منتقدان دربارهی فیلم «گناهکار» چه میگویند؟
«گناهکار» (The Guilty) یکی از جدیدترین آثار جنایی نتفلیکس است که در همین مدت کوتاه با واکنشهای نسبتا مثبت منتقدان و استقبال بالای مخاطبان روبهرو شد. گناهکار در حقیقت بازسازی از فیلم دانمارکی به همین نام (Den skyldige) اثر گوستاو مولر است که در سال ۲۰۱۸ منتشر شد و در آن زمان به عنوان یکی از گزینههای نامزدی اسکار بهترین فیلم غیر انگلیسیزبان مطرح بود.
با همهگیری کرونا صنعت سینما با بحران جدی روبهرو شد که از عدم تمایل مخاطبان برای تماشای فیلم در سالنهای سینما و شرایط پیچیدهی فیلمبرداری آثار سینمایی که عملا تولیدات را به حداقل رسانده بود، سرچشمه میگرفت. در این شرایط پلتفرمهای نمایش آنلاین فیلم و سریال پا به میدان گذاشتند و با گسترش تولیدات انحصاریشان، به پادشاه بلامنازع صنعت فیلم و سریال تبدیل شدند.
نتفلیکس یکی از این پلتفرمها بود که در گذشته هم طرفداران زیادی در سراسر دنیا داشت اما با همهگیری کرونا شهرت بیشتری دست و پا کرد و حالا با یک تصمیم جاهطلبانه هر هفته یک محتوای اختصاصی را به نمایش میگذارد.
گناهکار یکی از تازهترین آثار نتفلیکس در ژانر جنایی است. این فیلم به کارگردانی آنتوان فوکوآ و تهیهکنندگی و بازیگری جیک جیلنهال بازسازی آمریکایی یک فیلم دانمارکی است که شاید به اندازهی اثر اصلی پیچیده و ظریف نباشد اما تماشای آن برای مخاطبان تازه، هیجانانگیز و برای دوستداران گناهکار دانمارکی هم خالی از لطف نیست.
ایدهی این بازسازی از جایی به ذهن جیلنهال رسید که تصمیم گرفت فیلم جمعوجوری متناسب با محدودیتهای کرونایی را تهیه کند که در کمترین زمان ممکن و با حداقلیترین تعداد لوکیشن و عوامل مقابل دوربین برود. فیلمبرداری گناهکار تنها یازده روز به طول انجامید و تمام ماجرای فیلم در یک لوکیشن واحد میگذرد. همچنین به جز جیلنهال و چند اپراتور تلفنی، بازیگر دیگری در فیلم حضور ندارد.
جو بایلر (جیک جیلنهال) افسر پلیسی است که به دلایل نامشخصی از کار تعلیق شده و باید تا زمان ابلاغ حکم نهایی به عنوان اپراتور در مرکز فوریتهای پلیسی ۹۱۱ مشغول به کار شود. فیلم نمایش یکی روز از زندگی جو در اوج آتشسوزیهای لسآنجلس و البته ناآرامیهای اجتماعی است که تماس برای درخواست کمک را بیشازپیش کرده است.
جو که هم زمان درگیر مشکلات خانوادگی و البته تشدید بیماری آسم است باید با روتین شغلی کلافه کنندهاش هم کنار بیاید و باحوصله جواب آدمهایی که هرکدام در شرایط بدی گیر افتادند را بدهد که البته در این کار چندان موفق نیست و نهایت تلاشش را میکند تا مراجعان را سریعتر از سرش باز کند. تا اینکه با یک تماس تلفنی از سوی زنی وحشتزده مجبور میشود حداقل برای چند ساعت هم که شده در کسوت یک قهرمان ظاهر شود و زن را از شرایط دشواری که در آن گرفتار شده نجات دهد.
تمام صحنههای فیلم در مرکز فوریتهای ۹۱۱ اتفاق میافتد و هیچ لوکیشن خارجی وجود ندارد و حتی نشان دادن اوضاع نا به سامان بیرون به نمایشِ تصاویر آتشسوزی از نمایشگرهای بزرگ محدود میشود. از طرف دیگر جیک جیلنهال تنها بازیگر اصلی فیلم است و مخاطب تنها از طریق صدای افسران پلیس و افراد آسیب دیده در جریان اتفاقات قرار میگیرد.
