معرفی کتاب «انسان‌ها»؛ یک رمان علمی‌-تخیلی متفاوت

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۳ دقیقه
کتاب انسان‌ها

اگر هنوز فرصت خواندن کتاب «انسان‌ها»، اثر مت هیگ را نداشته‌اید، ایده و مفهوم کتاب شاید برایتان بی‌معنی و تکراری به‌نظر برسد. یک موجود بیگانه که به زمین فرستاده می‌شود؟ با تمسخر خواهید گفت: «این ایده قبلاً هم بارها نوشته شده است!» اما تجدیدنظر کنید و کتاب را بخوانید، متوجه خواهید شد که داستان این کتاب متفاوت‌تر از چیزی است که انتظارش را داشته‌اید.

کتاب «انسان‌ها» داستان یک راوی بی‌نام را دنبال می‌کند که عضو یک گونه‌ی بسیار پیشرفته‌تر از ما است. او به زمین فرستاده می‌شود تا اطلاعاتی را نابود کند که انسان‌ها به عنوان یک گونه، هنوز توانایی درک و مدیریت آن را ندارند. راوی، بدن پروفسور اندرو مارتین، یک ریاضی‌دان سرد و منزوی را تسخیر می‌کند و باید برای جا افتادن میان مردم، خود را با طبیعت انسانی و زندگی روی زمین تطبیق بدهد.

این کتاب، این کتاب بخصوص، درست اینجا، روی زمین، اتفاق افتاده. در مورد این است که کشتن یک نفر و نجاتش چه بهایی دارد. در مورد عشق و شاعران مرده و کره‌‌ی بادام زمینی است. در مورد ماده و غیر‌ماده، همه چیز و هیچ، امید و نفرت است. در مورد یک مورخ مونث چهل و یک ساله است به اسم ایزابل و پسر پانزده ساله‌اش به اسم گالیور و باهوش‌ترین ریاضیدان دنیا. خلاصه، درباره این است: چگونه انسان شوید.

نحوه‌ای که مت هیگ به مسئله‌ی پیچیده و بی‌پایان طبیعت و احساسات انسانی می‌پردازد، به‌طرز شگفت‌انگیزی بی‌تکلف است. ما همراه با راوی داستان پیش می‌رویم؛ راوی‌ای که از یک بیگانه‌ی منزوی و نفرت‌انگیز به شخصیتی پیچیده و چندوجهی تبدیل می‌شود که اساساً دیگر تفاوتی با دیگر انسان‌ها ندارد. آنچه که به‌ویژه در این کتاب جالب است، نگاه سوم شخص نسبت به انسانیت است؛ اینکه چگونه می‌توانیم همزمان قادر به انجام بی‌رحمی‌های شدید و خلق زیبایی‌های خیره‌کننده باشیم. ممکن است راوی در ابتدا نگاهی سطحی و یک‌جانبه به انسانیت داشته باشد، اما زمانی‌که لایه‌های تعصب شروع به کنار رفتن می‌کنند، جایی است که داستان جالب می‌شود. نثر داستان ساده اما به‌طرز شگفت‌انگیزی مؤثر است. خواندن آن آسان، اما درک آن دشوار است.

کتاب «انسان‌ها» با قدرتی که در تغییر دیدگاهتان نسبت به مردم دارد، به خواننده نشان می‌دهد که انسان‌ها همیشه پیچیده‌تر از آنچه به نظر می‌رسند هستند، و زندگی‌های ما همزمان که یک فاجعه، یک معجزه نیز هست. این کتاب به طرز عجیبی خنده‌دار، دردناک و واقعی است، به‌طوری که همدردی و همدلی ما را نه تنها با شخصیت اصلی، بلکه با همسر وفادار و رنج‌کشیده‌ی او، ایزابل، و پسر نوجوان و نگرانشان، گالیور، نیز برمی‌انگیزد. هر یک از این شخصیت‌ها با جزئیات و دقتی تحسین‌برانگیز پرداخته شده‌اند، به گونه‌ای که خواننده نمی‌تواند از دوست داشتن آن‌ها، با تمام نقص‌ها و کمبودهایشان، خودداری کند.

زندگی انسان از همه سو با تاریکی احاطه شده بود. آن‌ها چطور روی زمین دوام‌ می‌آوردند؟

کتاب انسانها هیچ جا خانه نمی شود اثر مت هیگ انتشارات هیرمند

با اینکه می‌توان با اطمینان گفت که خواننده‌های این کتاب بیگانه و فضایی نیستند، اما بیش‌تر از آنچه تصور بکنید با شخصیت اصلی داستان همذات‌پنداری می‌کنند. احساس بیگانگی، سردرگمی و حس غرق شدن در مشکلات فقط مخصوص موجودات سبز کوچک نیست، بلکه بخش جدایی‌ناپذیر از چیزی است که ما را به انسان تبدیل می‌کند.

نمی‌توان به‌سادگی توضیح داد که چقدر این کتاب می‌تواند تأثیرگذار باشد و به قلب خواننده نزدیک شود؛ چیزی فراتر از واژگان برای بیان عمق این تأثیر نیاز است. خواندن «انسان‌ها» در زمانی‌که همه‌چیز مبهم و گمشده به نظر می‌رسد، حس فهمیدن، تعلق و امید را به همراه می‌آورد. اگر این دلایل برای ترغیب کردن شما به خواندن این کتاب کافی نباشند، به‌سختی می‌توان گفت چه چیزی می‌تواند این کار را انجام دهد.

– او گفت: «ما او را از دست داده‌ایم.» یک لحظه طول کشید تا بفهمم دارد در مورد گالیور حرف می‌زند.
– گفتم: «خوب، شاید فقط باید او را همان‌طور که هست، بپذیریم، حتی اگر با آنچه ما می‌شناخته‌ایم، فرق داشته باشد.»
– «من فقط او را نمی‌فهمم. می‌دانی، او پسر ماست. و ما او را شانزده سال می‌شناخته‌ایم. با این حال، حس می‌کنم انگار اصلاً او را نمی‌شناسم.»
– «خوب، شاید باید بکوشیم زیادی درک نکنیم، و بیشتر بپذیریم.»

منبع: The Guardian

راهنمای خرید کتاب


برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما