -11

الی همچون یک نِرد تمام‌عیار کلاه فضانوردی را روی سر خود می‌گذارد و به همراه جوئل وارد سفینه می‌شود اما این سکانس لحظه‌ای به یک سکانس ویژه‌، جادویی و مسحورکننده تبدیل می‌شود که جوئل نوار کاستی را به اِلی می‌دهد و از او می‌خواهد که آن را در همین لحظه با با دستگاه پخش‌کننده‌ی خود و با هدفون گوش دهد و چشم‌هایش را ببندد. وقتی الی شروع به پخش کردن این نوار کاست می‌کند، آنجاست که متوجه می‌شویم این نوار کاست معروف مرکز کنترل مأموریت عملیات فرود آپولو ۱۱ است. در حالی که شمارش معکوس فرود آپولو ۱۱ را در نوار می‌شنویم، دوربین روی چهره‌ی مملو از شادی الی می‌ایستد و به محض فرود آپولو ۱۱ بازتاب درخششی زیبا همچون شعله‌های آتش بر کلاه فضانوردی الی می‌درخشد. شاتل هنگام صعود به فضا می‌لرزد فضانوردان هنگام بلند شدن با موفقیت جشن می‌گیرند و فضای بیرونی تا حد ممکن تاریک می‌شود تا زمانی که همه چیز دوباره بی‌حرکت می‌ماند، صدای ضبط خاموش می‌شود، نوای آرامی از ساز رونروکو به گوش می‌خورد و تابشی از نور ماه روی کلاه فضانوردی الی منعکس می‌شود. صحنه برای مدتی به همین شکل باقی می‌ماند اما در نهایت نور طبیعی باز می‌گردد و الی دوباره به واقعیت برمی‌گردد. جوئل زمزمه می‌کند: «قابلی‌نداشت بچه» و آن دو به آرامی از شاتل فضایی بیرون می‌روند. کلمات نمی‌توانند به‌صورت جدی حسی را که این صحنه برای شما ایجاد می‌کند، توصیف کنند. میزان تخیل و خلاقیت متبلورشده در آن کاملاً حیرت‌آور است و این صحنه را به تجربه‌ای تکان‌دهنده تبدیل می‌کند.

با این حال، فلش‌بک به اینجا ختم نمی‌شود زیرا به نظر می‌رسد همچون زندگی هر چیز شادی در بازی آخرین بازمانده‌ از ما زودگذر است و به زودی به یک غم و اندوه سیاه تبدیل می‌شود، هرچند همین لحظات کوتاه آن را ارزشمند می‌سازد. آن دو به کاوش در موزه ادامه می‌دهند تا زمانی که آن‌ها نمادی از فایرفلای را پیدا می‌کنند که روی دیوار دیده می‌شود و کلمه‌ی “دروغگویان” در زیر آن نوشته شده است. الی برای مدتی به این منظره خیره می‌شود، در حالی که بدیهی است که جوئل احساس ناخوشایندی دارد و سعی می‌کند الی را به راه بیندازد. جوئل راه میفتد و الی هم از پس او می‌آید و این فلش‌بک به اتمام می‌رسد و دوباره به زمان حال در بازی برمی‌گردیم. این فلش‌بک همانند فراری زیبا از مشکل فعلی الی می‌ماند اما اکنون ما دوباره به واقعیت بی‌رحم کنونی بازگشته‌ایم و انتخاب جوئل را که نه‌تنها بر الی بلکه بر روند جهان تأثیر داشته، به یاد می‌آوریم.

روز دوم سیاتل

آخرین بازمانده از ما قسمت 2 -12

الی با صدای آرام بارانی که به سقف تئاتر می‌خورد، رادیویی که در دوردست نوایی از آن به گوش‌می‌رسد و صدای ناله‌ی دینا از خواب بیدار می‌شود. همان‌طور که الی با دینا صحبت می‌کند، آشکارا از رفتارش در شب گذشته متأسف است اما به‌سختی می‌تواند احساسات خود را بیان کند. در نهایت آن‌ها با هم کنار می‌آیند و دینا به الی نشان می‌دهد که او با توجه به رادیو و نقشه‌ای که در اختیار دارند، سعی می‌کند مکان ابی را پیدا کند. آن‌ها به‌زودی به سرنخی هم می‌رسند چراکه در رادیو افراد WLF از مرد تنهایی که بدون اجازه به منطقه‌ی آن‌ها آمده سخن می‌گویند که الی و دینا احتمال می‌دهند این مرد همان تامی باشد. به همین خاطر، الی در حالی که دینا را به استراحت وادار می‌کند، تصمیم می‌گیرد به‌تنهایی رد آن مرد را بگیرد.

