نقد سریال قورباغه؛ کاش فیلم‌نامه‌ای در کار بود

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۱۱ دقیقه
نقد سریال قورباغه

فصل اول سریال «قورباغه» دوشنبه این هفته نهم فروردین ۱۴۰۰ پس از پخش ۱۵ قسمت به پایان رسید. قورباغه را هومن سیدی کارگردانی کرده و می‌توان آن را یک مجموعه جنایی در نظر گرفت.

بازیگران نام‌آشنایی همچون صابر ابر (در نقش رامین فیاضی)، نوید محمدزاده (در نقش نوری)، سحر دولتشاهی (در نقش فرانک بهرامی)، فرشته حسینی (در نقش لیلا) و هومن سیدی (در نقش امیرعلی شمس‌آبادی) از عوامل قورباغه بودند و چهره‌های کمتر شناخته‌شده‌ای چون محمدامین شعرباف (سروش قلی‌پور) و نیما مظاهری (آباد) با حضور در این سریال مورد توجه قرار گرفتند.

اخطار: در ادامه‌ی نقد سریال قورباغه داستان سریال لو می‌رود.

اول سعی می‌کنم داستان قورباغه را برای مخاطبانی که سریال را ندیده‌اند خلاصه کنم: مردی به نام نوری به ماده‌ای مخدر دسترسی دارد که از طریق آن می‌تواند افراد مختلف را وادار کند به میل او رفتار کنند. رامین در فرایند وقایع متعاقب سرقت از خانه نوری، به وجود این مواد پی برده و تلاش می‌کند این ماده را به دست آورد. او در این راه تنها نیست و البته تنها کسی هم نیست که اشتیاق تصاحب این سرچشمه‌ی قدرت را دارد.

این داستان چند خطی، دست کم در مواجهه‌ی اولیه مهیج به نظر می‌رسد. داستانی که با عشق و عاشقی‌های آبکی معمول شبکه نمایش خانگی فاصله دارد و انتخاب آن برای ساخت سریال، شاید حاکی از جسارت هومن سیدی باشد؛ سیدی البته پیش از این هم نشان داده که به ساخت آثار با تم جنایی علاقه‌مند است.

قورباغه بارها در شبکه‌های اجتماعی (گاهی به درستی) به تقلید متهم شده؛ از جمله حتی تیتراژ آن از چنین نقدهایی مصون نمانده اما در شروع این نوشته بد نیست اشاره کنم که به نظرم تیتراژ قورباغه و موسیقی آن به طور کلی از نقاط قوت سریال است و در نوعی هماهنگی با محتوا و حال و هوا قرار گرفته است.

این تعریف کوچک می‌تواند سرآغاز کنار گذاشتن تعارف با سریال سیدی باشد؛ سریال قورباغه به گمان من ضعیف و شکست‌خورده است و دلیل اصلی آن هم چیزی نیست جز فیلم‌نامه‌ای سراسر ویران و تباه.

چطور فیلم‌نامه ننویسیم

سریال قورباغه

از فیلم‌نامه شروع کنیم؛ خلاصه‌ای که در ابتدا با هم مرور کردیم نیازمند تبدیل‌شدن به یک طرح داستانی/پی‌رنگ (Plot) است؛‌ ساختاری که از طریق هدایت وقایع با در نظرداشتن علیت بتواند قصه را در قالب رشته‌ای از حوادث بازگو کند. در قورباغه شاهد طرح داستانی موفق و قانع‌کننده‌ای نیستیم، ضعف طرح داستانی از همان ابتدا خود را به رخ می‌کشد و تا آخرین دقیقه سریال به قوت خود باقی است یا شدیدتر می‌شود.