با نگاهی به نقدهای منتشر شده دربارهی گناهکار آنتوان فوکوآ میتوان به این نتیجه رسید که بیشتر منتقدان نگاه مثبتی به این اثر دارند و آن را فیلم تماشایی میدانند. گناهکار تا لحظهی نگارش این مقاله از مجموع ۱۵۱ نقد در وبسایت راتن تومیتوز امتیاز ۷۱ از ۱۰۰ را کسب کرده است. همچنین تعداد این نقدها در وبسایت متاکریتیک به ۳۵ میرسد که در مجموع امتیاز ۶۳ از ۱۰۰ را برای این فیلم به همراه دارد.
در ادامهی این مطلب گزیدهای از نقدهای گناهکارِ نتفلیکس که توسط مطرحترین وبسایتهای سینمایی دنیا منتشر شده است را با هم بررسی میکنیم.
گزیده نظرات منتقدان دربارهی فیلم گناهکار
پیتر بردشاو از گاردین
امتیاز ۶۰ از ۱۰۰
جو بایلر بعد از شنیدن صدای اشکآلود یک زن وحشتزده شوکه میشود. دیگر اهمیتی ندارد چه مشکلات شخصی را پشت سر گذاشته، شم پلیسی به کمکش میآید و با زیرکی تمام استنباط میکند وضعیت دقیقا چگونه است و با کمک چند سرنخ میفهمد چه چیزی در حال وقوع است.
شباهتهای میان این موقعیت و وضعیت خانوادگی وخیم او به جُوی دردمند نشان میدهد که امکان دارد نوعی رستگاری شخصی برای او اتفاق بیافتد؛ بنابراین باید تلاش مایوس کنندهای را برای کنترل و حل این وضعیت از طریق تلفن انجام دهد. او ناگهان به طرز فزایندهای دیوانه و غیرحرفهای میشود و حتی بعد از پایان شیفت، سر کارش میماند و تماسهای دیگر به مرکز فوریتهای ۹۱۱ را نادیده میگیرد.
تاثیر شگفتانگیز کلوزآپ بر چهرهی عرق کردهی افسر پلیس و صداهایی که از آن سوی خط شنیده میشود به مرور زمان کم میشود؛ بنابراین جیک جیلنهال به بروز عصبانیت بیشازحد، فریادهای بلندتر و حتی اعتراف مجبور میشود. با گذشت زمان به نظر میرسد وضعیت پیچیدهتر از چیزی است که جو تصور میکرد و همچنین این سوال مطرح میشود که عنوان فیلم دقیقا به چه کسی اشاره دارد؟
فیلم برای جبران کردن یک نمایش اکشن و دراماتیک معمولی، به چند نمای نزدیک از چهرهی جیک جیلنهال بسنده میکند. البته تصویر خوبی از مردی است که در اتاق اعتراف کلیسا قرار گرفته؛ گناهکاری که جای یک کشیش را اشغال کرده است!
کیت اربلند از ایندی وایر
امتیاز ۷۵ از ۱۰۰
گناهکار در اصل فیلمی است دربارهی شخصی با یک تلفن و اگر قرار باشد کسی این نقش را ایفا کند او باید جیک جیلنهال باشد که میتواند طیف وسیعی از احساسات، نگرانیها و نگرشهای مختلف را با استفاده از آیفونی که به گوشش چسبیده و هد ستی که روی سرش قرار دارد، مدیریت کند. این مرد وحشتناک است اما جیلنهال مهمترین بخش شخصیت را هم عرضه میکند؛ جو همچنین وحشتزده هم هست.
گناهکار فاقد بسیاری از تنشهای سنگین اثر مولر است با این وجود تنها برای کسانی که فیلم اصلی را دیدند خیلی آشنا به نظر میرسد و با عملکرد انفجاری جیک جیلنهال، به سمت متفاوتی میرود.
