قسمت اول سریال «آخرین بازمانده از ما»؛ افتتاحیهای به مراتب غمانگیزتر از بازی اصلی
نیل دراکمن نویسنده و توسعهدهندهی بازیهای ویدیویی شرکت ناتی داگ، سال ۲۰۱۳ بازی «آخرین بازمانده از ما» (The Last of Us) را روانهی بازار کرد و گیمرها با یکی از دلخراشترین افتتاحیههای بازیهای ویدویی مواجه شدند (البته بعدها در قسمت دوم، همین بازی رکورد خودش را شکست و سکانسهایی به مراتب دلخراشتر را به تصویر کشید).
* هشدار: در ادامهی این مطلب داستان قسمت اول سریال «آخرین بازمانده از ما» و همچنین افتتاحیهی بازی ویدیویی لو میرود.
«آخرین بازمانده از ما» به طرز عجیبی با یک سکانس غمانگیز و به شدت شوکه کننده آغاز میشود که تا آن زمان در صنعت بازیهای ویدیویی اصلا رایج نبود. گیمرها در کمال تعجب پس از چند دقیقه از شروع بازی با جول ویران شده مواجه شدند که بهتزده دختر نوجوان در حال مرگش را در بحبوحهی جهانی آخرالزمانی در آغوش گرفته. این سکانس به بخش جداییناپذیری از داستان تبدیل شد، انگیزههای قهرمان اصلی را شکل داد و زمینه را برای یک بازی احساسی و طاقتفرسا فراهم کرد.
بار دراماتیک بازی ویدیویی «آخرین بازمانده از ما» به اندازهای زیاد بود که وقتی HBO اعلام کرد قرار است آن را به سریال تبدیل کند بسیاری از گیمرها معتقد بودند اصولا کار بیهودهای است و گیم پلیش به تنهایی یک فیلم سینمایی دو ساعته است که میتواند هر مخاطبی را مجذوب خودش کند. با این حال وقتی خبر رسید که نیل دراکمن و کریگ مازن به عنوان خالقان و نویسندههای این بازی مهیج، قرار است در سریال هم حضور پررنگی داشته باشند، ورق برگشت و مخاطبان برای شاهکار تازهشان لحظهشماری کردند.
دراکمن و مازن میتوانستند تمام سکانسهای بازی را یک به یک به سریال منتقل کنند و مطمئن باشید باز هم با تحسین هواداران مواجه میشدند اما در عوض تصمیم گرفتند بار دراماتیک داستان و در نتیجه تاثیر گذاریش را دوچندان کنند. آنها اجازه دادند زمان ارزشمندی را با شخصیت سارا (با بازی نیکو پارکر) بگذرانیم؛ در نتیجه تنش آرام آرام اوج گرفت و به مرگ تاثیرگذار این شخصیت در آغوش جول (پدرو پاسکال) منجر شد. افتتاحیهی سریال تازهی HBO مثال خوبی از اقتباسهایی است که به منابعشان کاملا وفادار هستند و در عوض چیزهای بسیار بیشتری را هم به اثر اصلی اضافه میکنند.
- ۵ فیلم سینمایی که صنعت بازیهای ویدیویی را برای همیشه تغییر دادند
- چرا اقتباسهای سینمایی از بازیهای ویدیویی مخاطبان را ناامید میکنند؟
چه چیزهایی تغییر کرد و چه چیزهایی ثابت باقی ماند؟
سریال HBO افتتاحیهی بازی را تغییر چندانی نمیدهد و در عوض بخشهایی را به آن اضافه میکند. در بازی از لحظهی فشردن دکمهی شروع حدود ۱۵ دقیقه طول میکشد تا فضاسازی انجام شود و سپس بیست سال به جلو برویم و با جهان آخرالزمانی مملو از زامبی مواجه شویم. این در حالی است که سریال ۳۴ دقیقه را به این فضاسازی اختصاص میدهد. جالب است بدانید ۱۰ دقیقه از این زمان صرف اقتباس مستقیم از صحنههای بازی شده است؛ به ویژه در قسمتی که جول، سارا و تامی (گابریل لونا) با ماشین در حال فرار از شهر هستند. سریال در لحظاتی به اندازهای به بازی وفادار است که حتی سکانسی که ماشین از کنار یک خانوادهی ناشناس عبور میکند و تامی اعتقاد دارد به خاطر بچهها باید به آنها کمک کنند اما با فریاد جول که «ما هم بچه داریم» به مسیرش ادامه میدهد، هم با جزئیات تمام بازسازی شده است.