در قسمت اول که فضای کلی آن از فیلم سینمایی «نفرت» (La Haine) وام‌گرفته شده سه جوان اهل شهرک اکباتان یک اسلحه پیدا می‌کنند و دست به سرقت می‌زنند. می‌دانیم این سه جوان اهل شهرک اکباتان‌اند اما نمی‌دانیم چرا انقدر سهل و ساده راهی سرقت مسلحانه می‌شوند. آن‌ها شخصیت‌پردازی چندانی ندارند؛ دوتن از این سه نفر به زودی از سریال حذف می‌شوند و رامین شخصیت اصلی سریال روی دست ما می‌ماند اما اگر خیال کرده‌اید قرار است رامین را خیلی عمیق‌تر از این حرف‌ها بشناسیم به کل در اشتباهید.

به هر حال همان قسمت اول به ما نشان می‌دهد که اکباتان مثل عمده مکان‌های دیگر این سریال در حد یک اسم باقی می‌ماند و چون در فیلم‌نامه تلاشی برای نمایش پیوند این آدم‌ها با مکان نشده قرار نیست نقش بخصوصی در سریال بازی کند. خود این سه رفیق هم صرفا سه نوع ادا و اطوار بی‌بعد و بی‌ریشه‌اند که به دلیلی نامعلوم آماده عملیات بسیار خطیری چون سرقت مسلحانه می‌شوند؛ دقت کنید سه جوان اهل اکباتان که اساسا از نظر ریشه‌های فرهنگی معنا و مفهوم خاصی دارد و نه مثلا سه جوان خلافکار و زورگیر اهل محلات حاشیه شهر.

کمی بعد در ماجرای کشته‌شدن و بعد زنده‌ماندن/شدن رامین، وضعیت آشفته فیلم‌نامه خود را بیشتر نشان می‌دهد؛ ادعا می‌شود که رامین به دلیل برخی مسائل پزشکی بسیار سطحی و بی‌بنیاد نمی‌میرد یا به این سادگی‌ها نمی‌میرد. به هر حال تردید نه از سمت من بلکه از سمت فیلم است؛‌ گویی قورباغه نه حاضر است شخصیت اصلی‌اش را به نوعی ابرقهرمان تبدیل کند و نه می‌خواهد او را به کلی یک فرد معمولی جلوه دهد. رامین ویژگی خاصی دارد اما اینکه این ویژگی دقیقا چیست و چگونه کار می‌کند بر همه از جمله هومن سیدی که این فیلم‌نامه را نوشته چندان روشن نیست. از طرفی در ادامه سریال هم این قابلیت به کار شخصیت اصلی نمی‌آید. به هر حال رامین با ترفندی که هیچکس نفهمید دقیقا از چه قرار است از شلیک مستقیم به اعضای اصلی زنده بیرون می‌آید تا نشان دهد منطق در سریال سیدی جایگاه نامشخصی دارد.

علاوه بر منطق مبهم وقایع، انگیزه آدم‌ها هم در کل سریال بر ما مخاطبان پوشیده است. به سختی می‌شود فهمید چرا همه در سریال قورباغه انقدر کندذهن‌اند و کمر به نابودی خودشان بسته‌اند.

نوری که احتمالا یکی از بدترین بازی‌های همه عمر نوید محمدزاده باشد (او در این بازی بد بی‌تقصیر است چون دست‌مایه‌ای برای آفرینش نداشته) به دلایلی نامعلوم باید خود را در معرض خطر قرار دهد. او که می‌داند رامین هدفی جز تصاحب مواد ندارد با دلایلی حقیقتا ضعیف و آبکی قانع می‌شود که او را کنار خود نگه دارد. در تمام طول سریال نوری امکان استفاده از مواد و گره‌گشایی کل مشکلاتش را دارد اما به فرموده‌ی هومن سیدی، کارگردان و فیلم‌نامه‌نویس اثر، باید مشکلاتش را از سخت‌ترین و مضحک‌ترین مسیرهای ممکن حل کند.