اینجا جایی است که روز دوم سیاتل با الی شروع می‌شود. شما در محله‌های متروکه‌ی سیاتل که WLF در آن در حال گشت‌زنی است، کاوش می‌کنید و می‌توانید با این جناح و سبک مبارزه آن‌ها بیشتر آشنا شوید. در نهایت، در حالی که الی توسط تعدادی از افراد گروه WLF تعقیب می‌شود، او به مردی برخورد می‌کند که جلوی دهان الی را می‌گیرد و مانع از ایجاد سروصدا در حین عبور کامیون‌های دشمنان می‌شود. شما این صحنه را در یکی از تریلرهای اولیه بازی دیده بودید اما با حضور شخصیت دیگری. الی به عقب برمی‌گردد تا آن مرد را ببیند به‌جای تامی، او جسی را می‌بیند که همان جمله‌ی معروف‌ «فکر می‌کنی اجازه می‌دم خودتون تنها این کار رو انجام بدید؟» را تحویل الی می‌دهد که همان دیالوگی است که در تریلرهای قبلی جوئل به الی گفته بود.

این یک نقطه بسیار بحث‌برانگیز است که می‌توان درباره‌ی آن صحبت کرد: تبلیغات دروغین. در تریلرهای قبل، جوئل در این صحنه نشان داده شده بود و این جمله را بیان می‌کرد اما در اینجا جای او با جسی عوض شده است. علاوه بر آن سن و ظاهر جوئل را هم در  کل تریلرها تغییر داده‌اند تا پیرتر به نظر برسد و کسی شک نکند که او مرده است. من فکر نمی‌کنم ناتی داگ این کار را با قصد بدی انجام داده باشد، به طور جدی معتقدم که آن‌ها فقط می‌خواستند جلوی لو رفتن داستان را بگیرند. اکثر صحنه‌های جوئل در بازی فلش‌بک است، بنابراین معقول است که او در تریلرها مسن‌تر نشان داده شود، با این حال جایگزین کردن او با شخص دیگری در یک تریلر کمی زیاده‌روی است. این نقطه‌ی اوج آن تریلر است و این صحنه و جمله‌ی جوئل در ذهن همه حک شده بود، بنابراین زمانی که فردی دیگری همچون جسی آن را بیان می‌کند، به‌یک‌باره طعم بدی به جای می‌گذارد. من شخصاً دوست ندارم گمراه شوم اما خیلی هم دوست ندارم که اسپویل شوم، بنابراین خوشحالم که ناتی داگ این اقدامات احتیاطی را انجام داد، حتی در شرایطی که فکر می‌کنم آن‌ها کمی زیاده‌روی کرده‌اند.

آخرین بازمانده از ما قسمت 2 -13

با بازگشت به داستان، اکنون جسی را داریم تا در حومه سیاتل ما را همراهی کند که این یک تغییر خوب در ضرب‌آهنگ بازی است. آن‌ها بلافاصله یکی از کامیون‌های WLF را می‌دزدند و در اینجا یک سکانس تعقیب‌وگریز هیجان‌انگیز را تجربه می‌کنیم که یکی از بهترین ست‌پیس‌های بازی را ارائه می‌کند. پس از اینکه آن دو نفر به سختی فرار می‌کنند، به تئاتر برمی‌گردند، جایی که دینا به‌گرمی از جسی استقبال می‌کند زیرا او پدر نوزادش است. او را به داخل می‌آورد و شروع به مراقبت از جسی می‌کند و به او کمک می‌کند تا بنشیند و کفش‌هایش را ببندد. این در حالی است که الی با احساس تهی‌وارگی به کناری می‌رود، گویی که به هیچ چیزی تعلق ندارد.

دینا همیشه انگیزه‌ای برای الی بوده است و وقتی همه چیز بحرانی می‌شود او همیشه برای آرامش الی حضور دارد اما حالا به خاطر جسی و بچه‌ای که در شکم دارد، رابطه آن‌ها پیچیده و مبهم شده است. این موضوع، شخصیت‌هایی را مطرح می‌کند که سعی می‌کنند دوباره خودشان را پیدا کنند زیرا الی هیچ سرنخی ندارد که جایگاه او در این رابطه چیست؛ بنابراین او به‌سادگی دور می‌شود. بازی در اینجا کات می‌خورد که این کات زمان مناسبی برای فلش‌بک دیگری است که این بار تنش بیشتری بین جوئل و الی را به تصویر می‌کشد.