سوالی که مطرح میشود این است که ۲۴ دقیقهی دیگر صرف چه میشود؟ اول از همه زمینهی لازم برای آشنایی مخاطب با ویروس سهمگینی که قرار است جهان را در «آخرین بازمانده از ما» درگیر خودش کند، فراهم میشود. در شروع سریال با سکانسهایی از یک گفتگوی تلویزیونی در سال ۱۹۶۸ مواجه میشویم که در آن دو پزشک دربارهی نوعی قارچ که ممکن است در آینده در جهان شیوع پیدا کند و کنترل ذهن انسانها را به دست بگیرد، هشدار میدهند. البته در بازی با این که مستقیما به دوران همهگیری پرتاب میشویم و خبری هم از این مقدمه نیست اما به وفور با هشدارهای در تکههای روزنامه و صد البته اخبار تلویزیونی مواجه میشویم اما در هر صورت مقدمهی سریال تنش کوچکی ایجاد میکند و مخاطبانی که هیچ آشنایی با بازی ندارند را بدون هیچ توضیحی در دنیای آخرالزمانی مملو از زامبی پرتاب نمیکند.
از این جا به بعد با یک روز معمولی از زندگی سارا همراه میشویم که در بازی به چشم نمیخورد. سریال برای نشان دادن مرگ دلخراش او هیچ عجلهای ندارد و در عوض اجازه میدهد زمان گران بهایی را با این شخصیت بگذرانیم و دنیای عادی را از چشمان او ببینیم. در این جا داستان به جایی که از عصر شروع شود، از صبح آغاز میشود. سارا از خواب بیدار میشود و پدرش جول که بیتوجه به زنگ ساعت در خواب ناز است را بیدار میکند و سپس تصمیم میگیرد به مناسبت تولد جول نیمرو آماده کند. سپس به کارهای روزمرهاش میپردازد؛ به مدرسه میرود، برای تعمیر ساعت جول در شهر پرسه میزند، علیرغم میل باطنی بخشی از زمانش را به همسایههای میانسالش اختصاص میدهد و در نهایت با وحشت به تماشای آغاز همهگیری مینشیند.
چرا این تغییرات اهمیت دارند؟
ممکن است فکر کنید وقت گذراندن با سارا و بخشی از زندگی روزمرهاش، فقط برای طولانی کردن زمان سریال تعبیه شده اما واقعیت این است که دراکمن و مازن با این تغییرات اهداف مهمتری را دنبال میکنند؛ آنها میخواهند به مرگ نهایی و اجتنابناپذیر شخصیت سارا وزن بیشتری دهند. انسانیت هنوز هم در دنیای سارا وجود دارد و تماشای او در حال انجام این کارهای روتین به ظاهر بیاهمیت باعث میشود نسبت به او به عنوان یک شخصیت، بینشی داشته باشیم و در این روند به سارا بیشتر از بازی وابسته میشویم.
در آغاز روز و از همان سکانس اول متوجه میشویم که سارا یک مراقب ذاتی است و تمام تلاشش را میکند تا در نبود مادرش مواظب احوال جول باشد. او برخلاف دخترهایی در آن سن و سال نه تنها خواب نمیماند بلکه پدرش را هم از خوب بیدار میکند. همچنین به یاد دارد که جول باید روز تولدش را با یک وعدهی غذایی ویژه آغاز کند و به همین دلیل هم تصمیم میگیرد برایش نیمرو درست کند. سارا حتی به کمبود ویتامین سی جول هم فکر میکند و اصرار دارد صبحش را با یک لیوان آب پرتقال آغاز کند. در ادامه با شوخیهای بانمک میان او، جول و تامی مواجه میشویم.