کل انگیزه نوری برای نگه‌داشتن رامین در خانه خلاصه شده در شک نوری به اطرافیان‌اش در حالی که تمام مدت، شاه‌کلید مساله در اختیار خود او است؛ استفاده از همان مواد لعنتی.

نوری به سروش (همکار سابق و زیردست فعلی‌اش)، به خواهرش و به رامین شک دارد. فیلم‌نامه قرار بوده نوعی رقابت بر سر مواد و قدرت را میان این افراد نشان دهد اما شیوه‌های طرح داستانی چنان خام و بدوی‌اند که آه از نهاد مخاطبان برمی‌آورند.

شاید بد نباشد ادامه بحث را با تعدادی مثال پیش ببریم. رامین انگشت آلوده به مواد را پیدا می‌کند، او نمی‌خواهد فرانک از ماجرا بویی ببرد اما به جای استفاده از انگشت و وادارکردن فرانک به انجام آزمایش روی آن، انگشت را به او داده و مجبور می‌شود ساده‌لوحانه واقعیت را به او بگوید تا شاهد وقایع قابل پیش‌بینی بعدی باشیم.

رامین که گویا خیلی باهوش و زیرک است سعی می‌کند خواهر نوری را نسبت به او بدبین کند. فرایند پیچیده بدبین‌سازی که در یک نمونه ساده‌ از سریال‌های غربی می‌توانست در چند قسمت یا دست کم با چندین ترفند درخشان انجام شود، اینجا حدودا ۳۰ ثانیه طول می‌کشد. رامین مستقیما به لیلا می‌گوید که نوری همیشه به او دروغ گفته و لیلا پس از بیرون انداختن رامین از ماشین، بلافاصله نوری را در جریان می‌گذارد و لابد رامین هم از این اتفاق به‌شدت غیرمنتظره غافلیگر می‌شود.

رامین فرانک را به انزلی می‌فرستد. فرانک قرار است یک کشتی به همراه چندده خلافکار اجاره کند تا بتوانند در زمان مناسب نوری را غافلگیر کنند و مواد را از چنگش درآورند. فرانک نه یک خلافکار سابقه‌دار بلکه زنی است که در یک آزمایشگاه کار علمی می‌کند. رامین چنین زنی را برای استخدام تعداد زیادی خلافکار و اجاره کشتی می‌فرستد (کل ماجرا باید ظرف چندین ساعت انجام شود). البته در ادامه وقایع هم از خلافکارهایی که مثلا فرانک به استخدام خود درآورده خبری نمی‌شود.

در مثالی دیگر از قسمت‌های پایانی، بادیگاردهای نوری که به او خیانت کرده‌اند در همراهی با نیروهای شمس‌آبادی تمامی افراد روی کشتی را می‌کشند اما به شکل غافلگیرکننده‌ای همه‌شان حضور رامین را فراموش می‌کنند.

در قسمت بسیار بد پایانی، رامین با هوش مثال‌زدنی‌اش بدون اسلحه یا هر نوع دوراندیشی و حمایت سر قرار تحویل پول و گرفتن مواد می‌رود، موادفروش اسلحه می‌کشد، پول را می‌گیرد و موادی تحویل نمی‌دهد (چقدر غافلگیرکننده و تیزهوشانه).

در پایان فیلم هرگز متوجه نمی‌شوید چرا رامین حاضر نیست ابتدا زخمش را درمان کند و بعد برود سراغ آن زمین خالی مورد نظر که پیشتر هم درباره‌ خالی‌بودن آن و دروشدنش توسط قاچاقچیان آگاه شده است.