اولین فلش‌بک الی با ایجاد تنشی کوچک میان جوئل و الی به پایان رسید اما فلش‌بک دوم با هدف ایجاد این تنش و گسترش و آزاد کردن آن نشان داده می‌شود. ما به ۲ سال قبل برمی‌گردیم و الی و تامی را در حال پیاده‌روی و تک‌تیراندازی به‌سوی مبتلاشدگان در هنگام گشت‌زنی می‌بینیم. همان‌طور که آن‌ها راه می‌روند، تامی به رابطه‌ی الی و جوئل اشاره می‌کند و اینکه چقدر الی از او دور بوده است. به نظر می‌رسد که الی در سال گذشته و پس از اتفاقات موزه با وجود اینکه هنوز واقعیت را نمی‌داند، کمی از جوئل فاصله گرفته و تردیدهایی برای او به وجود آمده است. الی به تامی می‌گوید که حالش خوب است اما تامی می‌داند که مشکلی وجود دارد و سعی می‌کند در راه بازگشتشان از گشت این دو نفر را به صحبت کردن و تعامل با یکدیگر تشویق کند. وقتی آن‌ها با جوئل ملاقات می‌کنند، تامی آن‌ها را به سمت یک فروشگاه موسیقی متروکه سوق می‌دهد تا برای الی سیم‌های گیتار بیاورد. بعد از کمی مقاومت از سوی الی، جوئل و الی در کنار هم قدم‌زده و به گشت‌زنی و ماجراجویی می‌پردازند اما همچنان رابطه‌ی آن‌ها کمی عجیب‌وغریب است. جوئل حتی ذره‌ای هم تغییر نکرده است و او هنوز مشتاقانه در تلاش است تا با الی ارتباط برقرار کند و با او تعامل داشته باشد اما الی همچنان خیلی بسته و تا حدی خشک رفتار می‌کند. این دو در نهایت به ریتم قدیمی خود باز می‌گردند و درباره‌ی چیزهای مختلفی مانند کمیک‌های Savage Starlight که الی از بازی قبلی در حال خواندنشان بود، گفتگوهای خوبی انجام می‌دهند. جو این فلش‌بک برای مدتی در این حالت باقی می‌ماند و سپس به‌زودی یادآور جنبه ترسناک و تاریک گیم‌پلی بازی قبلی می‌شود، یعنی نبرد با مبتلاشدگان و کاوش در اتاق‌های تاریک پر از هاگ.

در اواخر این فلش‌بک، الی و جوئل با اجساد یک شخص و یک کلیکر مواجه می‌شوند که یادداشتی هم در کنار آن‌ها دیده می‌شود. پس از خواندن یادداشت، الی متوجه می‌شود که این دو نفر همان زوجی هستند که سال گذشته از جکسون فرار کردند. در این یادداشت آن‌ها جزئیاتی درباره‌ی اینکه چرا فرار کردند یا چگونه مبتلا شدند را بیان کردند و اینکه تصمیم گرفتند قبل از تبدیل شدن به زندگی خود خاتمه دهند. اگرچه، مردی که به کلیکر تبدیل شده است، در این نامه خودش را ترسو خطاب کرده چرا که نتوانسته قبل از تبدیل شدن به زندگی‌ خودش پایان دهد. اینجا جایی است که دوباره احساس گناه بازمانده (Survivor Guilt) اِلی و میل او برای دانستن حقیقت بیدار می‌شود و خطاب به جوئل این جمله را بیان می‌کند: «فقط اگر آن‌ها مصون بودند.» واضح است که جوئل نمی‌خواهد دوباره این مکالمه را از سر بگیرد و سعی دارد موضوع بحث را به‌سرعت تغییر دهد. به همین خاطر، اشاره می‌کند که جسدها باید به جکسون بازگردانده شوند اما حرف‌های الی تمام نشده است. او در طول صحبت‌های خود به نکات زیادی اشاره می‌کند. او می‌گوید که چرا برخلاف حرف‌های جوئل که گفته بود افراد مصون بسیاری وجود دارند، آن‌ها تاکنون حتی یک فرد مصون دیگر را ندیده‌اند یا اینکه چرا جوئل در حالی که او بیهوش بوده مقر فایرفلای را ترک کرده است و نگذاشته به پاسخ پرسش‌هایش برسد. در این شرایط، جوئل مجبور می‌شود که صدایش را بلند کند و با قاطعیت به او بگوید: «هیچ درمانی وجود نداشت. هیچ چیزی نمی‌تواند به این افراد یا هر فرد دیگری کمک کند. می‌دانم که دوست داشتی اوضاع فرق می‌کرد – – من هم دوست داشتم همه چیز متفاوت بود اما اینطور نیست.» مکالمه در اینجا به پایان می‌رسد و جوئل مطمئن می‌شود که الی چیز دیگری برای گفتن ندارد و هر دو به راه خود ادامه می‌دهند.

آخرین بازمانده از ما قسمت 2 -14

این صحنه پرباری است که چیزهای زیادی برای صحبت کردن درباره‌ی آن وجود دارد. واضح است که الی حقیقت را نمی داند اما در عین حال آنچه را که جوئل به او می‌گوید، باور نمی‌کند. او تردیدهای خود را دارد و جوئل تمام تلاش خود را می‌کند تا آن تردیدها را مثل همیشه خاموش کند اما به هر دلیلی این صحنه واقعاً تأثیرگذار است. جوئل این دروغ‌ها را همیشه گفته است اما در اینجا با لحن و تأکید خاصی به آن اشاره می‌کند که شاید واکنش شما را هم برانگیزد و البته نقش‌آفرینی فوق‌العاده‌ی تروی بیکر و اشلی جانسون هم در این سکانس به‌وضوح مشخص است. به نظر من فلش‌بک‌ها بهترین ایفای نقش‌ها را در تمام بازی دارند و هرچه به فلش‌بک‌های بعد می‌رویم این احساسات شدیدتر می‌شوند. با این وجود، این فلش‌بک بسیار تلخ به پایان می‌رسد و الی و جوئل بحثی کامل را درباره‌ی فایرفلای انجام می‌دهند و در حالی که تنش میان آن‌ها بالا رفته، این صحنه زمینه‌سازی‌هایی را برای اوج داستان انجام می‌دهد.

دوباره به زمان حال برمی‌گردیم. جایی که دینا، الی را از سرنخی درباره‌ی بیمارستانی که متعلق به WLF است، مطلع می‌کند که می‌تواند الی را به یکی از دوستان ابی به نام نورا (Nora) برساند. الی تقریباً آماده‌ی خروج و رفتن به سوی سرنخ است، با این حال دینا مخالفت می‌کند و می‌گوید که الی باید منتظر جسی بماند که در حال حاضر در حال استراحت است. اینجاست که ما شاهد یک تنش جزئی در روابط آن‌ها هستیم زیرا الی واکنشی بسیار تدافعی نشان می‌دهد و ادعا می‌کند که این سرنخ چقدر برای او مهم است و نمی‌تواند منتظر جسی بماند. دینا همچنان مخالفت می‌کنند اما به نظر می‌رسد که الی اهمیتی نمی‌دهد و به هر حال به راه خود ادامه می‌دهد. با مه‌آلود شدن رابطه‌ی آن‌ها و افزایش عطش انتقام الی، او کم‌کم نسبت به دینا فاصله‌ می‌گیرد و رفتارش کمی سردتر می‌شود که این آغازگر شخصیت‌ جدید او است که ناشی از خشونتی است که به آن دچار شده است.

در کل بازی، بازیکن به احتمال زیاد به خاطر انگیزه‌های قوی داستان و گیم‌پلی، نسبت به خشونت‌هایی که در جریان است، کور بوده است. انگیزه شما در داستان انتقام گرفتن به خاطر مرگ جوئل است که به وضوح انگیزه‌ی بسیار قدرتمندی است. در گیم‌پلی انگیزه‌ی شما فقط جذاب بودن مبارزات است و شاید به این خاطر درصدی از خشونت بالا در گیم‌پلی تا قبل از روز دوم سیاتل خودنمایی نکند. با این حال، نیمه‌ی دوم روز دوم سیاتل در حالی که الی به‌تنهایی در خیابان‌های این شهر به دنبال هدف خود است، شما را به شکل ترسناک و نگران‌کننده‌ای با خشونت شدید بازی آشنا می‌کند

آخرین بازمانده از ما قسمت 2 -15

قبل از اینکه چشم‌هایمان به‌صورت کامل بر این واقعیت گشوده شود، بازی از این فرصت استفاده می‌کند تا ما را به یکی از دیگر گروه‌هایی که شهر سیاتل را اشغال کرده‌اند یعنی سرفایت‌ها (Saraphites) معرفی کند. در حالی که الی در تاریکی شب‌ در حال کاوش در شهر سیاتل است، سوت‌‌های ضعیفی می‌شنود که به نظر به‌صورت هماهنگ‌شده در حال ارتباط با یکدیگرند. در این زمان، ناگهان تیری که تیروکمانی شلیک شده، به او برخورد می‌کند و الی مجبور می‌شود که مخفی شود و آن تیر را دربیاورد (که البته این یکی از مکانیک‌های گیم‌پلی بازی هم است). این در حالی است که افراد این فرقه‌ی خطرناک به دنبال او می‌گردند.

این یک معرفی اتمسفریک و فوق‌العاده برای سرفایت‌ها است و اولین نبرد با آن‌ها هم در ذهنتان حک خواهد شد چراکه همه‌چیز آن‌ها منحصربه‌فرد است از سلاح‌های قدیمی مثل تیروکمان گرفته تا نحوه‌ی ارتباطی مرموز آن‌ها که از طریق سوت‌ انجام می‌شود. با این حال، با ابهام‌های بیشتری نسبت به سرفایت‌های مواجه خواهیم شد که در آینده به آن‌ها پاسخ داده خواهد شد. به هر حال، الی از چنگ آن‌ها فرار می‌کند و به بیمارستان می‌رسد، جایی که می‌توانیم درباره‌ی مسیر خشونت او صحبت کنیم. پس از اینکه او دختری را که با پلی‌استیشن ویتا هاتلاین میامی بازی می‌کند، به قتل می‌رساند، الی راه خود را به‌سوی مکان نورا ادامه می‌دهد تا بلکه بتواند با بازجویی از او محل اختفای ابی را پیدا کند. با این وجود، طبق معمول خواسته‌ی او به‌راحتی انجام نمی‌شود و نورا پس از رویارویی با الی فرار می‌کند و در اینجا شاهد یک سکانس تعقیب‌وگریز عالی هستیم که در نهایت به زیرزمین بیمارستان ختم می‌شود که پر از هاگ شده است، مکانی که برای الی خطری ندارد اما باعث مبتلاشدن نورا و مرگ تدریجی او می‌شود.