در افتتاحیهی بازی ساعتی که سارا به جول هدیه میدهد را میبینیم؛ ساعتی که بعدها به یکی از اجزای جداییناپذیر شخصیت جول تبدیل میشود و در سراسر بازی به دستش دارد اما هیچ وقت به فکری که پشت این هدیه وجود دارد، پی نمیبریم. در عوض در سریال میبینیم که سارا چند ساعتی در شهر پرسه میزند تا بالاخره مغازهای را پیدا کند که حاضر باشد ساعت قدیمی جول را تعمیر کند. در ادامه میبینیم که از معاشرت با آلدرها به وضوح کلافه است اما آن قدر فداکار است که به خواستهی جول تن میدهد و بعد از مدرسه به همسایههای میانسالش سری میزند. در نهایت میتوانیم بگوییم چیزی مهمتر و قدرتمندتر از انسانیت در کارهای روزمرهی سارا به چشم نمیخورد.
با تماشای همه ی این سکانس ها بینش قابل توجهی دربارهی شخصیت سارا به دست می آوریم؛ بینشی که بازی وقت زیادی را برای به دست آوردنش صرف نمیکند. هم در بازی و هم در سریال سکانس بانمکی از شوخی میان جول و سارا هنگام دریافت هدیه وجود دارد؛ وقتی جول از سارا می پرسد پول تعمیر ساعت را از کجا آورده، او میگوید «مواد، مواد سنگین میفروشم» و جول هم در پاسخ میگوید «حداقل پولش از کار من بیشتره!» اما در سریال به جای این که بدانیم سلسله اتفاقاتی در خارج از صفحهی نمایش به وقوع پیوسته تا ساعت به دست جول برسد، با تماشا لحظه لحظهی آن اتفاقات به نوعی انسانیت در کارهای روزمرهی سارا پی میبریم. این تصاویر شخصیت پررنگی را ایجاد میکنند که میتوانیم با او ارتباط برقرار کنیم و به همین دلیل هم مرگ ناگهانیاش در سریال، از بازی برایمان دلخراش است.
در این جا قصد نداریم بازی پدرو پاسکال و تروی بیکر (بازیگر نقش جو در بازی ویدیویی) را با یکدیگر مقایسه کنیم که هر دو در صحنهی مرگ سارا درخشان و تاثیرگذار ظاهر شدند اما در سریال فقط از مرگ دخترِ جول ناراحت نمیشویم بلکه برای شخصیتی اشک میریزیم که کمی قبل با او آشنا شده بودیم و پا به پایش یک روز کامل و دوستداشتنی را گذرانده بودیم.
این فضاسازی یک کارکرد دیگر هم داشت؛ اگر با بازی «آخرین بازمانده از ما» و روند داستانی آن هیچ آشنایی نداشته باشید، در ابتدا فکر میکنید احتمالا سارا شخصیت اصلی داستان است که آنقدر زمان صرف نشان دادن کارهای روتینش میشود؛ بنابراین هنگام مرگش حسابی شوکه می شوید. این دقیقا همان احساسی است که مرگ دلخراش ند استارک در «بازی تاج و تخت» (Game of Thrones) به همراه داشت.
شخصیت سارا قلابی است که ما را در همهگیری این بیماری خطرناک به دام می اندازد و بدون شک عملکرد نیکو پارکر در تمام این سکانس ها ستودنی است. او در نقش شخصیت سارا دائما قابل ارتباط، جذاب و تاثیرگذار است. لحظاتی که سعی میکند آرام باشد اما اشک از چشمانش سرازیر است، گوشهای از عملکرد تاثیرگذار این بازیگر جوان است. همراه کردن مخاطبان با او باعث میشود تنش به شکل فزایندهای افزایش یابد و وقتی با آدلرها که به شکل وحشیانهای در حال بلعیدن یکدیگر هستند مواجه میشود، تنش کاملا اوج میگیرد. راستی از تنش سکانس تبدیل شدن پیرزن همسایه به زامبی، پشت سر سارا که بی خبر از همه جا در حال پیدا کردن فیلم مورد علاقهی جول از قفسه است هم اصلا غافل نشوید.