خلاصه کنیم؛ فیلم‌نامه به قدری ضعیف است که ساده‌ترین مخاطب را به مرز جنون می‌رساند. رامین مدام در حال اندیشیدن است و ظاهرا سریال هم تلاش دارد او را فردی زیرک جلوه دهد اما تمام طرح‌هایش همیشه شکست می‌خورند و در نقشه‌کشیدن کندذهن‌ترین فردی است که به تمام عمرتان دیده‌اید. نوری شخصیت مهم دیگر سریال هم قرار است خیلی زیرک باشد (به هر حال قرار است نبرد میان افراد زیرک و قدرتمند را شاهد باشیم) اما با خوردن آبی که ظن سمی‌بودن آن می‌رود خود را به سادگی و با بلاهتی تکان‌دهنده به کشتن می‌دهد. سروش همراه و دوست نوری با سرعت نور فریب رامین را می‌خورد و با خشونت شدید کشته می‌شود. چیزی که در فیلم‌نامه و شخصیت‌ها سر سوزنی وجود ندارد: حداقلی از هوش و ذکاوت که برای هر انسانی لازمه‌ی ادامه حیات است.

بازی‌های ضعیف ناگزیر

نوید محمدزاده

این بخش را می‌توان کوتاه‌تر توضیح داد. در قورباغه بازیگری معنای خاصی ندارد چون اساسا فیلم‌نامه‌ای در کار نیست که واجد شخصیت‌پردازی باشد. وقتی بازیگران عناصری برای بنیان‌گذاشتن شخصیت در اختیار ندارند و دست‌شان به کل خالی مانده، نمی‌شود از آن‌ها انتظار بخصوصی داشت. بازیگران قورباغه بی‌تقصیر‌ند.

در فقر شخصیت‌پردازی البته بعضی بیشتر صدمه‌ دیده‌اند و بعضی کمتر. به گمان من سحر دولتشاهی (در نقش فرانک بهرامی)، فرشته حسینی (در نقش لیلا) و هومن سیدی (در نقش امیرعلی شمس‌آبادی) آسیب کمتری دیده‌اند و بیشترین ضربه به شخصیت‌های رامین و نوری به ترتیب با بازی‌های صابر ابر و نوید محمدزاده وارد شده است.

مونولوگ‌های حکیمانه

صابر ابر

رامین در ابتدا و گاهی انتهای هر قسمت جملاتی حکیمانه به زبان می‌آورد؛ البته همه شخصیت‌ها در این سریال به جملات حکیمانه‌ی نچسب علاقه نشان می‌دهند ولی رامین به شکل ویژه با مونولوگ‌هایش صفحات این سریال را ورق می‌زند. اما دقیقا این صدای راوی چه کارکردی دارد؟ رامین را برای ما بهتر توضیح می‌دهد؟ قرار است سریال را عمیق جلوه دهد؟ به چند نمونه توجه کنید.

از قسمت سوم: «برنده کسیه که آروم و بی صدا به یه سمتی بره که هیچ‌کس فکرشو نمی‌کنه.»

از قسمت هفتم: «من خود سرطانم. هر چه قدر کوچیک، اما اومدم انتقام بگیرم. عقب نمی‌کشم. من خود دردم.»

از قسمت یازدهم: «مشت خوردن از غریبه یه درد داره، از آشنا هزار درد.»

از قسمت چهاردهم: «قراره همه اونجوری داستان رو تموم کنن که به نفعشون باشه. درسته شروع کننده خوبی نیستم، اما خوب به همه چیز پایان میدم.»

به هر حال هر کسی سلیقه‌ای دارد ولی به گمان من این جملات فاقد هر نوع ارزش ادبی، از نظر سینمایی نیز فاقد اهمیت در ارتباط با این سریال خاص است. اگر سیر این مونولوگ‌ها را دنبال کنید هم به نتیجه خاصی نمی‌رسید. این مونولوگ‌ها شخصیت‌پردازی نمی‌کنند، قصه را پیش نمی‌برند و ظرافتی هم ندارند. صرفا قرار است سریال قورباغه را عمیق جلوه دهند؛ هیچ اثری از طریق بیان تعدادی جملات ضعیف، بی‌ربط و بدیهی عمیق جلوه نمی‌کند.