صحنه‌ی بعدی یک نقطه‌ی عطف بسیار بزرگ نه‌تنها برای داستان بلکه برای خود بازیکنان و حتی الی است که در اینجا ما متوجه می‌شویم که این عطش انتقام الی را به چه هیولایی تبدیل کرده است. پرتو قرمزی که در اتاق پراکنده‌ شده، کاملاً با این موضوع همخوانی دارد. نورا که بدون ماسک وارد اتاقی پر از هاگ شده، بی‌رمق در ته اتاق نشسته و مدام سرفه می‌کند و از آن‌سو الی به‌آرامی و باقدرت به‌سوی او قدم برمی‌دارد. این لحن‌ تاریک و ناراحت‌کننده هنگامی به اوج می‌رسد که الی به نورا می‌رسد و مکان ابی را از او می‌پرسد اما وقتی نورا پاسخی نمی‌دهد، الی به شکنجه کردن نورا متوسل می‌شود. الی میله‌ای را در همان نزدیکی بلند می‌کند و همان‌طور که دوربین روی چهره‌ی او ثابت می‌ماند، دکمه‌ای برای زدن نورا ظاهر می‌شود که بازیکن برای ادامه دادن بازی ملزم به زدن آن است. تنها صداهایی که شنیده می‌شود، صدای نفس‌های سنگین الی، نفس نفس زدن نورا و صدای بلند شدن میله و اولین ضربه‌ی محکم الی به نورا است. با ضربه‌ی دوم، تنش موسیقی و خشم الی افزایش می‌یابد. ضربه‌ی سوم بسیار شدیدتر وارد می‌شود و موسیقی هم به اوج می‌رسد و تصویر به صفحه‌ای سیاه کات می‌خورد.

آخرین بازمانده از ما قسمت 2 -16

این یک صحنه‌ی بسیار تکان‌دهنده است که نه‌تنها آن را تماشا می‌کنید بلکه مجبور به نقش‌آفرینی در آن هستید. این صحنه بیش از این که یک میان‌پرده باشد، لحظه‌ای در گیم‌پلی بازی محسوب می‌شود. تا قبل از این صحنه، شرایط به‌گونه‌ای است که بازیکن هم در کنار الی در عطش انتقام کور شده است و این توجیه را دارد که «این فقط یک بازی ویدئویی است» اما این صحنه واقعیت اعمال خود در این مأموریت را همچون پتکی دردناک بر سر بازیکن و حتی کمی بعد بر سر اِلی می‌کوبد و اینجاست که شما واقعاً متوجه می‌شوید که الی مشغول به چه کاری است.

برای تأکید بیشتر روی تأثیر سنگین احساسی این صحنه روی الی، ما در صحنه‌ی بعد اِلی را می‌بینیم که پشت در تئاتر پناهگاهشان در حالی که به درب تئاتر می‌کوبد، دستانش به خاطر کاری که انجام داده می‌لرزد و بدنش غرق خون و زخم است و زمانی که جسی و دینا درب را باز می‌کنند و الی لب به سخن می‌گشاید، او با نوای آهسته‌ای که در حین صحبت به لرزه می‌افتد، به دیگران می‌گوید که ابی در سالن آکواریوم شهر سیاتل مخفی شده است. اینجا متوجه می‌شویم که شکنجه‌ی نورا فقط آن سه ضربه نبوده و الی آن را تا جایی ادامه داده که نورا بالاخره زبان گشوده است. در حالی که دینا سعی می‌کند زخم‌های الی را تمیز کند، اِلی متوجه کار وحشتناکی که مرتکب شده، می‌شود و به لطف بازی فوق‌العاده‌ی اشلی جانسون، فروپاشی حسی اِلی در این صحنه بسیار تکان‌دهنده و تأثیرگذار است. با این حال، قبل از اینکه قلبمان، آرام بگیرد، بازی ما را به سراغ فلش‌بک داستانی دیگری در قوس داستانی الی می‌برد.

۲ سال پیش، الی دقیقاً از همان راهرویی که جوئل از آن عبور کرده بود، می‌گذرد و به اتاق عمل بیمارستان سنت مری که یکی از شعبه‌های فایرفلای بود، می‌رود. نور مهتاب از پنجره‌ها به داخل می‌تابد و الی در حالی که وارد می‌شود، نواری از فایرفلای را پیدا می‌کند که به وقایع آن روز اشاره کرده است. صحنه به روز بعد کات می‌خورد که الی خارج از بیمارستان نشسته و پشت سر هم به آن نوار گوش می‌دهد و در این حال جوئل سوار بر اسب از راه می‌رسد و او را پیدا می‌کند. جوئل که آشکارا نگران است، الی را در آغوش می‌گیرد اما الی او را عقب می‌راند و فقط یک سؤال ساده از او می‌پرسد و از جوئل می‌خواهد که حقیقت را درباره‌ی آن روز بداند. الی به جوئل می‌گوید که اگر یک بار دیگر دروغ بگوید، جوئل دیگر الی را هرگز نخواهد دید اما اگر راستش را بگوید و اعتراف کند، قول می‌دهد که در جکسون بماند.