در حالی که بعضی از انتخابهای طراحی صدا بیش از اندازه واضح به نظر میرسند (در تماسهای تلفنی سوالاتی دربارهی محل تماسگیرندگان وجود دارد اما همیشه میدانیم در حال انجام چه کاری هستند؛ برای مثال صدای ترمز یا باز و بسته شدن در) با این وجود به المانهای دیگری هم توجه شده که از جملهی آنها میتوان به رنگهای کامپیوتر جو اشاره کرد؛ رنگ قرمز برای حالتی است که تماس برقرار شده و ظاهرا تماس گیرنده سالم است و رنگ آبی برای حالتی است که تماس از دست میرود.
زندگی متاثر از انتخابهای بد است و این شب وحشتناک تنها چیزی است که جو دارد. جیلنهال و فوکوآ به سمت پایان چشمنوازشان پیش میروند و نمیتوان انکار کرد که با قطع شدن این تماس، همه چیز تمام میشود.
پیتر دبراگ از ورایتی
امتیاز ۶۰ از ۱۰۰
هرچه مخاطبان از پیچشهای داستانی کمتر اطلاع داشته باشند، بهتر است و گناهکار مثل «مدفون» (Buried) و «جستجو» (Searching) از محدودیتهایش نهایت استفاده را میکند. با این وجود یک اشتباه محاسباتی عمده در شیوهی بازی جیک جیلنهال وجود دارد که بسیار متفاوت با بازی یاکوب سیدرگرین مبنی بر «حفظ آرامش و ادامه دادن» در فیلم اصلی است. فوکوآ با این ماجرا به عنوان یک تماس تلفنی معمولی با مرکز فوریتهای پلیس برخورد نمیکند بلکه از آن به عنوان یک مورد اورژانسی مرگ و زندگی یاد میکند.
لسآنجلس در پسزمینه در حال سوختن است اما جو بایلر تصمیم گرفته با این آدمربایی به جدیت فینال سریال ۲۴ برخورد کند. چرا تا این اندازه متعهد به حل این بحران خاص است و چرا هنگام صحبت با دختر نگران امیلی اصرار دارد بگوید پلیس از مردم محافظت میکند؟ به یاد داشته باشید عنوان فیلم «گناهکار» است و فوکوآ بر این عقیده است که وجدان جو در آشفتگی و عذاب به سر میبرد و این تماس میتواند در تصمیمگیری جلسهی دادگاه روز بعد تفاوت ایجاد کند.
جامعه به پلیس احتیاج دارد و به نظر میرسد فیلم تلاش میکند این مفهوم سیاسی را القا کند اما اگر قراردادهای اجتماعی از بین بروند، چه اتفاقی میافتد؟ (در یکی از لحظات فیلم جو فقط به ناآرامیهای حاصل از تظاهرات سیاهپوستان نگاه میکند). بله پلیس قرار است به مردم کمک کند اما گاهی نمیتواند از پس این کار برآید. با این اوصاف پس از این اتفاقات چگونه میتواند اعتماد عمومی را دوباره جلب کند؟ بهتر است این مفاهیم را کنار بگذاریم شاید جو بایلر پلیس قهرمانی نیست یا شاید مورد اورژانسی امیلی آنطور که به نظر میرسد سر راست نیست.
جیک جیلنهال در گناهکار تاثیر گذار است اما اگر میتوانست شدت واکنشهایش را کاهش دهد، موثرتر بود. ما میبینیم که جو آشفته است اما با خودمان نمیگوییم «خدایا بعضی از پلیسها چقدر کارشان را جدی میگیرند» بلکه فکر میکنیم «این مرد روانی است!».
جو بیشازحد منطقی قدرت دارد. حتی با این که در این کار دستانش بسته است اما همچنان میتواند از دوستان پلیسش کمک بگیرد، درها را بشکند و دستور بسته شدن خیابانها را صادر کند. درست مثل کنترلکنندگان پهپادهای کشندهی ارتش که میتوانند از راه دور همه چیز را کنترل کنند.
آن هورنادی از واشنگتن پست
امتیاز ۵۰ از ۱۰۰
هرکسی که «شبگرد» (Nightcrawler) و «چپدست» (Southpaw) از جیک جیلنهال را دیده باشد، بلافاصله میتواند تشخیص دهد که این آثار سوروسات اولیه برای تماشای یک اجرای برجستهی دیگر است. به استثنای یک یا دو همکار در مرکز فوریتهای پلیس، جو تنها شخصیتی است که در طول یک ساعت و نیم میبینیم؛ او به نمایشگر روبهرویش خیره شده و با عصبانیت به دکمههای مختلف ضربه میزند؛ در حقیقت پکیج عضلانی از خشم فروخورده و عصبانیت است و بازی جیلنهال دقیقا به اندازهای است که هم زمان تحسینبرانگیز است و آزاردهنده نیست.