بازگشت به گذشته‌ برای هیچ

سریال قورباغه

سریال قورباغه نماهایی مربوط به خاطرات و بازگشت به گذشته دارد. این گذشته البته می‌تواند رنگ و لعاب سریال را تامین کند. سبز و آبی‌های شهرهای شمالی؛ اسمش را بگذاریم سندروم صفی یزدانیان و حال و هوای فیلم «ناگهان درخت».

اما این بازی‌ها، این رنگ‌ها، این بامزگی‌ها در خدمت فیلم است؟ به نظر نمی‌رسد. در واقع گذشته یا آن انگشت قطع‌شده گرچه در ادامه یک کارکرد مختصر فیلم‌نامه‌ای دارد اما نه کمک چندانی به شخصیت‌پردازی رامین می‌کند و نه اساسا اهمیتی در کل ماجرا دارد.

اینکه رامین در خاطرات کودکی‌اش دنبال قورباغه بوده و در برکه می‌افتد و حالا هم دنبال سم قورباغه است و به بدبختی و خون‌ریزی افتاده ممکن است در نگاه اول بانمک به نظر برسد ولی عمقی ندارد چرا که آن دنبال قورباغه‌بودن کودکی، تصنعی و فاقد پشتوانه است. آن ماجرا داستان خودش را در پیوند با آینده ندارد، صرفا یک صحنه است که می‌خواهد با ایجاد یک تناظر مصنوعی مخاطب را تحت تاثیر قرار دهد. همانطور که باران ماهی و قورباغه پایان فیلم هم به شکلی خام‌دستانه از فیلم «مگنولیا» (Magnolia) پل توماس اندرسن کپی شده اما در این فیلم کوچک‌ترین کارکردی ندارد.

اجرا؛ نقطه قوت نسبی

صابر ابر سریال قورباغه

با وجود فیلم‌نامه فاجعه‌بار و دیالوگ‌ها و مونولوگ‌های ضعیف، سیدی در مقام کارگردان عملکرد بسیار بهتری دارد. البته این عملکرد هم دو بخش دارد. گاهی سیدی سعی می‌کند نماهای زیبای بدون کارکرد نشان مخاطب دهد؛ نماهایی که برای فریب لایه‌ای از مخاطبان طراحی شده‌اند؛ کسانی که فکر می‌کنند اگر یک نما به خودی خود زیبا به نظر برسد (یک قاب عکاسانه جذاب) پس لزوما حاکی از ارزش سینمایی آن است.

اما با گذر از این نماهای فریبکار، بخش دیگری از فیلم‌برداری، به طور کلی دکوپاژ و میزانسن در خدمت اثر، پیشبرد قصه و شناساندن موقعیت به مخاطب است. سیدی در این بخش عملکرد موفقی دارد و نشان می‌دهد اگر فیلم‌نامه را به یک متخصص می‌سپرد شانس زیادی برای ساختن یک قورباغه‌ی به مراتب موفق‌تر داشت.

لحظاتی کوتاه اما درخشان

محمدامین شعرباف

قورباغه به شکل پراکنده لحظات تماشایی هم دارد. برادر دوست رامین که معتاد است و به طمع پول او را دنبال می‌کند در مجموع تیپ بدی نیست و صحنه کشته‌شدنش با تزریق بیش از حد مواد، کاملا تاثیرگذار از کار درآمده.

شروع اپیزود آشنایی با سروش که با کشتن سگ‌های ولگرد همراه است و از طریق آن سروش، گذشته و شغلش معرفی می‌شود یکی از درخشان‎ترین بخش‌های کل سریال است. آن شلیک اشتباه و کشتن آدم به جای سگ، موحش‌بودن موقعیت، فضاسازی و فیلم‌برداری، بازی‌ها، همه و همه یکی از بهترین سکانس‌های سریال را رقم زده‌اند.