آخرین بازمانده از ما قسمت 2 -17

سکوتی ۳۰ ثانیه‌ای پابرجا می‌شود که نشان می‌دهد این کار برای جوئل بسیار دشوار است اما او در نهایت در جمله‌ای کوتاه این کلمات را بر زبان می‌آورد: «ساخت یک واکسن، تو را می‌کشت. پس جلوی آن‌ها را گرفتم.» درست مانند ابتدای بازی، جوئل با لحنی آرام و موقر صحبت می‌کند و مراقب است که حتی کلمه‌ای را خیلی سریع بیان نکند که به این اعتراف وزن زیادی می‌دهد. سپس به بالا نگاه می‌کند تا چهره مردی شکسته را آشکار سازد، چهره‌ای که با احساس گناه و پشیمانی کامل دربرگرفته شده است. در سوی مقابل، اندوه و درماندگیِ عمیق قلب و روان الی را شکسته و او شروع به گریه می‌کند. او در کناری می‌نشیند و اجازه می‌دهد که احساساتش تخلیه شود. جوئل می‌خواهد به او کمک کند و دستش را بر شانه‌ی الی می‌گذارد اما الی با فریادی جوئل را پس می‌زند و به او می‌گوید که به جکسون برمی‌گردد اما آن‌ها دیگر کاری با همدیگر ندارند. در حالی که الی می‌خواهد آن مکان را ترک کند، دوباره‌ دوربین روی چهره‌ی ناامید و دل‌شکسته‌ی جوئل مکث می‌کند. اینگونه به سراغ روز سوم سیاتل با الی می‌رویم.

کل بازی از همان اولین فلش‌بک تنشی را درباره‌ی این موضوع ایجاد می‌کند و همه چیز به احساسی‌ترین شکل ممکن فرو می ریزد. همان‌طور که در آن راهرو قدم می‌زدم با صدای بلند گفتم: «برای من مهم نیست مردم درباره‌ی این بازی چه فکری می‌کنند، انتخاب شگفت‌انگیزی بود که این صحنه‌ها را درست در کنار یکدیگر قرار دهند.» و واقعاً همین‌طور بود. طبیعی است که بازیکن پس از مشاهده اعمال خشونت‌آمیز الی و آگاهی از وضعیت روحی او از نظر احساسی نابود شود. با این حال، بازی به ما فرصتی برای نفس کشیدن داده نمی‌دهد و با این فلش‌بک ما را دوباره به ترن هوایی احساسی الی و جوئل برمی‌گرداند. من صد در صد متقاعد شدم که «آخرین بازمانده از ما: قسمت ۲» و این سکانس بهترین بازیگری‌ها را میان تمام بازی‌های ویدئویی دارد زیرا اشلی جانسون و تروی بیکر با درخشش خود عمق فراوانی را به این سکانس می‌دهند. جوئل نه‌تنها حقیقت را به الی می‌گوید، بلکه راز عمیقی را که سال‌ها مخفی کرده بود برای مهم‌ترین فرد زندگی‌اش فاش می‌کند. او به سختی جرأت گفتن آن را دارد، اما وقتی بالاخره این کار را انجام می‌دهد، با صدای آهسته و موقرش آن را بیان می‌کند که اندوه و گناه سنگینی در آن نهفته است و وقتی او این واقعیت را برملا می‌کند الی نه‌تنها ویران می‌شود، بلکه پر از خشم و اضطراب زیادی خواهد شد چراکه متوجه می‌شود فردی که همانند پدر او بود، در این سال‌ها به او دروغ گفته است. او نه‌تنها ناراحت می‌شود، بلکه به طرز بی‌رحمانه‌ای جوئل را سرزنش می‌کند و حتی نمی‌خواهد دوباره با او سخن بگوید. به معنای دیگر، الی معنای زندگی خود را از دست می‌دهد. فقط چند بار واقعاً اینگونه تحت‌تأثیر اجرای بازیگران در یک بازی ویدئویی قرار گرفته‌ام، تنها بار دیگر در رد دد ردمپشن بوده است. بنابراین با این سه صحنه‌ی ناراحت‌کننده و سنگین به آخرین روز الی در سیاتل می‌رسیم.

روز سوم سیاتل

آخرین بازمانده از ما قسمت 2 -18

روز سوم سیاتل با دیالوگ آرام الی و جسی آغاز می‌شود. جسی متوجه شده است که دینا باردار است و به این خاطر می‌داند که نمی‌توانند اینجا بمانند و باید او را با مراقبت به جکسون برگردانند. الی، اگرچه پریشان و ناراحت است که نتوانسته ابی را پیدا کند اما این موضوع را متوجه می‌شود و موافقت می‌کند ولی از آن‌سو باید اول تامی را پیدا کند. بنابراین، الی و جسی در حالی که باران در شهر سیاتل باریدن گرفته، وارد خیابان‌های شهر می‌شوند و به‌سوی آکواریوم می‌روند تا بلکه بتوانند تامی را پیدا کنند.