سریال «آخرین بازمانده از ما» در ادامه به چه سمتی خواهد رفت؟
یکی از سوالات اساسی که دربارهی سریال «آخرین بازمانده از ما» مطرح میشود این است که روند آن در ادامه به چه سمت و سویی میرود و تا چه اندازه از منبع اصلی منحرف میشود؟ بدون شک انتظارات از این سریال بیشتر از هر اقتباسی است که فکرش را میکنید؛ زیرا داستان بازی به اندازهای دراماتیک و تماشایی است که میتواند بدون هیچ تغییری به صفحهی تلویزیون منتقل شود و همچنان مخاطبان زیادی از سراسر دنیا را بهتزده کند. فراموش نکنید چندین ویدیوی پربازدید در یوتیوب وجود دارند که تنها با کنار هم قرار دادن بخشهای مختلف بازی به انیمیشن تاثیرگذاری تبدیل شدند که بیش از میلیونها بار دیده شدند.
با این حال بهترین اقتباسها لزوما آنهایی نیستند که به منبع کاملا وفادارند بلکه آنهایی برنده ی بازی می شوند که بتوانند داستان را تا اندازهای متحول کنند و از رسانه ی تازهای که در اختیارشان قرار گرفته برای پر کردن شکافهای شخصیتی و داستانی استفاده کنند. به یاد داشته باشید که سریال این فرصت را در اختیار دراکمن قرار میدهد که کاری که بیش از یک دههی پیش به سرانجام رسانده بود را بهبود بخشد؛ فرصتی که بسیاری از نویسندگان حاضرند برای داشتنش جانشان را هم بدهند.
نمیشود یک اقتباس تلویزیونی را فقط از ۳۴ دقیقهی قسمت ابتداییاش قضاوت کرد اما در هر صورت دراکمن با بازسازی پر جزئیات نمادین ترین سکانسهای بازی اش در قالبی تازه ،نشان داد بر جنبههای موفق کارش کاملا اجحاف دارد و امکان ندارد از آنها چشمپوشی کند.
همچنین از آن جایی که احتمالا در آینده بخشهای دراماتیکتری به داستان اصلی اضافه خواهد شد، گیمرهایی که هنوز روحشان از سکانس افتتاحیهی «آخرین بازمانده از ما ۲» (The Last of Us Part II) آزرده است، در این جا میتوانند با خیال راحت و بدون نگرانی از خیس شدن دسته ی بازی و صد البته از دست دادن زمان برای حمله، اشک بریزند و به تماشای ماجراهای غمانگیز و به شدت مهیج الی و جول بنشینند.
در نهایت توصیهای کوچک به مخاطبانی که با بازی و روند داستان «آخرین بازمانده از ما» هیچ آشنایی ندارند؛ برای تماشای ویدیوهای منتشر شده از بازی و اسپویل کامل داستان هیچ عجلهای نداشته باشید، بدون هیچ پیش فرضی به تماشای شاهکار دراکمن بنشینید و مطمئن باشید برای مقایسهی سریال با بازی اصلی فرصت زیادی دارید.
منبع: ign
این سریال تا اینجا کار فعلا بهترین اقتباسی هست که از بازی ها صورت گرفته ، قبل از این سریال هیچ اقتباسی خوبی نداشتیم و همه یا خوب بودن ( سونیک ، انیمه سایبرپانکی و آرکین و رمپیج ) یا متوسط بودن ( مثل اقتباس بازی آنچارتد و دووم و وارکرافت و فاینال فانتزی ) یا بین متوسط بد بودن ( مثل هیتمن و مکس پین و شاهزاده ایرانی ) یا بد بودن ( رزیدنت اویل و اساسین کرید ) یا واقعا آشغال بودن ( مورتال کمبت )…… هیچ وقت یه اقتباس عالی نداشتیم و الان این سریال با قسمت اولش شده یه اقتباس عالی …… انشاالله که در ادامه هم به خوبی باقی بمونه و سیاست های پشت پرده و مدیران پول دوست و بازیگران بد قلق و فیلمنامه نویس نابلد و کارگردان ریسک پذیر ، این سریال رو نابود نکنن