گناهکار مثل فیلمهای «لاک» (Locke) و «باجه تلفن» (Phone Booth) شبیه نمایشهای رادیویی عمل میکند و درام را از صداهای آن سوی خط دریافت میکند. فیلم در لحظاتی بیشازحد طولانی و طاقتفرسا به نظر میرسد و تنش روایی داستان موجود به اندازهی کافی نیست. با این وجود حتی اگر گناهکار به یک ملودرام جنونآمیز تبدیل شود جیلنهال تا پایان فیلم عملکرد فوقالعادهاش را حفظ میکند.
طبق گزارشها جیلنهال گناهکار را به عنوان راهحلی عملی برای غلبه بر محدودیتهای ناشی از همهگیری کرونا در یازده روز و با حداقل عوامل تولید کرد. این فیلم به دلیل دسیسههای ترسناک و احساسگرایی فراوان، به یک نمایش تکنفرهی بسیار کارآمد تبدیل میشود و مانند مردی که به طور متقاعدکنندهای به تصویر میکشد، بالاخره کار را تمام میکند.
آمون وارمن از امپایر
۸۰ از ۱۰۰
فیلم زمانی در بهترین حالت خود است که بایلر از نظر احساسی تحریک شده و پشت سر هم تماس برقرار میکند، در این حالت جزئیات فیلمنامهی پیزولاتو کمکم مشخص و اوضاع اضطراریتر میشود. شخصیت جو تفسیری از پلیس آمریکا است؛ او به دلایلی از کار تعلیق شده که ما در نهایت علت آن را میفهمیم و البته بیش از اندازه بر جنبههای احساسی ماجرا تاکید نمیشود.
هیچ کدام از این موارد بدون عملکرد قانعکنندهی نقش اصلی گناهکار امکانپذیر نبود. جیلنهال در ابتدا طبیعت تندخوی جو را به خوبی به مخاطب نشان میدهد اما وقتی اطلاعات بیشتری دربارهی وضعیت شخصی و مورد ویژهی امیلی کسب میکنیم، با لایههایی از ناامیدی و افسردگی مواجه میشویم.
مشابه این اتفاق برای اجراهای صوتی هم به وقوع میپیوندد برای مثال رایلی کیئو به عنوان صداپیشهی امیلی، مشکلات عاطفی شدید و تغییرات ظریف و در عین حال موثر این شخصیت را به خوبی به نشان میدهد. این اتفاق دربارهی همکاران سابق جو هم صدق میکند و همهی آنها تلاششان را میکنند تا تصویر واضحی از آنچه در مقابل چشمانمان نیست را رسم کنند.
مایکل رچت شافین از هالیوود ریپورتر
گناهکار فوکوآ برای کسانی که با فیلم اصلی آشنا نیستند تنها طعم تعدیل شدهای است از آنچه ایده را تا این اندازه تاثیرگذار کرده.
جو بایلر (جیک جیلنهال) با توجه به منابع محدودش بهترین کار را انجام میدهد برای نجات زن با تیکتاک ساعت مبارزه میکند. او در این راه به نوعی رستگاری برای گذشته سرزنش آمیزش دست پیدا میکند. این بخشهای شخصی خیلی زود در فیلمنامهی پیزولاتو نمایان میشود و اجازه نمیدهد ابتدا جزئیات وحشتناک آدمربایی با شدت لازم ساخته شوند.
فوکوآ به طور خردمندانه تمرکز خوشآیند و سفت و سختی بر جیک جیلنهال دارد و لحظات ملتهب از درد و رنج ملموس او را به تصویر میکشد. نکتهای که دربارهی نماهای بسته وجود دارد این است که گاهی کوچکترین چین و چروک ابروها ممکن است بیش از اندازه تعدیل شده به نظر بیاید و گاهی همه چیز به سطح ناخواستهای از ملودرام میرسد.