آن‌ها در میانه‌ی راه خود با گروهی از WLF برخورد می‌کنند که درباره‌ی تک‌تیراندازی صحبت می‌کنند که در تفرجگاه ساحلی پنهان شده است. واضح است که این تک‌تیرانداز همان تامی است. جسی اشتیاق زیادی برای نجات تامی نشان می‌دهد اما در اینجا وقتی الی می‌بیند که به ابی نزدیک شده و در دسترسش قرار دارد، دوباره در شهوت انتقام خود غرق می‌شود. الی بهانه‌ها و توجیه‌هایی را بیان می‌کند که چرا رفتن به دنبال ابی بهترین راه برای نجات تامی است تا بلکه بتواند جسی را متقاعد کند که این کار درستی است اما جسی صحبت‌های الی را نمی‌پذیرد. آن‌ها از هم جدا می‌شوند و جسی در حالی که الی را ترک می‌کند، با ناامیدی این جمله را بیان می‌کند: «واقعاً امیدوارم موفق شوی.» دقیقاً همانند بازجویی بی‌رحمانه از نورا که یک هشدار خشونت‌آمیز درباره‌ی تأثیر انتقام بر روح و روان الی بود، این وسوسه هم نشانه‌ی دیگری است که نشان می‌دهد انتقام واقعاً با الی چه کار کرده است. او تصمیم می‌گیرد که یکی از دوستان خود (جسی) و فردی که می‌توان او را تقریباً عمویش (تامی) در نظر گرفت، رها کند و ترجیح دهد که مأموریت مخرب خود را دنبال کند.

آخرین بازمانده از ما قسمت 2 -19

همان‌طور که الی به‌تنهایی سفر می‌کند، لحن ترسناکی در فضای تاریک و بارانی سیاتل برقرار می‌شود. خیابان‌ها به طور کامل آبگرفته است و همین الی را مجبور می‌کند که با قایق ادامه‌ی مسیرش را بپیماید. شما در این راه شاهد آسیب‌های ساختاری متعددی هستید که ناشی از بالا رفتن سطح آب در شهر است. در پی رعد و برق شدید و امواجی که به سواحل کوبیده می‌شوند، بارش پرقدرت نمایان و در نهایت منظره آکواریوم در مقابل دیدگانتان آشکار می‌شود. این لحن گرفته و تاریک تنها زمانی افزایش می‌یابد که امواج پر قدرت به قایق الی برخورد می‌کنند و با ورود او به آکواریومی که به ظاهر متروکه است، تنش زیادی ایجاد می‌کند. یک سگ نگهبان از حضور او مطلع می شود و الی وحشیانه با او برخورد می‌کند و او را می‌کشد. الی موفق می‌شود که مل (Mel) و اوون (Owen) را پیدا کند. آن‌ها دوتا از دوستان ابی هستند که در ابتدای بازی هم آن‌ها را دیده بودیم. تنش به طرز غیرقابل تحملی افزایش یافته است زیرا الی به شدت تلاش می‌کند که مانند جوئل باشد و سعی می‌کند روش بازجویی جوئل را که در بازی اول دیده بودیم، امتحان می‌کند. با این حال اوون بر الی غلبه می‌کند و باعث می‌شود که نقشه‌ی او خراب شود و در این بین گلوله‌ای به سینه‌ی اوون وارد شود. مِل سعی می‌کند که بلافاصله تلافی کند اما او هم توسط الی کشته می‌شود. پس از اینکه جسد هر دو سرنخ الی در مقابل چشمانش قرار دارد، الی با باز کردن کاپشن مل متوجه می‌شود که او باردار بوده و یک زن باردار و بچه‌اش را ناخواسته کشته است. انتقامی که او را کور کرده بود، الی را به کشتن ناخواسته‌ی بچه‌ای متولدنشده سوق داد که این به‌صورت عادی به اندازه‌ی کافی دردناک است اما با توجه به اینکه دینا هم باردار است، این قضیه بار سنگین‌تر و دردناک‌تری را برای الی به همراه دارد.

این اتفاق به‌شدت الی را آشفته می‌سازد و منجر می‌شود که او بلافاصله‌ یک حمله‌ی عصبی دردناک را تجربه کند و در این حال او صدای قدم‌هایی را هم در پشت سر خود می‌شنود. بالاخره تامی و جسی از راه می‌رسند و سرانجام کاری را که الی ناخواسته مرتکب شده، می‌بینند و او را آرام و آنجا را ترک می‌کنند. در این لحظه دوربین روی نقشه‌ی الی که در آکواریوم جامانده و برکه‌ی خونی که در کنار آن به وجود آورده، مکث می‌کند. این صحنه آخرین علامت هشدار برای الی است که به ما می‌گوید که باید این مأموریت مخرب انتقام را متوقف کند.

آخرین بازمانده از ما قسمت 2 -20

الی دقایقی را کنار دینا که در تئاتر خفته است، دراز می‌کشد و به اعمال خود فکر می‌کند و سپس در سالن اصلی به‌سوی تامی و جسی می‌رود که قصد دارند برای مسیر بازگشت برنامه‌ریزی کند. فکر ترک کردن سیاتل بدون رویارویی با ابی همچنان الی را آزار می‌دهد اما پس از چیزهایی که در این سه روز تجربه کرده، به‌خصوص قتل مل و بچه‌ی درون شکمش، الی می‌داند که باید این فکر را رها کند و به جکسون برگردد و با ایده‌ی جسی و تامی موافقت می‌کند. تامی، جسی و الی را ترک می‌کند و به بخش دیگری از سالن بزرگ تئاتر می‌رود. مکالمه‌ی جسی و الی ادامه پیدا می‌کند اما ناگهان با صدای بلندی از اتاق دیگر به پایان می‌رسد. الی و جسی سراسیمه به‌سوی مبدأ صدا می‌روند و دقیقاً در لحظه‌ای که قدم به اتاق می‌گذارند، شلیکی به جسی برخورد می‌کند و او را می‌کشد. بازی حتی صبر نمی‌کند که برای جسی عزاداری کنیم. الی به سرعت پشت یک میز پذیرش پنهان می‌شود و مشخص می‌شود که ابی کسی است که به جسی شلیک کرده و اکنون تامی را گروگان گرفته است. الی در نهایت می‌ایستد و سعی می‌کند با ابی گفت‌وگو کند اما این فقط خشم ابی را تشدید می کند و در نهایت ابی خطاب به الی و تامی می‌گوید: «شما دوستان من را کشتید. ما به هر دوی شما اجازه دادیم که زنده بمانید ولی شما آن را هدر دادید.» سپس ابی تفنگ خود را از تامی به سمت الی نشانه می‌گیرد و صفحه سیاه می‌شود.

اینگونه روز سوم الی در سیاتل به پایان می‌رسد.

***

منبع: این تحلیل توسط Drew Menifee نوشته شده است. تصویر اصلی از Jake Kontou

صفحه‌ی اصلی بازی دیجی‌کالا مگ | اخبار بازی، تریلرهای بازی، گیم‌پلی، بررسی بازی، راهنمای خرید کنسول بازی


کنسول بازی سونی مدل PlayStation 5 ظرفیت 825 گیگابایت ریجن 1200 آسیا



برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

۲ دیدگاه
  1. علیرضا

    من ۲ سال سعی کردم طوری توی اینترنت بچرخم تا هیچ چیز از داستان بازی Last Of Us Part II اسپویل نشه برام تا بازی بینهایت مورد علاقه ام رو روی PS5 با بهترین کیفیت تجربه کنم.

    بعد از این همه تلاش، وقتی بازی رو شروع کردم، دنیام تموم شد…

    شاید بگید این یه بازیه فقط، اما اینطور نیست.

    نه فقط من، تمام دوستانم که این بازی رو رفتن، حتی اونهایی که بی تفاوت و کمی دل سخت هستند قلبشون آتیش گرفت از این همه سنگینی و نا حقیی که برای پدر داستان ما اتفاق افتاد.

    امیدوارم یه روز دیجیکالا یه پادکست از نظر طرفداران این بازی توی سایتش آماده کنه که من ساعت هاااا حرف دارم تا Joel Miller رو به همه ثابت کنم که کی بود و حق رو در مورد دنیا به بهترین نحو ممکنه تموم کرد و برای Ellie سنگ تموم گذاشت باتوجه به داستان شماره یک و دو بعلاوه همه ی تفاسیر حق من.

    از Neil drukmann متشکرم که Joel Miller را ترسیم کرد و هیچ وقت نمیبخشمش که اون رو از ما گرفت.

    این ننگی که هیچ وقت بخشیده نمیشه.
    زندگی من به دو دسته ی قبل و بعد از مرگ Joel Miller تقسیم شده.

    به عنوان کسی که ۲۵ ساله داره گیم بازی میکنه و همه جور کارگردانی رو تجربه کرده، اینو نمیتونم ببخشم.

    حتی امیدوارم دیجیکالا بهم یه پیغام بده بهم و بگه ما هم سینه مون سوخته…

  2. Little Frick

    من همیشه قبل از سری لست آف آس گیم رو پیش پا افتاده میدونستم ، همه بازی ها،هنوزم در بر خورد با ۹۰ درصد بازی ها نظرم همینه هنوز اما این بازی هر دو قسمتش جوری پیش رفت که فقط و فقط این تجربه خارق العاده توی گیم ممکنه و لاغیر
    چرا؟ چون این اثر از یه صرفا “بازی” برای تجربه هیجان بقا و مبارزه با زامبی ها، میلیون ها کیلومتر عبور کرده
    در واقع گیمپلی و داستان اثر همدیگه رو جوری کاور میکنن که توی هیچ بازی ای اینو ندیده بودم چون همیشه بازیساز ها گیمپلی رو اولویت قرار میدن با یه داستان کشکی تکراری که تبدیلشون میکنه به بازی یه بار مصرف.
    اوج این سری هم به نظرم همین قسمت دومه اون درد واقعی و کوبنده پایان بازی از ذهنم هیچوقت پاک نمیشه.
    یک سری ها هم انقدر با همون داستانای تکراری با روند تکراری تر عادت کردن که اصلا نمیتونن به عمق این گیم نزدیک شن.

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما
X