حضور کوتاه مهران غفوریان را هم باید در میان همین معدود لحظات درخشان سریال قورباغه قرار دهیم. البته موفقیت غفوریان یک دلیل ساده دارد، نقش او بسیار کوتاه است و مخاطب می‌داند که اساسا قرار نیست با یک شخصیت طرف باشد. بازی کوتاه و به‌اندازه غفوریان یکی از بهترین حضورهای او در سینما و تلویزیون است. شانس غفوریان اینجاست که لازم نیست اسیر فیلم‌نامه بد سیدی شود و می‌تواند خیلی سریع و در یک قسمت از سریال بیرون بزند.

نقد سریال قورباغه دیدگاه شخصی نویسنده است و لزوما نظر دیجی‌کالا مگ نیست.
راهنمای تماشای سریال


برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

۱۴۴ دیدگاه
  1. حسینی

    سلام ممنون که وقت گذاشتید برای نقد، به نکات خوبی اشاره کردید ولی به نظرم دیگه یه جاهاییش بی انصافی بود.
    بازی بازیگرا واقعا فوق العاده بود و اتفاقا به نظرم نوید محمد زاده و هومن سیدی با شخصیت نوری یکی از بهترین نقش منفیای ایرانی رو خلق کردن که خیلی دوست داشتنیه، البته این رو درست گفتید که یه سری ایرادا مثل خوردن اون آب و … داشت.
    در کل به نظرم بهترین سریال نمایش خانگی تا حالا بود و گرچه فیلمنامه اش بی ایراد نبود ولی در کل هم خودش هم پایان بندیش فوق العاده بود

  2. علی

    با نظر نقد کننده کاملا مخالفم و به هومن سیدی تبریک میگم که در اولین تجربه سریال همچین شاهکاری خلق کرده
    بی صبرانه منتظر فصل بعدی و کارهای بعدی این هنرمند هستم

  3. نیما

    من برای دیجی کالا مگ متاسف شدم که یه بررسی ساده هم روی متن هایی که به اشتراک گذاشته میشع انجام نمیشه با حداقل دانسته های بازیگری میشه به راحتی فهمید که شخصیت پردازی های بازیگران فوق العاده قوی بوده مخصوصا سحر دولت‌شاهی ، نوید محمد زاده و صابر ابر ، و اگر سریال رو درست میدید اعلام شده که یک برداشت آزاده و … یکی از ضعیف ترین نقد هایی که خوندم بود

  4. سجاد فارسانی

    بسیار فیلم‌ خوبی بود اینطور که شما دارید نقد میکنید باید اصلا دیگه فیلم ایرانی نبینیم

  5. Amir

    یکی از بهترین و عالی ترین فیلم های نمایش خانگی قورباغه هست
    لااقل همینکه از این چرت و پرت های عاشقانه و درام خیلی خیلی بهتر بود

  6. بوبو

    واقعا دلم برای منتقد محترم می سوزه که انقدر روی خودش فشار آورده تا از این فیلم بد بگه، که نتونسته حتی کوچک ترین مفاهیمی که توی فیلم مطرح شده رو توی نقدش جا بده. واقعا مجبور نیستید این فیلم رو ببینید. به جای اون میتونستید بشینید گیسو رو ببینید و اونو نقد کنید. اینطوری دیگه انقدر زیاد وقتتون سر نوشتن این نقد طولانی هدر نمی رفت.

    این سریال، دید ساده ای داره، اگر بوجک هورسمن رو دیده باشید، خیلی راحت تر درکش میکنید. اتفاقات فیلم ساده هستن. اشتباهات ساده ست. درگیری ها ساده ست. یه نگاه واقع گرایانه که نشون میده مسائل پیچیده نیستن که آدمو زمین میزنن، بلکه ساده ترین اشتباهات، اما اونقدر آدما درگیر عقده ها و آبسشن هاشون هستن، اونقدر اعتماد به نفسشون بالاست که حتی یادشون میره فکر کنن که آیا واقعا انقدر پیچیدگی هست؟ مثل اونایی که سر یه مسئله ریاضی انقدر جواب ساده ست که فکر میکنن دارن اشتباه میکنن و میرن دنبال یه راه سخت.
    مثل منتقد عزیزمون. کاراکتر خوبی توی اون فیلم می شدن.
    شاید قشنگ ترین ویژگی فیلم این باشه که انقدر قوی هست، که مخاطب میتونه خودشو جای کاراکترا بذاره، و تک تک اشتباهاتی که دارن انجام میدن رو ببینه. اشتباهاتی که انقدر واضح هستن که کاراکترای ساده تر داستان اونارو میبینن، اما کاراکترای اصلی انقدر غرق توهماتشون هستن که نسبت به این موضوع کور میشن و زمین می خورن. کمی به زندگی خودمون نگاه کنیم، همه رامین و نوری توی خودمون داریم که گاهی درگیر غرور و اعتماد به نفسمون میشیم و ممکنه خودمون رو به کشتن بدیم، و گاهی شانس های ساده و الکی مارو نجات میده، و ما فکر میکنیم انقدر خفنیم که شانس نبوده و هوشمون بوده. و دوباره دست به همون اشتباها میزنیم.

  7. بهار

    این فیلم ضعف هایی داره ولی فکر میکنم هدف شما خراب کردن سریال و عواملشه نه نقد آن و حسادت از متن ونوشتنتون به وضوح مشخص هستش،ازطرفی خیلی از جاها و نقد هاتون اشتباه بودن از جمله اینکه بادیگارد های نوری رامین رو به این دلیل توی کشتی رها کردن که میدونستند اون تحویل پلیس داده میشه و کشتی گزارش شده هستش ،و هرکس فیلم رو با دقت دیده باشه متوجه میشه رامین برای به دست اوردن اون مواد تلاش زیادی کرد و از خیلی چیزها گذشته برای همین حتی به دست اوردنش از مداوای زخمش هم مهم تره

  8. Elias salehi

    نقد نسبتا درستی بود
    فیلمنامه پر بود از شکاف و اشتباه های بچگانه که مخاطب رو به این وا میداشت تا از خودش بپرسه چرا کاراکتر این کارو نکرد.
    به طور مثال در طول سریال شاهد بی اعتمادی نوری به اطرافیانش بودیم، نوری ای که ۱۲ سال مواد رو نگه داشته و اشتباه نکرده، نوری ای که مدرسه تیزهوشان درس خونده و انقد کله شقه که مدرسه رو اتیش میزنه نوری ای که پر از خشمه و وحشیانه ادم میکشه… ولی نمیتونه از راههای خلاقانه تری به قصد اطرافیانش پی ببره… و خیلی بچگانه میمیره… چطور نمیتونه از موادش استفاده کنه؟!
    جایی که اصلا نیازی که به داستان سرایی نداره(انتقال مواد به شمال) کشدار میشه و جایی که باید شاهد خلاقیت ها و داستان پیچیده باشیم تو ذوقی بدی به بییننده میخوره و سرهم بندی میشه.
    همچنین رامین که شخصیت اصلی و راوی سریاله و مدام از هوشش صحبت میشه اصلا شخصیت پردازی نمیشه و هیچوقت نه پیروز میشه نه پلن b برای خودش طراحی کرده و همش شکست میخوره…
    موضوع دیگه تقلیدهای متعدده که همه جا ازش صحبت میشه
    سکانس اخر هم منو یاد پایان بندی بریکینگ بد میندازه همونجا که والتر وایت با این که میدونه کارش تموم شدس و شانسی نداره ترجیح میده لحظه ی اخر عمرشو پیش عشق واقعیش یعنی اشپزخونه تولید موادش بگذرونه نه چیز دیگه
    رامین هم عاشق فرانک نبود بلکه مجنون و شیفته اون مواد بود که حتی لحظه مرگشو دوس نداشت پیش فرانک باشه یا تلاش برای زنده موندن بکنه فقط میخاست به جایی که مواد کشت شده (نمادی از عشق از دست رفتش) برسه

  9. H.M

    نقدتون تا حدودی درست بود اما خیلی جاهام بی انصافی کردید ژانر این سریال خیلی خیلی خاص و متفاوت بود یچیز علمی تخیلی و جنایی که برای سینمای ایران مثل یه پدیدس چون قبل ازون توی این ژانر بشدت ضعیف کار شده و این سریال مثل یه نسخه اولیه برای شروع همچین سریالایی توی سینمای ایرانه بنظرم حتی اگه ضعف هایی هم داشته باشه نباید خیلی موشکافانه و دقیق تحلیلش کرد مثل سریالای شاهکار امریکایی که کارگردانای شاهکار هالیوودی میسازن برای ما که توی این کشور فقط تو ژانر خانوادگی سریال میسازیم این سریال خیلی خیلی شروع هیجان انگیزیه و باید بهش بال و پر داده بشه که سریال های بعدی دقیق تر ساخته بشه و اینم در نظر بگیریم که هیچ فیلمنامه و سریالی بی نقص نیست و هر ژانری مخاطبای خاص خودشو میطلبه کسی که از ژانر هیجانی خوشش نمیاد بهتره این سریالو نبینه و پیگیر همون سریالای دل و عاشقانه و گیسو و… باشه

  10. حسین

    آقای نویسنده فک کنم معنی نقد رو نمیدونید???? توی نقد ویژگی های خوب فیلم رو هم باید بگید مثل داستان متفاوت و جذاب و خلق صحنه های بسیار جذاب بصری و بازی عالیه نوید محمد زاده
    و … شما همش دارید بدی هاشو و نقاط ضعفش رو میگید اره نقاط ضعف درست بود ولی خیلی چیزای مثبت داشت که نگفتید بعد باید بهتون یادآوری کنم این یه سریال ایرانیه و به عنوان یه سریال ایرانی یه شاهکار بود شما این سریال رو با هر سریال نمایش خانگی دیگه که مقایسه کنید یه سر و گردن بالاتره داداش بریکینگ بد که نقد نمیکنی اره باگ ها و مشکلات سریال زیاد بود ولی با اختلاف بهترین و متفاوت ترین سریاله ایرانیه که تابحال دیده بودیم

  11. علیرضا 52

    با درود
    نقد خیلی خوبی یود. در خصوص سریال باید گفت بازیهای کاملا مصنوعی بازیگران، مخصوصا بازیگران نقش اصلی داستان، فیلنامه ی نامنسجم، و پایانی آبکی که گروه سینمایی حتما باید یه سفر تایلند میرفتند و با توجه به حجم تبلیغات اولیه برای نمایشِ سریال ،هیاهو برای هیچ بود و بس

  12. محسن

    اگه از ابعاد مختلف به فیلم نگاه کنیم نتایج متفاوتی خواهیم گرفت،
    اول از همه داستان فیلم که بسیار جذاب و هیجان انگیزه و مخاطب ایرانی همیشه تشنه ی این داستان ها و موضوعات هیجان انگیزه،
    اما جریان فیلم نامه و طرز برخورد با اتفاقات فیلم ، اعم از تصمیم گیری های بازیگران فیلم برای رقم زدن اتفاقات کاملا منطبق با نقد بسیار درست شماست،
    عنوان و موضوع و داستان بسیار جالب و جذاب،
    اما عملکرد و تصمیم گیری ها و علی الخصوص قسمت‌های پایانی بسیار ضعیف و غیر واقعی و درنتیجه در پی داشتن پشیمانی برای مخاطب از اینکه با اون هیجان بسیار زیاد سریال رو دنبال میکرد

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما
X